پــادشـ👑ـاه عقـربـها
کانال رسمی گلوریا 🌱 رمانهای آنلاین؛ ماه نشان اسم من مارال پادشاه عقربها . . « کپی و انتشار در کانال ها حرام میباشد»
Больше3 638
Подписчики
Нет данных24 часа
+1427 дней
+77830 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
Repost from N/a
آرزو دختر زیبا و آرومیه که از نوجوونی عاشق هم محلهایش ارسلانه که حالا یه سرگرد جذاب نیروی انتظامی شده، وقتی ارسلان بهش پیشنهاد رابطه میده آرزو که انگار دنیا رو بهش داده باشن سریع قبول میکنه اما خیلی نگذشته که متوجه میشه ارسلان فقط به خاطر دستگیری برادر آرزو که سرکردهی یه باند مافیاییه بهش نزدیک شده اما ورق جایی برمیگرده که ……….🥺🔥
https://t.me/+abfIsQ-KuspiYTBk
۱۹
100
🔞🔞رمان های ممنوعه🔞🔞
🍓⃟°⃟⇛ماه نشان
دختری که بخاطر دشمنی بین۲قبیله جادوگرانو گرگینه ها توسط اصلان پادشاه خشن گرگینه ها دزدیده میشه
https://t.me/+tJ7_qYURhOJhYzk8
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛معامله ازدواج
اون به یه زن احتیاج داشت،من برای دادن قرض هام قبول کردم.ولی بدبختی اینکه کاربه همینجا ختم نشد
https://t.me/+QaXVG4GNJoUwOGI0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛پیوندبا اژدها
رانندگی میکردم که وارد مهی شدم و وارد دنیایی شدم که مردانی غیر انسانی برسر تصاحب من میجنگیدن
https://t.me/+NjHUzPTdmpdhYThk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛پادشاه طمع
دام به جز امپراتوریش به چیزی اهمیت نمیده ویک روز با درخواست طلاق زنش روبرو میشه
https://t.me/KingOfWrath
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛رومئوتاریک من
قراربود یه بوسه بیخطر بایه غریبه قبل ازنامزدیم باشه.اماتبدیل به یه رسوایی شد
https://t.me/+rCy3CsVVY5kwMzJk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛عشق دیوانهوار
فراری بودم ولی مردی که بهم کاردادچنان هوش وحواسموبردکه یادم رفت نبایدباهیچ مردی بخوابم
https://t.me/+KOTHNQzsBQZjNTBk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛پیوندباخدای جنگ
ازیه دنیای دیگه سردرآوردم،جایی که زنهارو به بردگی میگیرن،قراره یاهرزه خدابشم یابراش قربانی بشم
https://t.me/+wViPxdFZTOU4YjBk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛عطش
دخترخونآشامی که مجبوربه ازدواج باآلفای گرگینهها میشه.که فکری بجزتصاحب عروسش نداره
https://t.me/+QcrfjX1xemU839ii
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛شـیطان
برای کاربه خونهای با6پسر رفتم،یکی ازاونا تنهاهدفش شکنجه منه،پسری که لقبش شیطانه
https://t.me/+sB9uKzM7JIJlM2Nk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛تاریکترینوسوسه
پیشگو به میلا گفت،مردی روپیدا میکنه که جذابه،باتتوهایی روی دستهاورازهایی درچشم هاش
https://t.me/+SwQ2JolypFDj3C4D
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛فریفتهتو
زوجی رابطههای داغی دارن.اما مدیر،گذشته سیاهش روی رابطشون تاثیر میذاره وباعث میشه
https://t.me/+SGO2mOjV4uhjafd4
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛درهمشکسته
مردجذابی،که کسی ردش نکرده،دختری سرکش
ردش میکنه،هرکاری میکنه تابدستش بیاره
https://t.me/+Tn7Kf74xQ55AxxtW
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛پایان مرده
عاشقشم اماچون پیرم منو نمیخوادبرای همین خودمو تبدیل به یک پسر جوون کردم ولی
https://t.me/+6qkPVtNlcIQ0Y2U0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛سالواتوره
همه چیز از تلاقی چشم های ما درکافه سرنوشت آغاز شد.جدیدترین رمان لیانادیاکو
https://t.me/+wqrY3siDu7g3NTlk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛خدای شرارت
