→ ژﺂڪــــﺄۅ ←
واللَّهُأحَقأنتَخْشَاه “خداوندسزاوارترومستحقتراستکهازاوبترسی” →ژﺂڪــﺄۅ← (شروعفعالیت:24تیرماهسال1402) تمامیبنرهاواقعیهستن✅ کپیازکارکردچنلورمانحرام❌ نویسندهرمان:مریم.ک رمانآتور:تمام✅ (نحوهپارتگذاری:سه الا شش پارتدرهفته)
Больше491
Подписчики
-324 часа
-117 дней
-1630 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
Repost from N/a
Фото недоступно
عشق و آتش
گلاندام، زن حاملهای که وارد یک رابطه عاشقانه، با جنگجویی میشه که خودش درگیر یک ماجراجویی و انتقام بزرگ شده.💋😍
https://t.me/+RmbGwmVFhGRiNmY0
اگه ی رمان میخوای که خونآشامی😱 ، گرگینهای، ترسناک، جادویی و پر از ماجرا و البته عاشقانه و گاهی صحنهدار🔞😱😱 باشه، بزن رو این لینک و وارد دنیای عجیب عشق و آتش بشو!!!
https://t.me/+RmbGwmVFhGRiNmY0
1200
Repost from N/a
#پارت_۵۸
نگاهی به سرفراز کردم و گفتم:
- از دستت داره خون میاد، اون عوضی پیدات کرده؟ حالا چیمیشه؟
نگاهی بهم انداخت و زمزمه کرد:
- نتونستم جلوشون مقاومت کنم گلاندام، اونا خونآشامن و من انسان!
فقط فرار کن، نمیخوام ذرهای از خون خوشمزهی تو بره تو دهنِ اونا..
فهمیدیچیشد؟🥶♨️
خونآشام ها دنبالشون کردن و حالا دخترک باید فرار کنه!🔞🫡
بیاوببینچهبلاییسرگلانداموسرفرازمیارن؛🫣🚫
گلاندامفرارمیکنه؟یاپیشسرفرازمیمونه؟
فقطبپراینجا‼️👇🏻
https://t.me/+RmbGwmVFhGRiNmY0 🔞💦..800
Repost from N/a
#دختری14ساله در چنگال مردیست که هر لحظه در پی #انتقام از اویست که #قربانی #رابطه #پنهانی پدرش با مادرش است و حالا #مجازات باشد ...
https://t.me/+ERJsgib_V6Q2NWNk
2200
Repost from N/a
دختر به پسر گفته نه میخوان رو صورتش خط بندازن
#part_42
_وووووللللللمممممم. کککککن...
میخندد هم او هم راننده موتور خودم را عقب میکشم و او از موتور پیاده میشود:
_بهت گفتم جبران میکنم نه گفتنترو.
یک چاقو از جیبش بیرون میآورد و از ترس خشکم زده:
_بزار ببینم با یک خط خوشگل روی صورتت اون کاکل پسر دایی بازم میخوادت؟
زامن چاقو را میکشد و به صورتم نزدیک میکند، صدای فریاد آشنا:
_ولشکن بیناموس.
مطلب سرش و چاقو را عقب میبرد تا مصطفیرا ببیند و من از فرصت استفاده میکنم و با محکم گاز گرفتن دستش چاقو را میگیرم و میخوام سمت مصطفی برم ولی از پشت روسری و موهامو چنگ میزنه: _آخ.
تنها کاری که میکنم چاقو پرت میکنم دور و بعد دست میزارم رو موهام: _ولم..کن...
مصطفی میخواد بیاد سمت من که موتورسوار بهش چاقو میزنه، با جیغ سمت مصطفی میرم، دست مطلب شل شده ولی...
https://t.me/+FoYNXReFvXk2NGVk
دوتارمان جذاب منظم پارت گذاری میشه🩵😁
2300
Repost from N/a
تیرداد با پوزخند گفت:
-جلوی شیخای عرب برقص!
با بغض و نفرت بهش خیره شدم و گفتم:
-هرگز تن به این کثافت کاری نمیدم!
سرشو تکون داد و گفت:
-پس دوست داری با زندگیت خداحافظی کنی نه!؟
بعد یهو یک تفنگ از پشت شلوارش درمیاره بیرون و رو به من هدفش رو میگیره و با صدای تیر بلند جیغ همه بلند شد...
https://t.me/+_Pt7yhLaB7M4MTRk
https://t.me/+_Pt7yhLaB7M4MTRk
تیرداد به دلارام میگه که برقصه و دلارام راضی نمیشه که تیرداد تصمیم میگیره که جلوی همه به اون شلیک کنه! 😳🫠
2100
Repost from N/a
ــ تو گدا زاده ای نمیدونی پیتزا یعنی چی، خجالتشُ ما باید بکشیم؟ بیا بابا بخور گشنه از دنیا نری!
با چشمهای اشکی بهش نگاه میکردم که جلوی بقیه داشت منو تحقیر میکرد رو به فرهاد با عصبانیت گفت
ــ بابا این گدا گشنه رو با خودت راه ننداز همه جا دیگه!!
فرهاد که بغضمو دید به اشوان نگاه کرد و بااخم تشر زد ــ بسه آرمین طفل معصوم چیزی نگفت که!!!
پوزخند عصبی زد و بلند شد
ــ طفل معصوم چیه؟؟ دختره دزد بی کس کار و اوردی توی عمارت من هیچی بهت نگفتم
برش داشتی اوردیش توی مهمونی که همه کله گنده و باکلاسن هیچی نگفتم یه پیتزا هم مینداختی جلوش که اینجوری ابرو نبره
دلشکسته و با چشم هایی که اشک توشون موج میزد بلند شدم فرهاد دستم و گرفت که پسش زدم کیاشا گیلاس و به لبش نزدیک کرد
ــ ولش کن بزار بره! ببینم سگ نگاهش میکنه که واسه ما ناز میاد بدترکیب!!
