cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

داستانکده

🚩 Channel was restricted by Telegram

Больше
Рекламные посты
309
Подписчики
Нет данных24 часа
-317 дней
-17330 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

Показать все...
ایران فیلم دراگون

↻ DIGI ANTI ⇦ invites you to join this group on Telegram.

رفت روغن وازلین از کشو آورد و سوراخمو حسابی چرب کرد منو خوابوند یک متکا گذاشت زیر شکمم گفت قمبل کن براش قمبل کردم کیرشو گذاشت روی سوراخم و سعی می کرد آروم آروم نوکشو بکنه توش اولش خیلی درد داشت اما کم کم هر طوری بود نوکشو کرد توش کم کم دردش هم کم شده بود و دیگه حسابی داشت بهم خوش می گذشت کیف داشت دیگه تا نصفشو کرده بود توش آخ چه کیفی داشت چه کیری جونننن دیگه برام مهم نبود که درد میاد میخواستم زیر کیرش جون بدن گفتم بکن دیگه اونم فرو کرد توش یکهو درد گرفت گفت چی شد دردت میاد ؟ در بیارم ؟ گفتم نه بکن تو میخوام جرم بدی شروع کرد به تلمبه زدن هر دو حسابی داشتیم کیف می کردیم من آخ و اوخ می کردم بعضی وقتها که تا ته توش می کرد یک جیغ می زدم اونم داشت کیفشو می کرد و جرم میداد خلاصه آبش اومد و خالی کرد تو کونم خوابید روم تا کیرش اومد بیرون گفت دیگه برو لباس بپوش یکهو مامان میاد رفتم حمام خودمو تمیز کردم لباسمو پوشیدم داداشم هم لباس هاشو پوشیده بود گفت میزاری ندا هم بیاد ؟ به هیچ کس چیزی نگی ها گفتم گفتم منو باید حسابی جر بدی تا بزارم ندا هم بیاد داداشم هم با عصبانیت گفت ای توله سگ ولی معلوم بود حسابی خوشش اومده چند روز بعد رفتم خونه خالم ندا گفت برادرت گفته بزار مامان بابات برن مسافرتی جایی من بیام خونتون سه تایی حسابی سکس کنیم گفتم اوکی و منتظر موندیم که خونه خالی بشه داستان سکس سه نفره را بعدا فرصت شد می نوسم اما اینم بگم ندا دو سال بعدش ازدواج کرد و دیگه من موندم و داداشم و از اون زمان تا حالا داریم سکس می کنیم و حسابی کیف میده هیچ کس نفهمیده ندا به هیچ کس چیزی نمیگه چون بگه آبرو خودش هم میره ممکنه یک عده بگن خیلی زشته و فحش هم بدن اما من کاملا راضی هستم همین که دست پسر دیگه ای بهم نمی رسه کسی ازم عکس یا فیلم یا آتو نمی گیره تهدیدم کنه یا آبروم بره و هیچ کس نمی فهمه و من کیفمو می کنم داداشم هم کیفمشو می کنه کافیه تا وقتی ازدواج نکنم با داداشم ادامه میدم تا تجربه نکنید نمی دونید چه کیفی داره تجربه کنید دیگه منو سرزنش نمی کنید به هر حال هم چاره ای نداشتم ولی همین الان هم خیلی راضی هستم بدن داداشتم هم سکسی و عالی هست کیرشو خیلی دوست دارم حالا هر کس هر چی میخواد بگه دوست دارم برادرم جرم بده اگر موقعیت خوب گیر بیاد هفته ای یکی دو بار جرم میده موقعیت نباشه هفته ای یک بار یا دو هفته یک بار دیگه موقعیت پیش میاد اما وقتی پدر مادرم مسافرت میرن دیگه عالی میشه هر دو لخت تو بقل هم می خوابیم شب و حسابی بکن بکن راه می اندازیم و تا پدر مادرم نیامدن هر چند بار بشه برادرم جرم میده آخ که چه کیفی داره کاش زود تر برادرم منو کرده بود دیگه سراغ ندا هم نمی رفت و ندا هم نمی دونست ما چی کار کردیم ولی همین الان هم عالیه حالا هر کس هر چی میخواد بگه قرار گذاشتیم ازدواج که کردم کات کنیم و می دونم برادرم به این قرار پای بند هست پردمو هم نزده وقتی سکس می کنیم دیگه انقدر خوشم میاد که بخواد پردمو هم بزنه میتونه ممکنه راحت بزارم اما برادرم پردمو نزده و خیالم راحته ازش دهنش قرصه و هیچ مشکلی پیش نمیاد نوشته: کیمیا
Показать все...