توجه یه هیولاروجلب کردم،ازش فرارکردم ولی درموردهیولاها چی میگن؟اوناهمیشه تعقیبت میکنن
https://t.me/+CmasBDsXuMYwOTQ0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛هانتر
پسرپولداری بودم ولی فیلم رابطهم با۳تادختر پخش شدو پدرم برای محروم نکردنم ازارث
https://t.me/+MHKMLHY71RI5MDA0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛پادشاه عقربها
پادشاهی نیمه خدابامرگ همسرش،قلبشودفن میکنه،هزاران سال بی احساس ادامه میده تااینکه
https://t.me/+gGFM_wkC16pmM2U0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛ ملکه خون
یکی ازسران قدرتمندمافیا،به دنبال انتقام از خاندانی که تمام زندگیشو نابود کردن،سراغ زنی میره
https://t.me/+cknPlq_I-9U5YTZk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛طنینتنهایی
دخترشیطونی که تو یک روستای مخوف گم میشه وکسی درخونشو برای طنین بازنمیکنه
https://t.me/+xzEduttNkbM0NTlk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛ژکان
بچه نامشروعی که خانوادش ولش کردن بعد چندسال برگشته تاانتقام دردی که کشیده رو بگیره
https://t.me/+kklsF-j6vAFlZGZk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛ملکه مافیا
ملکه مافیابودم وسرگردجذابی اسیرم شده بود.هرشب میبستمش به تخت ورو بدن بزرگش
https://t.me/+eoFqQlonRPU3YTFk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛گرگ بد بزرگ
برای آرامش بهکلبه ای درجنگل رفتم،گرگینهای تعقیبم میکردکه دنبال جفتش،یعنی من میگشت
https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛پرنسس مافیا
برادرامو گول میزدم تابرم و ببینمش و هربار که منومیبوسیدمطمئن میشدم که
https://t.me/+HIz2C2ggQxQzZmM8
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛طعم خون
عوضیترین خون آشام مجبور به محافظت ازخواهر دوست صمیمیش میشه که یک گرگینه کوچولوی
https://t.me/+r3jQ6NThQNc0OTQ0
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛انتقام
زنش شدم تابه زانودربیارمش اماقصد انتقام از پدرموداشت ومیخواست منو بکشه
https://t.me/+Vfx3YDv7zL3bE2-L
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛رابطه یک شبه
همه عمرم دخترپاکدامنی بودم ولی درمرز۳۰ سالگی،مردی کاربلدو فاحشه برای گرفتن بکارتم استخدام کردم
https://t.me/+uSxocsu1jx04N2Rk
❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═┅
🍓⃟°⃟⇛ناولبوکی
لیستی کامل از فایل تمام رمانهای ترجمه شده
https://t.me/+vAtH1NWZDxExNTE8
👍 1
3410
شورتم و از روی زمین برداشت و به تخت اشاره کرد:
-شورت خونی شب عروسی چه معنی داره؟
-پریودم ارباب...امشب نمیتونم
هرمز خان نیشخندی زد و دکمه های پیراهنش رو باز کرد:
-عروس خونبس و چه به شب زفاف
تو امشب قراره زیرم جون بدی تا اون برادر پفیوزت بفهمه قرار نیست به خواهرش رحم کنم
عقب رفتم و با بغض گفتم؛
-ارباب...من...نمیتونم...بخدا...پریودم
به بازوم چنگ زد و پرتم کرد روی تخت:
-فکر کردی نمیفهمم دروغ میگی؟
بخواب که امشب میخوام انتقام خون خواهرم و بگیرم
https://t.me/+OzQ9lAFD7s42ZTdk
2800
Repost from N/a
Фото недоступно
-یه بازی میکنیم دخترکوچولوم!
من میشم گرگ وتو یه آهو.
چشای گردشدمومیخ چشای سیاهش کردم وباتعجب گفتم:
-چرا؟
-سوال نداریم، توفرارمیکنی وتاجایی که میتونی سعی کن نگیرمت.
اب دهنموقورت دادم :
-میفهمم چی میگیا اما متوجه نمیشم !
-اگه تا یه دقیقه دیگه به جای فرار هنوز زیرم باشی وزر بزنی تضمین نمیکنم سالم از این خونه بیرون بری ومطمعن باش جوری به دندون میکشمت که تاعمر داری فراموش نکنی آهو کوچولو! پس تانشُمردم دست به کارشو.
