cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

دنیای ترجمه شعبه دو ⚜️مجموعه دلبران بوستون⚜️

هانتر #مترجم_پردیس_ساکورا شعله‌ور #مترجم_ونوس #کانال_کتاب‌های_فروشی_ما: 📌https://t.me/world_of_translates

Больше
Рекламные посты
2 038
Подписчики
-224 часа
+427 дней
+1930 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

#Ignite #Part_258 #مترجم_ونوس -ار جمعه تا یکشنبه. -کنار شما میمونه؟ چهره‌م رو جوری کردم انگار که یک سوال دیوانه‌وار پرسیده بود. -نه! هیچ‌نظری ندارم کجا میمونه. چرا اون باید با من بمونه؟ -آروم بگیر. نائومی دستاش رو بالا گرفت. -جوری‌که‌ دخترا درباره موقعیت حرف میزدن، من یجورایی فکر کردم شما ممکنه دوست باشید. -خب، نیستیم. اون ‌نمیاد به شهر تا منو ببینه. همسر سابقم بادقت من رو تماشا کرد. -اما تو بهش اهمیت میدی. چشمام رو بستم. فکم‌ رو قفل کردم. -نائومی، من اینکارو نمی‌کنم. -دکس، بی‌خیال. عصبی نشو. توی این دوسالی که ما جدا شدیم، دخترا هیچوقت به یک دوست مونث اشاره نکرده بودند و بعد از اینکه اون اومد این ‌دوروبر، چیزی نیست غیر از اینکه وینی اینکارو کرد وینی اونکارو کرد. واضح بود اون خیلی دوروبر بود. قبول کردم: بود. -این اوکیه. اونجوری نیست که ازت توقع داشته باشم که برای همیشه تنها باشی؛ و تو همیشه خوب رابطه بین منو برایس رو پذیرفته بودی. -اینکه من برای همیشه تنها باشم بیشتر بهم میخوره تا اینکه با وینی توی رابطه باشم. -چرا؟ بهش اخم کردم. -اصلا چرا اهمیت میدی؟ -چون به تو اهمیت میدم، دکس. یک انگشتش رو به سینه‌م زد. شاید باورش برات سخت باشه، اما من واقعا میخوام که خوشحال باشی‌. درسته که ازدواج ما موفق نبود و من فکر نمی‌کنم تو به اندازه کافی سخت تلاش کرده باشی تا نجاتش بدی، اما باور نمی‌کنم این بخاطر اون باشه که تو توانایی‌اش رو نداشته باشی. این همون چیزی بود که تمام مدت منو دیوونه می‌کرد. تو میتونستی برای هرکسی یک پارتنر خوب باشی -اگر بهشون اجازه ورود بدی. یکی از دست‌هام رو به فکم سابیدم.
Показать все...
#Ignite #Part_257 #مترجم_ونوس اما نمی‌خواستم جایی برم. فقط میخواستم توی تخت بمونم، به عکسش خیره شم و برای خودم تاسف بخورم. -می‌تونیم بریم شیرینی فروشی وینی؟ -نمی‌شه بریم جای دیگه؟ -نه، اون جای موردعلاقه‌مون برای صبح‌های شنبه‌است. لونا ریز خندید. -هنوزم تیکه‌های چیتوز رو موهای سینه‌ته. چونه‌م رو انداختم، بهترین صورت بابای بداخلاقم رو بهش نشون دادم. -برید لباس بپوشید و اون لباس‌خواب‌هاتون رو بندازید تو سبد لباس نشسته‌ها. کلش مربایی شده. هالی خواهش کرد: میتونی همین الان به وینی پیام بدی و درباره آخرهفته ازش بپرسی؟" -نه. نیاز داشتم فکر کنم دقیقا چه چیزی میخواستم بهش بگم. -اول میخوام با مادرتون حرف بزنم. وقتی امروز شما رسوندم اونجا اینکارو میکنم. حالا برید لباس بپوشید. *** اون بعدازظهر، بعد از اینکه برای خداحافظی دخترا رو تو ماشین‌رو بغل کردم، از نائومی پرسیدم یه دقیقه وقت داره یا نه. -حتما. دخترا رو با برنامه‌ اینکه اتاق‌های کثیفشون رو تمیز کنن فرستاد داخل خونه و درحالی‌که دستاشو تو سینه گره کرده بود چرخید طرفم. -قضیه چیه؟ -وینی آخرهفته دیگه میاد تو شهر و دخترا می‌خواستن بدونن وقتی دارن که ببیننش یا نه. نائومی آهی کشید. -آخرهفته دیگه قراره کلی با قضیه عروسی شلوغ باشه. -می‌دونم. میتونم ‌بهشون بگم شدنی نیست. -نه، نه، اینکارو نکن. اونا تمام مدت درباره‌ش حرف میزنن و ناراحت میشن اگر کلا دیدنش رو از دست بدن. یک نسیم‌ خنک اکتبر موهاش رو از جلوی پیشونی‌ش کنار زد و اون اونارو پشت گوشش گیر انداخت. -چه مدت قراره اینجا باشه؟
Показать все...
