جامعهای بهتر بسازیم
سلام این کانال برای بهبود وضعیت آدمها، گیاهان، حیوانات، محیط زیست و تعامل بهتر آنها ساخته شده است. راه ارتباطی با ما: @Muhammadrezakanani
Більше3 818
Підписники
-124 години
+107 днів
+4930 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
11:48
Відео недоступнеДивитись в Telegram
سمفونی مردگان
نوشته عباس معروفی
#معرفی کتاب
|صفحه یوتیوب گلیبوک|
@JameahiBehtarBesazim
چهل خوانندهی زن ایرانیِ زیر چهل سال
آگاهیبخشی موسیقی
در بخشِ نخستِ این پادکست به معرفی این پنج هنرمند پرداختهایم: سارا نائینی، هاله سیفیزاده، سارا بیگدلی شاملو، نیوشا قربانی و محیا حامدی.
|کانال آسو|
@JameahiBehtarBesazi
چهل خوانندهی زن ایرانیِ زیر چهل سال
آگاهیبخشی موسیقی
فایلهای استفادهشده در این بخش:
گیسو/ آهنگساز: هومن اژدری/ خواننده: سپینود
سال نو/ دیگرد و گروه اتاق/ خواننده: نیوشا قربانی
اشارات نظر/ آهنگساز: میلاد درخشانی/ خواننده: سارا نایینی
گفتگو با سارا نائینی برای آسو
Hamartia / موسیقی و آواز: تارا صلاحی
نفس/ آهنگساز: رضا روحانی/ خواننده: سارا نائینی
مرا بخوان/ موسیقی: گروه کابین/ خواننده: هاله سیفیزاده
گفتگو با هاله سیفیزاده توسط مجلهی موسیقی کادانس
مِیزده/ موسیقی و اجرا: آیین احمدیفر و هاله سیفیزاده
گفتگو با سارا بیگدلی شاملو/ پادکست ناکجا
Prophase/ گروه ناینتی آنتیوپی/خواننده: سارا بیگدلی شاملو
شزان (Shezan̄)/ گروه تَرامون/ خواننده: سارا بیگدلی شاملو
موسیقی متن سریال قورباغه/ آهنگساز: بامداد افشار
موسی کو تقی/ گروه اتاق/ آهنگساز: بامداد افشار/ خواننده: نیوشا قربانی
دِنگ/ آهنگساز و خواننده: محیا حامدی
باران/ کوارتت محمد آزمند/ خواننده: محیا حامدی
|وبسایت آسو|
@JameahiBehtarBesazim
مراقبت از پوست و مردانگی
آگاهیبخشی فرهنگی
در جامعهی مردسالار، برای مردها نیز نقشها و الگوهای جاافتاده و تثبیتشدهای وجود دارد که تخطی از آنها با مجازات مختلفی همراه است. در این نوع جامعه هم مردانی هستند که دوست دارند با هنجارهای مسلط مردانه همنوایی و همراهی نکنند، دوست دارند از آن کلیشههای مردانه تخطی کنند. ولی جسارت و شهامت آن را ندارند.
بیاساس نیست اگر بگوییم که در بسیاری از موارد مردان نیز، خود، قربانی این نظام اجتماعی بودهاند. برای مثال تراشیدن سبیل، پوشیدن لباس رنگی، بغلکردن فرزند در حضور دیگران، گرفتن دست همسر در فضاهای عمومی، رقصیدن، اشک ریختن و حتی صدای زیر یا نازک داشتن از آن جملهاند. بیان این جملهها به معنای نادیدهانگاشتن ستم مضاعف جامعه مردسالار نسبت به زنان نیست ولی باید توجه داشت که نظام اجتماعی مردسالار همچون چرخدندهای است که گاه مردان را نیز بهناچار و علیرغم میلشان سرکوب میکند. بیرحمی جامعه مردسالار، شامل مردان نیز میشود. تمایلات آنان نیز توسط جامعه له میشود.
در سالهای گذشته بهتدریج شاهد هستیم که مردان نیز دارند به شیوههای متفاوتی به خودشان میرسند، مردان نیز بینیشان را جراحی میکنند، بوتاکس تزریق میکنند، کفش کالج رنگی میپوشند، مو میکارند، با دقت از پوست خودشان مراقبت میکنند، رژیم میگیرند تا اندامی متناسب داشته باشند. این به معنای تخطی از الگوهای تثبیتشدهی مردانگی در جامعه ایرانی است. بدون تردید آنان نیز از طرف جامعه سرزنش خواهند شد چون در حال ساختن الگوی جدیدی از مردانگی هستند که از الگوی مرسوم فاصله دارد.