از فردا مادرم که رفت بیرون آرایش کردم یک تاب و دامن کوتاه پوشیدم با کلی ترس و هم خجالت به هر حال رفتم جلو داداشم تا منو دید بهم چشم غره رفت گفت چرا این طوری کردی ؟ با پررویی گفتم دوست دارم عصبانی بود اما جرات نمی کرد دعوا کنه متوجه شدم می ترسه به بابا مامانم بگم خلاصه دیگه هم روم باز شده بود هم ترسم ریخته بود از روز های بعد دیگه خیلی راحت تا تنها می شدیم سریع آرایش می کردم با لباس لختی می رفتم جلو داداشم مامانم که در می زد می رفتم اتاقم و آرایش پاک می کردم و لباس هامو عوض می کردم از ندا دختر خالم دیگه خبری نبود برادرم هی بهش زنگ میزد که بیاد بکنتش اما ندا می گفت خواهرت به خاله و بابا مامانت میگه آبرومون میره نمیام خلاصه داداشم حسابی تو کف بود کم کم دیگه هم اون کم کم نگاهی بهم می انداخت منو برانداز می کرد هم من حسابی پر رو شده بودم با شورتک لی یا دامن کوتاه راحت جلوش می رقصدیم که حسابی شهوتش بزنه بالا دیگه رام شده بود چشم غره نمی رفت گاهی موقع رقص نگاهم می کرد و می دونست تا شرط کردن منو قبول نکنه ندا دیگه نمی تونه بیاد سکس کنن یک بار به ندا زنگ زده بود که تلی ارضا کنن همو و ندا گفته بود خاله هست و نمی تونه و پا نداده بود فهمیدم داداشم حسابی تو کف هست دیگه خودم هم حسابی پر رو شده بودم یک روز با شورتک لی رقصیدم جلوش بعد رفتم تلویزیون روشن کردم و زدم کانال سکس یک فیلم سکس بکن بکن بود داداشم گفت این چیه بزن جای دیگه گفتم من دوست دارم ببینم جرات نمی کرد بهم چیزی بگه رفت اتاقش بعد از بیست دقیقه اومد بیرون رفت آشپر خونه دو تا آب میوه آورد نشست یک کم فیلم را دید گفت واقعا میخواهی ؟ گفتم آره یا اوکی یا هر پسری جلو راهم ببینم رل می زنم حتی سینا اینو که گفتم داد زد غلط می کنی سینا ول هست گفتم خوب پس خودت جورشو بکش گفت تو به ندا گفتی دیگه نیاد ؟ گفتم آره بیاد به بابا و مامان خاله به همه میگم گفت غلط کردی آب میوه را خوردم بلند شدم رفتم کنارش نشستم شروع کردم با شهوت باهاش حرف زدن گفتم تو که می دونی من میخوام نمی زاری با پسر دیگه باشم چرا نمیایی ؟ خلاصه التماس بهش می گردم که حد اقل بقلم کن اولش خودشو کنار می کشید کم کم خودمو کج کردم تو بقلش سرمو گذاشتم روی سینش بعد دیدم که کیرش هم سیخ شده از روی شلوارش معلوم بود کلی التماس کردم یک کم هم گریه قاطیش کردم که من نیاز دارم پسر از تو مطمئن تر نیست و از این حرفا کم کم دستمو گذاشتم روی کیر سیخ شدش که یکهو بلند شد گفت ول کن دیوونه و از خونه رفت بیرون بعد از ظهر رفتم خونه خالم و به ندا گفتم چی شده ندا گفت عالیه دیگه داره تموم میشه از فردا همینو ادامه بده گفت بتونی کیرشو بگیری تو دستت یعنی همه چی تمومه نقطع حساسش کیرش هست دیگه هر روز همین کارم شده بود تا کسی نبود آرایش لباس لختی نزدیک شدن بهش رفتم تو بقلش دست زدن به کیرش یکی دو بار از دستم در رفت اما روز سوم دیگه پا داد کیرشو تو دستم گرفتم یک کم فشار دادم بهش التماس کردم فقط بزاره ببینمش که کم کم اوکی داد و درش آورد گرفتمش تو دستم و فشارش دادم صورتمو به کیرش مالیدم حسابی سیخ شده بود داداشم هم دیگه تو حال خودش نبود هم شهوتش روی هزار بود هم این مدت که ندا را نکرده بود حسابی تو کف بود کیرشو گذاشتم روی لباس و کردم تو دهنش و شروع کردم براش ساک زدن کلی قبلا با خیار تمرین کرده بودم که چه طوری ساک بزنم فیلم هم دیده بودم خلاصه دیگه داداشم وا داده بود فقط می گفت نکن بسه و از این حرفا ولی جدی نبود حسابی داشت خوشش می اومد همون طور که روی زمین بین پاهاش نشسته بودم تابمو زدم بالا کیرشو گذاشتم لای سینه هام یک کم مالیدم بلند شدم هیمن طور که روی مبل ولو بود خودمو انداختم روش بهش التماس می کردم می گفتم منو لخت کن بزار من هم ارضا بشم از شهوت داشتم می مردم اونم شهوت دیوونش کرده بود کم کم منو بقل کرد گفتم منو لخت کن دیگه اگر لختم نکنی میرم به پسرای دیگه میدم لختم کن خودت ارضام کن که دست هیچ پسری بهم نرسه تیشرت برادرمو گرفتم و کشیدم بالا و درش آوردم شلوار و شورتش هم که قبلا تا زیر زانو کشیده بودم پایین برادرم لخت بود و من توبقلش آخ چه کیفی داشت سینه های ستبر بازو ورزشی جوننن داشتم می مردم و همچنان التماس می کردم فقط مونده بود منو لخت کنه که دستشو آورد و تابمو گرفت کشید بالا دیگه تموم بود خودم کمک کردم در بیاره بعد زیپ دامنو کشیدم اونم دامن و شورتمو کشید پایین شورت و شلوارشو هم که پایین بود با پاهاش در آورد کامل دیگه هر دو کامل لخت بودیم منو بقل کرد بلند شد و منو برد اتاقش تو تخت انداخت گفت خودت خواستی و افتاد روی من و شروع کرد به بازی کردن باهام بعد از لب گرفن ازم سینه هامو خورد کیرش هم روی کسم بود و باهام بازی می کرد که آبش دیگه اومد خودش و منو تمیز کرد و باز کیرشو سیخ کرد و منو انگشت کرد که خیلی درد اومد گفت چقدر تنگی گفتم دست نخورده آکم دیگه دیوونه پس فکر کردی چی
Показать все...