#مجموعه_جعل ⚜️اثر بی‌نظیر و محبوب از مگان مارچ ⚜️ جلد اول و دوم رایگان ⚜️جلد سوم #قلب_شیطان ⚜️مترجم:سارا گلمبرت ⚜️ژانر: #عاشقانه #اروتیک ⚜️بدون حذفیات و سانسور ⚜️قیمت: #35تومان ❌❌برای دانلود رایگان جلد اول و دوم روی لینک زیر کلیک کنید: 📌جلداول: https://t.me/world_of_translates/636 📌جلد دوم: https://t.me/world_of_translates/637 ⚜️خلاصه رمان: میتونی کت شلوار تن اون مرد بکنی،اما اون هیچوقت رام نمیشه." با یک نگاه به جریکو فورج،فهمیدم که شایعات حقیقت داشتن.اون یه شکارچیه و منو هدف خودش قرار داده.اون شب میدونستم که نباید بیشتر از داراییم شرط میبستم.میدونستم که نباید روی خودم شرط میبستم.اما نومیدی منجر به تصمیمات بد میشه ومنم فکر میکردم امکان نداره ببازم.اشتباه میکردم.حالا چاره‌ای جز بستن قرارداد با شیطان ندارم. #توجه‌توجه‌❌❌❌ این نسخه کامل و بدون‌سانسور می‌باشد. هیچ‌گونه حذفیاتی ندارد. 📌در صورت خواستن رمان @Foroosh_87 به این آیدی پیام بدید.
Показать все...
عیارسنج رمان‌های فروشی

⚜عنوان رمان: معامله ای با شیطان ⚜️ #معامله_ای_با_شیطان ⚜جلد اول مجموعه: The Forge ⚜نویسنده:Meghan March ⚜مترجم:سارا گلمبرت ⚜ژانر: #عاشقانه #اروتیک ⚜بدون حذفیات و سانسور ⚜قیمت: #رایگان ⚜خلاصه رمان: میتونی کت شلوار تن اون مرد بکنی،اما اون هیچوقت رام نمیشه." با یک نگاه به  جریکو فورج،فهمیدم که شایعات حقیقت داشتن.اون یه شکارچیه و منو هدف خودش قرار داده.اون شب میدونستم که نباید بیشتر از داراییم شرط میبستم.میدونستم که نباید روی خودم شرط میبستم.اما نومیدی منجر به تصمیمات بد میشه ومنم فکر میکردم امکان نداره ببازم.اشتباه میکردم.حالا چاره‌ای جز بستن قرارداد با شیطان ندارم. @NovelBooki

#Boston_Belles #jeld_01 #The_Hunter #Part_276 #مترجمین_پردیس_ساکورا _ مقایسه شایستگی‌های یه نفر با ضریب هوشیش، مثل مقایسه شایستگی یه اسب با خز اونه. جرالد در حالی که شکمش از خنده داشت تکون تکون میخورد به شوخی گفت: _ یا مقایسه شایستگی یه زن با سایز سوتینش، یه جوری مثال بزنید که به هم ربط داشته باشه. جین به شوهرش چشم غره ای رفت و روی نوک انگشتای جرالد که بند لبه میز بود زد. زیرلبی از والدینم عذرخواهی کرد. بابا و مامان با خیالی راحت، نگاهی با هم رد و بدل کردن. در مقایسه با فیتزپاتریک‌ها، ما حقیقتا یه خانواده‌ی معمولی بودیم. با این حال سَم با لبخندی از پشت جام بزرگ آبجوی گینسش داشت همه چیزو نگاه میکرد و چشماش در حال پینگ پونگ شدن بین افراد بود. من اصلا خبر نداشتم اون آبجو‌ رو از کجا آورده. چون هیچکس دیگه‌ای گینس نمی‌نوشید. ولی هر چی نباشه، ایشون خان داداش من تشریف