cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

Reasonable Mind

محفلی برای جان‌های آزاده‌، که می‌کوشند برای پایداری در هستیِ خویش، شناختِ ناقصِ اَمیال را با گذر از شاهراهِ عقل درنوردند و آزادیِ خود را تا اَعلیٰ‌ترین حدّ، توسعه بخشند.🌱 عضویت: https://t.me/Reasonable_Mind_Support

Больше
Иран96 217Фарси90 092Категория не указана
Рекламные посты
1 666
Подписчики
-724 часа
-177 дней
+38330 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

. #دراکولای_برام_استوکر #فرانسیس_فورد_کاپولا شراب نمی تواند نمادی استعاری برای خون مسیح باشد، چرا که مسیحیت اصرار دارد که واقعی ست نه یک دلالت زبانی. نمود شراب صرافاً واسطه ای برای انتقالِ خون مسیح است. واسطه ای که از درون تهی شده و فقط صورتِ نمودیِ آن باقی مانده، مسیحیت به چنین واسطه ای نیاز دارد تا واقعیتِ هولناکی را که بلافاصله به خون آشامی پیوند می خورد را بپوشاند ،اما در نقشهء راهِ دراکولا، هیچ واسطهء مشروعیت بخشی میانِ نمودِ ظاهریِ خون و حقیقتِ خون وجود ندارد. نمود خون همان حقیقتِ خون و حقیقتِ خون همان نمود خون «خون زندگی ست» یک زندگی ابدی... دراکولا بر اساسٍ رمانِ "دراکولای برام استوکر" پیش از طغیان و نوشیدنِ خون ِ صلیب، به اعتبارِ همان تفسیرِ کلیسایی که بر مبنای تبدلِ جوهری ست، و پس از عصیان، به اعتبارِ معنای مستقیمی که از خطابهء مسیح بدست می آید، یک مسیحیِ راستین است. همین فاصله تفسیری ست که این دو موقعیتِ روحانی و شیطانی را از هم جدا میکند. خون تنها زمانی یک نشانهء روحانی ست که میانِ ظاهر و حقیقت اش شکاف بیفتد و یک ظاهرِ بدلیِ حقیقت آن را بپوشاند. اما زمانی که نمودِ ظاهری و حقیقت این نشانهء مقدس بر یکدیگر منطبق باشند و نمودِ ظاهری نه پوشاننده بلکه آشکارا کننده باشد، امر شیطانی متولد میشود. خون برای دراکولا زندگیِ ابدی ست همانطور که برای مسیحیت. دراکولا از پروراندنِ نظامی تفسیری که میان نمود و حقیقت فاصله اندازد دوری می کند در عوض او حقیقتِ امر قدسی را به بهای ظاهرِ نامقدسٍ آن کنار می گذارد و این بها را برای زیستِ تنانه و نفسانی خود می پردازد. بر اساسِ الگوی بدقت تنظیم شدهء سنتی، که میراث افلاطونیِ آن با الهیاتِ مسیحی پرورانده شد، نامیراییِ حقیقی نه در زندگی نفسانیِ بدن بلکه در حقیقتی به دست می آید که به بهترین شکل در واژهء «روح» خلاصه شده است. بر این مبنا حقیقتی درونی و ناآشکار باید کنترلِ بدنِ تنانه را بدست گیرد و دستِ آخر با مرگ این بدن به رستگاری رسد. اما داراکولا نامیرایی را صرفا به منزلهء نامیرایی تنانه می خواهد و در این راه چاره ای جز مبارزه تا حذفِ کاملِ رقیب روحانیِ بدن ندارد. زندگی برای او صرفا در منطق زندگی بدون روح معنا دارد... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ¶پاورقی؛ ☆در رُمانِ برام استوکر تأکید چندانی بر رابطهء مستقیمِ کلیسا با دراکولا و تبارشناسی این تفاوت شیطانی ندارد اما در اقتباس سینماییِ کاپولا، پاشنهء فیلم‌ به سمتِ این موضوع می چرخد. ☆سینما و مرگ_ دربارهء نامیرایی و تصویر_ میلاد روشنی پایان. صص۷۸_۷۷_۷۶
Показать все...