بدن، فقط توسط زنان در حال نوزائی، کشف و بازتفسیر نیست، مردان نیز در حال تعریف و تفسیر جدیدی از بدن خود هستند. بدن مردان نیز، البته با تفاوتهایی، همواره موضوع سلطه جامعه بوده است.
سخن پایانی آنکه، پرسشی ذهن مرا درگیر کرده است. آیا زنان به مردان اجازه خواهند داد تا در این مسیر گام بردارند؟
با برخی از مردان صحبت میکردم. منتقدان جدی آنان در این زمینه زنان اطرافشان بودهاند. با این استدلال که "مردی گفتن، زنی گفتن"
گویا برخی زنان دوست ندارند تا مردان از کلیشههای رایج تخطی کنند.
|دکتر فردین علیخواه|
@JameahiBehtarBesazim
موج عظیم
#معرفی کتاب
کتاب "موج عظیم " استیون رادلت به راستی شگفتزدهام کرد. این داستان توسعه چقدر شیرین است و باید هم که شیرین باشد حکایت خروج یک میلیارد انسان کره خاکی از زیر خط فقر و رسیدنشان به آموزش و بهداشت و مسکن و دموکراسی طی بیست سال گذشته.
رادلت میگوید که دوران دیکتاتورهای مصلح و غیرمصلح گذشته و حالا فقط حرکت به سوی دموکراسی است که میتواند توسعه و رفاه به همراه بیاورد. هر چه حرکت به سمت دموکراسی بیشتر باشد رفاه و ثروت جامعه بیشتر خواهد شد و دیکتاتوری چیزی جز فقر و تباهی به همراه نخواهد آورد. رادلت شصت کشور در حال توسعه را برای ما مثال میزند که این راه را رفتهاند و به نتیجه رسیدهاند؛ هندوستان،کره جنوبی، بوتسوانا، برزیل، شیلی، فیلیپین، بلغارستان، مولداوی، غنا، لیبریا، سنگال و غیره.
رادلت از عقبگردها و استثناها هم سخن میگوید اما یادآور میشود که در دهه هشتاد میلادی حدود هشتاد کشور دیکتاتوری در حال توسعه داشتیم. اما امروز تعداد این کشورها به بیست کشور رسیده و بقیه از بند فقر و استبداد نجات یافتهاند.
برگردم به این جمله معروف رادلت درباره مائو رهبر سابق چین کمونیست:
مائو با یک حرکت ساده در سال ۱۹۷۶ باعث شد هفتصد میلیون چینی از زیر خط فقر بالا بیایند؛ او مرد.
بله جمله تامل برانگیزی است. دیکتاتور قلدر چین تا موقعی که زنده بود اجازه اصلاحات اقتصادی نداد و با سیاستهای انقلابی غلطش صدها میلیون چینی را در قعر فقر و فلاکت نگهداشت. اما به محض مردنش، چین توانست سیاست داخلی خود را تا حدی اصلاح کند، از شدت ناآزادیهای عمومی (به قول آمارتیاسن،اقتصاددان هندی برنده نوبل) بکاهد و رفرمهای موفق اقتصادیاش را جامه عمل بپوشاند. حتی چین دیکتاتوری هم فقط زمانی توانست توسعه پیدا کند که نظام سیاسیاش به سمت آزادسازی، گشودگی، فاصلهگیری از جزمیات ایدئولوژیک سابق، و از همه مهمتر پایان دادن به منازعات جهانی، حرکت کرد.
استیون رادلت به ما بشارت میدهد که دموکراسی به رغم همه کمبودها و نقایصاش، امروزه تبدیل به هنجار شده و بدون وجود آن هیچ توسعه اقتصادی و اجتماعیای ممکن نیست و هیچ راه میانبری وجود ندارد. خواندن این کتاب را بهویژه به کسانی که گرفتار حکومتی هستند که توسعه فقر را بهعنوان راهکاری برای بقای خویش در دستور کار قرار داده اکیدا توصیه میکنم.
من ترجمه فارسی این کتاب را ندیدهام.
|برداشت آزاد از کانال میدان دموکراسی و جمهوری، بیژن اشتری|
@JameahiBehtarBesazim
اخلاقزدگی
شادی از مرگ دیگری
در زبان فارسی، واژهی "اخلاق" تقریباً همیشه با احترام و حتی تقدیس بهکار میرود. بنابراین، روبهرو شدن با واژهی "اخلاقزدگی؛ که خواننده را بهدرستی به یاد پدیدههایی همچون کپکزدگی، زنگزدگی، دزدزدگی، فلکزدگی، و ... میاندازد، احتمالاً خلاف عادت است.