باشه خلاصه ندا اومد ولی برادرم بود و مادر پدرم نبودن ندا که از در رسید مانتوشو در آورد شلوار جین با پیرهن آستین دار تنش بود برادرم هم می دونست ندا داره میاد وقتی اومد باهاش احوال پرسی کرد ندا بهم گفت می تونم چند دقیقه از اتاقت استفاده کنم گفتم باشه ندا رفت تو اتاق من بعد از بیست دقیقه اومد بیرون دیدم آرایش کرده و یک تاب لختی و دامن کوتاه تنش هست پاهاش تا وسط رونش شونه هاش قسمتی از جلو بالای سینه و پشت کمرش لخت بود چی شده بود هر پسری می دیدش می خواست جرش بده با اون وضع من حتی تو عروسی و هیچ جا ندیده بودم این مدلی بپوشه تو عروسی نهایت تیشرت نصف آستین بود اگر دامن داشت ساپورت می پوشید و دامن تا زانو خالم نمی زاشت ندا با لباس راحت بگرده ولی دیگه این بار برای اولین بار با لباس لختی دیدمش برادرم هم یک نگاه بهش کرد و اشاره ای کرد یعنی منظورش اینکه چرا جلو من این مدلی اومد که دختر خالم اومد دست داداشم گرفت بردش اتاق داداشم و با هم صحبت کردن خلاصه مخ داداشم را که مدت زیادی سکس نکرده بود و حسابی سکس میخواست را هم زد که با هم سکس کنن داداشم در اتاقش را قفل کرد و مشغول شدن سعی می کردن صداشون نیاد ولی بعضی وقتا ندا دردش می گرفت آخ و اوخ می کرد سکسشون را ندیدم اما داشتم دیوونه می شدم از شهوت خلاصه داداشم ترتیب ندا را داد و از خونه رفت بیرون من که تو اوج شهوت بودم به ندا گفتم من به قولم عمل کردم حالا بگو پسره که عکس هاشو بهم دادی کیه ؟ ندا گفت عصبانی نشی ها بعد گفت مال داداشت هست یکهو سه فاز پروندم گفتم دیوونه عکس لخت داداشم بهم میدی ؟ گفت چه عیبی داره تو که خوشت اومد ازش گفتم یعنی چی ؟ میگی با داداشم ؟ که ندا گفت آخه خره پسر از کجا پیدا کنم برای تو تازه برادرت هم میگه نمی زاره دست هیچ پسری بهت برسه گفتم داداشم بهت گفته منو می خواد ؟ گفت نه ولی اگر تو بخواهی راضیش می کنم گفتم دیوونه ای ها ندا گفت خره خیلی عالیه انقدر کیف می کنی فقط امتحانش کن اگر بد بود یک فیلم هم تو موبایلش بود در آورد بهم نشون داد فیلم لخت شدن داداشم و لخت شدن ندا بود این دفعه بدن لخت داداشم با کیرشو هم دیدم ولی منگ مونده بودم نمی دونستم چی کار کنم دیگه گفتم بلند شو برو چرت نگو خلاصه ندا رفت و من موندم و اوج شهوت تا کسی نبود خودمو ارضا کردم ولی شهوت ولم نمی کرد چند روز بهش فکر می کردم کم کم دیگه فشار شهوت مجبورم کرده بود به سکس با داداشم هم فکر کنم کم کم راضی شده بودم دیگه اما مگه میشد رفتم خونه خالم با ندا رفتیم اتاقش ندا گفت چی شد ؟ بالاخره می خواهی ؟ دهنم بسته شده بود هیچی نگفتم ندا گفت مثل اینکه بدت نیومده نه ؟ گفت بگو می خواهی تا جورش کنم برات زدم به شوخی گفتم نتونستی جور کنی چی ؟ گفت خیالت راحت می دونم چی کار کنم دیگه حرفای دیگه زدیم و اون روز تموم شد وقتی رفتم خونه باز به سکس با برادرم فکر کردم به خودم می گفتم نمی خوام بد هست زشته ولی واقعیت این بود تو دلم می خواستم و داشتم همه چیو آماده می کردم که منو بکنه دختر خالم را هم که جلو انداختم که جور کنه ولی به هر حال برای اینکه خودمو آروم کنم خودمو می زدم به اون راه که نمی خوام چند روز بعد ندا زنگ زد که باز بیاد خونه ما طبق معمولا بکن بکن راه بندازن که همه چیو اوکی کردم و اومد باز رفت