یه کوچولو فاصله گرفت میتونستم حرص وخواستن روتوچشاش به وضوح ببینم، دلهره ووحشت وجودمو پرکرده بود محکم کف دستامو تخت سینش کوبیدم وخودمواز زیرش بیرون اوردم.
https://t.me/+pBdYbBKdRL1kNjI0
https://t.me/+pBdYbBKdRL1kNjI0
یه رمان پیداکردم براتون عاشقش میشین یه لوسیفرداره نگم براتون سردسته همه مشتیاااا😍😎
باهرپارتش نفس توسینتون حبس میشه! پیشنهادمیکنم ازدستش ندین داستانی جدیدو سراسر هیجان باچاشنی طنز وعاشقانه ای ناب🥺😌
2200
Repost from N/a
یه مرد تنها بودم هیچ زنی نمیتونست منو عاشقه خودش بکنه، یه روز چشمم افتاد به یه دختر کوچولوی ریزه میزه که دکتر یه بیمارستان بود دلم لرزید براش، میخواستم باهاش حرف بزنم ولی بهم رو نمیداد یه روز تو دفترش گیرش انداختم منو نمیخواست گفت دوستم نداره، ماله خودم کردمش ولی اون....
https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0
https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0
https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0
💢عاشق دختری میشه که دوستش نداره ولی با زور اون و برای خودش میکنه حتی....💢
2600
Repost from N/a
- گردنت خورده به جایی جانان؟ چرا قرمزه؟
یه لحظه نفهمیدم چی گفت.
مثل احمقا گفتم:
- ها؟
بابا بیشتر اخم کرد.
- گردنت قرمزه چرا؟
چشمام چهارتا شد. اولین چیزی که از ذهنم گذر کرد، «دارا» بود.
دست کشیدم رو گردنمو و بدو بدو رفتم سمت آینه.
ولی مامان خندید و با شیطونی گفت:
- مگه این بچه از تو میپرسه چرا صبح جمعه گردنت قرمزه؟
بابا بیشتر اوقات تلخی کرد.
- چرا چرند میگی ساحل؟ جانان مجرده!
با دیدن کبودی گندهای که دقیق روی ترقوهام بود، آه از نهادم بلند شد. خدا بگم چیکارت نکنه دارا.
فعلا باید یه دروغی سر هم میکردم تا با این بابای غیرتیای که دارم، به فنا نرم.
- ماهان بیشعور زد به گردنم، کبود شد.
همون لحظه ماهان از در اومد تو و با هوچیگری گفت:
- زر نزن من کِی زدمت؟
آخ ماهان اگه گیرت بیارم، کشتمت.
نامحسوس چشم و ابرو اومدم و با لحنی که خیلی سعی میکردم آروم باشه گفتم:
- چرا دیگه داداشی، اون شبی باهم دعوا کردیم نزدی تو گردنم؟
احمق خنگ منظورمو که نگرفت هیچ، بدتر گاف داد.
- چرا چش و ابروتو کج و کوله میکنی؟ نکه نزدم! بابا این میخواد مظلوم نمایی کنه هاااا....
راستی جانان، دارا اومده دم در، باهات کار داره.
بابا تو جاش نیم خیز شد و عصبی گفت:
- چه غلطاا... از کی تاحالا دارا با جانان کار داره؟
خودمو جلو انداختم و با من من گفتم:
- نه چیزه... بابا... یه لحظه به من گوش بده...
ولی ماهان کودن به گردنم اشاره زد و با نیش باز گفت:
- عه... نمونه کارهاشو مگه ندیدی؟
جیغ زدم:
- قیمه قیمت میکنم ماهاااااان!
ولی بابا با عصبانیت رفت سمت در. وای خدا! دارا!!!
https://t.me/+awaDP1xlfKc0OTBk
https://t.me/+awaDP1xlfKc0OTBk
https://t.me/+awaDP1xlfKc0OTBk
دوستپسر بازیهای یه دختر شر با وجود بابای غیرتیش🫣😱
خدا به پسره رحم کنه🥵😂
2400
Repost from N/a
آلاء یه دختر دورگهی زیبا و آرومه که مرگ پدر و برادرش جلوی چشماش تبدیل شده به کابوسای شبانه و از دست رفتن آرامشش، به افسردگی حادی دچار شده، از همه دوری میکنه، اشتیاقی به زندگی نداره اما وقتی مجبور به همخونه شدن با دوست برادرش میشه داستان جور دیگهای رقم میخوره و یه شب بارونی اونا باهم...❤️🔥🥹
https://t.me/+wEOuAv69QtwwOWY0
۱۵
14320
-سوتین نبستی عروس خونبس؟
نمیدونی نوک سینه تو نباید کسی ببینه
دستامو جلوی سینه هام گذاشتم و با خجالت چشم دزدیدم:
-ببخشید...میشه نگاه نکنید؟
باد زده سوتیم از بند رخت پایین افتاده دارم دنبالش میگردم
با نوک انگشت بند سوتیم رو گرفت و بالا اورد:
نکنه دنبال این میگردی؟
آب دهنم رو قورت دادم :
-میشه...میشه بدین بهم؟
-اوهوم...بیا بگیرش!
مرد با جذبه ای که جلوم وایساده بود با حالت خاصی به سر تا پام نگاهی انداخت و ...
https://t.me/+OzQ9lAFD7s42ZTdk
24700
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.