اخلاقزدگی ترجمهی عبارت انگلیسی مورالیزم (moralism) است. این واژه در زبان انگلیسی هم کاربرد مثبت دارد؛ که در این صورت معمولاً "اخلاقگرایی" ترجمه میشود، و هم کاربرد منفی. در سالیان اخیر، معنای منفی این واژه در ادبیات انگلیسی فلسفهی اخلاق بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته و مقالات و کتابهای بیشتری دربارهی آن به نگارش در آمدهاند. شاید بتوان هستهی مرکزی مفهوم اخلاقزدگی (کاربرد منفی مورالیزم) را چنین تعریف کرد: توجه نابهجا و بیش از اندازه به اخلاق و ملاحظات اخلاقی.
برای ترجمهی این اصطلاح، تا جایی که اطلاع دارم، تاکنون از اصطلاحات فارسی همچون اخلاقپرستی، اخلاقمآبی، وسواس اخلاقی و ... استفاده شده است. من معتقدم عبارت "اخلاقزدگی" اصطلاح بهتری برای اشاره به این مفهوم است. از جمله به این دلیل که عناصری همچون "بیمارگونگی" و توجه "بیش از اندازه" به اخلاق و ملاحظات اخلاقی را بهتر منتقل میکند.
جولیا درایور در جستار "اخلاقزدگی" دربارهی سه نوع اخلاقزدگی بحث میکند:
۱. مطلقانگاری اخلاقی
۲. پرتوقعی اخلاقی [از دیگران] و معیارهای افراطی [عمدتاً هنگام داوری اخلاقی دربارهی دیگران یا تعیین تکلیف اخلاقی برای دیگران]
۳. اخلاقی جلوهدادن ملاحظات غیراخلاقی
یکی از مصداقهای اخلاقزدگی "پرتوقعیِ اخلاقی" است. یعنی اینکه از انسانها، بدون توجه به موقعیتی که در آن قرار گرفتهاند، انتظار داشته باشیم طبق قواعد اخلاقی عمل کنند.
فرض کنیم فردی مبلغ چهار میلیارد تومان از شما کلاهبرداری کرده و از من نیز به همان میزان کلاهبرداری کرده باشد. فرض کنید این مبلغ، یک دهمِ دارایی شماست، اما برای من، معادل کل داراییام باشد که در طول بیست سال با مشقت فراهم آوردهام تا خانهای بخرم و خانوادهام را از اجارهنشینی نجات دهم. اکنون، اگر شما آن فرد را ببخشید و با اشاره به قاعدهی "خوب بودن بخشودن دیگران" از من نیز توقع داشته باشید که او را ببخشم، به ورطهی اخلاقزدگی افتادهاید. زیرا این توقع که من هم او را ببخشم مصداق پرتوقعی است. چراکه تأثیر عمل او روی زندگی من و اطرافیانم بسیار بیشتر است.
در موضوع ابراز شادی از مرگ دیگران نیز همین استدلال را میتوان تکرار کرد. ابراز شادی از مرگ دیگران علیالقاعده نادرست است. حتی شاید بتوان گفت ابراز شادی از مرگ کسی که بدی نهچندان بزرگی در حق ما کرده نیز علیالقاعده نادرست است. اما اگر کسی معتقد باشد که شخص مرده به زندگی او و اطرافیاناش (یا کل هموطناناش) لطمهی اساسی زده، این توقع که از "ابراز شادمانی مرگ آن شخص صرفنظر کند" مصداق پرتوقعی و درنتیجه مصداق اخلاقزدگی، است.
تازه همه آنچه گفته شد درباره "ابراز" شادی بود وگرنه نفس "شادی" همانند بسیاری عواطف دیگر از مقوله "انفعال طبیعی" است، نه فعل. بهعبارت دیگر انسانها همانطور که در نتیجه غذا نخوردن گرسنه و در نتیجه آب نخوردن تشنه میشوند، از برخی رویدادها شاد میشوند و نمیتوان آنها را بابت این انفعال، به میدان داوری اخلاقی کشید، زیرا دست کم در نگاه نخست، نقشی در این انفعال ندارند.
