cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

خاطرات خانم معلم

شرح خاطراتی که طی سالها معلمی اتفاق افتاده است.

Больше
Рекламные посты
616
Подписчики
Нет данных24 часа
+37 дней
+1830 дней
Время активного постинга

Загрузка данных...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Анализ публикаций
ПостыПросмотры
Поделились
Динамика просмотров
01
۱۰۲ - اجرای سیاست« تفرقه بینداز و حکومت کن» از ابتدای روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی تا کنون فعالان سیاسی، مدنی، اقلیت های مذهبی و قومی، نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران ایرانی، چه در داخل و چه در خارج از کشور، یکی از سخت ترین دوره ها را گذرانده‌اند. با پیروزی انقلاب ۵۷، نه تنها بازماندگان حکومت پهلوی، بلکه بسیاری از مبارزان و حتی زندانیان سیاسی دوران شاه جایی در جمهوری اسلامی نداشتند.!! در این سالها سانسور حکومتی هم به محدودیت های مذهبی و ایدئولوژیک اضافه شد و علاوه بر منع فعالیت کانون نویسندگان ایران، بعضی از نویسندگان، شاعران و هنرمندان کشور مجبور شدند که از کشور بگریزند. متاسفانه روند گریز و مهاجرت قربانیان سرکوب و سانسور در ایران تا امروز نیز ادامه دارد. حکومت از یک سو صاحبان فکر و اندیشه را با تحت فشار قرار دادن، آنان را وادار به مهاجرت می کند و از سوی دیگر جهت بی ارزش جلوه دادن نظرات آنان که در رسانه ها بر ضد حکومت سخن می گویند، توسط نوکرانش چنین عنوان می کند که :« آنها کنار گود نشسته اند و می گویند لنگش کن.»!! به این ترتیب سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» را اجرا می کنند.!! ترورهای مخالفان داخل و خارج از کشور که به « قتل های زنجیره ای » معروف شد، به دنیا نشان داد که دامنه‌ی ترور و جنایت رژیم مرزها را درنوردیده است. ترور افرادی چون دکتر قاسملو، دکتر شرفکندی، دکتر شاهپور بختیار و... از همین نوع هستند. مراکز حقوق بشری گزارش های بسیاری در مورد نقش حکومت در این قتل ها ارائه داده اند اما حکومت از پاسخگویی خودداری کرده است. اکثر این قتل ها در دو دوره ریاست جمهوری رفسنجانی صورت گرفت و در سال اول ریاست جمهوری محمد خاتمی تقصیر را به گردن «گروهی خودسر» از وزارت اطلاعات و امنیت کشور انداختند.!! ۱۳ شهریور ۶۸ ترور صدیق کمانگر. «او از اعضای جنبش کارگری ایران و از رهبران جنبش کارگری در کردستان ایران ( مشهور به کاک صدیق) به خصوص در منطقه ی سنندج و کامیاران بود. صدیق کمانگر کارشناس ارشد حقوق و وکیل دادگستری بود. عضو بنیانگذار حزب کومله و حزب کمونیست ایران و عضو کمیته مرکزی این حزب، سخنگو و مسئول شورای انقلاب سنندج و مسئول رادیو صدای انقلاب ایران در عراق بود. صدیق کمانگر در جریان تسخیر رادیو تلویزیون سنندج توسط کومله در روز ۲۲ بهمن ۵۷ از مرکز تلویزیون سنندج خطاب به مردم صحبت کرد و پیروزی انقلاب را تبریک گفت. او در سال ۵۷ به عضویت هیات مرکزی کانون وکلا و جمعیت حقوق دانان ایران در آمد. کمانگر از سوی حزب کومله به عنوان نامزد این حزب در نخستین دوره انتخابات مجلس شورای ملی پس از انقلاب، در منطقه ی کامیاران معرفی شده بود. او در تشکیل کانون معلمان سنندج نیز نقش فعالی داشت. وی همچنین یکی از بنیانگذاران جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب در شهر سنندج و سخنگو و مسئول آن به شمار می آمد. صدیق کمانگر ساعت ۲ بامداد روز ۱۳ شهریور ۶۸ در اردوگاه مرکزی کومله در کردستان عراق در حالی که مشغول تهیه مطلب برای رادیو صدای انقلاب ایران بود ترور شد.» (منبع:بنیاد عبدالرحمان برومند) چهار شنبه۱۵ شهریور ۶۸ وقتی محمد به خانه آمد گفت:« امروز یکی از کارکنان اداره آموزش و پرورش ناحیه ۳ شهر اهواز را دیدم. او گفت حالا در معاونت پرورشی وزارتخانه کار می کند. من هم جریان تو را به او گفتم و از او خواستم در صورت نیاز به نیرو تو را به کار بگیرند. او هم قبول کرد. حال باید روز شنبه با هم نزد او برویم.» پرسیدم:« چرا فردا نرویم؟» محمد گفت:« چون وزارتخانه روزهای پنجشنبه تعطیل است و روزهای دیگر هفته تا ساعت ۴ بعد از ظهر کار می کنند.» محل معاونت پرورشی وزارت آموزش و پرورش در میدان بهارستان و خیابان اکباتان قرار داشت. روز شنبه ۱۸ شهریور ۶۸ به همراه محمد به آنجا رفتیم و سراغ آن آقا را گرفتیم. ما را به اتاق او راهنمایی کردند. او از ما استقبال کرد و گفت:« من قبلا با «حاجی» (منظورش مدیرکل بود) صحبت کردم و موافقت او را هم جلب کرده ام.» سپس به من گفت:« شما یک تقاضانامه بنویس بقیه کارها با من». سپس من را با تقاضانامه نزد آقای مدیرکل برد. او مردی میانسال و سبزه رو بود. موهای کنار شقیقه اش سپید شده بود. او نیز خوزستانی بود و با لهجه ی عربی حرف می زد‌. موافقت خود را پایین تقاضانامه ی من نوشت و سایر کارهای اداری نیز به سرعت انجام شد و گفتند:« از فردا بیا اینجا تا ما شما را به قسمت مربوطه معرفی کنیم.» صبح روز ۱۹ شهریور به اداره مراجعه کردم. همان آقایی که دوست محمد بود، من را نزد مسئول دبیرخانه معاونت پرورشی برد. مسئول دبیرخانه مردی سفید چهره و لاغر اندام بود. حدود سی و پنج یا چهل سال سن داشت. بیشتر موهای جلوی سرش ریخته بود. ایشان من را به اتاقی راهنمایی کردند.
60911Loading...
02
۱۰۱ - فرار مغزها ۴ شهریور ۶۸ غلام کشاورز ترور شد. او متولد ۱۳۳۴، عضو اتحادیه مبارزان کمونیست و از قربانیان قتل های زنجیره ای ایران بود. نام اصلی او بهمن جوادی بود که در روستای نارک، واقع در شهرستان گچساران از استان کهگیلویه به دنیا آمد. در سال ۵۴ دانشجوی رشته مهندسی کشاورزی کرج بود. در اردیبهشت ۵۷ توسط ساواک به دلیل سازماندهی اعتصاب دانشجویان دانشکده دستگیر شد. در پاییز ۵۷ در جریان آزادسازی زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد. در زمستان ۵۸ همراه با فعالین چپ به گروه اتحاد مبارزان کمونیست (سهند) پیوست. در جریان اتحاد این گروه با سازمان کومله انقلابی زحمت‌کشان کردستان ایران و تشکیل حزب کمونیست ایران به این حزب پیوست. در کنگره دوم حزب به عضویت کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران انتخاب شد. در دوران فعالیت در خارج از ایران سردبیری نشریه« رسانه» ارگان تشکیلات خارج از کشور را بر عهده داشت. کشاورز در ۴ شهریور در حالی که قصد دیدار با مادر و برادرش را پس از ۸ سال داشت، در برابر چشمان مادر، برادر، همسر و دو فرزند خردسالش توسط یک موتورسوار مورد اصابت سه گلوله قرار گرفت و ساعتی بعد در بیمارستان مرکزی «لارناکای» قبرس بر اثر خونریزی زیاد و گلوله ای که به مغزش اصابت کرده بود، در گذشت.!! من دیگر به اداره کل مراجعه نکردم. محمد گفت:« پیگیر می شوم ببینم می توانم کسی را پیدا کنم تا مجبور نشوی به مناطق دور دست بروی.»!! روز ۸ شهریور ۶۸ برای تغییر روحیه خود و شادی بچه ها به پارک «لاله» رفتیم. بچه ها سرگرم بازی شدند و من در کناری نشستم و آنها را نگاه می کردم که کسی به من سلام کرد. سرم را به سمت صدا برگرداندم. مهوش بود. یکی از دو خواهری که همکار من در شهر اهواز بودند.! از دیدنش خیلی خوشحال شدم و سراغ پریوش را گرفتم .! او گفت:« پریوش و همسرش مهاجرت نموده اند و من هم ازدواج کرده ام و ساکن تهران هستم.» از او سراغ عصمت، همکار و دوست مشترکمان که زن برادرش شد، را گرفتم. او گفت آنها هم مهاجرت کرده اند.! برادرش مهندس پتروشیمی بود. پس از ساعتی با گرفتن آدرس و شماره تلفن همدیگر، از هم خدا حافظی کردیم. وقتی با بچه ها به خانه برگشتم همچنان در فکر صحبت های مهوش بودم. شام بچه ها را دادم و پس از خواباندن آنان، به دوستم خاتون که همچنان در اهواز بود تلفن کردم. ماجرای دیدن مهوش را برایش تعریف کردم و او با دادن خبر مهاجرت فاطمه مرا غافلگیر کرد.!! فاطمه همان دوست دوران دبیرستان من و خاتون بود که بعد از دبیرستان کارمند دانشگاه جندی شاپور اهواز شد. بعد تحصیلاتش را تا دریافت لیسانس زبان فرانسه ادامه داد. پس از ازدواج به خاطر هواداری از سازمان مجاهدین، همراه شوهرش زندانی شدند در حالی که باردار بود و حتی فرزندش را در دوران زندان به دنیا آورد.!! بعد از آزادی از زندان چون خودش و همسرش از محل کارشان اخراج شده بودند مدتی در خانه پدر و مادر شان ساکن شدند. شوهرش با درست کردن کفش در آمد کمی به دست می آورد ولی سرانجام آنها هم مجبور به مهاجرت شدند و با سختی و مرارت بسیار خود را به آمریکا رساندند.!! عمده ترین دلایل مهاجرت افراد از آن سالها تا کنون روشی بود که حکومت برای حکمرانی در پیش گرفته بود. به این ترتیب که مناصب سیاسی به افراد غیر متخصص وابسته به حکومت داده می شد و به این ترتیب بودجه ی آن زیر مجموعه حیف و میل می شد.! عدم پاسخگویی مسئولان و افراد وابسته به حکومت، به مردم و دستگاه های نظارتی. استخدام افراد خاص. وجود هسته های گزینش جهت استخدام در ادارات نیز مردم عادی را وامی داشت تا تظاهر به دینداری و تبعیت از حکومت نمایند.! بی ثباتی اقتصادی و نبود آزادی های اجتماعی به ویژه در مورد زنان کشور، باعث زشتی چهره ی جامعه شده و مقایسه کیفیت زندگی بهتر در خارج از کشور، مسئله ی مهاجرت را در ذهن مردم جایگزین می کرد.! مثلا همکارم تعریف می کرد:« حمله ی پاسداران کمیته به مجلس عروسی یکی از اعضای فامیلشان که در باغی در لواسان بوده، سبب شد که دو هفته بعد از این ماجرا، عروس و داماد که هر دو پزشک بودند از کشور مهاجرت کنند.»!! به مهاجرت متخصصان و نخبگان علمی ایران «فرار مغزها» گفته می شد. پس از پیروزی انقلاب ۵۷ و به خصوص در جریان انقلاب فرهنگی و همراه با اسلامگرایی خمینی در راستای پاکسازی دانشگاه ها و ادارات و کلیه آزادیخواهان و دگر اندیشان و چپ گرایان این روند شروع شد و پس از جنگ ایران و عراق هم افزایش یافت. خمینی در مورد این مهاجرت می گفت:« می گویند مغزها فرار کردند!! بگذار فرار کنند. جهنم که فرار کردند این مغزها!! مغزهای علمی نبودند این مغزها، مغزهای خیانتکار بودند، و الا کسی از مملکت خودش فرار نمی کند به آمریکا!! از مملکت خودش فرار نمی کند به انگلستان»!!
