🫦عمـ𝒑𝒆𝒓𝒇𝒖𝒎𝒆ـــارتـــــــ🫦

دستای بادیگارد بابارو با لذت به تاج تخت بستم و با خماری ک.ص.م.و رو لباش کشیدم و مست رو دهنش نشستم و خم شدم و ک.ی.ر.ش.و همزمان با دستم مالیدم که بلاخره دست از تقلا کشید و شروع کرد به خوردن ک.ص داغ و خیسم و...🍑🔞💦 https://t.me/+gy60LNbsB3JhNmJk https://t.me/+gy60LNbsB3JhNmJk

پارت جدید انقدر کم ری اکشن خورده 😥

_آخخخخ...نوید...یواش ترررر.. دستامو پشتم نگه داشت و با #اسپنکی که به ک.ونم زد گفت : +آههه....دنیا....هنوز....اوممم..مونده..تا..درد بکشی. موهام رو کشید! سرمو عقب بردم تا کمتر سوزشِ کشیده شدنِ موهام رو حس کنم ، شدت #تلمبه هاش رو بیشتر کرد و باصدایی پر از خشم و عصبانیت #سینه م رو دستش فشرد : +داداشت....همینجوری...خواهرمو...#گا..یید...دنیااا...همینجوری به کام مرگ بردشش.... _آیییییییی برم گردوند و محکم روی #ک.صم سیلی زد: _خوا...خواهش....آخخخخ....میکنمممم +هیششش....ببُر....صداتو... https://t.me/+vdXQ_5DTTcRlZTQ0 https://t.me/+vdXQ_5DTTcRlZTQ0 دخترِ بی گناهی که زیر پسرخاله ی بی رحمش جر میخوره و تا چند روز نمیتونه راه بره 🍑 #انتقامی #ممنوعه‌_به‌شدت‌صحنه‌دار🔞🔥

-اوففف چه ک.ص صورتی و ممه های تپلی داری لامصب پشتم جا گرفت و خودشو بهم چسبوند -آخخ میخوام ک.یرم بره تو سوراخات ج.نده با ترس نالیدم: -حاجی ولم کن الان یکی میاد حاجی وسط مسجد ک.صمو میمالید که در باز شد و...🔞💦 https://t.me/+vrFekJrluA0wODg0 https://t.me/+vrFekJrluA0wODg0 س..ک..س با حاجی حشری🙈

موهامو تو دستش گرفت و منو به دیوار چسبوند . از پشت سر بهم چسبید . از شدت ترس نفس نفس میزدم . با صدای عصبی بیخ گوشم دم زد : _دروغگوی هرجایی بخاطر دروغی که گفتی امشب از زیر پام زنده بیرون نمیای🤬💦🔞 (بخاطر دروغی که گفتی از این به بعد هر شب تا صبح باید تو اتاقم بهم سرویس بدی🤬💦🔞) https://t.me/+Z_9jRjdd8Vo4YTA0 https://t.me/+Z_9jRjdd8Vo4YTA0

پارت جدید 😶

_آخ #ک*صمممممم.💦🔞 پاهامو تا حد ممکن باز کرده بود و به دو طرف تخت بسته بود . تندتند با شلاق تو #ک*صم میکوبید . جیغمو بالا آورده بود . صدام کل امارتو برداشته بود .. https://t.me/+0JCmxY1gLqxmMmM0 https://t.me/+0JCmxY1gLqxmMmM0 داشت تو رِد روم روانشناسشو به یه #جند*ه ی واقعی تبدیل میکرد ..❌😱🔞💦👿

بادیدن ک.یر کلفت وشق شده‌ء دکتر از ح.شر زیاد ک.صم خیس شده بود شورتمو ازپام در آوردم سمتش رفتم روی پاش نشستم ک.صمو به ک.یرکلفتش مالیدم آه مردونه‌ای کشید -آهههه جون 💦 سر ک.یرشو روی سوراخ ک.صم گذاشتم و....💦🔞 https://t.me/+mR1tpPtqqbRiYTQ0 https://t.me/+mR1tpPtqqbRiYTQ0 باشورت اضافه واردشو💦 رمان فول سڪسی مخصوص جقـ.یا🔥

❌رمان ممنوعه:پسرخاله🔞💦 در مورد پسری که برای انتقام مرگ خواهرش دخترخالشو عقد میکنه و هر روز یه مدل میکنتش💕 https://t.me/+vdXQ_5DTTcRlZTQ0 https://t.me/+vdXQ_5DTTcRlZTQ0 خواندن رمان 🔞🔥 رمان سک‌سی

‍🫦عـــطر عمـــــارتـــــــ🫦 ‍#پارت_57 خدا می‌دونه الان پشت سرم چقدر حرف در میارن ! پسر که رفتند از مامان پرسیدم : +باند و بتادین داریم تو خونه ؟! _آره تو کابینته ، میرم بیارم ولی مامان.... +جان؟! _ببریمش دکتر بهتر نیست ؟؟ +پول از کجا بیارم مامانم . _خدا لعنتت کنه اکبر زندگیمونو نگاه خدا ... همین طور که از اتاق بیرون می رفت با خودش حرف میزد ، نگاهی به صورت آرسان انداختم . آروم سر انگشتامو به ته ریشش مالیدم : +بیا مادر . سریع دستمو عقب کشیدم که گفت : _میشناسیش ؟؟ +رئیسمه . _آهان ، برم آب گرم و پارچه تمیز بیارم . +باشه . سر بتادین رو باز کردم و گذاشتم کنار تا باند های لوله ای رو مربعی تا کنم _پاشو برو اونور تمیز کنم زخمشو . +نمی‌خواد خودم انجام میدم فقط نزار اکبر اقات بیاد اینجا . _چی بگم؟ مجبورم بسوزم و بسازم . پارچه رو تو تشت آب گرم فشردم و مالیدم به گردنش : +مجبور نیستی مادر من ،خداروشکر منم بزرگ شدم میتونی ازش طلاق بگیری غصه ی من رو نخوری. آب، قرمز رنگ شده بود : _بیچاره چه دردی میکشید . +دهنه مردم رو کی ببنده. _به این مردم باشه یاوه گویی هاشون هیچوقت تموم نمیشه اصلا مگه به حرف مردم داری زندگی می‌کنی که اینجوری میگی ؟؟ +نه ! _پس چی ؟؟ ‍