02:42
Видео недоступноПоказать в Telegram
صحنه های آغازینِ فیلمِ دراکولای برام استوکر با بازیِ گری اولدمن در نقشِ دراکولا.رومانی، سال 1462.سلحشوری به نام ولاد، معروف به دراکولا از نبرد با سپاهیان تُرک به قلعه بازمیگردد،با خبر میشود معشوقه اش لیزابث به تصور مرگ او خودکشی کرده. در محرابِ کلیسا جسدِ لیزابث را در آغوش میکشد،نامه اش را میخواند.کشیش به وی میگوید، بهشت مقصد ناامیدان نیست.در این لحظه شرایط برای باز آراییِ شخصیت دراکولا مهیا میشود، کلیسا در مقابل رشادت او جسد عشقش رابه او هدیه میکند ولی امیدِ دیدار در جهانی دیگر را از او میگیرد. دراکولا عصیان کرده و شمشیر را در صلیبِ محراب فرو میبرد، خون فواره میزند،او مینوشد گام نهایی برای تحولِ شیطانی.تحولِ یک مسیحیِ راستین به یک، مسیح ستیز ،ولی به معنای لفظیِ خطابه مسیح پاسخی آری به بشارت مسیح: در انجیل یوحنا روایت شده مسیح رو به حواریون میگوید: من آن نان زنده ام که از آسمان آمد اگر بخورید تا ابد زنده خواهید ماند و خون من آشامیدنی ست بنوشید تا حیات جاودانی داشته باشید.این خطابه مسیح  معادل ست با داستان برام استوکر.جائی که دراکولا از مینا میخواهد از سینه شکافته شده اش خون بنوشد تا به او حیاتِ جاودانی بخشد.
Показать все...
7.55 MB
#قانون_اساسی #اصل_بیست‌و‌پنجم ### اصل بیست‌و‌پنجم بازرسی و نرساندن نامه‌‏ها، ضبط و فاش كردن مكالمات تلفنی، افشای مخابرات تلگرافی و تلكس، سانسور، عدم مخابره و نرساندن آنها، استراق سمع و هرگونه تجسس ممنوع است، مگر به حكم قانون. توضیحِ ساده: این اصل می‌گوید که هیچ‌کس نباید بدون اجازه قانونی نامه‌ها را بازرسی کند، مکالمات تلفنی را ضبط یا فاش کند، تلگراف‌ها و پیام‌های تِلِکس را فاش کند، یا به طور کلی به ارتباطات خصوصی افراد تجسس کند. این کارها فقط با حکم قانونی مجاز است. مثلاً اگر کسی نامه‌ای به دوستش می‌فرستد، هیچ‌کس نباید آن را باز کند و بخواند مگر با اجازه قانونی. نقد این اصل: ● این‌ بند مهمی در راستای حفظ حقوق فردی و احترام به حریم خصوصی است. شرط "مگر به حکم قانون" به مقامات قانونی اجازه می‌دهد تا در شرایط خاص به حریم خصوصی افراد وارد شوند. این شرط می‌تواند به سوءاستفاده‌های احتمالی منجر شود و بدون نظارت کافی، حقوق فردی را نقض کند. برای جلوگیری از چنین سوءاستفاده‌هایی، نیاز به سیستم قضایی مستقل و نهادهای نظارتی قوی وجود دارد.
Показать все...
Repost from N/a
Фото недоступноПоказать в Telegram
Показать все...