71510Loading...
03
۱۰۰ - عبدالرحمان قاسملو «دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران» بود که به نمایندگی از مردم استان آذربایجان غربی برای مجلس خبرگان قانون اساسی برگزیده شد. به دلیل حملات نظامی حکومت جمهوری اسلامی به کردستان و «حزب شیطان» نامیدن این حزب توسط خمینی و به تبع آن غیر قانونی اعلام کردن این حزب، مانع از شرکت او در مجلس خبرگان قانون اساسی شد. خمینی که قبل از پیروزی انقلاب می گفت:« به قدرت سیاسی هیچ علاقه ای ندارد» با تملق و تشویق فردی فرصت طلب و تمامیت خواه چون رفسنجانی قدرت سیاسی کشور را قبضه کرد.!! در آموزه های دینی قبل از ۵۷ یاد گرفته بودم که صدوق از پیامبر اسلام نقل کرده بود:« به صورت چابلوسان خاک بپاشید.» ( منبع: من لایحضره الفقیه ۱۱/۴) منظورش این است که به افراد چابلوس و متملق با دادن پست و مقام، جایزه ندهید.! معمولاً انسان هایی که روح بزرگی دارند، عقده های کمتر، شعور بیشتر و قلب مهربان تری دارند و نباید از آنها ترسید، اما آدم های کوچک و حقیر عقده های بیشتری دارند و از آسیب رساندن به انسان های دیگر ترسی ندارند و معمولا این افراد سعی می کنند با دسیسه و تملق افراد شناخته شده، برای خود موقعیتی را فراهم آورند.!! حکومت جمهوری اسلامی از ابتدا مانع فعالیت احزاب و سازمان های مختلف شد و با وجودی که آخوند ها قشر بسیار کوچکی از جامعه ایران بودند، با حمایت رفسنجانی و خمینی در هسته ی قدرت وارد شدند. از ۷۵ نفر نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی، ۵۵ تا ۵۸ کرسی را آخوندهای حزب جمهوری اسلامی اشغال کرده بودند و فقط بین ۱۰ تا ۱۵ نفر از حزب «نهضت آزادی ایران» و « حزب جمهوری خلق مسلمان ایران» بودند‌ که بعدا این دو حزب را هم چون سایر احزاب و سازمان ها با عناوین مختلف غیرقانونی اعلام کردند و به این ترتیب مانع از حضور نمایندگان اقشار مختلف جامعه در این مجلس شدند.!!! با وجود موارد فوق حتی همین مجلس هم برای پس از مرگ خمینی، شورای رهبری را در نظر گرفته بود ولی با دسیسه های رفسنجانی نه تنها «بازنگری قانون اساسی» و «گنجاندن دو فصل» مورد نظر او به این قانون توسط ۲۵ آخوند اضافه شد، بلکه پس از مرگ خمینی رهبری فردی جای رهبری شورایی را گرفت.! در تیر و مرداد ۶۸ از دانشگاه واحد تابستانی گرفته بودم و در این دو ماه تعداد معدودی واحد را گذراندم. معمولاً دانشجویان رشته های «دبیری» حدود ۲۰ واحد بیشتر از هم رشته ای های خود می گذرانند. واحد هایی چون فلسفه آموزش و پرورش، روان شناسی کودکی،نوجوانی و جوانی و... استاد درس فلسفه آموزش و پرورش ما دکترای آموزش و پرورش از امریکا بود. یک روز جناب استاد در ضمن تدریس گفت:« من فقط دو واحد از دوره ی دکترایم باقی مانده بود ولی دانشگاه آن را ارائه نکرده بود و من نمی خواستم تا ترم آینده منتظر ارائه این دو واحد باشم. به قسمت آموزش دانشگاه مراجعه کردم و آموزش مرا به دانشکده وزارت امور خارجه امریکا معرفی کرد.!! من با وجودی سرشار از تعجب به آنجا رفتم. در آنجا با درسی روبرو شدم که چگونگی ایجاد نیاز در مردم یک کشور را تدریس می کردند.»!! جناب استاد ادامه داد:« من سوال کردم که این ایجاد نیاز برای چیست.؟ پاسخ این بود : برای تسلط یافتن بر کشور ها باید در آنها نیاز به محصولات تولیدی خود را ایجاد کنیم تا آنها وابسته به ما باشند.»!! این سخنان استاد آموزش و پرورش من را به یاد یکی از سخنرانی های دکتر شریعتی انداخت. او که دکترای جامعه شناسی از دانشگاه سوربن فرانسه بود، آگهی استخدام جامعه شناس برای یک کمپانی ماشین سازی را می بیند و پیگیر می شود. آن کمپانی هم همین تئوری «ایجاد نیاز» را دلیل استخدام جامعه شناس عنوان می کند.!! ۱ شهریور ۶۸ طبق معمول هرساله در این روز به مدرسه رفتم تا اعلام حضور نمایم. خانم مدیر مرا به اتاق خود دعوت کرد و پس از چند جمله در تعریف از تدریس من و این که دانش آموزان مرا دوست دارند، گفت:« بر خلاف میلم و به دلیل این که فرزندان مقامات اینجا هستند، بعضی از همین مقامات خواسته اند که شما اینجا نباشید.!! خانم مدیر گفت:« من هیچ گزارش منفی در مورد شما به اداره نمی نویسم تا مزاحمتی برایتان ایجاد نشود.!! به اداره منطقه ۱۲ رفتم تا مرا به مدرسه دیگری بفرستند اما به من گفتند:« باید مجدداً به اداره کل بروی و از آنجا برایت منطقه را تعیین کنند.!! مسئله را با محمد مطرح کردم و او هم از این جریان متعجب و ناراحت شد. فردای آن روز به اداره کل مراجعه کردم. گفتند:« برای مناطق پایین شهر مثل منطقه ۱۶ به بعد نیاز داریم.» پاسخی به مسئول مربوطه ندادم و با ناراحتی به خانه برگشتم. نگران مکان مدرسه پسرم و مهد کودک فرزند دیگرم بودم.!!
1 23520Loading...
04
خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل وقتی رئیسی دیوان حافظ را باز کرد و این مصراع را خواند: خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل https://t.me/Khaterate_khanom_moalem
5938Loading...
05
سعدی ‏«ظالمی را خفته دیدم نیم‌روز ‏گفتم این فتنه است خوابش برده بِه ‏وآنکه خوابش بهتر از بیداری است ‏آن‌چنان بد زندگانی مرده به» https://t.me/Khaterate_khanom_moalem
1 05714Loading...
06
Media files
5788Loading...
07
خیام اگر ز باده مستی خوش باش با ماهرخی اگر نشستی خوش باش چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش ۲۸ اردیبهشت ،روز بزرگداشت حکیم عمر خیام نیشابوری،فیلسوف،ریاضیدان،ستاره شناس و رباعی سرای مشهور ایرانی گرامی باد. گرچه جایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی اوست و لقبش "حجّه الحق" بوده است ولی آوازه وی مدیون رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. مهمترین اقدامات عمر خیام می توان به تصحیح تقویم و ساختن تقویم جلالی،ساخت رصد خانه ملکشاهی،اثبات فرمول های مختلف ریاضی،نوشتن کتب مختلف ریاضی و فیزیک و همین طور سراییدن رباعیات زیبا اشاره کرد. https://t.me/Khaterate_khanom_moalem
1 2289Loading...
