cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

|صدیقه‌مـرادی| HIV+

اچ‌آی‌وی مثبت از صدیقه مرادی❤️‍🔥 رمان‌های چاپ شده: سراب‌خیال؛ اقتباس و شش رمان در دست چاپ📚 «هیچ کدام از رمان‌های چاپی نویسنده فایل حلال و قانونی ندارند» ارتباط با نویسنده: https://instagram.com/__s.moradiii__

Больше
Рекламные посты
12 534
Подписчики
+9924 часа
+3827 дней
+1 04030 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

می‌تونید به بخش‌هایی از رمان اچ‌آی‌وی مثبت، در پیج زیر دسترسی داشته باشید😍👇🏻 https://instagram.com/__s.moradiii__
Показать все...
میانبر پارت‌های رمان عاشقانه_اجتماعیHIV+❤️‍🔥
Показать все...
#پارت205 اچ‌آی‌وی مثبت #ص_مرادی مهناز! همان مهنازی که به محض سر پا شدن در بیمارستان محکم به صورتم سیلی زده بود... اگر کیارش مداخله نمی‌کرد؛ اگر میانمان قرار نمی‌گرفت شاید موهایم را هم از ریشه می‌کشید... شاید با مشت و لگد به جانم می‌افتاد! اگر کیارش مداخله نمی‌کرد شاید مهناز فقط فریاد نمی‌کشید من بزدل و ترسو هستم... شاید فقط با نفرت نگاهم نمی‌کرد و فریاد نمی‌کشید من اجازه نداشته‌ام چنین تصمیمی برای خانواده بگیرم... دیگر چه گفته بود؟ نگاهم خیره به سقف است و روزهای گذشته را؛ تک تک لحظه ها را در ذهنم عقب و جلو می‌کنم... آنقدر عقب و جلو می‌کنم تا صدای فریاد مهناز تنها صدای در سرم شود! صدایی که شکنجه است... که می‌تواند ریشه‌ام را خشک ‌کند... "_ تو یه بزدل ترسویی! حق نداشتی... حق نداشتی برای ما؛ برای خانواده چنین تصمیمی بگیری... خیال کردی من نمی‌تونستم انجامش بدم؟ خیلی بیشتر از تو میلی به زندگی ندارم ولی جسارت دارم؛ جسارت زندگی کردن حتی اون وقتی که جون به لبم... برو دعا کن چشمای مامان باز بشه؛ فقط برو دعا کن مریم!" چشم‌هایم از اشک پر شده است! کافی‌ست پلک بزنم... اگر پلک بزنم احتمالا آرایشم بد خراب می‌شود. تو وی‌آی‌پی رسیدیم به قسمت‌های جنجالی و انفجار بمب😎❤️‍🔥 اگر می‌خواید تعداد پارت بیشتری در هفته بخونید و چندین ماه جلوتر از این کانال کل پارت‌های رمان تا انتها؛ در دسترس شما باشه، می‌تونید عضو کانال وی‌آی‌پی بشید. برای عضویت در کانال وی‌آی‌پی HIV+ مبلغ ۵۰هزارتومان به حساب زیر واریز کنید: 6280231525399597 بانک مسکن به نام صدیقه مرادی •سپس فیش واریزی خودتون رو به آیدی ادمین بفرستید: @admiiin_tariki_VIP
Показать все...
#پارت204 اچ‌آی‌وی مثبت #ص_مرادی ـ به به؛ کمپانی برند عجب ریملی تولید کرده. از این ریمل در کنار این فول سایزش؛ مینی هم زدیم و دستمون درد نکنه. بیدار شده ام! خنده هایم مانده اند در رویای سراسر بی خبریِ چند لحظه قبل تر و باز هم سیلی خورده ام از واقعیت های این زندگی شوم! بیدار شده ام؛ دقیقا از نقطه ای که دوباره خنده هایم را از دست داده ام! ـ چه فرچه ای... ببین چه مژه ای برات ساختم... برم سراغ اون یکی چشم... هر دو چشمم را می بندم؛ نمی خواهم ببینمش. نمی خواهم به این فکر کنم که شده‌ام عروسک تبلیغاتی اش و او در حال تبلیغی متفاوت از ریمل کمپانی اش است! ـ بالا رو نگاه کن! خوب نمی شه اینجوری. حوصله ی مخالفت ندارم. زل می زنم به سقف و او ریمل زدن به مژه هایم را از سر می گیرد. مامان گفته بود ما این مَرد را نمی ‌شناسیم... بابا سکوت کرده بود چون خوب می‌ دانست همین مَرد می‌ تواند پایانِ کابوسِ فقر باشد... مهناز در گوشم؛ دور از چشم مامان گفته بود قبول کنم... گفته بود دل دل می زند برای رفتن از خانه ای که حکم یک قبر را برایش دارد...
Показать все...
#پارت203 اچ‌آی‌وی مثبت #ص_مرادی خندان؛ کامل به طرفم مایل می شود و ریملِ داخل دستش را بالا می آورد. ـ حرفم رو هر کس که از برند استفاده کرده باشه قطعا تایید می کنه. ـ ببینم قرار نیست که ریمل هم خودت برام بزنی؟ به رویم چشمک می زند. ـ شک داری؟ سرم را عقب می کشم؛ آن هم در حالی که غم را فراموش کرده ام... غم را؛ ناامیدی را و حتی خشم را! ـ کور می شم! خودم می زنم. فرچه ی ریمل را مستقیم به سمت چشم راستم می آورد. ـ چقدر بگم بهم اعتماد کن! چشم راستم بی اختیار بسته می شود و یک چشمی نگاهش می کنم و او صورتش را جلو می آورد؛ در فاصله ای نزدیک از صورتم و با دقت شروع می کند به مژه های چشم بسته ام ریمل زدن. هیچ اثری از خنده هایم باقی نمانده و در عین حال؛ هیچ اثری از خنده های او هم باقی نمانده! نگاه او به مژه های من است و نگاه من به صورت او.