2👍 1👏 1
‌ ‌ شاید بعضی از دوستان با خود بگویند چرا هر شب سهراب، یا چرا همه‌اش نیچه و اسپینوزا و کانت و خلاصه فلسفه، و گاهی شعر؟ که چی بشه؟ بگیم ما هم بلدیم؟ بگیم ما خیلی خفنیم؟ اگه یک نگاهی به کلیتِ فضای مجازی بندازیم، از حجمِ محتواهای بی‌مصرف و لاطائلی که روزانه بمباران‌وار منتشر میشه و می‌کنند، از کانال‌های رمالی گرفته تا جوک و سرگرمی، متوجه خواهیم شد چه ما که مطلب می‌ذاریم، و چه خواننده‌ای که در این کانال یا در هر کانالِ باارزش دیگری حضور یافته، نخست داره به ترویجِ اشعارِ غنیِ به مراتب کمتر دیده‌شدهٔ تاریخِ خودمان کمک میکنه و هم در یادگیری و سپس یاددادنِ مطالبی که فکر را درگیر می‌کنند و از این طریق، هم فکر کردن را می‌آموزند و هم به چه چیز فکر کردن را. جزءِ افرادِ خاصی دسته‌بندی خواهیم شد که از دیگران، سلایق و دغدغه‌ی‌شان فاصله گرفته‌ایم و بسیار جدّی‌تر به مسائل نگاه می‌کنیم. شاید کسی بگوید دلمان خوش است و از سرِ بیکاری و دل‌خوشی داریم برای خودمان یک‌چیزی میگیم؛ اما اگر هرکدام یک حسابِ سرانگشتی به زندگی خود داشته باشیم می‌بینیم اگر از حجمِ کارهای بی‌حاصل و وقت‌گذرانی‌های غیرضروری، و هزینه دادن برایشان کم کنیم، قطعاً دیگر اندیشیدن، فلسفه یا شعر و ادبیات جزءِ حاشیه‌ی زندگی نخواهند بود که منتظرِ اوقاتِ فراغت برایشان بمانیم. مسئله، اولویت‌هاست. اندیشیدن، صرفاً اندیشیدن نیست بلکه مبارزه است؛ اندیشیدن یعنی مجهّز کردنِ خود به سلاح برای دفاع از حملات مُهلکی که شاید الان ندانیم چقدر می‌توانند خطرناک باشند. افزایشِ آگاهی، به معنای واقعی افزایشِ توانایی‌ست. #علیرضا ‌
Показать все...
👍 14 2🙏 1
‌ ‌ آب را گِل نکنیم: شاید این آبِ روان، می‌رود پایِ سپیداری، تا فرو شویَد اندوه‌دلی. دستِ درویشی شاید، نانِ خشکیده فرو بُرده در آب. زنِ زیبایی آمد لبِ رود، آب را گِل نکنیم: رویِ زیبا دو برابر شده است. چه گوارا این آب! چه زلال این رود! مردمِ بالادست، چه صفایی دارند! چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شیراَفشان باد! من ندیدم دهشان، بی‌گمان پای چَپَرهاشان جا پایِ خداست. بی‌گمان در دهِ بالادست، چینه‌ها کوتاه است. مردم‌اش می‌دانند، که شقایق چه گُلی‌ست. غنچه‌ای می‌شِکُفَد، اهلِ دِه باخبرند. چه دِهی باید باشد! کوچه‌باغش پُر موسیقی باد! مردمانِ سرِ رود، آب را می‌فهمند. گِل نکردندش، ما نیز آب را گِل نکنیم. #سهراب_سپهری ‌
Показать все...
👍 2 2
‌ ‌ قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب. دور خواهم شد از این خاکِ غریب که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه‌ی عشق قهرمانان را بیدار کند. قایقی از تور تهی و‌ دل از آرزوی مروارید، هم‌چنان خواهم راند. نه به آبی‌ها دل خواهم بست نه به دریا_پریانی که سر از آب به‌ در می‌آرند و‌ در آن تابشِ تنهایی ماهی‌گیران می‌فشانند فسون از سر گیسوهاشان. هم‌چنان خواهم راند هم‌چنان خواهم خواند: «دور باید شد، دور. مردِ آن شهر اساطیر نداشت. زنِ آن شهر به سرشاریِ یک خوشه‌ی انگور نبود. هیچ آیینه‌ی تالاری، سرخوشی‌ها را تکرار نکرد. چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود. دور باید شد، دور. شب سرودش را خواند، نوبتِ پنجره‌هاست.» هم‌چنان خواهم خواند هم‌چنان خواهم راند. پشتِ دریاها شهری‌ست که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است. بام‌ها جای کبوترهایی‌ست، که به فوّاره‌ی هوشِ بشری می‌نگرند. دستِ هر کودکِ ده ساله‌ی شهر، شاخه‌ی معرفتی‌ست. مردمِ شهر به یک چینه چنان می‌نگرند که به یک شعله، به یک خوابِ لطیف خاک، موسیقیِ احساس تو را می‌شنود و صدای پَر مرغانِ اساطیر می‌آید در باد. پشت دریاها شهری‌ست که در آن وسعت خورشید به اندازه‌ی چشمان سحرخیزان است. شاعران وارثِ آب و خرد و روشنی‌اند. پشت دریاها شهری‌ست! قایقی باید ساخت. #سهراب_سپهری ‌
Показать все...