08
۹۹ - رفسنجانی و باندش سارقین انقلاب ۵۷ در انتخابات ریاست جمهوری دوره پنجم و ششم که رفسنجانی در این دو دوره رئیس جمهور شد، کمترین درصد حضور مردم از ابتدا تا آن زمان، در انتخابات ریاست جمهوری بود. در دوره پنجم که سال ۶۸ انجام شد میزان مشارکت مردم ۵۹/۵۴ بود. بعد ها در کتاب خاطرات رفسنجانی در مورد حضور مردم در انتخابات دوره ی او چنین آمده است:« احساس نیاز به تبلیغات نداشتم و اصولاً موافق هم نبودم. در هیچ یک از انتخابات هم تا آن زمان، هزینه ای برای تبلیغات نکرده بودم. مسئله مهم، حضور حداکثری بود که الحمدلله به خوبی به دست آمد.» رفسنجانی از همه امکانات کشور برای نشان دادن خود استفاده می کرد. اکثر مواقع به بهانه های مختلف در تلویزیون نشان داده می شد.!! در زمان ریاست جمهوری او نیز شنیده ها حاکی از استفاده اش از امکانات کشور یا همان« بیت المال» بود.!! مثلا می شنیدیم که او در سفرهای داخلی و خارجی اعضای خانواده اش را هم با خود می برد.!! در کتاب خاطرات خود چنین نوشته:« مصاحبه رادیو و تلویزیونی درباره نتایج سفرم نمودم. عفت و همراهان نرسیده بودند، مقداری معطل شدیم. غروب رسیدند.»!! در جای دیگری از کتاب نوشته:« ساعت ۳ بعد از ظهر به فرودگاه رفتم و به سوی جزیره خارک پرواز کردیم. غلامرضا آقازاده وزیر نفت و جمعی دیگر و یاسر، مهدی، فاطی و سعید لاهوتی(پسران، دختر و دامادش) و ... بودند. عفت(همسرش) به خاطر... در تهران ماند.» به نظر من «رفسنجانی و باندش سارق انقلاب ۵۷» و خودش کارگردان سیاست های حاکم بر کشور بود. بعدها در کتاب خاطرات او هم سیاست گذاری هایش دیده شد.!! مثلاً درباره‌ی نوروز ۶۸ که خامنه ای رئیس جمهور وقت در مشهد است، چنین نوشته:« شب با ...خامنه ای در مشهد تلفنی صحبت کردم و خواستم برای حل مشکل در ارتباط با آقای منتظری سفر را کوتاه کنند و برگردند.» بعد می نویسد:« قرار است هیات رئیسه خبرگان جلسه بگذارد و منتظر آمدن خامنه ای از مشهد هستیم.» در خاطرات پیش از ۱۴ خرداد ۶۸ رفسنجانی به عنوان رئیس مجلس، نام چندانی از میرحسین موسوی نخست وزیر و حتی نام خامنه ای رئیس جمهور برده نمی شود. حتی نشانه های بسیاری وجود دارد که بیشتر ارتباطات و مشورت خواهی خمینی درباره ی مسائل جاری کشور با رفسنجانی بوده تا سایر مقامات عالی کشور.!!!(منزل رفسنجانی کنار خانه خمینی بود.) رفسنجانی در خاطرات خود چنین نوشته:« احمد آقا متن نامه امام به آقای رئیس جمهور مبنی بر تشکیل مجمعی برای اصلاح قانون اساسی را تلفنی خواند و مشورت کرد.»!! با این شواهدی که در خاطرات او وجود دارد به احتمال زیاد طرح بازنگری قانون اساسی و گنجاندن دو فصل به قانون اساسی از جانب رفسنجانی به خمینی القا شده است. ۲۲ تیرماه ۶۸ عبدالرحمان قاسملو، فعال سیاسی چپ گرا و دبیرکل حزب دموکرات کردستان و از قربانیان قتل های زنجیره ای ایران (متولد ۱۳۰۹ در ارومیه). او نماینده مردم استان آذربایجان غربی در مجلس خبرگان قانون اساسی بود. قاسملو در روز ۲۲ تیر ۶۸ در اتریش توسط عوامل جمهوری اسلامی به طور فجیعی ترور شد. قاسملو دکترای اقتصاد از دانشگاه سوربن شهر پراگ داشت و استاد همین دانشگاه بود. او علاوه بر زبان های کردی، ترکی و فارسی به ۶ زبان زنده ی دیگر دنیا به راحتی صحبت می کرد. او از اولین بورسیه ایرانی « اتحادیه بین‌المللی دانشجویان » بود که به پراگ پایتخت چکسلواکی رفت.‌ قاسملو در ۲۲ تیر ماه ۶۸ برای رسیدن به راه حل مسالمت آمیز در ایران با چند نفر از نمایندگان حکومت جمهوری اسلامی در وین دیدار می کند که به همراه یکی دیگر از رهبران کرد، کشته می شود. به گفته ی مخالفان جمهوری اسلامی رفسنجانی از برخی چهره های بین المللی از جمله رئیس جمهور الجزایر برای وساطت و برقراری ارتباط برای این ملاقات استفاده کرده بود. به گفته ی این منابع، تروریست ها با پوشش دیپلماتیک وارد اتریش شده و با همکاری سفارت ایران پس از ترور، خاک اتریش را ترک کردند. اریش ماکسیمیلیان اشمیت، رئیس بخش سیاسی وزارت امور خارجه اتریش بعدها در سال ۱۹۹۸ در مصاحبه ای گفت:« سفارت ایران در آن زمان کاملاً روشن کرده بود که اگر افرادی که عاملان جنایت شناخته می شدند در اتریش محاکمه شوند، « موقعیت اتریشی های مقیم ایران به خطر می افتد.»!! به گفته ی همسر دکتر قاسملو نسرین قاسملو، تروریست ها دولت وقت اتریش را تهدید کرده بودند در صورت افشای ترور، از آنها به این دلیل که در جریان جنگ ایران و عراق اعلام بی طرفی کرده ولی به هر دو طرف جنگ سلاح می فروختند ( این امر بر خلاف منشور سازمان ملل متحد است) شکایت می کند. دولت اتریش هم به این دلیل در آن مورد ساکت ماند.
1 99139Loading...
09
۹۸ - حکم حکومتی و فرمان همایونی در روز ۱۰ خرداد ۶۸ نتیجه امتحانات پسر کلاس اولی ام را دادند. معدلش ۲۰ بود. جهت تشویق و قدردانی او را به خیابان جمهوری و نزدیک به میدان بهارستان بردم تا برایش یک اسباب بازی به میل خودش بخرم. او ابتدا پشت ویترین مغازه می ایستاد و نگاه می کرد. سرانجام یک قطار را انتخاب کرد. این قطار با دو باطری روشن می شد و روی ریلی که دایره ای بود حرکت می کرد. ۶ مرداد ۶۸ همه پرسی بازنگری قانون اساسی انجام شد. در این بازنگری مقام نخست وزیر و شرط مرجعیت برای رهبری حذف و تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام که به دستور خمینی در سال ۶۶ تشکیل شده بود در بازنگری قانون اساسی شکل قانونی پیدا کرد و دو مورد هم به وظایف آن اضافه شد.!! این مجمع، اختیارات مقطعی مثل دخالت در تعیین اعضای شورای موقت رهبری را دارد. از نظر برخی پژوهشگران، مبنای فقهی تشکیل این مجمع توجه به احکام حکومتی و ثانویه است و صدور حکم حکومتی را هدف از ایجاد آن شمرده اند.!! در بازنگری قانون اساسی تحت عنوان« ولایت مطلقه فقیه » بر وظایف و اختیارات رهبری در بسیاری از موارد افزوده شد.!! با جریان حکم حکومتی ولی فقیه، قدرت رهبری فراتر از قانون اساسی یافته و دخالت خود را از طریق نهادهای زیر نظر رهبری با «حکم حکومتی» یا همان «فرمان همایونی» انجام می دهد.!! مجلس شورای ملی که نامش را به مجلس شورای اسلامی تغییر دادند با این بازنگری عملاً به مجلس نمایشی و فرمایشی تبدیل شد.!! شورای نگهبان افراد مورد تایید خود را بر صندلی های این مجلس می نشاند و آنها قوانینی بر خلاف خواست ملت و به نفع حاکمیت تصویب می کنند.!! قانونی مثل «اصل ۴۴ به نام خصوصی سازی» که در توجیه آن می گفتند:« بار دولت کم می شود و با سپردن بسیاری از شرکت ها و کارخانه های دولتی به بخش خصوصی چرخ اقتصاد بهتر به حرکت در می آید.» اما با سپردن بسیاری از این شرکت ها و کارخانجات از دولتی به شبه دولتی، یعنی سپاه و سایر وزرا و مسئولان کشور نه تنها چرخ اقتصاد کشور به حرکت در نیامد بلکه با سوءاستفاده از موقعیت های شغلی، برای این شرکت ها و کارخانجات از بانک ها وام های کلان دریافت کردند و بعد هم به دلیل نا کارآمدی در اداره آنها اعلام ورشکستگی نمودند، بعد کارکنان و کارگران آن را اخراج کردند و با فروش زمین و ابزار کار آن، خودشان ثروتمند شدند. متاسفانه این روند حتی شامل معادن، جنگل ها و رودخانه‌ها نیز شد و نتیجه ی آن ویرانی کشور و ایجاد فاصله ی طبقاتی در جامعه شد.!! هدف نظریه « ولایت فقیه » اجرای احکام شریعت از سوی حکومت است و نظریه « ولایت مطلقه فقیه» توجیهی برای فسخ و لغو شریعت است.!! از جمله تغییراتی که در بازنگری قانون اساسی به وجود آمد خارج شدن ریاست قوه قضاییه از شکل «شورایی» به «ریاستی» بود. بعد از بازنگری، بالاترین مقام قضایی کشور را هم رهبر منصوب می کند.!! مدیریت شورایی «رادیو تلویزیون » که نامش به «صدا و سیما» تغییر کرد، به ریاست «فردی» تبدیل شد و عزل و نصب آن هم به رهبری واگذار شد.!! با این کار «رادیو تلویزیون ملی ایران» به « صدا و سیمای حکومتی» تبدیل شد و پخش مطالب عقیدتی در راستای حاکمیت و عدم دسترسی مردم به رسانه، عدم پخش اخبار مردمی و تسلط حکومت بر روزنامه ها و اجرای سانسور بر کتاب نویسندگان بر جامعه حاکم شد.!! در همان زمان هم جامعه با طرح بازنگری قانون اساسی مخالفت هایی کرد. خصوصا به حذف مدیریت شورایی از قانون اساسی اعتراض داشتند و معتقد بودند که در مدیریت شورایی تکیه بر خرد جمعی است و امکان خطا کمتر می شود. حتی بر «شورای رهبری» بعد از خمینی اصرار داشتند. اما وقتی قدرت نظامی کشور در دست یک نفر یا قشر خاصی قرار گیرد تمام مسیرها را به خود ختم می کند و حتی دستگاه های نظارتی هم بی اثر می گردند.!! ۶ مرداد ۶۸ همزمان با همه پرسی بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی انتخابات ریاست جمهوری هم برگزار شد. رفسنجانی چهارمین رئیس جمهور ایران شد. طبق معمول من نه در همه پرسی بازنگری قانون اساسی شرکت کردم و نه در انتخابات ریاست جمهوری. با علم به این که هیئت ۲۵ نفره ی بازنگری قانون اساسی که ۲۰ نفر آن از جانب خمینی انتخاب شده بود و ۵ نفر منتخب مجلس هم از جناح حاکم بودند تا نظرات خمینی را در قانون اساسی که باید یک ملت از آن تبعیت کند بگنجانند .!! من نمی خواستم با شرکت در این به اصطلاح همه پرسی، در آن بازنگری فرمایشی و پیامدهای ضد مردمی آن سهیم باشم. من نمی خواستم به رفسنجانی رای بدهم چون با اعمال و رفتاری که طی این سالها از او دیده بودم بسیاری از این سیاست ها را از جانب او می دانستم.!!
1 10520Loading...