داشتن، مبتکرترین مرد ماساچوست. هانتر جرعه جرعه از آبش نوشید. متوجه شدم به جام شرابش دستم نزده. همه توی سالن احتمالا انتظار داشتند که اون قاقالی‌لی خوشمزه‌اش رو یه لقمه چپ کنه. حرکتش در برابر چیزی که ازش‌ انتظار می‌رفت مثل یه انگشت وسط خیلی دراز بود. غرور ته دلم رو قلقلک داد. هانتر گفت: _ ازتون ممنونم که به زبان سلیس انگلیسی برام درک مطلب فرمودید، بابا. برای یه لحظه گفتم ای داد که خودم رو باختم. جرالد هشدار داد: _ حرف بیجا نزن. و جوری با چاقو به جون استیکش افتاد، انگار دشمنشه. هانتر انگشتی روی چونه‌اش کشید و گفت: _ راستشو بخواید اصلا برنامه‌ام نبود حرف بزنم، با این حال مامان پاشو توی یه کفش کرده بود که الا و بلا من باید حتما اینجا باشم. ⚜️⚜️⚜️⚜️ 🏅برای خرید #رمان #هانتر با قیمت #45تومان❌در صورت خواستن @Foroosh_87 به این آیدی پیام بدید.
Показать все...
👍 16🔥 8 2
#Boston_Belles #jeld_01 #The_Hunter #Part_275 #مترجمین_پردیس_ساکورا _ شما فکر میکنی باهوشی دوشیزه برنان؟ _ من به هیچ وجه نابغه نیستم، ولی با آی‌کیو متوسط و بهره هوشیم کاملا کنار میام. یه لبخند تمسخرآمیز دیگه نقش لبام‌ شد. _ منم همین سوال رو ازتون پرسیدم، ولی جوابشو از قبل میدونم. شما فکر میکنی باهوش‌ترین فرد توی این اتاق هستین. کیلیان عقب نشست و منو نگاه کرد و از یه شوخی خصوصی به حساب من کیفش کوک شد. _ ثابت کن اشتباه میکنم. _ می‌ترسیدم هیچوقت این‌ سوالو نپرسید. با ادا و اطوار گوشیمو از کیفم درآوردم. من میدونستم تا اونجایی که اداب معاشرت و اداب مجالس رسمی ایجاب میکرد، این حرکت مثل انداختن زباله روی میز بود، ولی نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم. توی گالریم رو گشتم تا وقتی عکسی که میخواستمو پیدا کردم و از اون طرف میز گوشیمو به سمت کیلیان گرفتم: _ جواب آزمون هوشی هانتر مال وقتی که از تودوس‌سانتوس نقل مکان کرده. توضیح دادم: _ من توی یکی از جعبه‌های توی آپارتمانمون پیداش کردم. راستشو بخوای، تونستم تمام نمرات خواهر و برادران فیتزپاتریک رو‌ ببینم، احتمالا هانتر باید تصادفا اونا رو‌ هم توی بسته بندی هاش برداشته باشه، امتیاز آی‌کیو داداش کوچیکت 147 بود که اگه بخوایم زبونی بگیم جز دسته‌ی نابغه‌هاست‌. مال تو به زور 139 بود. هنوز بالاتر از حد متوسطه، ولی 147 تا نیست. حالا بهم بگو کیلیان، آیا ریاضیتم به خوبیه لاتینته؟ من با معصومیت مژه‌هامو مِل‌مِل دادم. جِرالد از پشت دستمال سفره‌اش گلویی صاف کرد: _ طلایی من. و به کیلیان اشاره کرد که بحثو کِش نده. ولی من نتونستم جلوی خودمو بگیرم. روی دور افتاده بودم. کیلیان تکیه داد و از نشون دادن دلخوریش خودداری کرد.
