🥰 کلبه‌💒عاشقانه🥰

حرف دل‌ رو فقط باید به دلبر گفت؛ بقول استاد سخن #سعدی : "حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست یکی تمام بود مطلع بر اسرارم..." در همین راستا حضرت #حافظ فرموده: "حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست که آشنا سخن آشنا نگه دارد..."

نیایش صبحگاهی🤲 🌹🍃خــــــدای عـــــزیز و مــــهربان! مهربانیت همانند امواج دریا پی در پی ساحل وجودم را در بر می‌گیرد و به دستِ قدرت تو ، تمام تیرهای بلا شکسته می شود... 🌹🍃تو هر زمان با من و در کنار من بوده ایی من در "گهواره ی" محبتت چه آسوده آرام گرفته‌ام... 🌹🍃پس ای "خـــــداے "مهربانم... به ذکر نام زیبایت و نیایش لحظه هایت ، وجود زمینیَم را ملکوتی گردان... تا آنچه تو میخواهی باشم و از آنچه من هستم "رها" شوم ، که تو... بی نیاز و من "غرق" نیازم

آموزش شات گرفتن از عکس های ثانیه دار برای 10 نفر اول که وارد این کانال بشه❗️ زود جوین شو جا نمونی 👇👇👇 https://t.me/+idodFo-bYtQzZjFl https://t.me/+idodFo-bYtQzZjFl

پست ها خو هدایت بدین هم سین میخوره هم چنل شما دیده میشه👌 https://t.me/TBLIGHAT_Azad1

جوین پلیز ♥  https://t.me/Dochar_Tu https://t.me/Dochar_Tu

ربات دریافت فیـ🔞ـلم برای دریافت هر نوع فیلم کافیه رو لینک زیر کلیک کنید👇👇👇 https://t.me/+idodFo-bYtQzZjFl https://t.me/+idodFo-bYtQzZjFl

بـاتـو خوشبخت تـرین آدم ایـن قافله ام ڪم نشو دور نشو بی توجهانم خالـيست...

و دࢪ اینجا یڪ نفࢪ بࢪاے نفس ڪشیدن، طُ ࢪا بهانـﮧ میڪند!🫀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌➡️ @Dochar_Tu 」

بلاخرہ بعد ازے ڪہ محفل خلاص شد و همہ رقص ها خو بڪردیم راهے خونہ ها خو شدیم مہ و صهیب هم بہ موتر خود خو رفتیم خالہ جان مہ (مادر صهیب) هر چے گفتیم گفتن شما تنها باشین مہ خودے شما نمیرم وقتے ڪہ بہ خونہ خو رسیدیم سلین بہ بغل صهیب خاو شدہ بود مم آهستہ گفتم بیار اور بہ اتاق یو صهیب هم سلین رو تخت یو بگدیشت خیلے شیرینے ميشہ سلین وقتے خاو ميشہ هر دو نفر ما غرق سلین بودیم و بہ خوشبختے ها خو فڪر میڪردیم ڪہ بہ صدا صهیب رو خو بہ طرف یو ڪردم صهیب:تشڪرر عشق مہ ڪہ بهترین تحفہ هاے زندگے مہ بہ مہ دادے یڪے خود خو یڪے هم سلین پرنسس مہ مه:خواهش 😍 بهترین خوشبختے هاے زندگے خو با تو تجربہ ڪردم ❤️ صهیب:همچنین 🥰 هر چے رنج دیدم تا بہ تو رسیدم ارزش یو دیشت❤️ عشق یعنے فقد مال منے 😍 عشق یعنے هر چے هم ڪہ بشہ بازم عشق منی🥰 عشق یعنے یهویے بودن ها😍 عشق یعنے رویاے با تو بودن ❤️ عشق یعنے تو.. یعنے من...یعنے دستات.... یعنے آغوشت....یعنے رابطمون .... عشق یعنے تا ابد در ڪنار هم بودن🖇 پایان خوش✨#ڪلبه‌عاشقانہ