Показать все...
میانبر پارت‌های رمان عاشقانه_اجتماعیHIV+❤️‍🔥
Показать все...
می‌تونید به بخش‌هایی از رمان اچ‌آی‌وی مثبت، در پیج زیر دسترسی داشته باشید😍👇🏻 https://instagram.com/__s.moradiii__
Показать все...
#پارت202 اچ‌آی‌وی مثبت #ص_مرادی نگاهم به چشمانش است و فکرم درگیر مانده... درگیرِ اینکه او هر بار از من خواسته اعتماد کنم و هر بار هم قول هایش را برایم ردیف کرده؛ اما چیزی که واقعیت دارد میان ما؛ میان قول و قرارهای ما... این است که من هرگز اعتماد نکرده ام! هرگز با اعتماد به او؛ همراهش نشده ام! می توانم به هر چیزی نسبت دهم این همراهی را؛ هر چیزی به جز اعتماد! می توانم بگویم مرا به اجبار؛ با وسوسه... در بدترین شرایط زندگی ام و حال بدی که گریبانم را گرفته بود، عاقبت با خود در یک مسیر همراه کرد... دقیقا؛ با همه ی این ها و در حالی که من هرگز اعتماد نداشته ام به او... هرگز و تا همین امروز... ـ حالا بذاریم کرم پودر خوب جا بیفته. چرخیده است به طرف وسایل کنارمان تا محصولی جدید انتخاب کند و من بی اختیار می خندم! در حالی که سرم پر است از خیال هایی عذاب دهنده؛ می خندم! ـ مگه داری قورمه سبزی درست می کنی؟ بر می گردد و زیر چشمی نگاهم می کند. طول نمی‌کشد که خودش هم به خنده می افتد. ـ نمی دونم؛ شاید! چون با محصولات "برند" می شه یه آرایش خوش رنگ و لعاب داشت... مثل قورمه سبزی؛ همون قدر جذاب و خواستنی. فراموش کرده ام همه چیز نمایش است... فراموش کرده ام که موبایل روشن مقابل صورتمان است و خیلی ها مشغول تماشای ما هستند... همه چیز را فراموش کرده ام و می خندم! و در تمام این مدت؛ اولین بار است که دارم خندیدن دوباره را تجربه می کنم! ـ این الان تبلیغ بود آقای شایگان؟ شرایط عضویت در کانال وی‌آی‌پی HIV+❤️‍🔥👇🏻 لطفا قبل از واریز توجه داشته باشید؛ شما اگر پیج اینستاگرام نویسنده را فالو داشته باشید می‌توانید با تخفیف ویژه واریز داشته باشید. فقط بعد از ارسال فیش حتما یک اسکرین شات از پیج اینستاگرام نویسنده بگیرید و آیدی خودتون در اینستاگرام رو هم برای ادمین بفرستید. پیج اینستاگرام نویسنده: https://instagram.com/__s.moradiii__ «لطفا توجه داشته باشید که اگر پیج اینستاگرام نویسنده را فالو ندارید باید مبلغ کامل را واریز کنید.» 💄عضویت در کانالVIP رمان اچ‌آی‌وی مثبت: ۵۰هزارتومان همراه با تخفیف ویژ‌ه‌ی کسانی که پیج اینستاگرام نویسنده را فالو دارند: ۴۰هزارتومان 🌸واریز مبلغ؛ به حساب زیر: 6280231525399597 بانک مسکن به نام صدیقه مرادی شات واریز خود را به آیدی ادمین بفرستید: @admiiin_tariki_VIP
Показать все...
#پارت201 اچ‌آی‌وی مثبت #ص_مرادی صدای خنده اش قطع نمی شود! صدای خنده اش روی جانم ضرب گرفته است! ـ بهم اعتماد کن، قول می دم قشنگ آرایشت کنم. پرایمر را قسمت‌ هایی از پوست صورتم که باید زده ام و برای همین سرم به ناچار می چرخد. چشم در چشم می شویم و اگر چه سخت است ولی لبخند می زنم. دلم نمی خواهد چند لحظه بعد خم شود؛ زیر گوشم بگوید "بخند" و من مجبور باشم مو به مو هر چه او دیکته می کند را انجام دهم. ـ تو ترتیب وسایلی که باید استفاده کنی بهت کمک می کنم. خنده اش به لبخندی دندان نما تبدیل شده است. لبخندی که شاید دیگر دروغین نباشد و من چنین احساسی دارم؛ اینکه او واقعا دارد به من لبخند می زند. یک لبخند حقیقی! ـ این یعنی بهم اعتماد می کنی؛ خوبه. بی‌تعلل از ابزار آرایشی که باید کمک می گیرد و مشغول پخش کرم پودر روی پوستم می شود. _ پشیمونت نمی‌کنم نوال خانوم.
Показать все...
میانبر پارت‌های رمان عاشقانه_اجتماعیHIV+❤️‍🔥
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.