اتاق من آرایش کرد لباس لختی پوشید و اومد جلو داداشم و این بار دیگه داداشم راحت تر از قبل و زودتر بردش تو اتاقش در قفل کردن و شروع کردن این بار دیگه صدای آخ و اوخ ندا هم می اومد خیالش هم نبود من خونه هستم داداشم بهش می گفت صدا نکن ولی خیالش نبود بعد که کارشون تموم شد با هم حرف می زدن تو اتاق فهمیدم ندا داره بهش میگه قضیه رو برادرم خیلی عصبانی بود بعضی وقت ها بلند می گفت غلط کرده دقیق نمی دونم چی می گفتن ولی معلوم بود داره بهش میگم من چی میخوام بعد از نیم ساعت صحبت دختر خالم اومد بیرون رفت برادرم با عصبانیت بهم چشم غره می رفت با خودم گفتم دیدی ندا چه گندی زد هم آبرومو برده هم برادرم دیگه بهم اعتماد نداره و فکر می کنه من هرزه هستم از همه سکس میخوام هم برادرم هم قبول نکرده فرداش رفتم خونه خالم به دختر خالم گفتم چه غلطی کردی گند زدی که ندا گفت خره من استارتشو زدم بقیش با خودته گفتم یعنی چی ؟ گفت ببین به داداشت گفتم تهدید کردی اگر قبول نکنه به بابا و مامانت میگی و به خاله هم میگی و آبرو هممون میره و داداشم هم ترسیده فقط دو تا موضوع باید درست کنی یکی اینکه داداشت باید بدونه خودت هم واقعا می خواهی و اینکه تحریکش کنی گفتم یعنی چی ؟ گفت من به داداشت میگم کیمیا گفته اگر این دفعه بیام سکس به خاله و مامان بابات میگه بزار برادرت تو کف بمونه و تو هم وقتی کسی خونه نیست لباس لختی بپوش و جلوش بچرخ گفتم دعوامون نشه ؟ گفت خیالت راحت جرات نمی کنم دعوا کنه می ترسه به بابا مامانت بگی من هم دیگه از بس فکر کرده بودم به داداشم و شهوتم زده بود بالا رفتم تو خط
Показать все...
👍 1
کلاسم تموم شده برادرم هم هیچی نگفت فهمیدم اصلا متوجه نشدن من اومدم خونه و رفتم خیالم راحت شد دیگه فهمیده بودم ندا خاله رو می پیچونه خیالش را راحت می کنه که با من هست و برادرم هم خونه نیست و میاد و با برادرم سکس می کنن هم به این موضوع فکر می کردم هم شهوتم بیدار شده بود من هم سکس میخواستم اما جرات نداشتم دوست پسر بگیرم یا با کسی برم به هر حال بعد از کلی فکر تصمیم گرفتم مچ ندا و داداشم را بگیرم فکر کردم اگر ازشون آتو بگیرم شاید بتونم دوست پسر داشته باشم و برادرم به کسی نگه یک روز که ندا هماهنک کرد فهمیدم میخواد بیاد خونه ما مثل دفعه قبل از خونه رفتم بیرون اون طرف خیابون کشیک دادم تا ندا اومد رفت خونه ما بعد از بیست دقیقه خودمو رسوندم خونه آروم رفتم تو از در حیاط که رفتم تو ساختمون آروم رفتم دم در اتاق داداشم که فهمیدم بله از صداشون معلوم بود دارن چی کار می کنن یکهو در باز کردم پریدم تو اتاق داداشم گفتم سورپرایز مثلا که من نمی دونم ندا اونجا هست یکهو دیدم ندا و داداشم کامل لخت هستن روی هم تو تخت خوابیدن و داداشم روی ندا بود یکهو برادرم داد زد برو بیرون بیشعور من هم زود اومدم بیرون از یک طرف ترسیده بودم که دعوام نکنن از یک طرف خوشحال بودم که آتو گرفتم مچشونو گرفتم برادرم لباس هاشو پوشید از اتاقش آمد بیرون گفت چرا در نمی زنی چرا زود اومدی خونه گفتم کلاس تعطیل بود نمی دونستم نباید بیام خونه نگفته بودی بعد باز رفت اتاقش با ندا صحبت کرد بعد هم برادرم از خونه زد بیرون ندا خانم هم لباس هاشو پوشید و از اتاق اومد بیرون با ندا تنها بودیم دیگه برادرم بهش گفته بود باهام حرف بزنه که به کسی نگم چی دیدم ندا خیلی ناراحت بود کلی خواهش کرد به کسی چیزی نگم من هم می گفتم که میگم خلاصه ندا اشکش در اومده بود به ندا گفتم من هم دوست پسر داشتم خوب بود ؟ تو به کسی نمی گفتی ؟ که ندا گفت تو سنت کمه گفتم چه فرقی داره بعد ندا گفت یعنی چی یعنی می خواهی اتو بگیری ؟ دوست پسر داری ؟ گفتم دوست پسر ندارم اما پیشنهاد دارم ندا گفت حالا می خواهی قبول کنی ؟ گفتم تو به کسی نگی داداشم دعوا نکنه من هم به کسی چیزی نمیگم گفت پسره کیه همین طوری گفتم سینا که بدونم واکنش دختر خالم و برادرم چیه جریان سینا این بود چند محل اون طرف تر بودن پسره 20 سالش بود و چند باری مزاحم من شده بود که به من پیشنهاد بده رل بزنیم برادرم ازش خیلی بدش می اومد و سر این قضیه چند باری سینا را هم زده بود خلاصه به دختر خالم گفتم باید با داداشم حرف بزنی یا به خاله و مامان میگم یا اگر خواستم رل بزنم داداشم نباید ازیت کنه گفتم از این به بعد تا برای من رله نکنی دیگه برات رله نمی کنم زنگ نزنی بگی با خاله حرف بزنم دختر خالم گفت به سیامک میگم و بعد بهت خبر میدم خلاصه دختر خالم خودشو جمع و جور کرد رفت چند هفته ای طول کشید که وقتی با ندا تنها شدیم خونه ندا بودیم بهم گفت داداشت خیلی عصبانی هست گفت از این پسره بدش میاد داداشت گفته پسره وله اصلا نمی زارم نه دست سینا نه هیچ پسر دیگه بهت برسه گفتم پس من هم مجبورم به مامان و خاله بگم چی دیدم دوباره ندا شروع کرد به التماس کردن و اشکاش در اومد گفت یک کم وقت بده باز با داداشت صحیت می کنم گفتم باشه یکی دو هفته بعد ندا گفت با سینا که اصلا نمیشه داداشت زیر بار نمیره از پسره خیلی بدش میاد گفتم پس با کی میشه ؟ دختر خالم تو تلگرام چند تا عکس از بدن یک پسر برام فرستاد بدون صورت هیکل ورزشی خیلی خوب بود گفت خوشت میاد ؟ گفتم بقیش کو ؟ گفت کجاشو می خواهی ؟ گفتم چیزش که ندا عکس پسره را داد کیرش بود و متوسط یک کم بیشتر ولی خیلی بزرگ نبود ندا گفت خوبه ؟ نظرت چیه ؟ گفتم صورتش کو ؟ گفت قیافش هم خوبه خیالت راحت گفتم کی هست ؟ ندا گفت بگو بدن و کیرشو دوست داری تا بهت بگم بهش گفتم فکر می کنم بهت میگم بعدا دو سه روزی عکس ها را می دیدم و شهوت هر روز تو وجودم شعله ور تر می شد دیگه راضی شده بودم از هیکل پسره خیلی خوشم اومده بود کیرش هم خوب بود شهوتم حسابی زده بود بالا داشت دیوونم می کرد به دختر خالم پیام دادم تو تلگرام گفتم پسره کیه ؟ گفت می خواهی ؟ گفتم آره فقط بگو کیه ؟ دختر خالم گفت می بینمت بهت میگم فقط یک بار دیگه رله کن بیام خونتون تو به من حال بده من قول میدم که هم بگم پسره کیه هم جورش می کنم برات مطمئن باش عالیه سکس باهاش حسابی بهت کیف میده کیرش دیوونت می کنه گفتم باشه ولی با خودم فکر می کردم دختر خالم که اصلا با پسرا نمی چرخه پسر از کجا گیر آورده برام و اصلا از کجا عکس لخت پسره را داره و اینکه فکر می کردم یعنی دختر خالم بیاد خونه ما با داداشم سکس کنه و من هم خونه باشم ؟ خلاصه قضایا نزدیک دو ماه کشید که یک روز مادرم طبق معمول رفت خرید زنگ زدم دختر خالم گفت تنهایی گفتم آره و طبق معمولا با خاله حرف زدم و خیالش راحت شد که ندا میاد پیش من و هیچ کس نیست یعنی برادرم نیست که مشکل داشته
Показать все...