مخالفان ابراز شادی از مرگ کسی، بهتر است برای اقناع شادیکنندگان راه دیگری در پیش بگیرند. آنها را متقاعد کنند که متوفی آنقدرها که گمان میکنید آدم بدی نبود، یا فلان مصلحت ایجاب میکند که از مرگ او ابراز شادمانی نکنید که البته قبولاندن هر دو گزاره به شادیکنندگان، کار بسیار دشواریست.
|برداشت آزاد از کانال پارادوکس، مهدی خسروانی|
@JameahiBehtarBesazim
Фото недоступнеДивитись в Telegram
پرویز شاپور
آگاهیبخشی ادبی
پنجم خرداد پاسداشت پرویز شاپور، نویسنده ایرانی است. شهرت او به دلیل نگارش کاریکلماتورهای اوست که شاملو آن را بر برخی از نوشتههای پرویز شاپور نهاد. کاریکلماتور اغلب تکخطی و سبکی شاعرانه و طنزآمیز دارد.
شاپور در طراحی سیاهقلم نیز فعالیت داشت. آثار او در ۱۲ جلد منتشر شدهاند.
پرویز در سال ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد، نوه خاله مادرش که یازده سال از او کوچکتر بود، ازدواج کرد. آنها اهواز را برای زندگی مشترک انتخاب کردند. در ۲۹ خرداد ۱۳۳۱ پسرشان به نام کامیار متولد شد که فروغ در اشعار خود به او اشاره کرده و شاپور نیز از کامی بهعنوان نام مستعار وی استفاده میکردهاست. کامیار شاپور ۲۵ تیر ۱۳۹۷ در سن ۶۶ سالگی درگذشت.
پس از جدایی از فروغ، شاپور هرگز دوباره ازدواج نکرد و تا آخر عمر همراه با پسرش کامیار و برادرش خسرو شاپور در یک خانه قدیمی زندگی میکرد. وی در ۶ تیر ۱۳۷۸ در بیمارستان عیوض زاده تهران بستری شد و سرانجام در سن ۷۶ سالگی در ساعت ۶ صبح ۱۵ مرداد درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد.
|ویکیپدیا|
@JameahiBehtarBesazim
00:44
Відео недоступнеДивитись в Telegram
وقتی کالاها آدمها را حمل میکنند!
آگاهیبخشی فرهنگی
|صفحه اینستاگرام وینتد|
@JameahiBehtarBesazim
یک ایده داشته باش
لازم نیست یک ایده بزرگ، یک ایده عالی و یا یک ایده کامل داشته باشی. کافیست ایدهای نسبتا خوب و انجامشدنی داشته باشی. ایدههای بزرگ، عالی و کامل در آینده و در طول زمان به ذهن شما خواهد رسید.
دست به اقدام بزن
نباید منتظر ماند که ایدهها کامل شوند و همه آن ایده را بپذیرند. بسیاری از ایدهها به راحتی توسط دیگران انکار میشوند. بهتر است که بهجای گفتگوهای بیپایان، آن را در عمل تست کنی. بنابراین باید آن را عملی کرد. کوچک زیباست، کوچک مهم است و کوچک سرنوشتساز است اگر همین کوچکها عملی شوند.
گاهی بزن کنار و کمی فکر کن
همه زندگی دستیابی به هدف یا عملی کردن یک ایده نیست. ما انسانیم و قرار است که زندگی کنیم به تمام معنا. نباید زندگی خود را فقط و فقط به یک ایده گره بزنیم. به همین جهت باید هر از گاهی در جاده موفقیت بزنیم کنار، ماشین را خاموش کنیم و از خودمان بپرسیم زندگی یعنی این؟ میدانم! میدانم این سختترین سؤالی است که میشود از خود پرسید آن هم زمانی که در جاده موفقیت با بالاترین سرعت به پیش میروی ولی باید پرسید، اگر میخواهی زندگی کنی!
|برداشت آزاد از کانال دکتر مجتبی لشکربلوکی|
@JameahiBehtarBesazim
یک خاطره و یک رمان
عباس معروفی و ابراهیم رئیسی
سرانجام روز ۱۹ آذر ۱۳۷۰ بازجویم حکم توقیف موقت "گردون" را به دستم داد. از آنجا مستقیم به اداره مطبوعات ارشاد رفتم و آقای مدیرکل گفت کاری از دستش ساخته نیست. بعد به شرکت تعاونی مطبوعات رفتم و برای اولین بار با محسن سازگارا مدیرعامل شرکت تعاونی مطبوعات آشنا شدم. او آنروز خیلی با من حرف زد و گفت باید تلاش کنیم تا این حکم را بشکنیم. از یکسو او میدوید، از سویی حمید مصدق و از سوی دیگر خودم.
یکی از غمانگیزترین دورههای زندگیام همین ۱۸ماه تعطیلی گردون بود که همه رفتوآمدها، تلفنها و ارتباطهایم قطع شد. یکباره احساس کردم چقدر تنها شدهام. نمیدانستم چه خاکی به سرم بریزم. تنها سیمین بهبهانی هر روز به من تلفن میزد و دلداریام میداد. نامهنگاری، ملاقات، دیدار و گفتوگو هیچکدام فایدهای نداشت تا اینکه قاضی پروندهام در دادستانی انقلاب حکم مرا اعلام کرد:
اعدام!