10
۹۷ -ساختن قانون به میل حکومت رفسنجانی در مصاحبه ای که در سال ۸۵ با نشریه حکومت اسلامی داشته می گوید:« به این نتیجه رسیدیم که خامنه ای، مشکینی و موسوی اردبیلی در شورای رهبری باشند که امتناع از آنها هم ظهور کرد. غیر از آنها کسی مطرح نشد.!! موسوی خوئینی‌ها در مصاحبه با روزنامه شرق در سال ۹۶ می گوید:« شورای رهبری متشکل از خامنه ای و رفسنجانی ... به علاوه یک نفر از آقایان موسوی اردبیلی و مشکینی تشکیل شود؛ پس از گفتگوی کوتاهی همه این پیشنهاد را پذیرفتند.!! این دو نفر از حاضران در آن جلسه بودند ولی نظرات ضد هم را بیان کرده اند.!! در همان کتاب سند انتخاب رفسنجانی می گوید:« چون من قرار است در آینده مقام دیگری بگیرم نمی خواهم عضو شورای رهبری باشم.» که بعد در مرداد ۶۸ رئیس جمهور می شود.!! در جلسه ی ۱۴ خرداد ۶۸ مجلس خبرگان اول وصیت نامه خمینی توسط خامنه ای خوانده شد. بعد پیرامون برکناری آقای منتظری بحث و رای گیری شد و سپس در مورد رهبری شورایی یا فردی صحبت شد.!! آیت الله مشکینی رئیس مجلس خبرگان پیشنهاد می کند: یا می توان قائم‌مقام رهبری را از مصادیق اصل ۱۱۱ قانون اساسی بدانیم و او را با عنوان سقوط از صلاحیت های لازم رهبری کنار بگذاریم یا بگوییم که ایشان استعفا داده اند و رهبر انقلاب استعفای ایشان را پذیرفته است... در اینجا ممکن است که گفته شود باید استعفای ایشان علاوه بر پذیرش رهبر انقلاب به پذیرش مجلس خبرگان هم برسد.( منبع: سند انتخاب ص ۱۷۸) همانطور که از محتوای صحبت های آخوندهای حکومت بر می آید ایشان در حال پیش بردن سناریوی رهبری به سمت فردی است که قبلا به آنها دیکته شده است و به دنبال راهی می گردند تا آن را به طریقی ظاهرالصلاح به مردم عرضه کنند.! اصل ۱۱۱ قانون اساسی چنین است: « هرگاه رهبر یا یکی از اعضای شورای رهبری از انجام وظایف قانونی رهبری ناتوان شود یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصل ۱۰۹ گردد از مقام‌ خود برکنار خواهد شد. تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل ۱۰۸ است.» سرانجام در جلسه ۱۴ خرداد ۶۸ مجلس خبرگان در مورد استعفای آقای منتظری رای گیری می شود و موضوع استعفا تصویب می گردد. در حالی که آقای منتظری در قم بودند و مجلس خبرگان همانطور که در سال ۶۴ او را به عنوان قائم مقام رهبری برگزیده بود، اکنون با دعوت از او به مجلس خبرگان، خواهان اعلام نظر وی می شد تا حضورا نظر خود را اعلام نماید. در همین جلسه در مورد رهبری شورایی یا رهبری فردی بحث می شود. برخی از رهبری شورایی و برخی از رهبری فردی دفاع می کنند. ( و هرجا کم می آورند از خمینی نقل قول می کنند تا افراد حاضر را موافق با میل خود نمایند.)ابتدا احمد جنتی در مخالفت با شورای رهبری با تکیه بر نظر خمینی که رهبری فردی را اولویت می دانست بر رهبری فردی تاکید می کند.! بعد ها شنیده شد که در وقت تنفس مجلس، سپاه اعضای خبرگان را تهدید می کند.! بعد برخی اعضای خبرگان اصرار زیادی بر رهبری خامنه ای داشتند. رفسنجانی هم مثل همیشه به میان می آید و به ذکر خاطراتی که فقط خودش و خمینی در آن حضور داشتند، می پردازد و از زبان خمینی می گوید که خامنه ای صلاحیت رهبری آینده را دارد.!! سالها بعد فیلم این جلسه دیده شد. خامنه‌ای در حالی که از چهره اش آثار خشنودی عیان است ولی چنین می گوید:« به حال ملتی که من رهبر آن باشم باید خون گریست.»!! او می گوید:« اصلأ از لحاظ فنی اشکال پیدا می کند این قضیه، رهبری صوری خواهد بود و نه واقعی.» سرانجام رفسنجانی اعلام می کند که «فعلا این انتخاب بطور موقت است.»!! مجلس خبرگان هم با تایید موقت بودن، رای گیری می کند و ۶۰ نفر از ۷۴ آخوند مجلس خبرگان به خامنه ای رای می دهند.!! در هنگام انتخاب خامنه ای به جای خمینی، هنوز قانون اساسی که بازنگری شده بود، به تصویب مجلس خبرگان نرسیده بود و حتی به همه پرسی مردم کشور گذاشته نشده بود.!! در نتیجه باید انتخاب جانشین خمینی براساس شرایطی که در قانون اساسی بود از بین مراجع تقلید انتخاب می شد اما بدون رعایت قانون اساسی، از بین سیاستمداران آخوندی که اجتهاد و اعتبار فقهی نداشتند انتخاب شد.!! خامنه ای قبل از ۱۴ خرداد ۶۸ نه مجتهد بود و نه مرجعی که مقلد داشته باشد . او دارای عنوان آیت الله هم نبود.!! خمینی در نامه ای که در ۱۶ دی ماه ۶۶ به او نوشت او را « حجه الاسلام خامنه ای» خطاب نموده است.!! به دلیل مجتهد نبودن ایشان ، حکومت بازنگری قانون اساسی را برای حذف شرط اجتهاد و...انجام داد. همان چیزی که خامنه ای از آن در مجلس خبرگان به عنوان «اشکال فنی» نام می برد.!! خامنه ای فقط پس از روز ۶ مرداد ۶۸ که «همه پرسی بازنگری قانون اساسی» انجام شد، می توانست به طور قانونی به عنوان رهبر انتخاب شود.!!!
1 20115Loading...
11
۹۶ - سناریوی انتخاب رهبری‌ ماه رمضان از ۱۸ فروردین ۶۸ شروع شده بود. به همین دلیل دیگر از ناهاری که «بنیاد شهید» می آورد خبری نبود و اگر کسی به هر دلیل روزه نبود خودش مقداری غذا با خود می آورد و در گوشه ای آن را میل می کرد. در اوایل اردیبهشت ۶۸ زنگ آخر به صدا در آمد. زنگی که دیگر به جای زنگ «ناهار و نماز» فقط «زنگ نماز» بود. طبق معمول اول به دبستان پسرم رفتم و او را به مدرسه ی خودم آوردم. ناهارش را به دستش دادم تا به مهد کودک برود و در آنجا آن را بخورد. بعد خودم هم به دلیل اشغال بودن دستشویی دبیران به سمت دستشویی دانش آموزان رفتم. این اولین بار بود که به آنجا می رفتم. از درب که وارد شدم با کمال تعجب تعدادی از دانش آموزان را دیدم که مابین ردیف توالت ها و دستشویی ها ایستاده بودند و داشتند غذا می خوردند.! با تعجب و شوخی به آنها گفتم :« چرا اینجا غذا می خورید مگر خوش منظره تر و خوش آب و هوا تر از اینجا پیدا نکردید؟!» بچه ها خندیدند و وقتی معصومه گفت :« تازه گاهی صدای ترومپت هم می شنویم» همه ی آنها از خنده ریسه رفتند.!! بعد مریم گفت :« خانم مدیر گفته کسانی که عذر شرعی دارند و روزه نیستند نباید در « ملاء عام روزه خواری» کنند.! من وقتی به دفتر مدرسه برگشتم موضوع را با خانم مدیر در میان گذاشتم و از او خواستم یکی از اتاق های مهد کودک را به این دانش آموزان اختصاص دهد تا مجبور نباشند ناهار خود را در بدترین جای ممکن بخورند. از فردای آن روز دانش آموزانی که روزه نبودند در یکی از اتاق های مهد کودک غذایشان را می خوردند. مدرسه یک جامعه در مقیاس کوچک است. مدیر مدرسه باید از خرد جمعی معلمان برای اداره ی آن استفاده کند. نمی شود که مدیر از هدیه «روز معلم» دانش آموزان به معلمشان با خبر شود و آن هدیه را ضبط کند، اما با گذشت حدود سه هفته از ماه رمضان اطلاع نداشته باشد که دانش آموزان در توالت مدرسه غذایشان را می خورند.!! مدیر یعنی اداره کننده، پس باید قبل از فرا رسیدن ماه رمضان جای مناسبی برای دانش آموزانی که به دلیل عذر شرعی قادر به گرفتن روزه نیستند، در نظر می گرفت و هنگام صدور دستور «غذا نخوردن در ملاء عام» محل مناسب صرف غذا را هم اعلام می کرد.!! ۴ خرداد ۶۸ عبدالعلی وزیری خواننده قدیمی موسیقی سنتی در سن ۷۸ سالگی درگذشت. او اولین خواننده ی مرد « برنامه گلها » در رادیو بود. برنامه ی گلها در زمان شاه طرفداران بسیاری داشت. در این برنامه اشعار زیبایی از شاعران بزرگ کشور چون حافظ، سعدی، مولوی و گاه از شاعران معاصر چون اخوان ثالث خوانده می شد و بعضی از همین اشعار را خوانندگان همراه با موسیقی سنتی می خواندند. شنیدن این برنامه از رادیو روحیه مردم را لطیف و مهربان می کرد. صبح روز ۱۴ خرداد ۶۸ حدود ۶ صبح زنگ تلفن خانه ی ما به صدا در آمد. محمد با عجله گوشی را برداشت. دوست محمد از اصفهان بود. او با لهجه گفته بود:« ممد از صبح زود تا الان آ، رادیو فقط تلاوت قرآن رو پخش می کوند. من فکر می کونم آ، که خمینی مردس.!» با شنیدن سخنان او محمد رادیو را روشن کرد. از رادیو تلاوت قرآن شنیده می شد.! سرانجام در ساعت ۷ صبح که برنامه اخبار شروع شد، آقای محمد رضا حیاتی گوینده اخبار، خبر درگذشت خمینی را اعلام کرد. پیکر خمینی پس از طی مراسمی در مصلای تهران، دو روز بعد در محلی جدید با فاصله از بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. جمعیت زیادی در محل خاکسپاری حضور داشتند. بعدها شنیده شد که با اتوبوس حتی از روستاهای کشور، جمعیت برای این مراسم آورده شده بود. همچنین بعدا معلوم شد زمینی که برای دفن خمینی در نظر گرفته شده زمین کشاورزی بوده و به زور آن را گرفته بودند.! در روز ۱۴ خرداد ۶۸ بلافاصله پس از مرگ خمینی جانشین او را معرفی کردند.!! ظاهراً پس از عزل منتظری در فروردین ۶۸ و وخامت حال خمینی در اردیبهشت ۶۸ بحث جانشینی او در بین مسئولان کشور مطرح شده بود. در همان شبی که خمینی درگذشت تعدادی از مسئولان کشور در جماران دور هم جمع می شوند و پیرامون تعیین جانشین خمینی صحبت می کنند. این افراد از سران سه قوه، هیئت رئیسه خبرگان و برخی از اعضای شورای بازنگری قانون اساسی و افرادی نظیر خلخالی بودند. در کتاب سند انتخاب ص ۱۵۶ چنین آمده:« امینی:« ...در آن جلسه گفته شد...باید برای آینده تصمیم بگیریم. موسوی خوئینی‌ها می گوید:« صحبت شد که بعد از امام برای رهبری چه باید کرد؟ پس از مقداری سکوت، محمدی گیلانی(که لقب قاضی مرگ داشت)به خامنه ای گفت:« که چرا خود شما نباشید.؟» آیت الله مومن ، پیشنهاد تشکیل شورای رهبری را با حضور آیت‌الله منتظری مطرح می کند که با مخالفت روبرو می شود.!!
1 26012Loading...