راضی کردن برادرم سیامک 1402/09/07 #برادر #تابو اسم من کیمیا هست الان 18 سالمه قد من 170 وزنم 77 سایزم 70 سفید برفی هستم و پر جنب و جوش برادرم اسمش سیامک هست 28 سالشه قدش 178 وزنش 85 باشگاه کشتی میره هیکل و بدن ورزشی عالی داره تیپش هم خوبه خانواده ما مقداری گیر هستن اجازه نمیدن من دوست پسر داشته باشم یا برادرم دوست دختر داشته باشه و اجازه هم نمیدن من برم خونه دوستام یا دوستامو بیارم خونه به خاطر همین بیشتر وقت ها یا دختر خالم ندا که سه سال از من بزرگتر هست میاد خونه ما یا من میرم خونه خالم با هم درد دل می کنیم وقت می گذرونیم ندا تک فرزند بود به خاطر همین هر وقت می خواستم برم خونشون هیچ مشکلی نبود هماهنگی هم لازم نبود مادرم یا خودم به خالم زنگ می زدیم اگر ندا بود من می رفتم خونه خالم هم چند خیابون پایینتر بود چیزی که میخوام تعریف کنم از وقتی شروع شد که 15 سالم بود یک روز که خونه خالم بودم و خالم نبود دختر خالم بهم گفت میخواد بره خونه یکی از دوستاش از دخترای هم کلاسش بود و گفت خاله اجازه نمیده بعد ازم کلی خواهش کرد که براش رله کنم گفت بهت زنگ می زنم اگر گفتم تنهایی تو بگو تنها هستی و بگو من بیام خونتون بعد با خاله صحبت کن که شک نکنه خلاصه رمزمون بود بگه تنهایی که بفهمم با کلی التماس و فکر به هر حال قبول کردم من هفته ای دو روز می رفتم کلاس زبان پدرم معمولا صبح و بعد از ظهر مغازه بود مادرم هم گاهی می رفت خرید و معمولا چند ساعتی طول می کشید خلاصه یک روز که داشتم می رفتم کلاس زبان مادرم هم رفت بیرون برای خرید که دختر خالم زنگ زد و گفت تنهایی ؟ فهمیدم یعنی رله بعد گفت میخواهی بیام پیشت گفتم باشه بعد گوشی را داد خاله و گفت کیمیا میخواد باهات احوالپرسی کنه من هم با خالم احوال پرسی کردم و خاله گفت کسی پیشت نیست ؟ گفتم تنهام به ندا بگو چه ساعتی میایی ؟ خالم گفت داره لباس می پوشه الان میاد گوشی را گذاشتم آماده شدم برم بیرون به برادرم گفتم بیا منو برسون کلاس برادرم گفت من کار دارم یک دربستی بگیر برو من هم با اخم دیگه رفتم بیرون و رفتم سر کلاسم چند ماهی همین وضع بود ماهی یکی دو مرتبه دختر خالم ندا زنگ می زد و خاله را براش می پیچوندم می گفتم ندا میاد خونه ما پیش من و خیال خاله راحت می شد یک عجیب این بود که همیشه وقتی کسی خونه ما نبود و من می رفتم کلاس هم ندا زنگ می زد هم برادرم می گفت با دربستی برو اما چون ندا تو فامیل یک دختر خیلی سنگین بود و دوست پسر نداشت اهل این حرفا نبود اصلا بهش فکر نمی کردم کارش مشکوکه یک روز طبق معمول ندا زنگ زد و کسی هم خونه ما نبود و برادرم هم پیچوند و گفت دربستی بگیر برو و ما هم رفتیم سر خیابون اون طرف خیابون واستاده بودم که ماشین بگیرم که ماشین گیرم نیومده بود واستاده بودم که دیدم یک دختر هم تیپ ندا دختر خالم از یک ماشین پیاده شد و رفت طرف محل ما فاصله داشتیم و یک لحظه دیدم و شک کردم مطمئن نبودم ولی فضولیم گل کرد گفتم بزار برم ببینم ندا بود که رفتم خیلی سریع می رفت من هم دنبالش دیگه مطمئن شده بودم ندا هست که دیدم زنگ خونه ما را زد شاخام در اومده بود یعنی خونه ما چی کار داره ؟ هیچ کس هم خونه ما نبود در باز شد رفت تو گفتم ولش کن برم به کلاسم برسم و رفتم سر خیابون دربستی گرفتم رفتم کلاس زبان اما تو فکر بودم که یعنی چی ؟ ندا خونه ما چی کار داره ؟ یعنی با برادرم تنها هست ؟ خلاصه کلی فکر کردم و تصمیم گرفتم دفعه بعد غافلگیرش کنم ببینم چه خبره دیگه فهمیدم بودم قضیه سکس هست یا حد اقل مخفیانه دوست دختر داداشمه ولی باورم نمیشد از دختر خالم خیلی بعید بود خلاصه دفعه بعد که دختر خالم زنگ زد و خونه ما خالی بود و داداشم هم طبق معمولا ما را پیچوند و گفت با دربستی برو فهمیدم ندا داره میاد خونه ما و اون طرف خیابون منتظرش موندم که بفهمم چه خبره وسط خیابون درخت داشت و از لای درخت ها می تونستم محل را ببینم ولی دختر خالم نمی تونست منو بین درخت ها از اون طرف خیابون تشخیص بده فکر هم نمی کرد من منتظرش مونده باشم در حال کشیک بودم که دیدم دختر خالم اومد رفت محل ما از دور زیر نظرش داشتم دیدم رفت خونه ما و خلاصه نیم ساعتی اون اطراف چرخیدم و مراقب بودم ببینم دختر خالم میاد بره یا نه که دلمو زدم به دریا و رفتم خونه با کلید آروم در باز کردم وارد حیاط شدم آرم رفتم طرف ساختمون هیچ کس نبود رفتم طرف اتاق داداشم صدا می اومد باورم نمی شد یعنی دارن چی کار می کنن از صدا ها معلوم بود بکن بکن هست اما باورم نمی شد دختر خالم هر وقت می اومد خونه ما با مانتو بلند بود شالشو در نمی آورد باورم نمی شد دارن سکس می کنن شهوتم هم داشت بیدار می شد که صدای آخ بلند ندا را شنیدم معلوم بود از درد بود از سوراخ کلید نمی شد چیزی دید دیگه ترسیدم بیان بیرون زود زدم از خونه بیرون و به جای رفتن به کلاس کلی فکر کردم به ماجرایی که دیدم بعد از دو ساعت بر گشتم خونه که یعنی
Показать все...