5👍 1
برای هر انسانی زمانی فرامیرسد که با حیرت از خود میپرسد: چگونه میتوان زیست؟ و با این همه می‌زیند. زمانی فرامیرسد که به درک این نکته می آغازد که از نیرویی ابداعی برخوردار است از جنس همان نیرویی که در گیاه مورد ستایش قرار میدهد؛ گیاهی که در پیشِ چشمانِ او میخزد و میخیزد تا اندکی نور و اندکی خاک به چنگ آورد و شادمانیِ خویشتن را در زمینی ناپذیرا بیافریند. در داستان هایی که یک انسان از زندگیِ خود حکایت میکند همواره لحظه ای وجود دارد که در آن از اینکه گیاه بتواند در چنین شرایطی زندگی کند و این کار را با دلیری ای لرزش ناپذیر انجام دهد، به شگفت می آید. #نیچه
Показать все...
👍 4 1
تمام اندیشه یک شدن است،یک شدنِ مضاعف،بجای آنکه صفت یک سوژه و بازنماییِ یک کل باشد. #دلوز ،«رساله ای در باب نومادولوژی»
Показать все...
‌ ‌ منطقِ سه وجهیِ هگل در بخش‌های انتهاییِ نقدِ اوّل کانت، آن‌جا که تعارضات و مسائلِ جدلی‌الطرفین مطرح می‌شود، به وضوح می‌توان نویدِ ظهورِ منطقِ ۳ وجهیِ هگل را مشاهده کرد. کانت در واقع می‌گوید جدال میانِ دو طرف، مثلاً میانِ قائلان به شروعِ جهان و قائلان به ازلیتِ جهان، یا جدال میانِ عقل‌گرایان و شکاکان، یا جدال میانِ ماتریالیست‌ها و الهی‌دانان و...، آن‌قدر ادامه خواهد یافت تا در نهایت هر دو طرف خسته و فرسوده از نبرد، بفهمند که از ابتدا جنگ‌شان بیهوده بوده است چون حقیقت از آنِ هیچکدام از طرفین نیست بلکه خودِ همین است که می‌دانستند بیهوده باهم ستیز دارند و این نیز میسّر نمی‌شد مگر باهم درگیر شده باشند. در این‌جا حقیقت، خود را در لباسِ ایده‌آلیسمِ کانت که نقشِ شقِ ثالث و داور را بازی می‌کند به‌عنوان سنتزِ میانِ آن دو نشان می‌دهد. از این‌جا، ایده‌ی نقدِ منطقِ ۲ وجهیِ «یا این یا آن»، در نزدِ هگل، و جایگزین کردنِ منطقِ ۳ وجهی، که نه مبتنی بر «یا این یا آن»، بلکه مبتنی بر ترکیبِ آن‌ها برای رسیدن به یک امرِ سوّم است، زده شد. منطقِ ۳ وجهی در واقع امرِ این‌همان را به تیغِ نقد می‌کشد تا جا برای تناقض باز شود و از این‌جا، دیگر فقط هست یا فقط نیست باطل می‌شود بلکه هرچیز هم هست و در عینِ حال که هست، نیست؛ و همین تقابل مجرای تبدیل و تغییرش به وجهِ سوّم است. #علیرضا #ایمانوئل_کانت #فریدریش_هگل #کانت #هگل ‌
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.