12
۹۵ - « ما که از مسئولان کشور هستیم نمی دانیم چکار کنیم؟!» ۱۵ اردیبهشت ۶۸ با شنیدن صدای زنگ تفریح، از کلاس راهی دفتر مدرسه شدم. سه یا چهار متر با درب دفتر فاصله داشتم که دیدم خانمی با چادر مشکی براق ( این نوع پارچه «شرمن» نام داشت.) از درب دفتر بیرون آمد. او سفید چهره و چاق بود. از کنار هم گذشتیم و من وارد دفتر شدم. اولین معلمی بودم که آن روز وارد دفتر می شدم. از معاون مدرسه که با او دوست شده بودم پرسیدم:« این خانم چادر شرمنی کی بود و چکار داشت؟» او با احتیاط گفت:« اتفاقا به خاطر شما آمده بود.» گفتم:« خب، پس چرا نماند تا من از کلاس بیایم و زود رفت؟» او با لبخندی گفت:« ایشان به موضوع انشایی که شما به دانش آموزان کلاس سوم گفته اید اعتراض داشت و می گفت:« حاج آقا گفتند:« ما که از مسئولان مملکت هستیم نمی دانیم چکار کنیم حالا این خانم معلم از بچه های ما چنین سوالی پرسیده است.؟»!! من معمولاً دو موضوع انشا به دانش آموزان می دادم. یکی از آنها اجتماعی_سیاسی بود و دیگری مربوط به طبیعت،خلاصه کتاب و... دوباره پرسیدم ایشان به کدام موضوع انشاء اعتراض داشتند.؟ هر چند که خودم حدس زدم کدام موضوع مورد اعتراض بوده است. معاون مدرسه گفت:« چگونه شعار مرگ بر امریکا را تحقق بخشیم؟» بعد پرسیدم خب، این خانم همسر کدام یک از مقامات بودند؟ او آهسته گفت:« همسر موسوی اردبیلی»! من با تعجب گفتم :« ولی من شاگردی به نام موسوی اردبیلی ندارم.» او گفت:« کریمی دختر موسوی اردبیلی است.»! آخوند موسوی اردبیلی، از سال ۶۰ تا ۶۸ رئیس دیوان عالی کشور و عالی ترین مقام قضایی ایران یا همان رئیس قوه قضائیه کشور بود. او از سال ۶۲ تا ۶۹ نماینده مجلس خبرگان رهبری هم بود یعنی هم زمان دو مقام مهم کشور را در دست داشت.!! من از مسئله ی دو اسمی بودن شاگردم بسیار حیرت کردم و همچنین از این که مادرش به مدرسه آمده بود ولی چند دقیقه صبر نکرد تا در مورد درس دخترش با معلمانش صحبت کند نیز بسیار متعجب شدم.!! گویی خودش را، هم مقام شوهرش یعنی «رئیس قوه قضائیه کشور » تصور می کرد و خانم معلم های دخترش را قابل نمی دانست تا با آنها گفتگو کند و فقط شکایت من را کرده بود.!! من این موضوع انشاء را با توجه به شعار«مرگ بر امریکا» به دانش آموزان داده بودم. این شعار خصوصاً بعد از پیروزی انقلاب نقل دهان مسئولان کشور بود و در تمام مناسبت های حکومتی با فریاد جمعیتی که فراهم کرده بودند تکرار می شد و بعد پرچم امریکا را آتش می زدند.!! من از دانش آموزان خواستم تا خوب در مورد این موضوع فکر و مطالعه کنند و به جای شعار، راه حل هایی جهت رساندن کشور به سطح کشورهای پیشرفته جهان را پیدا کنند و ارائه دهند. من در این مدرسه با شنیدن گفتار و دیدن رفتار خانم هایی که همسر وزیر یا سایر مقامات کشور بودند و نقل قول همسر موسوی اردبیلی از او، نسبت به آینده کشور بسیار ناامید شدم. آن روز وقتی از مدرسه به خانه رفتم دائماً به جمله ی موسوی اردبیلی فکر می کردم و ناراحت می شدم. شب که محمد به خانه آمد جریان را برایش تعریف کردم و گفتم:« ما اهواز که بودیم از مسئولان آنجا گله داشتیم اما حالا که به تهران آمدیم تازه من فهمیده ام که «آب از چشمه گل آلود است» و کشور ما آینده تاریکی خواهد داشت.!!! ۱۷ اردیبهشت ۶۷ در جلسه دبیران مدرسه، خانم مدیر علاوه بر صحبت درباره امتحانات خرداد ماه دانش آموزان، کتابی را به هر یک از ما معلمان داد. این کتاب در خصوص امر به معروف کارگزاران بود. که ایشان از دبیران خواستند کتاب را بخوانند و خلاصه ای از آن را به ایشان ارائه دهند. در آن کتاب «نظارت بر عملکرد کارگزاران توسط شهروندان توصیه شده بود و آن را بر مبنای قرآن و شیوه ی حکومت پیامبر و حضرت علی می دانست و نوشته بود که قرآن بر نظارت بر عملکرد کارگزاران اصرار دارد‌.» مصلحان اجتماعی نیز معتقدند که باید در امر حکومت سیستمی پیاده شود که اصلا هیچ کارگزاری نتواند «منکری» را انجام دهد یا اگر انجام داد بلافاصله « نهی از منکر» شود. در آموزه های دینی قبل از ۵۷ از قول پیامبر خدا آمده بود:« کلمه ی حق در برابر پادشاه ظالم بالاتر از جهاد است»!! همچنین گفت ه بود:« حق را بگویید، هرچند به ضرر شما باشد.» اما وقتی که آخوندها خود به قدرت رسیدند «نهی از منکر کارگزاران» توسط شهروندان را مخالفت با خود دانستند و آن را در نطفه خفه کردند و زندان ها پر شد از «حق گویان»!! البته وقتی سران کشور درستکار و امانتدار مردم باشند، بهترین الگوی رفتاری برای جامعه خواهند بود. در غیر این صورت، نیازی نیست تا امریکا برای ما مشکلی به وجود آورد، وقتی که مسئولان کشور از درون، با تبر نفاق و دو رویی درخت جامعه را قطع می کنند.!!
1 26219Loading...
۱۰۲ - اجرای سیاست« تفرقه بینداز و حکومت کن» از ابتدای روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی تا کنون فعالان سیاسی، مدنی، اقلیت های مذهبی و قومی، نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران ایرانی، چه در داخل و چه در خارج از کشور، یکی از سخت ترین دوره ها را گذرانده‌اند. با پیروزی انقلاب ۵۷، نه تنها بازماندگان حکومت پهلوی، بلکه بسیاری از مبارزان و حتی زندانیان سیاسی دوران شاه جایی در جمهوری اسلامی نداشتند.!! در این سالها سانسور حکومتی هم به محدودیت های مذهبی و ایدئولوژیک اضافه شد و علاوه بر منع فعالیت کانون نویسندگان ایران، بعضی از نویسندگان، شاعران و هنرمندان کشور مجبور شدند که از کشور بگریزند. متاسفانه روند گریز و مهاجرت قربانیان سرکوب و سانسور در ایران تا امروز نیز ادامه دارد. حکومت از یک سو صاحبان فکر و اندیشه را با تحت فشار قرار دادن، آنان را وادار به مهاجرت می کند و از سوی دیگر جهت بی ارزش جلوه دادن نظرات آنان که در رسانه ها بر ضد حکومت سخن می گویند، توسط نوکرانش چنین عنوان می کند که :« آنها کنار گود نشسته اند و می گویند لنگش کن.»!! به این ترتیب سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» را اجرا می کنند.!! ترورهای مخالفان داخل و خارج از کشور که به « قتل های زنجیره ای » معروف شد، به دنیا نشان داد که دامنه‌ی ترور و جنایت رژیم مرزها را درنوردیده است. ترور افرادی چون دکتر قاسملو، دکتر شرفکندی، دکتر شاهپور بختیار و... از همین نوع هستند. مراکز حقوق بشری گزارش های بسیاری در مورد نقش حکومت در این قتل ها ارائه داده اند اما حکومت از پاسخگویی خودداری کرده است. اکثر این قتل ها در دو دوره ریاست جمهوری رفسنجانی صورت گرفت و در سال اول ریاست جمهوری محمد خاتمی تقصیر را به گردن «گروهی خودسر» از وزارت اطلاعات و امنیت کشور انداختند.!! ۱۳ شهریور ۶۸ ترور صدیق کمانگر. «او از اعضای جنبش کارگری ایران و از رهبران جنبش کارگری در کردستان ایران ( مشهور به کاک صدیق) به خصوص در منطقه ی سنندج و کامیاران بود. صدیق کمانگر کارشناس ارشد حقوق و وکیل دادگستری بود. عضو بنیانگذار حزب کومله و حزب کمونیست ایران و عضو کمیته مرکزی این حزب، سخنگو و مسئول شورای انقلاب سنندج و مسئول رادیو صدای انقلاب ایران در عراق بود. صدیق کمانگر در جریان تسخیر رادیو تلویزیون سنندج توسط کومله در روز ۲۲ بهمن ۵۷ از مرکز تلویزیون سنندج خطاب به مردم صحبت کرد و پیروزی انقلاب را تبریک گفت. او در سال ۵۷ به عضویت هیات مرکزی کانون وکلا و جمعیت حقوق دانان ایران در آمد. کمانگر از سوی حزب کومله به عنوان نامزد این حزب در نخستین دوره انتخابات مجلس شورای ملی پس از انقلاب، در منطقه ی کامیاران معرفی شده بود. او در تشکیل کانون معلمان سنندج نیز نقش فعالی داشت. وی همچنین یکی از بنیانگذاران جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب در شهر سنندج و سخنگو و مسئول آن به شمار می آمد. صدیق کمانگر ساعت ۲ بامداد روز ۱۳ شهریور ۶۸ در اردوگاه مرکزی کومله در کردستان عراق در حالی که مشغول تهیه مطلب برای رادیو صدای انقلاب ایران بود ترور شد.» (منبع:بنیاد عبدالرحمان برومند) چهار شنبه۱۵ شهریور ۶۸ وقتی محمد به خانه آمد گفت:« امروز یکی از کارکنان اداره آموزش و پرورش ناحیه ۳ شهر اهواز را دیدم. او گفت حالا در معاونت پرورشی وزارتخانه کار می کند. من هم جریان تو را به او گفتم و از او خواستم در صورت نیاز به نیرو تو را به کار بگیرند. او هم قبول کرد. حال باید روز شنبه با هم نزد او برویم.» پرسیدم:« چرا فردا نرویم؟» محمد گفت:« چون وزارتخانه روزهای پنجشنبه تعطیل است و روزهای دیگر هفته تا ساعت ۴ بعد از ظهر کار می کنند.» محل معاونت پرورشی وزارت آموزش و پرورش در میدان بهارستان و خیابان اکباتان قرار داشت. روز شنبه ۱۸ شهریور ۶۸ به همراه محمد به آنجا رفتیم و سراغ آن آقا را گرفتیم. ما را به اتاق او راهنمایی کردند. او از ما استقبال کرد و گفت:« من قبلا با «حاجی» (منظورش مدیرکل بود) صحبت کردم و موافقت او را هم جلب کرده ام.» سپس به من گفت:« شما یک تقاضانامه بنویس بقیه کارها با من». سپس من را با تقاضانامه نزد آقای مدیرکل برد. او مردی میانسال و سبزه رو بود. موهای کنار شقیقه اش سپید شده بود. او نیز خوزستانی بود و با لهجه ی عربی حرف می زد‌. موافقت خود را پایین تقاضانامه ی من نوشت و سایر کارهای اداری نیز به سرعت انجام شد و گفتند:« از فردا بیا اینجا تا ما شما را به قسمت مربوطه معرفی کنیم.» صبح روز ۱۹ شهریور به اداره مراجعه کردم. همان آقایی که دوست محمد بود، من را نزد مسئول دبیرخانه معاونت پرورشی برد. مسئول دبیرخانه مردی سفید چهره و لاغر اندام بود. حدود سی و پنج یا چهل سال سن داشت. بیشتر موهای جلوی سرش ریخته بود. ایشان من را به اتاقی راهنمایی کردند.
