cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

اِِجـبـاًرِ_مَـنـِِ...♡

کپی=ممنوع🚫 حتی توی که چنل فایل داری، رمانمو نزار🚫 ناشناسم: https://telegram.me/BChatBot?start=sc-187054-GorL4Zh

Больше
Рекламные посты
9 188
Подписчики
-124 часа
-537 дней
-10930 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

Repost from N/a
sticker.webp0.09 KB
🥰 1
Repost from N/a
-چرا میزنیش؟؟ گولش زدی.. از نامزدش جداش کردی... الان برای چی دست روش بلند میکنی بی وجدان... https://t.me/+yuQC9kkwVvk5ZDBk https://t.me/+yuQC9kkwVvk5ZDBk تسمه‌ای که با آن دخترک را تا حد مرگ کتک زده بود را رها میکند. خون روی دستانش نشان میداد اوج بی‌رحمی‌اش را... -باباش مامانمو کشت... زندگیمو نابود کرد. خودش خر شد... خودش خواست بیاد زیر من... سرش را سمت اتاق برمیگرداند و فریادش خانه را پر میکند... -بیاااا بهار... ببا بگو خودت نشستی زیر پام... بیا بگو خودت نامزدتو پر زدی که بیای زیرم.... هق‌هق‌های جگر آبکنی میشود جوابِ سوالش. او خواسته بود انکار نمیکرد... و این مرد را حریص تر میکرد. حریص تر برای گرفتن جانش... -باباش داره میاد... توعه نامرد عوضی لیاقتشو نداری... قهقه میزند. بلند و سرسام آور.... بهارش را میخواستند ببرند؟؟ مگر میتوانستند؟؟ مگر جهنمش را دوست نداشت؟؟ -خوب گوشاتو باز کن خاله. این دختره رو هیچ‌کس نمیخواد... میدونی چرا؟؟ هومم؟؟ نزدیک میرود و فریاد میزند. میخواست حرف های تحقییر آمیزش به خوبی در روح و تن دخترک بنشیند... حالش را خوب میکرد... مسکنش بود تحقییر کردن و توهین کردن دخترکِ مظلوم -چون فیلم زیرخواب بودنش با من درومده... چون صدای ناله‌هاش قشنگ تو فیلم افتاده... هیچ کس یه هرزه‌ی عوضی‌و نمیخواد... -ه...همه فهمیدن که ف...فیک بوده آقا سهیل. میخوام... میخوام ازت جدا بشم https://t.me/+yuQC9kkwVvk5ZDBk https://t.me/+yuQC9kkwVvk5ZDBk https://t.me/+yuQC9kkwVvk5ZDBk پارت بعدیش سهیل داره التماس میکنه که بهارکش نره🥺💔
Показать все...
👍 3
Repost from N/a
Фото недоступно
من آلفا اصــلانـم آلفا و پادشاه قدرتمند #گرگینه_هام...کسی جرات مقابله باهام و نداشت ، سالهای زیادی بدون #جفت بودم تا اینکه دلم بند دختری شد که از نسل #جادوگران بود...دختری که دشمن قسم خورده ام بود 🔥🤐 https://t.me/+Z5xGwAMdcKZlNzlk https://t.me/+Z5xGwAMdcKZlNzlk https://t.me/+Z5xGwAMdcKZlNzlk خببب خبببب یه رمانننن فوق ناب...ینییی یچیزی که منم معتاد خودش کرده رو بهتون معرفی میکنم واقعا خوبه. خیلیاتون گفتین من خودم چه رمانیو دوس دارم منم میگم این دلبر😍👇🏿 https://t.me/+Z5xGwAMdcKZlNzlk 100, نفر عضو بشننن پارتهای جینگول میاد بغلتووووون😍😍😍💋💋💋 #پشم_ریزون_ترین_رمان_گرگینه_ای #دارای_پـارت_های_هیجانی_و_عاشقانه
Показать все...
👍 1
Repost from N/a
Фото недоступно
میلاد مردی خشن با اختلالات روانی که پدرو مادر خودش رو به قتل رسونده... به تشخیص دادگاه باید داخل تیمارستان بستری بشه مردی غیر قابل کنترل و خطرناک که هیچ کس جرات قبول کردن پروندش رو نداره. https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 یلدا دکتر جسور و تابو شکنی که توی کارش روشای خاص خودشو داره زندگی یلدا با قبول این پرونده به طرز عجیبی دست خوش تغییر میشه... از راز هایی با خبر میشه که هیچ کس حتی شهامت صحبت کردن از اون هارو نداره حتی توی اولین دیدارشون .....❗️🔥 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 #عاشقانه #معمایی💯💯💯
Показать все...
👍 1
