⊱♥⊱هــــویــــتــــ مــــن╭⊱♥
آثار نویسنده:«عشق نفوذی، راز مافیا، بخاطره انتقام، طلسم عشق» نـــاشنــــاس چنـــل:» ♕ https://telegram.me/BChatBot?start=sc -1331233-xEm83Uv چنــــــل محـــــافظ: @myidentityyi
Больше871
Подписчики
+6124 часа
+3317 дней
+54630 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
#part:» 8🎵 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : یائویی ، دراما ،اسمات ، 🎵𝑻𝒂𝒈 : #UD 🔞 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ╭────➺𓆩᳦᳣ 🦋🤍 @myidentityyi ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
تشنــةي تـؤ🫠🥀.pdf3.77 KB
تشنــهٔي تــؤ🤍🤞.pdf3.71 KB
100
Фото недоступно
╾┄┄∴ #تشنــــهي_تــــُ❤️🔥👄💦
✣┄┄╼-------
┓┄-----------┄⊶«#خلاصــــة»
برای جلوگیــری از #جنگ_اونو به عنــوان #پیشکش به #فرمانده_دشمــن(بربرها) میدن در اولین #شــب....
┗┄┄┄┄⊷┄┄┄⊷
┏
┊ ♦روزهای آپ (دوشنبـــه)♦️
├
┹┄┄┄┄╾☛┏━━━━📚━━━━┓
@myidentityyi
┗━━━━📚━━━━┛
100
اینم اسپولی که گفتـــه بودم راستی عزیزانمــ🙈❤️
میخوام یه تیــزر کلــی از هویــت من بهتون بدم اگه موافق هستیــن با این ریاکت👍
اگه نه، با این ریاکت👎
نشـــون بدیــــن ممنـــون❤️🔥👌
(20) رای✓♡
👍 2
700
|♡هویــــت مـــــن꧁♕
~بیا یه معاملهای کنیم.
سایک با اخم به آرون نگاه کرد.
~تو اون جوجه کوچولو رو به من بده، منم در عوض اون زمین توی روسیه رو بهت میدم!
سایک سعی کرد ظاهر خونسردش رو حفظ کنه. نیم نگاهی به تیان انداخت که داشت با التماس نگاش میکرد.
لیوان رو تو دستش فشرد. چرا از نگاه تیان قلبش درد میگرفت؟
امکان نداشت عاشقش شده باشه. باید به خودش ثابت میکرد که قلبش رو به اون جادوگر کوچولو نباخته.
*قبوله.
_س... ایک.
آرون لبخندی رو لبش نشست و با شیفتگی نگاهی به تیان انداخت.
https://telegram.me/BChatBot?start=sc-1331233-xEm83Uv
ناشنـــــاس چنــــل: ♕°
╭────➺𓆩᳦᳣ 🦋🤍
@myidentityyi
╰──────────────
برنامه ناشناس
بزرگترین ، قدیمیترین و مطمئنترین بات پیام ناشناس 📢 کانال رسمی و پشتیبانی 🥷 @ChatgramSupport
600
#پارت۴۱
✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
_ولــم کن عوضـــی.
سرش نزدیکتر برد خواست لبش ببوسه تیان سریع گردنش کج کرد.
به جاش زبونش رو گردنش کشید چنگی به کمر باریکش زد.
حس خیسی رو گردنش حالش بهم میزد مرد آروم زیر گوشش زمزمه کرد:
=ببینم مطمئنی خارجی هستی؟
چونهاش محکم گرفت به چشمای طوسی نگاه کرد.
=تا حالا هیچ خارجی ندیده بودم چشماش این رنگی باشه!
نیشخندی زد ادامه داد:
=نکنه مادرت با یه روسی ریخته رو هم!
_اون مادر من نیســـت.
=پس منم کورم! امکان نداره بتونی انکارش کنی تخم حروم.
خواست لبش رو ببوسه تیان تفی به صورتش انداخت.
_همهاتون برید به جهنــم! حرومزادهها.
عصبی صورتش پاک کرد خواست مشتی به صورتش بزنه حیفش امد جهت مشتش تغییر داد مشتش به شکمش کوبید.
تیان نالهی از درد کرد چنگی به باسنش زد اون تو دستش فشرد.
مرد با رضایت آهی کشید خونش به جوش امد هولش داد عقب.
مرد چند قدمی به عقب برداشت با درد به دیوار تکیه داد.
حتی اگه هم میمیرد نمیذاشت کسی مثل اون بهش تجاوز کنه مرد به سمتش رفت از پشت موههاش کشید نمیخواست از درد فریاد بزنه که اون احساس رضایت کنه.
با زانو به شکمش کوبید نفس تو سینهاش حبس شد انداختش رو زمین از درد به خودش میپیچید.
مرد روش خم شد گردنش میبوسید دستش رو بدنش میکشید داشت حالش بهم میخورد.
دستشو به سمت جیب شلوارش برد و چاقو رو برداشت.
مرد داشت شلوار خودش در میاورد که چاقو رو بلند کردم تو پهلوش فرو کرد.
دستش رو دهنش فشرد که کسی خبردار نشه همین که بیهوش شد هولش داد اون طرف.
به دستای خونیش نگاه کرد اون الا یکی رو کشت؟ دستشو مشت کرد این دفاع از خود بود زمان برگرده عقب دوباره این کار انجام میداد.
از بین در به پدر معتادش و مادری که داشت با یه مرد دیگه لاس میزد نگاه کرد.
اشتباهه! اونا پدر و مادر من نیستن هیچکس با فرزندش همچین کاری نمیکنه.
خودشون هم بهش گفته بودن که اون فرزند واقعیشون نیست و فقط اون رو به خاطره خاص بودنش بزرگ کردن.
که هر موقعه دلشون بخواد یا اونو بفروشن یا بندازنش زیر آدمهایی که پیششون قرض داشتن.
نگاهی به جسد مرد انداخت از این به بعد راه خودم رو میرم و به کسی احتیاجی ندارم!
کوله پشتیش برداشت لباساش و کمی پول که جمع کرده بود انداخت تو کوله پشتیش.
از پنجره پریدم پایین من هیچ وقت به این خراب شده برنمیگردم.
(پایان فلـــش بـــک)
✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
❤ 1
1300
╭────➺𓆩᳦᳣ 🦋🤍 @myidentityyi ╰──────────────آنکه با دعایی بیاید با نفرینی میرود...! پیش من اگر خواستی بیایی با دعا نیا، با دل بیا..❤️🩹👍
❤ 1
1200
Repost from N/a
Показать все...100
Repost from N/a
Показать все...4200
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.