Показать все...
👍 12🔥 7 2
#Boston_Belles #jeld_01 #The_Hunter #Part_274 #مترجمین_پردیس_ساکورا چنگالش رو پایین گذاشت و به چیزی که روی بشقابش حک کرده بود، خیره شد. من از پشت لبه‌ی الماسی جام شرابم بهش نگاه کردم. چشمان شاهین مانند کیلیان و حرکات پلنگ گونه‌اش لرز شدید و ناراحت کننده‌ای بهم میداد. اون باعث میشد احساس ناراحتی و بی‌سلاح بودن کنم، مثل خاک زیر لوفرهای براقش و تازه حتی اونقدر هم به خودش زحمت نداده بود که این احساسات رو در من برانگیزه. من اصلا به آدمایی که اون شدیدا ازشون متنفر بود حسادت نمیکردم. پرسیدم: _ شما لاتین صحبت میکنی، کیلیان؟ و یه لقمه از استیکم خوردم. اَشلینگگ از حرف زدن دست کشید و با حالت وحشت زده‌‌ای یه نگاه دلت-میخواد-نفله-بشی؟ بهم انداخت. بقیه میز هم ساکت شدند، تنش مثل ابری غلیظ و تاریک بالای سرمون‌ معلق بود. _ یکمی، دلیل خاصی داره که پرسیدی؟ و تکه‌ی استیکی رو توی دهنش گذاشت. اون استیکش رو خیلی خام و خونی سفارش داده بود، گوشت آبدار باعث شد گوشه لبای بی‌نظیرش برق بزنند. _ منم میخواستم بدونم که آیا کلمه ی بی‌شعور از کلمه رشکمندی در لاتین ریشه گرفته. با خودم فکر کردم میتونی در این مورد هم روشنگری بفرمایید.‌ یه لبخند شیرین و دلبر زدم و سرمو خم کردم که بتونم نگاهش کنم. جین شراب قرمزش رو روی میز پاشید و صدایی از خفگی از خودش درآورد که جرالد رو از جاش پروند تا پشت کمرش بزنه. بابا، سَم و هانتر با خنده‌های زیرلبی شون نگاه‌های مبهوت و کیفوری با هم رد و بدل کردند؛ و چشمای مامانم از غرور درخشید.‌ گیردادن به کله گنده‌ها و اونا رو از رو بردن توی خانواده ما مرسوم بود. کیلیان چونه اش رو پایین داد و برای اولین بار با ذره ای علاقه بهم نگاه کرد؛ انگار وجود من یه چیز کاملا جدید بود که واسش جالب توجه می‌نمود. ⚜️⚜️⚜️⚜️ 🏅برای خرید #رمان #هانتر با قیمت #45تومان❌در صورت خواستن @Foroosh_87 به این آیدی پیام بدید.
Показать все...