#اجـبـار_مـنـ  ...♡ #پارت_62 وقتی رسیدیم اول مامان پری رفت داخل ولی من یکم بیرون صبر کردم. چرا خجالت میکشم برم ببینمش! بلاخره نفس عمیقی کشیدم و رفتم داخل. خودمو به اتاق رسوندم و پشت در کمی مکث کردم. دلیلی برای این همه اضطرابم نیست پس بهتره زودتر ببینمش. آروم درو باز کردم و رفتم داخل اتاق. همه با دیدنم از دور شاهان بلند شدن و یکی یکی رفتن بیرون. متعجب از رفتنشون رو به مامان پری گفتم: - چرا دارین میرین؟ بدون جواب سری به تاسف تکون داد و با بقیه رفت. متعجب با حس نگاه خیره شاهان بدون اینکه داخل چشماش نگاه کنم کنار تخت ایستادم. آروم با کمک تاج تخت کنارش نشستم و دستامو زیر شکمم بهم گره زدم. بلاخره داخل چشماش نگاه کردم و سریع گفتم: - خب چخبر؟ خط لباش به خنده باز شد. - شما چه خبر؟ - هیچ والا سلامتی. با ابرو اشاره‌ای به شکمم زد. - اذیتت نمیکنن؟ - نه، بچه های خوبین. - هومم، خوبه. چند ثانیه به سکوت گذشت. عجب جو مزخرفیه! .. باید یه چیزی بگم. تا دهن باز کردم شاهان هم خواست یچیزی بگه. سریع گفتم: - حرفتو بزن. - نه تو بگو. - عامم خب تو چرا انقدر تصادف میکنی؟ - ترمز برید. یهو در باز شد و محمد اومد داخل. لبخندی زد و اونطرف شاهان نشست. - ببخشید مزاحم میشم ولی باید یچیزیو چک کنم، ادامه حرفتونو بزنین.
Показать все...
❤‍🔥 290👍 29🔥 6🤔 6😢 5🤣 5😍 2🥰 1
#اجـبـار_مـنـ  ...♡ #پارت_61 بلاخره با کلی مکث تماسو وصل کردم و جواب دادم: - بله؟ - شایان... چقدر صداش گرفتس! .. انگار از ته چاه داره حرف میزنه! - چیه؟ - من اومدم خونه ولی تو نیستی! متعجب چشمام گشاد شد و سریع گفتم: - مگه مرخص شدی!؟ - آره. حرصی پوفی کشیدمو از لج جواب دادم. - خب بک..یرم چون من دارم ترکت میکنم، هیچ وقت دیگه نمیتونی پیدام کنی. - انگار تو به جای من رفتی کما مغزت تاب برداشته. - وا چرا!؟ - آخه من که میدونم خونه خودتونی دیگه این ادعا اطفارا چیه! شروع کردم خندیدن ولی یهو عصبی گفتم: - چرا من نمیدونستم امروز مرخص میشی؟ - نمیدونم انگار قرار بوده سوپرایزت کنن. - چه سوپرایزی وقتی میدونستم به هوش اومدی درضمن مگه موقعیت خوبیه سوپرایز کنین؟.. ک..یرم تو منطقتون. - والا بخدا برنامه ریزی من نبوده. - میگما، تو مگه نرفتی کما؟.. کم کمش باید عقلتو از دست بدی پس چرا سالمی؟ - از خداتم باشه ازین لحاظ شانس آوردم. - معلومه که نیست، بای. صبر نکردم جواب بده و سریع تماسو قطع کردم. بلند گفتم: - مامان آمادشو بریم امیرو آوردن خونه. هل هلکی از آشپزخونه اومد بیرون. - چه بی خبر!! - آره دیگه ما نمیدونستیم حالا بیا بریم.
Показать все...
❤‍🔥 269👍 34🔥 11🤔 7🥰 1
همیشه میگفتین دنبال رمانای جدید هستین و اکثرا واستون تکراری شده لیست رمانایی که خودم میخونم و پیشنهاد میکنم رو واستون میذارم که شمام عشق کنین 🤤❤️‍🔥 تازه ظرفیت بالا هم گرفتم😁 200 نفر👇 آروم برید بعضیا خوابن هنوز بعدا بیان ببینن پر شده شاکی میشن😭😂 https://t.me/addlist/R-n0VcTMur03YTY0 👆👆👆👆
Показать все...
😍 1🌚 1
Repost from N/a
- من طلاقت نمیدم، عین سگ باید دوستم داشته باشی یلدا!💯 - آقای محترم لطفا نظم دادگاه رو بهم نریزید! قاضی نگاهی به من که عین بید داشتم میلرزیدم انداخت و با لحن آرومی گفت: - دخترم اذیتت میکنه؟ بگو خوب حرف بزن سکوت کنی ازش نمیتونی طلاق بگیری! سرم رو بالا اوردم که چشمم به میلاد خورد، با خشم داشت نگاهم میکرد می دونستم اگه طلاق نگیرم میکشنش! من نمیخواستم طلاق بگیرم مجبور بودم به خاطر خودش.... - آقای قاضی کتکم میزنه، هر چی از دهنش در میاد بهم میگه... ازم تمکین به زور میخواد! میلاد با شنیدن حرفام بهت زده نگاهم کرد و با عربده گفت: - دروغ میگه آقای قاضی زنه منو تهدیدش کردن من دوسش دارم نمیخوام طلاقش بدم... قاضی ناراحت نگاهی به من کرد و به میلاد گفت: - پزشک قانونی چیزِ دیگه ایی میگه ولی! جای کبودی روی بدنه زنته! https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0
Показать все...
Repost from N/a
Фото недоступно
اون یه نقابداره مردی که به شبح معروفه ، یه شکارچی حرفه ای وزیادی هااات🫦 اما نه رحم داره نه قلب،درتاریک ترین نقطه زندگیش  یهودختری باچشم های جنگلیش سرراهش قرارمیگیره و.... شیرین دخترجوونی که برای حفظ جونش مجبوره به بی رحم ترین شکارچی انسان ها کمک کنه، اماچی میشه اگه این مرد بی قلب ووحشی یهوعاشق این دختر دلبر وسکسی بشه؟ یه رمان تخیلی پیداکردم براتون عاشقش میشین یه لوسیفرداره نگم براتون سردسته همه موجوداته تاریکه پادشاه اهریمنا یه موجود سه رگه 😈 پیشنهادمیکنم ازدستش ندین🥺 https://t.me/+KpRa6MaIfU4wZGE0 https://t.me/+KpRa6MaIfU4wZGE0 #تخیلی  #هیجانی #تناسخ
Показать все...
👍 2
Repost from N/a
sticker.webp0.13 KB
🥰 2