داشتم لیس میزدم گفت اینجوری نه چوچوله ام و بگیر دهنت میک بزن بره تو دهنت بعد بدش بیرون با دندون ریز ریز و آروم گاز بگیر . شده بودیم نوکر دختر بچه سوسول . ولی اینقدر کوسش خوشفرم و بی مو بود که نمیتونستم نه بگم . بیشتر از نرم بودن و بور بودن پشماش خوشم اومده بود . بعد کلی خوردن گفتم نوبت منه . گفت پسر عمو میدونی که دخترم . گفتم باشه . کیر و کردم دهنش یه کم خیس شد گذاشتم روی چاکش . بالا پایین بالا پایین . خیسی کوسش مثل روغن روانکننده کار و آسون می‌کرد. ولی تو کردن لامصب یه چیز دیگه بود که نمیشد . ولی چاره ای نبود . پاهاش رو شونه هام کیر لا کوس . برش گردوندم پشتش خوابیدم لاپایی زدم . هم آبم نمیومد همسرم دیگه داشت درد می‌گرفت. که از عوارض ویاگرا بود . گفت رو در رو بمال به کوسم . دوباره حالت عادی شد و مالیدم روش . اولش حال داد ولی دیگه شده بود آب در هاون کوبیدن . اصلا حال نمیکردم . فقط اون چند دقیقه یه بار ارضا میشد و بی‌حال میشد بعد می‌گفت بکن دوباره . دیدم فایده نداره . برش گردوندم کونش و دیدم . گفتم مونا تو چند باری ارضا شدی . کونت و بکنم منم ارضا بشم ؟ گفت فقط اگه دوست داری میزارم لیس بزنی . تو نمیتونی بکنی . گفتم بزار لیس بزنم حشری میشه میزاره . کونش لامصب حجیم و ژله گونه با سوراخ کوچیک و قرمز رنگ . اینقدر سوراخ کونش و لیس زدم که فک و دهن و زبونم خسته شد . یه بار هم ارضا شد ولی جاکش هر کاری کردم نذاشت بکنم تو کونش حتی نذاشت بزارم درش . با خواهش دو سه بار انگشتمو کردم توش که خودش و سفت می‌کرد و نمیذاشت بیشتر از یه بند انگشت بره . هی میگفت ناخن داری و پاره شدم و … کسکش چند بار ارضا شد ولی نمیذاشت کونش و بکنم . منم دراز کشیدم دیگه چشمهام هم داشت تار میشد به خاطر قرص ویاگرا . خودش اومد اینقدر ساک زد منم بهش نگفتم آبم داره میاد و ریختم دهنش ولی بدش نیومد و همه شو خورد . بغلم خوابی و گفت خیلی حال دادی سعید هر وقت تونستم اوکی کنم میایی ؟ گفتم نه جلو نه عقب وقتی توش نره چه فایده ؟ گفت حالا صبر کن دفعات بعد شاید فرجی شد . گفت باز هم میتونی بکنی ؟ گفتن دو ساعت دیگه لااقل . گفت باشه . همینجوری کون لخت رفت یه کم میوه و چایی و… آورد. می‌خواستیم برای راند دوم آماده بشیم که بابام زنگ زد گفت عمو و عمه ات اینجان . هی سراغت و میگیرن زشته آلان میگن برای این مشکل از ما خوشش نمیاد . هر کاری کردم نشد بپیچونمش چون حوصله دعوا و بی محلی های بعدش و نداشتم از مونا هم خیری ندیده بودم و یه اسنپ گرفتم رفتم خونه . دیگه هم با مونا برنامه ای نداشتم یعنی دیگه اونم نمیدونم چی شد زیاد استقبال نکرد . شاید از رفتم ناراحت شد . چند سال بعد هم با یه پسره پولدار دوست عموم عقد کردن ولی بهم خورد . میدونستم صد در صد پرده اش و زده ولی نشد که نشد بتونم بکنمش . از دختر عمو ما فقط یه لاپایی گیرمون اومد . عموی کسکش هم چند ماه بعد خونه رو فروخت و پولش و زد به کیر گاو و فقط ما رو آواره کرد . ما هم رفتیم یه خونه ۴۶ متری سمت خراسان بگیریم امیدوارم خوشتون اومده باشه نوشته: فامیلی @d
Показать все...