👍 28 13😁 9👏 2🎉 1
#Boston_Belles #jeld_01 #The_Hunter #Part_273 #مترجمین_پردیس_ساکورا _ من یه پالایشگاه دارم که باید به اموراتش رسیدگی کنم. سیلی هم یه فرد بسیار مُدبره. مطمئنم توی هر کاری که زنش داره باهاش سروکله میزنه میتونه بهش کمک کنه. هانتر پرسید: _ اونقدر مدبر هست که به ما ضرر بزنه؟ و ابرویی بالا انداخت. اَشلینگگ داشت از محسنات رفتن به یه دانشکده‌ی خارج از ایالت برام تعریف میکرد، ولی من غرق صحبت بین داداشا شده بودم. کیلیان خمیازه کشید: _ شاید. یه بلوبری برداشت و به خونسردی بررسیش کرد. منم چیزی که اون دید رو دیدم، چیزی که اون درمورد میوه‌ی کوچیک خوشش اومده بود رو__اون تاج کوچولویی که هر دونه بلوبری داشت که اونو سلطنتی میکرد. _ با این حال تو جلوی بابا پشت من درنمیای. _ صحیح. کیلیان از لای پلکای باریکش اونو‌ زیر نظر گرفت و گفت: _ و لطفا بگو چرا اینطوره؟ چشماش روی یه مار بهتر می‌نشستند تا روی یه آدم. کیلیان خیلی پر جلال و جبروت بود، رنگهای ظاهرش در برابر یخزدگی بقیه وجودش گرم و تودل‌برو بودند. خان داداش فیتزپاتریک‌ها همیشه یه قدم با فرو بردن موقرانه شمشیری توی سینه‌ات و آخرین نفس‌هات رو با لبخندی زیبا به تماشا نشستن، فاصله داشت. _ چون تو شواهد کافی نداری و بوی حمله عصبی ازت به مشام میرسه؛ و هر دومورد موضع تورو ضعیف می کنند. هانتر چیزی نگفت و همخونش رو از زیر اخمی عمیق تماشا کرد. کیلیان با لحن سر صحبت باز کنی پرسید: _ آیا میدونستی که کلمه ی هیستریک از کلمه لاتین رحم ریشه گرفته؟ و استیکش رو بادقت و در تکه‌هایی مساویِ یک آمریکایی روانی‌طوری بُرید. _ در یونان باستان، اعتقاد بر این بود که یه رحم سرگردان و ناراضی، براثر بیماری هولناک زنانه‌ای ناشی از احساسات مفرط و عصبی گونه‌ای بوده.
Показать все...
👍 23 9🤨 6
#Boston_Belles #jeld_01 #The_Hunter #Part_272 #مترجمین_پردیس_ساکورا من لبخندی زدم و مژه‌هامو مِل‌مِل دادم. بیخیال چنگال، چاقوی استیک بُری رو به طرفش پرت میکنم و قلبش رو هدف میگیرم. _ من قبلا هرگز متهم به سهل‌انگاری نشدم، قربان. بابا از لای دندونای بهم فشرده‌اش گفت: _ من مطمئنم تو به هیچ چیزی متهم نشدی، عزیزدلم. و به جِرالد خیره شد. جِرالد دستاشو به نشونه‌ی تسلیم توی هوا بلند کرد. _ واضحه که داشتم سر به سرش میذاشتم. سَم با لبخندی که با خطری که پشت چهره و لحنش نهفته بود اصلا همخوانی نداشت گفت: _ سر به سر هم سن‌وسال خودت بذار. واسه پیش غذا یه جور ماهی خام خوردیم، به همراه نون، پنیر و غذاهای مختلف تاپاس. بعد غذای اصلی از راه رسید: استیک و پوره‌ی سیب‌زمینی با کره و پیازچه، با یه جور قارچ‌های ساطوری که هر اونسش صدها دلار قیمت داره. به نظر میرسید مامان با جین اُخت شده و صحبتشون گُل انداخته، من با اَشلینگگ صحبت میکردم و بابا، جِرالد و سَم درمورد کار صحبت میکردند که باعث شد کیلیان و هانتر تنها بمونن تا یه جورایی سعی کنند با هم کَل کَل کنند. همونطور که با اَشلینگگ درمورد دانشگاه حرف میزدم یه گوشمم به اونا بود. هانتر پرسید: _ حال زن سیلی چطوره؟ متوجه شدم وقتی نوبت به دلقک بازیا و شیطنتاش میرسه، هانتر هیچوقت برای تکون دادن انگشت وسطش رو به خانواده‌اش، هیچ فرصتی رو از دست نمیده؛ ولی وقتی داشت واقعا باهاشون صحبت میکرد، کج دار و مریض برخورد میکرد. کیلیان شونه‌ای بالا انداخت، جام شرابش رو توی دست گرفت و جوری به برادرش نگاه میکرد انگار وجود خارجی نداره. _ متاسفانه، من سلامت زنا رو تحت مراقبتم نمی‌گیرم، مگه اینکه مرتبا توی تختم باشند. هانتر محکم جواب داد: _ بعد به من میگی مودب باشم. و یه تیکه استیک رو توی دهنش انداخت و جوید.
Показать все...
👍 26🥰 5🔥 3 2
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.