فروشکستم. حالا جز نگرانی از حکم اعدامی که قاضیام داده بود، وزارت ارشاد هم کنفیکون شده بود. خاتمی رفته بود. در همان زمان داشتم رمان "سال بلوا" را مینوشتم و این جمله جایی خودنمایی میکرد: "ما ملت انتظاریم!" و در انتظار سرنوشت گردون میسوختم. حکم اعدام را برداشتم و به طرف سازگارا راه افتادم. او به من خبر داد که روزهای سهشنبه حجتالاسلام رئیسی، دادستان انقلاب، بار عام دارد و قرار شد که من از ساعت ۶صبح سهشنبه آنجا باشم. این سهشنبه رفتنها، چندبار طول کشید و نوبت من نرسید، بار پنجم، ساعت۱۲ من توانستم آقای رئیسی را ببینم.
در هر دیدار پنج نفر میتوانستند به ترتیبِ شماره، وارد اتاق دادستان انقلاب شوند. نفر اول که آخوند پیری بود، به دادستان جوان و خوشتیپ انقلاب گفت اگر اجازه داشته باشد، بماند و بهعنوان آخرین نفر با او خصوصی حرف بزند اما رئیسی قبول نکرد.
گفت: بفرمایید! خودم را معرفی کردم. رئیسی کمی نگاهم کرد، با لبخند گفت: همون عباسِ معروفیِ معروف؟
گفتم" بله همون کرکس شاهنشاهی! همون غول بیشاخ و دُم که هر روز کیهان مینویسه.
گفت: شما بمونید. نفر بعدی؟
سه نفر بعدی هم مطلبشان را گفتند و رفتند. دادستان انقلاب گفت: خب آقای معروفی، چه میکنید؟
گفتم: رمان مینویسم، کتاب چاپ میکنم. هر کار بشه! چون دفترم بازه اما گردون رو توقیف کردن.
گفت: خب فکر میکنی چرا توقیف شده؟
گفتم: همکاران شما از من میپرسن چه جوری و با چه پولی این مجله رنگارنگ را منتشر میکنم؟
گفت: این سؤال من هم هست.
گفتم: مجله روی پای خودش ایستاده، ۲۲هزار تیراژ داره.
گفت: چند سالته؟
گفتم: ۳۳سال
گفت: این چیزهایی که درباره شما در روزنامهها مینویسن، من فکر کردم بالای ۶۰سال رو داری.
آنوقت در کامپیوتر پروندهام را نگاه کرد و گفت: عجیبه! خیلی عجیبه! لک توی پروندهات نیست.
گفتم: میدونم. من حتی سمپات کسی یا چیزی نبودهام.
با حیرت خیرهام شد و با خنده پرسید: حتی خانمبازی هم نکردهای!؟
گفتم: نه! من زن و سه تا دختر دارم.
به پشتی صندلیاش تکیه داد با لبخند نگاهم کرد. یک لحظه فکر کردم عجب آخوند خوشسیما و خوشتیپی است.
گفت: پریشب در قم منزل (یکی از علما) فاضل میبدی بودم. قسمتی از کتاب "سمفونی مردگان" شما را خوندم. میخواستم ازش بگیرم، دیدم براش امضا کردی بهم نداد. دلم میخواد بخونمش.
اتفاقاً نسخهای از چاپ سوم رمان در کیفم بود. گذاشتم روی میز. دست به جیب برد که پولش را بپردازد.
گفتم: قابلی نداره.
گفت: نه این میز، میز خطرناکیه. میز قضا و قدر! و خندید: باید پولشو بپردازم، شما هم باید بگیری!
۳۰۰تومان را روی میز گذاشت و
گفت: تعجب میکنم! چرا این قدر راجع به شما بد مینویسن؟ امکانش هست فوری همه گردونها را به من برسونید تا شخصاً مطالعه کنم و تصمیم بگیرم؟
گفتم: با کمال میل. فردا میارم.
گفت: نه! فردا دیره. همین حالا!
و تلفن روی میزش را طرف من گذاشت: زنگ بزن بیارن فوری!
و خواست که ناهار بمانم. تشکر کردم، یک دوره گردون را دادم و خداحافظی کردم.
هفته بعد، پروندهام به دادگستری ارجاع و گردون تبرئه شد.
|شهابالدین طباطبایی، روزنامهنگار روزنامه شرق ۱۳۹۷|
@JameahiBehtarBesazim