ددی من؛🍼🎀
976
Подписчики
-1924 часа
-7007 дней
-91230 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
Repost from N/a
https://t.me/+PZzwuBEtXFE0ZjZk
چت روم اس امی آزاد 🔥🍇
𝕡𝕒𝕣𝕒𝕕𝕠𝕩
اینجا باهم قراره کلی اتفاقای قشنگ رقم بزنیم دعوا ، توهین ، بحث اعتقادی⛔ ارسال محتوای پورن⛔ فراخوان ممنوع پیوی بدون اجازه ممنوع
100
Repost from N/a
لبخند خبیثی زد و یخ رو روی کـ🍓ـصمو گذاشت که جیغ بلندی از سر شهوت کشیدم سیلی به سینم زد و گفت : میخوام ببینم کـ🍓ـص داغت چطوری این یخ رو آب میکنه!💦
https://t.me/+ugskPRKuj24wYjIx
https://t.me/+ugskPRKuj24wYjIx
https://t.me/+ugskPRKuj24wYjIx
9پاک✅
100
Repost from N/a
آه بلندی کشیدم : بمالش سامی..تند تر بمالش
نوچ نوچی کرد و تیکه یخی از داخل ظرف برداشت
لبخند خبیثی زد و یخ رو روی کـ🍓ـصم گذاشت که جیغ بلندی از سر شهوت کشیدم
سیلی به سینم زد و گفت : میخوام ببینم کـ🍓ـص داغت چطوری این یخ رو آب میکنه!
https://t.me/+ugskPRKuj24wYjIx
https://t.me/+ugskPRKuj24wYjIx
تنبیه بردهی سکـ🔞ـسی با یخ ‼️
9پاک✅
100
Repost from N/a
پاهای ارزو را میون پاهای خودش قفل کرد؛ اختیاراز دستداده بودوآرزو رو بهسمت خودش کشید.🔥🔥
—بیا اینجا ببینم از چی فرار می کنی؟
آرزو با ناز گفت: اینطوری نکن ارسلان .ازت می ترسما...
+اخه از چی من میترسی ؟تو که هنوز از من چیزی ندیدی ؟ترست مال بعده عشقم .
ارزو نا خواسته چشمش به پایین افتاد که از زیر شلوار مشخص شده بود. هینی کشید و با خجالت سرش وبالا آورد ارسلان راست می گفت چیزی که پیدا بود واقعا ترس داشت.
-آرزو دیگه تحمل ندارم. عزیز قرار خواستگاری رو گذاشت وا بده.
آرزو بعد از کمی فکر با عشوه شروع به باز کردن دکمههای لباسش کرد و ارسلان با یه حرکت…🔥💦
https://t.me/+OZmRGegj_N4xYWM0
https://t.me/+OZmRGegj_N4xYWM0
• صبح پاک کن 🩵
200
Repost from N/a
Запрещенный контент
لیتل های بازیگوش🐣
Welcome to empire mistress🩸
https://t.me/+7Xk7v7TOqdo3NGQ0
https://t.me/+7Xk7v7TOqdo3NGQ0
...گروه bdsm با لیتلهای جذآب🐣🐣🐣
...گروه پارتنریابی💖
https://t.me/+7Xk7v7TOqdo3NGQ0
https://t.me/+7Xk7v7TOqdo3NGQ0
اگه دنبال یه لیتلی واقعی گپ الکاتراز دست نده🐕🦺🧜♀️👣
ساعت ۲:۳۰ بپاک
200
Repost from N/a
من نیل ام...
همان نیلی که از هشت سالگی قلبش گره خورده بود به قلب او...
همان نیلی که شش سال پیش مرا با شناسنامه سفید از خانه اش بیرون کرد و نمیدانست قرار است برگردم اما این بار نه تنها...! این بار با دختری برگشته بودم که از خون او بود! دختر بچه ای با مو های فر و چشمان سبز درست مثل همان نیلِ هشت ساله که عاشق او بود!
خیال میکردم تا همیشه در قلب او ماندگار میشوم اما وقتی برگشتم فهمیدم کس دیگری جای مرا در قلبش گرفته!
آن عشق افسانه ای برای همیشه در گذشته مانده بود!
https://t.me/+8OjVfwPNwi4zMTk0
https://t.me/+8OjVfwPNwi4zMTk0
• صبح پاک کن 🩵
100
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.