Показать все...
👍 6
۱۰۱ - فرار مغزها ۴ شهریور ۶۸ غلام کشاورز ترور شد. او متولد ۱۳۳۴، عضو اتحادیه مبارزان کمونیست و از قربانیان قتل های زنجیره ای ایران بود. نام اصلی او بهمن جوادی بود که در روستای نارک، واقع در شهرستان گچساران از استان کهگیلویه به دنیا آمد. در سال ۵۴ دانشجوی رشته مهندسی کشاورزی کرج بود. در اردیبهشت ۵۷ توسط ساواک به دلیل سازماندهی اعتصاب دانشجویان دانشکده دستگیر شد. در پاییز ۵۷ در جریان آزادسازی زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد. در زمستان ۵۸ همراه با فعالین چپ به گروه اتحاد مبارزان کمونیست (سهند) پیوست. در جریان اتحاد این گروه با سازمان کومله انقلابی زحمت‌کشان کردستان ایران و تشکیل حزب کمونیست ایران به این حزب پیوست. در کنگره دوم حزب به عضویت کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران انتخاب شد. در دوران فعالیت در خارج از ایران سردبیری نشریه« رسانه» ارگان تشکیلات خارج از کشور را بر عهده داشت. کشاورز در ۴ شهریور در حالی که قصد دیدار با مادر و برادرش را پس از ۸ سال داشت، در برابر چشمان مادر، برادر، همسر و دو فرزند خردسالش توسط یک موتورسوار مورد اصابت سه گلوله قرار گرفت و ساعتی بعد در بیمارستان مرکزی «لارناکای» قبرس بر اثر خونریزی زیاد و گلوله ای که به مغزش اصابت کرده بود، در گذشت.!! من دیگر به اداره کل مراجعه نکردم. محمد گفت:« پیگیر می شوم ببینم می توانم کسی را پیدا کنم تا مجبور نشوی به مناطق دور دست بروی.»!! روز ۸ شهریور ۶۸ برای تغییر روحیه خود و شادی بچه ها به پارک «لاله» رفتیم. بچه ها سرگرم بازی شدند و من در کناری نشستم و آنها را نگاه می کردم که کسی به من سلام کرد. سرم را به سمت صدا برگرداندم. مهوش بود. یکی از دو خواهری که همکار من در شهر اهواز بودند.! از دیدنش خیلی خوشحال شدم و سراغ پریوش را گرفتم .! او گفت:« پریوش و همسرش مهاجرت نموده اند و من هم ازدواج کرده ام و ساکن تهران هستم.» از او سراغ عصمت، همکار و دوست مشترکمان که زن برادرش شد، را گرفتم. او گفت آنها هم مهاجرت کرده اند.! برادرش مهندس پتروشیمی بود. پس از ساعتی با گرفتن آدرس و شماره تلفن همدیگر، از هم خدا حافظی کردیم. وقتی با بچه ها به خانه برگشتم همچنان در فکر صحبت های مهوش بودم. شام بچه ها را دادم و پس از خواباندن آنان، به دوستم خاتون که همچنان در اهواز بود تلفن کردم. ماجرای دیدن مهوش را برایش تعریف کردم و او با دادن خبر مهاجرت فاطمه مرا غافلگیر کرد.!! فاطمه همان دوست دوران دبیرستان من و خاتون بود که بعد از دبیرستان کارمند دانشگاه جندی شاپور اهواز شد. بعد تحصیلاتش را تا دریافت لیسانس زبان فرانسه ادامه داد. پس از ازدواج به خاطر هواداری از سازمان مجاهدین، همراه شوهرش زندانی شدند در حالی که باردار بود و حتی فرزندش را در دوران زندان به دنیا آورد.!! بعد از آزادی از زندان چون خودش و همسرش از محل کارشان اخراج شده بودند مدتی در خانه پدر و مادر شان ساکن شدند. شوهرش با درست کردن کفش در آمد کمی به دست می آورد ولی سرانجام آنها هم مجبور به مهاجرت شدند و با سختی و مرارت بسیار خود را به آمریکا رساندند.!! عمده ترین دلایل مهاجرت افراد از آن سالها تا کنون روشی بود که حکومت برای حکمرانی در پیش گرفته بود. به این ترتیب که مناصب سیاسی به افراد غیر متخصص وابسته به حکومت داده می شد و به این ترتیب بودجه ی آن زیر مجموعه حیف و میل می شد.! عدم پاسخگویی مسئولان و افراد وابسته به حکومت، به مردم و دستگاه های نظارتی. استخدام افراد خاص. وجود هسته های گزینش جهت استخدام در ادارات نیز مردم عادی را وامی داشت تا تظاهر به دینداری و تبعیت از حکومت نمایند.! بی ثباتی اقتصادی و نبود آزادی های اجتماعی به ویژه در مورد زنان کشور، باعث زشتی چهره ی جامعه شده و مقایسه کیفیت زندگی بهتر در خارج از کشور، مسئله ی مهاجرت را در ذهن مردم جایگزین می کرد.! مثلا همکارم تعریف می کرد:« حمله ی پاسداران کمیته به مجلس عروسی یکی از اعضای فامیلشان که در باغی در لواسان بوده، سبب شد که دو هفته بعد از این ماجرا، عروس و داماد که هر دو پزشک بودند از کشور مهاجرت کنند.»!! به مهاجرت متخصصان و نخبگان علمی ایران «فرار مغزها» گفته می شد. پس از پیروزی انقلاب ۵۷ و به خصوص در جریان انقلاب فرهنگی و همراه با اسلامگرایی خمینی در راستای پاکسازی دانشگاه ها و ادارات و کلیه آزادیخواهان و دگر اندیشان و چپ گرایان این روند شروع شد و پس از جنگ ایران و عراق هم افزایش یافت. خمینی در مورد این مهاجرت می گفت:« می گویند مغزها فرار کردند!! بگذار فرار کنند. جهنم که فرار کردند این مغزها!! مغزهای علمی نبودند این مغزها، مغزهای خیانتکار بودند، و الا کسی از مملکت خودش فرار نمی کند به آمریکا!! از مملکت خودش فرار نمی کند به انگلستان»!!
Показать все...
👍 8👏 2👎 1
۱۰۰ - عبدالرحمان قاسملو «دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران» بود که به نمایندگی از مردم استان آذربایجان غربی برای مجلس خبرگان قانون اساسی برگزیده شد. به دلیل حملات نظامی حکومت جمهوری اسلامی به کردستان و «حزب شیطان» نامیدن این حزب توسط خمینی و به تبع آن غیر قانونی اعلام کردن این حزب، مانع از شرکت او در مجلس خبرگان قانون اساسی شد. خمینی که قبل از پیروزی انقلاب می گفت:« به قدرت سیاسی هیچ علاقه ای ندارد» با تملق و تشویق فردی فرصت طلب و تمامیت خواه چون رفسنجانی قدرت سیاسی کشور را قبضه کرد.!! در آموزه های دینی قبل از ۵۷ یاد گرفته بودم که صدوق از پیامبر اسلام نقل کرده بود:« به صورت چابلوسان خاک بپاشید.» ( منبع: من لایحضره الفقیه ۱۱/۴) منظورش این است که به افراد چابلوس و متملق با دادن پست و مقام، جایزه ندهید.! معمولاً انسان هایی که روح بزرگی دارند، عقده های کمتر، شعور بیشتر و قلب مهربان تری دارند و نباید از آنها ترسید، اما آدم های کوچک و حقیر عقده های بیشتری دارند و از آسیب رساندن به انسان های دیگر ترسی ندارند و معمولا این افراد سعی می کنند با دسیسه و تملق افراد شناخته شده، برای خود موقعیتی را فراهم آورند.!! حکومت جمهوری اسلامی از ابتدا مانع فعالیت احزاب و سازمان های مختلف شد و با وجودی که آخوند ها قشر بسیار کوچکی از جامعه ایران بودند، با حمایت رفسنجانی و خمینی در هسته ی قدرت وارد شدند. از ۷۵ نفر نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی، ۵۵ تا ۵۸ کرسی را آخوندهای حزب جمهوری اسلامی اشغال کرده بودند و فقط بین ۱۰ تا ۱۵ نفر از حزب «نهضت آزادی ایران» و « حزب جمهوری خلق مسلمان ایران» بودند‌ که بعدا این دو حزب را هم چون سایر احزاب و سازمان ها با عناوین مختلف غیرقانونی اعلام کردند و به این ترتیب مانع از حضور نمایندگان اقشار مختلف جامعه در این مجلس شدند.!!! با وجود موارد فوق حتی همین مجلس هم برای پس از مرگ خمینی، شورای رهبری را در نظر گرفته بود ولی با دسیسه های رفسنجانی نه تنها «بازنگری قانون اساسی» و «گنجاندن دو فصل» مورد نظر او به این قانون توسط ۲۵ آخوند اضافه شد، بلکه پس از مرگ خمینی رهبری فردی جای رهبری شورایی را گرفت.! در تیر و مرداد ۶۸ از دانشگاه واحد تابستانی گرفته بودم و در این دو ماه تعداد معدودی واحد را گذراندم. معمولاً دانشجویان رشته های «دبیری» حدود ۲۰ واحد بیشتر از هم رشته ای های خود می گذرانند. واحد هایی چون فلسفه آموزش و پرورش، روان شناسی کودکی،نوجوانی و جوانی و... استاد درس فلسفه آموزش و پرورش ما دکترای آموزش و پرورش از امریکا بود. یک روز جناب استاد در ضمن تدریس گفت:« من فقط دو واحد از دوره ی دکترایم باقی مانده بود ولی دانشگاه آن را ارائه نکرده بود و من نمی خواستم تا ترم آینده منتظر ارائه این دو واحد باشم. به قسمت آموزش دانشگاه مراجعه کردم و آموزش مرا به دانشکده وزارت امور خارجه امریکا معرفی کرد.!! من با وجودی سرشار از تعجب به آنجا رفتم. در آنجا با درسی روبرو شدم که چگونگی ایجاد نیاز در مردم یک کشور را تدریس می کردند.»!! جناب استاد ادامه داد:« من سوال کردم که این ایجاد نیاز برای چیست.؟ پاسخ این بود : برای تسلط یافتن بر کشور ها باید در آنها نیاز به محصولات تولیدی خود را ایجاد کنیم تا آنها وابسته به ما باشند.»!! این سخنان استاد آموزش و پرورش من را به یاد یکی از سخنرانی های دکتر شریعتی انداخت. او که دکترای جامعه شناسی از دانشگاه سوربن فرانسه بود، آگهی استخدام جامعه شناس برای یک کمپانی ماشین سازی را می بیند و پیگیر می شود. آن کمپانی هم همین تئوری «ایجاد نیاز» را دلیل استخدام جامعه شناس عنوان می کند.!! ۱ شهریور ۶۸ طبق معمول هرساله در این روز به مدرسه رفتم تا اعلام حضور نمایم. خانم مدیر مرا به اتاق خود دعوت کرد و پس از چند جمله در تعریف از تدریس من و این که دانش آموزان مرا دوست دارند، گفت:« بر خلاف میلم و به دلیل این که فرزندان مقامات اینجا هستند، بعضی از همین مقامات خواسته اند که شما اینجا نباشید.!! خانم مدیر گفت:« من هیچ گزارش منفی در مورد شما به اداره نمی نویسم تا مزاحمتی برایتان ایجاد نشود.!! به اداره منطقه ۱۲ رفتم تا مرا به مدرسه دیگری بفرستند اما به من گفتند:« باید مجدداً به اداره کل بروی و از آنجا برایت منطقه را تعیین کنند.!! مسئله را با محمد مطرح کردم و او هم از این جریان متعجب و ناراحت شد. فردای آن روز به اداره کل مراجعه کردم. گفتند:« برای مناطق پایین شهر مثل منطقه ۱۶ به بعد نیاز داریم.» پاسخی به مسئول مربوطه ندادم و با ناراحتی به خانه برگشتم. نگران مکان مدرسه پسرم و مهد کودک فرزند دیگرم بودم.!!