مه:سلین جووو دخترے مہ دو دیقہ بشین تا بابا تو میایہ 🥺 سلین:با......با..... مه:ها دخترے مہ بابا تو چوپ ڪن میایہ حالی😫 ریحان:مررگ دیونہ ڪردے دختر خو خودے جیغ ها خو اے خوردہ هنوز دیونه مه:بد ڪردے تو خیلے شوخیہ تو عیش دنیا دارے خدا جو بچہ مظلوم برے تو دادہ ریحان:از مم یڪ مظلومے نیہ 🙁 تا ماستم جواب ریحان بدم سلین گلدون ڪہ بہ عروس خونہ بود بشڪستوند 🤦‍♀ مه:سلین تو بخدا دو دیقہ بشے انے حالے بابا تو میایه😩 راستے یاد مہ رفت بہ شما بگم امروز چے گپه😬 امروز روز سالگرد ازدواج مہ و صهیب هست البتہ دومین سالگرد ازدواج ما ڪہ تجلیل میڪنیم بہ اے دو سال خیلے چیز ها تغيير ڪرد ریحان و زبیر هم عروسے ڪردن صاحب یڪ شهزادہ مقبولے شدن ڪہ اسم یو هم آرتین😍 و بعد ازو مہ و صهیب مرد زندگے مہ عروسے ڪردیم و صاحب یڪ شاہ دوخت پرے شدیم سلین جووو 🥰 ڪہ حالے یڪ و نیم سالہ یہ و بیشتر از مہ خودے صهیب عادت ڪردہ صهیب هم خیلے ناز ها یو ور میدارہ اگے هر ڪار بڪنہ بابا و دختر مر دیونہ میڪنن از بس شوخے میڪنن🤭 و یڪ اتفاق دگے هم بہ اے دوسال بفتاد ڪہ مہ خیلے خوشحال شدم چون واقعا بهم خیلے میاین عمیر و مریم هم نامزد ڪردن و قرار شد عمیر دگہ آلمان نرہ و بقیہ زندگے خو با مریم بہ اینجے سپرے ڪنه😍 دومین بارہ ڪہ ما سالگرد ازدواج خو تجلیل میڪنین و بہ تالار امروز هم مثل سال گذشتہ مہ و صهیب سِت ڪردیم لباس ها خو البتہ اے بار سلین هم هست لباس ها مہ و سلین یڪ مدلہ صهیب هم ڪُت شلوار خو رنگ لباس ها ما ڪرد طوسے 😍 خلاصہ بہ اے دوسال بهترین اتفاق هاے زندگے مہ افتاد و از زندگے خو خیلے راضیم در ڪنار صهیب خو 🥰 #رُمان♥️ #عشق_تصادفی قسمت:352 برے شما قصہ میڪردم یاد مہ از صهیب برفت ڪہ دوبارہ زنگ زنم ڪہ چرے اے نمادہ تا حالے ڪہ بریم داخل تالار مہ حالے بہ عروس خونہ یم گوشے خو وردیشتم تا ماستم زنگ زنم صدا صهیب شد ڪہ گفت صهیب:سلام سلام بر همسر زیبایے مه و پرنسس مہ شهزادہ شما بیاماد🥰 پرنسس سلین گفت سلین هم ڪہ بابا خو بدید ذوق زدہ بالا و پایین میپرید بریدہ بریدہ میگفت با.....با.... صهیب هم سلین بغل خو ڪرد گفت صهیب:جان بابا انے بیامادم😍 مم سوخت ها خو بہ سریو خالے ڪردم گفتم مه:حالے هم نیا یڪ ساعت ميشہ مہ و سلین محتل تونیم تو هم نمیایے صهیب هم رو مہ بوس ڪرد گفت مه:معذرت خانومے ❤️😉 مم رو خو بگشتوندم گفتم مه:مر بازے دادہ نمیتونے مہ از تو بقهرم صهیب:خوب بگفتم ڪہ ببخش دیر شد مه:نمیبخشم😒 صهیب هم چشمڪ زد گفت صهیب:خانومے مہ زودے میبخشه😉 مر خندہ گرفت بہ چشمڪ یو زودے خندہ خو جمع ڪردم ڪہ صهیب هم بدید گفت صهیب:انے بخندیدے یڪ خندے دگے هم بڪن😍 مم خور بدر آوردم آشتے ڪردم صهیب هم گُل بہ دست مہ داد سلین هم بغل یو بود گفت بریم ریحان هم جلوتر یڪ آهنگ سفارش دادہ بود بخاطرے ورود ما بہ تالار آهنگ پلے شد ما هم با لباس هایے ڪہ سِت ڪردہ بودیم هر سہ نفر ما داخل تالار شدیم همہ دست زدن و ما هم سر استیج رفتیم بعد ازو Dj هم یڪ آهنگ دگے پلے ڪرد و ما هم یڪ رقص سہ نفرہ بڪردیم 🥰 سلین بہ وسط بود مہ و صهیب هم میرقصدیم بعد ازو هم صهیب دست مہ بگرفت مر چرخ داد ڪہ بہ اے ڪار یو داخل تالار هیاهوے شد همہ دست زدن جیغ ڪشیدن ڪہ من افتخار ڪردم بہ مرد خو 🙊 بعد ازے ڪہ رقص خو بڪردیم بشیشتیم سلین هم دست صهیب بود مادر مہ و مادر صهیب هم بیامادن تحفہ ها ما دادن تبریڪے دادن برے ما زینب هم بود او هم بیاماد تبریڪے داد و تحفہ داد زینب هم نامزد ڪردہ و قرارہ یڪ هفتہ بعد او هم عروسے ڪنه #رُمان♥️ #عشق_تصادفی قسمت:353 بعد ازے ڪہ همہ تحفہ ها خو بدادن بابا مہ و عمیرو زبير سدیس و مصیب هم بہ تالار آمادن مم حجاب خو بگرفتم ریحان و زبیر هم تحفہ خو بدادن تبریڪے دادن برے ما بابا مم رو مہ بوس ڪردن و گلوبند طلایے بری مہ تحفہ دادن مم تشڪرے ڪردم بعد ازو همہ مرد ها شروع ڪردن بہ رقص آبشاری صهیب سلین بغل خو ڪرد خودیو رقصید زبیر هم آرتین عمیر هم چپہ و راستہ میرقصید و طرف مریم نگاہ میڪرد و اشارہ میداد ڪہ بیا خودیم برقصیم مریم هم خجالت میڪشید "نا گفتہ نمونہ مریم بہ طب ڪامیاب شد فعلا درس میخونہ " همہ مرد ها ڪہ رقصیدن بعد ازو صهیب دست مہ بگرفت ڪہ برقصیم زبیر هم خودے ریحان عمیر هم مریم ڪش ڪردہ آورد تا برقصن همہ ما برفتیم وسط شروع بہ رقص ڪردیم صهیب و زبیر و عمیر هم نا فهم شدہ بودن ڪیسہ ها خو خالے ڪردن یڪسر پول پاش میدادن 🤭 خالہ ها تالار هم از خدا خو بجو رسیدہ بودن بہ هر پنج دیقے سپنجے میاوردن اے سہ نفر هم میدادن و میرقصدن بابا مم مودر مہ ڪش ڪردہ بیاوردن ڪہ خودینا برقصن مودر مم سرخ شدہ بودن یڪسر میگفتن بدہ نڪنین ما ڪہ جوون نیم🤭 انگارے خلاجت میڪشیدن 🤭