به سمت در رفتم که با پیچیدن دستی دور کمرم متوقف شدم.. متعجب نگاه پسری که کنارم ایستاده بود کردم که همون لحظه ارمین سررسید
ــ هوی آقا پسر !!!
https://t.me/+RdLIGX_d3FkyZjc0
https://t.me/+RdLIGX_d3FkyZjc0
2000
Repost from N/a
ــ تو گدا زاده ای نمیدونی پیتزا یعنی چی، خجالتشُ ما باید بکشیم؟ بیا بابا بخور گشنه از دنیا نری!
با چشمهای اشکی بهش نگاه میکردم که جلوی بقیه داشت منو تحقیر میکرد رو به فرهاد با عصبانیت گفت
ــ بابا این گدا گشنه رو با خودت راه ننداز همه جا دیگه!!
فرهاد که بغضمو دید به اشوان نگاه کرد و بااخم تشر زد ــ بسه آرمین طفل معصوم چیزی نگفت که!!!
پوزخند عصبی زد و بلند شد
ــ طفل معصوم چیه؟؟ دختره دزد بی کس کار و اوردی توی عمارت من هیچی بهت نگفتم
برش داشتی اوردیش توی مهمونی که همه کله گنده و باکلاسن هیچی نگفتم یه پیتزا هم مینداختی جلوش که اینجوری ابرو نبره
دلشکسته و با چشم هایی که اشک توشون موج میزد بلند شدم فرهاد دستم و گرفت که پسش زدم کیاشا گیلاس و به لبش نزدیک کرد
ــ ولش کن بزار بره! ببینم سگ نگاهش میکنه که واسه ما ناز میاد بدترکیب!!
به سمت در رفتم که با پیچیدن دستی دور کمرم متوقف شدم.. متعجب نگاه پسری که کنارم ایستاده بود کردم که همون لحظه ارمین سررسید
ــ هوی آقا پسر !!!
https://t.me/+RdLIGX_d3FkyZjc0
https://t.me/+RdLIGX_d3FkyZjc0
1700
Repost from N/a
با ترس گوشام رو تیز کرده بودم میخواستن منو بفروشن!؟
خدایا چیکار کنم با دلهره و چشمای اشکی به اطرافم خیره شدم کم مونده بود همونجا بشینم و به گریه بیوفتم یک نفس عمیق کشیدم من نباید خودمو ببازم...
من خدارو دارم سعی کردم طناب رو از دستام باز کنم که نشد تو این اتاق تاریک به همه جا خیره شدم بلکه چیزی گیرم بیاد که یهو تیرداد وارد میشه و با پوزخند گفت:
-میبینم که بیدار شدی!
https://t.me/+_Pt7yhLaB7M4MTRk
https://t.me/+_Pt7yhLaB7M4MTRk
دختره ماموره و توسط باندقاچاقچی انسان دزدیده میشه😳💔
1600
Repost from N/a
من سرگرد یاشا آرا با یه راز تاریک...
پرونده سیاه...
عاشق چشمای زمردی دختری شدم که ممنوعه بود...عاشق شیطنتای ریز و لبخندای ملایمش اما ممنوعه بود و من اینو میدونستم...
میدونستم که باید چشم ببندم روی حضورش پس دور شدم ازش تا حال و هوای چشماش بیفته از سرم...
تا قلب و ذهنم خالی بشه از حضورش که لحظه به لحظه زندگیمو به تصرف خودش در آورده بود....
اما لحظه ای که شنیدم پسر عموش خواستگار سمجشه نتونستم قبول کنم کنار کسی دیگه ببینمش... نبودنش کنار خودم...
نتوانستم قبول کنم و ورق برگشت....
من هرکار میکردم تا کنار خودم داشته باشمش
هرکاری.....
https://t.me/joinchatgoleyas1432
https://t.me/joinchatgoleyas1432
https://t.me/joinchatgoleyas1432
عاشقانه هایی جذاب و پر از چالش❤️🔥❤️🔥❤️🔥
با بیش از سیصد پارت آماده😍
https://t.me/joinchatgoleyas1432
3700
Repost from N/a
- من... حواسم به... همه...چی...هست!
کلمه به کلمه حرف میزند. با همان تاکید مشخص روی تلفظ حرف «ح»! میبینم که از فاصله افتادن بین کلمات و سختی بیان حروف عصبی شده است. چشمانش را محکم میبندد. دو دستش را با فشار روی صورتش میکشد.
رو برمیگرداند. دو دستش را روی قسمت پایینی تی وی رومی که مقابل من است، میگذارد. سرش بین دستانش آویزان میماند. خسته شده است. او را هم خسته کردهاند. گرفتاریها و حواشی زندگی من، دامن او را هم گرفته است. باید آرامش کنم.
بیهیچ فکری از جا برمیخیزم. دستانم را آرام از زیر شانهاش رد میکنم. اینکه بخواهم دو دستم را به هم برسانم، تلاشی بیهوده است. خودم را جلو میکشم. سر روی پشت او میگذارم. انقباض عضلات بدن او کاملا محسوس است.
- ما همیشه هم رو داریم. مگه نه؟!
آرام میگویم. بوسهای هم روی پشتش مینشانم. حرکات او اما آرام نیست. با یک حرکت به طرفم میچرخد و...
https://t.me/+5P5Wtezcq8gwMzk0
ازدواجمون اجباری بود، اومده بود برای انتقام، اما ناخواسته عاشقم شد. شاید هم همهش یه نقشه بود برای کشیدن من به حجله و...
3800
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.