Показать все...
👍 11👌 2😐 1
00:08
Видео недоступноПоказать в Telegram
خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل وقتی رئیسی دیوان حافظ را باز کرد و این مصراع را خواند: خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل https://t.me/Khaterate_khanom_moalem
Показать все...
👍 9😁 2👎 1
سعدی ‏«ظالمی را خفته دیدم نیم‌روز ‏گفتم این فتنه است خوابش برده بِهوآنکه خوابش بهتر از بیداری استآن‌چنان بد زندگانی مرده به» https://t.me/Khaterate_khanom_moalem
Показать все...
خاطرات خانم معلم

شرح خاطراتی که طی سالها معلمی اتفاق افتاده است.

👍 11👎 2🤔 1
Фото недоступноПоказать в Telegram
6👍 2
خیام اگر ز باده مستی خوش باش با ماهرخی اگر نشستی خوش باش چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش ۲۸ اردیبهشت ،روز بزرگداشت حکیم عمر خیام نیشابوری،فیلسوف،ریاضیدان،ستاره شناس و رباعی سرای مشهور ایرانی گرامی باد. گرچه جایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی اوست و لقبش "حجّه الحق" بوده است ولی آوازه وی مدیون رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. مهمترین اقدامات عمر خیام می توان به تصحیح تقویم و ساختن تقویم جلالی،ساخت رصد خانه ملکشاهی،اثبات فرمول های مختلف ریاضی،نوشتن کتب مختلف ریاضی و فیزیک و همین طور سراییدن رباعیات زیبا اشاره کرد. https://t.me/Khaterate_khanom_moalem
Показать все...
خاطرات خانم معلم

شرح خاطراتی که طی سالها معلمی اتفاق افتاده است.

👍 8 3👏 2
۹۹ - رفسنجانی و باندش سارقین انقلاب ۵۷ در انتخابات ریاست جمهوری دوره پنجم و ششم که رفسنجانی در این دو دوره رئیس جمهور شد، کمترین درصد حضور مردم از ابتدا تا آن زمان، در انتخابات ریاست جمهوری بود. در دوره پنجم که سال ۶۸ انجام شد میزان مشارکت مردم ۵۹/۵۴ بود. بعد ها در کتاب خاطرات رفسنجانی در مورد حضور مردم در انتخابات دوره ی او چنین آمده است:« احساس نیاز به تبلیغات نداشتم و اصولاً موافق هم نبودم. در هیچ یک از انتخابات هم تا آن زمان، هزینه ای برای تبلیغات نکرده بودم. مسئله مهم، حضور حداکثری بود که الحمدلله به خوبی به دست آمد.» رفسنجانی از همه امکانات کشور برای نشان دادن خود استفاده می کرد. اکثر مواقع به بهانه های مختلف در تلویزیون نشان داده می شد.!! در زمان ریاست جمهوری او نیز شنیده ها حاکی از استفاده اش از امکانات کشور یا همان« بیت المال» بود.!! مثلا می شنیدیم که او در سفرهای داخلی و خارجی اعضای خانواده اش را هم با خود می برد.!! در کتاب خاطرات خود چنین نوشته:« مصاحبه رادیو و تلویزیونی درباره نتایج سفرم نمودم. عفت و همراهان نرسیده بودند، مقداری معطل شدیم. غروب رسیدند.»!! در جای دیگری از کتاب نوشته:« ساعت ۳ بعد از ظهر به فرودگاه رفتم و به سوی جزیره خارک پرواز کردیم. غلامرضا آقازاده وزیر نفت و جمعی دیگر و یاسر، مهدی، فاطی و سعید لاهوتی(پسران، دختر و دامادش) و ... بودند. عفت(همسرش) به خاطر... در تهران ماند.» به نظر من «رفسنجانی و باندش سارق انقلاب ۵۷» و خودش کارگردان سیاست های حاکم بر کشور بود. بعدها در کتاب خاطرات او هم سیاست گذاری هایش دیده شد.!! مثلاً درباره‌ی نوروز ۶۸ که خامنه ای رئیس جمهور وقت در مشهد است، چنین نوشته:« شب با ...خامنه ای در مشهد تلفنی صحبت کردم و خواستم برای حل مشکل در ارتباط با آقای منتظری سفر را کوتاه کنند و برگردند.» بعد می نویسد:« قرار است هیات رئیسه خبرگان جلسه بگذارد و منتظر آمدن خامنه ای از مشهد هستیم.» در خاطرات پیش از ۱۴ خرداد ۶۸ رفسنجانی به عنوان رئیس مجلس، نام چندانی از میرحسین موسوی نخست وزیر و حتی نام خامنه ای رئیس جمهور برده نمی شود. حتی نشانه های بسیاری وجود دارد که بیشتر ارتباطات و مشورت خواهی خمینی درباره ی مسائل جاری کشور با رفسنجانی بوده تا سایر مقامات عالی کشور.!!!(منزل رفسنجانی کنار خانه خمینی بود.) رفسنجانی در خاطرات خود چنین نوشته:« احمد آقا متن نامه امام به آقای رئیس جمهور مبنی بر تشکیل مجمعی برای اصلاح قانون اساسی را تلفنی خواند و مشورت کرد.»!! با این شواهدی که در خاطرات او وجود دارد به احتمال زیاد طرح بازنگری قانون اساسی و گنجاندن دو فصل به قانون اساسی از جانب رفسنجانی به خمینی القا شده است. ۲۲ تیرماه ۶۸ عبدالرحمان قاسملو، فعال سیاسی چپ گرا و دبیرکل حزب دموکرات کردستان و از قربانیان قتل های زنجیره ای ایران (متولد ۱۳۰۹ در ارومیه). او نماینده مردم استان آذربایجان غربی در مجلس خبرگان قانون اساسی بود. قاسملو در روز ۲۲ تیر ۶۸ در اتریش توسط عوامل جمهوری اسلامی به طور فجیعی ترور شد. قاسملو دکترای اقتصاد از دانشگاه سوربن شهر پراگ داشت و استاد همین دانشگاه بود. او علاوه بر زبان های کردی، ترکی و فارسی به ۶ زبان زنده ی دیگر دنیا به راحتی صحبت می کرد. او از اولین بورسیه ایرانی « اتحادیه بین‌المللی دانشجویان » بود که به پراگ پایتخت چکسلواکی رفت.‌ قاسملو در ۲۲ تیر ماه ۶۸ برای رسیدن به راه حل مسالمت آمیز در ایران با چند نفر از نمایندگان حکومت جمهوری اسلامی در وین دیدار می کند که به همراه یکی دیگر از رهبران کرد، کشته می شود. به گفته ی مخالفان جمهوری اسلامی رفسنجانی از برخی چهره های بین المللی از جمله رئیس جمهور الجزایر برای وساطت و برقراری ارتباط برای این ملاقات استفاده کرده بود. به گفته ی این منابع، تروریست ها با پوشش دیپلماتیک وارد اتریش شده و با همکاری سفارت ایران پس از ترور، خاک اتریش را ترک کردند. اریش ماکسیمیلیان اشمیت، رئیس بخش سیاسی وزارت امور خارجه اتریش بعدها در سال ۱۹۹۸ در مصاحبه ای گفت:« سفارت ایران در آن زمان کاملاً روشن کرده بود که اگر افرادی که عاملان جنایت شناخته می شدند در اتریش محاکمه شوند، « موقعیت اتریشی های مقیم ایران به خطر می افتد.»!! به گفته ی همسر دکتر قاسملو نسرین قاسملو، تروریست ها دولت وقت اتریش را تهدید کرده بودند در صورت افشای ترور، از آنها به این دلیل که در جریان جنگ ایران و عراق اعلام بی طرفی کرده ولی به هر دو طرف جنگ سلاح می فروختند ( این امر بر خلاف منشور سازمان ملل متحد است) شکایت می کند. دولت اتریش هم به این دلیل در آن مورد ساکت ماند.
Показать все...
👍 14👎 2
۹۸ - حکم حکومتی و فرمان همایونی در روز ۱۰ خرداد ۶۸ نتیجه امتحانات پسر کلاس اولی ام را دادند. معدلش ۲۰ بود. جهت تشویق و قدردانی او را به خیابان جمهوری و نزدیک به میدان بهارستان بردم تا برایش یک اسباب بازی به میل خودش بخرم. او ابتدا پشت ویترین مغازه می ایستاد و نگاه می کرد. سرانجام یک قطار را انتخاب کرد. این قطار با دو باطری روشن می شد و روی ریلی که دایره ای بود حرکت می کرد. ۶ مرداد ۶۸ همه پرسی بازنگری قانون اساسی انجام شد. در این بازنگری مقام نخست وزیر و شرط مرجعیت برای رهبری حذف و تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام که به دستور خمینی در سال ۶۶ تشکیل شده بود در بازنگری قانون اساسی شکل قانونی پیدا کرد و دو مورد هم به وظایف آن اضافه شد.!! این مجمع، اختیارات مقطعی مثل دخالت در تعیین اعضای شورای موقت رهبری را دارد. از نظر برخی پژوهشگران، مبنای فقهی تشکیل این مجمع توجه به احکام حکومتی و ثانویه است و صدور حکم حکومتی را هدف از ایجاد آن شمرده اند.!! در بازنگری قانون اساسی تحت عنوان« ولایت مطلقه فقیه » بر وظایف و اختیارات رهبری در بسیاری از موارد افزوده شد.!! با جریان حکم حکومتی ولی فقیه، قدرت رهبری فراتر از قانون اساسی یافته و دخالت خود را از طریق نهادهای زیر نظر رهبری با «حکم حکومتی» یا همان «فرمان همایونی» انجام می دهد.!! مجلس شورای ملی که نامش را به مجلس شورای اسلامی تغییر دادند با این بازنگری عملاً به مجلس نمایشی و فرمایشی تبدیل شد.!! شورای نگهبان افراد مورد تایید خود را بر صندلی های این مجلس می نشاند و آنها قوانینی بر خلاف خواست ملت و به نفع حاکمیت تصویب می کنند.!! قانونی مثل «اصل ۴۴ به نام خصوصی سازی» که در توجیه آن می گفتند:« بار دولت کم می شود و با سپردن بسیاری از شرکت ها و کارخانه های دولتی به بخش خصوصی چرخ اقتصاد بهتر به حرکت در می آید.» اما با سپردن بسیاری از این شرکت ها و کارخانجات از دولتی به شبه دولتی، یعنی سپاه و سایر وزرا و مسئولان کشور نه تنها چرخ اقتصاد کشور به حرکت در نیامد بلکه با سوءاستفاده از موقعیت های شغلی، برای این شرکت ها و کارخانجات از بانک ها وام های کلان دریافت کردند و بعد هم به دلیل نا کارآمدی در اداره آنها اعلام ورشکستگی نمودند، بعد کارکنان و کارگران آن را اخراج کردند و با فروش زمین و ابزار کار آن، خودشان ثروتمند شدند. متاسفانه این روند حتی شامل معادن، جنگل ها و رودخانه‌ها نیز شد و نتیجه ی آن ویرانی کشور و ایجاد فاصله ی طبقاتی در جامعه شد.!! هدف نظریه « ولایت فقیه » اجرای احکام شریعت از سوی حکومت است و نظریه « ولایت مطلقه فقیه» توجیهی برای فسخ و لغو شریعت است.!! از جمله تغییراتی که در بازنگری قانون اساسی به وجود آمد خارج شدن ریاست قوه قضاییه از شکل «شورایی» به «ریاستی» بود. بعد از بازنگری، بالاترین مقام قضایی کشور را هم رهبر منصوب می کند.!! مدیریت شورایی «رادیو تلویزیون » که نامش به «صدا و سیما» تغییر کرد، به ریاست «فردی» تبدیل شد و عزل و نصب آن هم به رهبری واگذار شد.!! با این کار «رادیو تلویزیون ملی ایران» به « صدا و سیمای حکومتی» تبدیل شد و پخش مطالب عقیدتی در راستای حاکمیت و عدم دسترسی مردم به رسانه، عدم پخش اخبار مردمی و تسلط حکومت بر روزنامه ها و اجرای سانسور بر کتاب نویسندگان بر جامعه حاکم شد.!! در همان زمان هم جامعه با طرح بازنگری قانون اساسی مخالفت هایی کرد. خصوصا به حذف مدیریت شورایی از قانون اساسی اعتراض داشتند و معتقد بودند که در مدیریت شورایی تکیه بر خرد جمعی است و امکان خطا کمتر می شود. حتی بر «شورای رهبری» بعد از خمینی اصرار داشتند. اما وقتی قدرت نظامی کشور در دست یک نفر یا قشر خاصی قرار گیرد تمام مسیرها را به خود ختم می کند و حتی دستگاه های نظارتی هم بی اثر می گردند.!! ۶ مرداد ۶۸ همزمان با همه پرسی بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی انتخابات ریاست جمهوری هم برگزار شد. رفسنجانی چهارمین رئیس جمهور ایران شد. طبق معمول من نه در همه پرسی بازنگری قانون اساسی شرکت کردم و نه در انتخابات ریاست جمهوری. با علم به این که هیئت ۲۵ نفره ی بازنگری قانون اساسی که ۲۰ نفر آن از جانب خمینی انتخاب شده بود و ۵ نفر منتخب مجلس هم از جناح حاکم بودند تا نظرات خمینی را در قانون اساسی که باید یک ملت از آن تبعیت کند بگنجانند .!! من نمی خواستم با شرکت در این به اصطلاح همه پرسی، در آن بازنگری فرمایشی و پیامدهای ضد مردمی آن سهیم باشم. من نمی خواستم به رفسنجانی رای بدهم چون با اعمال و رفتاری که طی این سالها از او دیده بودم بسیاری از این سیاست ها را از جانب او می دانستم.!!
Показать все...
👍 16👎 1👌 1
۹۷ -ساختن قانون به میل حکومت رفسنجانی در مصاحبه ای که در سال ۸۵ با نشریه حکومت اسلامی داشته می گوید:« به این نتیجه رسیدیم که خامنه ای، مشکینی و موسوی اردبیلی در شورای رهبری باشند که امتناع از آنها هم ظهور کرد. غیر از آنها کسی مطرح نشد.!! موسوی خوئینی‌ها در مصاحبه با روزنامه شرق در سال ۹۶ می گوید:« شورای رهبری متشکل از خامنه ای و رفسنجانی ... به علاوه یک نفر از آقایان موسوی اردبیلی و مشکینی تشکیل شود؛ پس از گفتگوی کوتاهی همه این پیشنهاد را پذیرفتند.!! این دو نفر از حاضران در آن جلسه بودند ولی نظرات ضد هم را بیان کرده اند.!! در همان کتاب سند انتخاب رفسنجانی می گوید:« چون من قرار است در آینده مقام دیگری بگیرم نمی خواهم عضو شورای رهبری باشم.» که بعد در مرداد ۶۸ رئیس جمهور می شود.!! در جلسه ی ۱۴ خرداد ۶۸ مجلس خبرگان اول وصیت نامه خمینی توسط خامنه ای خوانده شد. بعد پیرامون برکناری آقای منتظری بحث و رای گیری شد و سپس در مورد رهبری شورایی یا فردی صحبت شد.!! آیت الله مشکینی رئیس مجلس خبرگان پیشنهاد می کند: یا می توان قائم‌مقام رهبری را از مصادیق اصل ۱۱۱ قانون اساسی بدانیم و او را با عنوان سقوط از صلاحیت های لازم رهبری کنار بگذاریم یا بگوییم که ایشان استعفا داده اند و رهبر انقلاب استعفای ایشان را پذیرفته است... در اینجا ممکن است که گفته شود باید استعفای ایشان علاوه بر پذیرش رهبر انقلاب به پذیرش مجلس خبرگان هم برسد.( منبع: سند انتخاب ص ۱۷۸) همانطور که از محتوای صحبت های آخوندهای حکومت بر می آید ایشان در حال پیش بردن سناریوی رهبری به سمت فردی است که قبلا به آنها دیکته شده است و به دنبال راهی می گردند تا آن را به طریقی ظاهرالصلاح به مردم عرضه کنند.! اصل ۱۱۱ قانون اساسی چنین است: « هرگاه رهبر یا یکی از اعضای شورای رهبری از انجام وظایف قانونی رهبری ناتوان شود یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصل ۱۰۹ گردد از مقام‌ خود برکنار خواهد شد. تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل ۱۰۸ است.» سرانجام در جلسه ۱۴ خرداد ۶۸ مجلس خبرگان در مورد استعفای آقای منتظری رای گیری می شود و موضوع استعفا تصویب می گردد. در حالی که آقای منتظری در قم بودند و مجلس خبرگان همانطور که در سال ۶۴ او را به عنوان قائم مقام رهبری برگزیده بود، اکنون با دعوت از او به مجلس خبرگان، خواهان اعلام نظر وی می شد تا حضورا نظر خود را اعلام نماید. در همین جلسه در مورد رهبری شورایی یا رهبری فردی بحث می شود. برخی از رهبری شورایی و برخی از رهبری فردی دفاع می کنند. ( و هرجا کم می آورند از خمینی نقل قول می کنند تا افراد حاضر را موافق با میل خود نمایند.)ابتدا احمد جنتی در مخالفت با شورای رهبری با تکیه بر نظر خمینی که رهبری فردی را اولویت می دانست بر رهبری فردی تاکید می کند.! بعد ها شنیده شد که در وقت تنفس مجلس، سپاه اعضای خبرگان را تهدید می کند.! بعد برخی اعضای خبرگان اصرار زیادی بر رهبری خامنه ای داشتند. رفسنجانی هم مثل همیشه به میان می آید و به ذکر خاطراتی که فقط خودش و خمینی در آن حضور داشتند، می پردازد و از زبان خمینی می گوید که خامنه ای صلاحیت رهبری آینده را دارد.!! سالها بعد فیلم این جلسه دیده شد. خامنه‌ای در حالی که از چهره اش آثار خشنودی عیان است ولی چنین می گوید:« به حال ملتی که من رهبر آن باشم باید خون گریست.»!! او می گوید:« اصلأ از لحاظ فنی اشکال پیدا می کند این قضیه، رهبری صوری خواهد بود و نه واقعی.» سرانجام رفسنجانی اعلام می کند که «فعلا این انتخاب بطور موقت است.»!! مجلس خبرگان هم با تایید موقت بودن، رای گیری می کند و ۶۰ نفر از ۷۴ آخوند مجلس خبرگان به خامنه ای رای می دهند.!! در هنگام انتخاب خامنه ای به جای خمینی، هنوز قانون اساسی که بازنگری شده بود، به تصویب مجلس خبرگان نرسیده بود و حتی به همه پرسی مردم کشور گذاشته نشده بود.!! در نتیجه باید انتخاب جانشین خمینی براساس شرایطی که در قانون اساسی بود از بین مراجع تقلید انتخاب می شد اما بدون رعایت قانون اساسی، از بین سیاستمداران آخوندی که اجتهاد و اعتبار فقهی نداشتند انتخاب شد.!! خامنه ای قبل از ۱۴ خرداد ۶۸ نه مجتهد بود و نه مرجعی که مقلد داشته باشد . او دارای عنوان آیت الله هم نبود.!! خمینی در نامه ای که در ۱۶ دی ماه ۶۶ به او نوشت او را « حجه الاسلام خامنه ای» خطاب نموده است.!! به دلیل مجتهد نبودن ایشان ، حکومت بازنگری قانون اساسی را برای حذف شرط اجتهاد و...انجام داد. همان چیزی که خامنه ای از آن در مجلس خبرگان به عنوان «اشکال فنی» نام می برد.!! خامنه ای فقط پس از روز ۶ مرداد ۶۸ که «همه پرسی بازنگری قانون اساسی» انجام شد، می توانست به طور قانونی به عنوان رهبر انتخاب شود.!!!
Показать все...
👍 11👎 1