مونا فقط سریع لباس و پوشید و خودش و سریع و جمع و جور کرد و موهاش و دستی کشید که بره پایین که مامانم چادر به سر اومد تو راه رو پایین در و با اف اف باز کنه . مونا همون پاگرد طبقه دوم وایساد . در و مادرم باز کرد و خریدار از حیاط اومد تو راهرو و رفت سمت اتاق های طبقه پایین . تا رفتن تو و داشتن با عمو و بابام سلام تعارف تیکه پاره میکردن مونا هم چند تا پله رو رفت پایین و رفت تو حیاط تو دستشویی . خوشبختانه کسی ندیدش . بعد هم اومد تو حیاط شروع کرد با موبایلش حرف زدن . عمو و بابا همزمان پرسیدن کجا بودی ؟ گفت گلاب به روتون سرویس بودم و الان هم با موبایل دارم با دوستم حرف میزنم . کونکش چنان ریلکس و بی تفاوت حرف زد که کسی شکی نکرد . بابام گفت سعید کجاست ؟ گفت فکر کنم رفت با دوستهاش بیرون . خریداره تو حیاط هم دیدی زد و آشپزخونه و دستشویی و اینا رو داشت نگاه می‌کرد که عمو گفت یه طبقه هم بالا داریم که داشتم آماده میشدم مثل فشنگ برم یا بالا پشت بوم یا تو کمد دیواری طبقه بالا که خدا پدرمادرش و رحمت کنه دوست عمو رو که گفت دکتر ( به عمو ام ) لازم نیست اینجا باید کوبیده بشه ساخته بشه . حالا قیمت چند ؟ خلاصه اون شب هم مثل کلاغ بالا موندم و یه دست هم کف دستی زدم به یاد مونا و اتفاقات مربوطه . شب مونا پیامک داد سعید دفعه بعد که بابام خواست بیاد خونتون مامانم و باهاش میفرستم و خودم هم به هوای درس یا مریضی نمیام . میتونی بیایی خونه ما ؟ گفتم میام‌نوکرتم هستم . عمو اینا چند روزی پیداشون نشد . به بابا زنگ زده بود که دوستم فلان قیمت میخواد که بابا گفت بیشتر از این حرفا میارزه . کسکش اندازه ده تا یهودی پول داشت باز میخواست طرف دوستش و بگیره و پول کمتری به ما بده . البته من فکر میکنم خودش میخواست بخره و اون یارو انداخته بود وسط . خلاصه یه شب مونا گفت بابا اینا با خریدار اون روزی میخوان فردا بیان خونتون قیمت و بالا پایین کنن . عمه زری ( زهرا )هم با شوهرش میاد از طرف خودش و عمه فاطی رو قیمت‌ها اظهار نظر کنن . خلاصه قبل اینکه اینا برسن به مامان گفتم مسابقه فوتبال داریم من تا شب نمیام ساعت حدود ۶ زنگ زد که مامانم اینا راه افتادن . منم نه موتور نه ماشین . یه اسنپ خودم گرفتم تا در خونشون . خونشون خیلی خوب بود شاید ۴۵۰ متری میشد . دو طبقه دوبلکس شیک با حیاط و یه استخر ۳ در ۵ گوشه حیاط که البته خالی بود . در و باز کرد و مزاحم و همسایه و … نداشتن که شر بشه . تا رفتم تو دیدم یه دامن پوشیده که نمی پوشید سنگین‌تر بود شورت زرد قناری قشنگ معلوم بود . یه تاپ سفید هم تنش بود . داخل دم در ورودی به ساختمان لبشو گرفتم و اونم گفت وایسا صبر کن گفتم من شانسم کیریه الان جلسه کنسل میشه برمیگردن . گفت بریم تو اتاق . خواستم برم گفت اونجا اتاق من نیست بیا بالا . از پله ها رفتم بالا سه اتاق داشت . یکیش رو به حیاط بود . و اتاق مونا لب و انداختم رو لبش . در حین خوردن خودش دست انداخت شلوارمو بکشه پایین . گفت خودم دوست دارم لختت کنم تو هم من و لخت کن . انداختمش رو تخت گفتم اول من . تاپ و درآوردم باز هم سوتین نداشت . گفتن با سوتین مشکلی داری ؟ گفت این چیه که سوتین هم بخواد و خندید . لباس منم کند و افتادیم رو هم . لب و لب بازی و صدای آه و ناله ولی آزادانه . خواستم شلوار دربیارم باز نگذاشت گفت زوده . یه دقیقه ای فکر کنم شد لب خوردن و گاز گرفتن و لیسیدن و سینه خوردن هام . گفتم شدی ؟ گفت نه . گفتم بریم سر اصل مطلب . شلوارم و کشید پایین یه شورت تنگ پوشیده بودن. تا دیدش یه جیغ کوچولو کشید گفت این چیه ؟ گفتم الان میگم چیه . شورت و خودم درآوردم و شق شده گرفتم روبروش . معطل نکرد و کرد دهنش . کونم و گرفت و کیر و تا ته می‌کرد تو حلقش . اوق میزد و میخواست بالا بیاره ولی ول کن نبود . خایه میخورد و ساق کیرم و دندون دندون می‌کرد. هم درد داشت هم لذت بخش بود . اینم بگم که قبل اینکه راه بیوفتم یه ویاگرا زده بودم به بدن . واسه همین یه سردردی داشت میومد سراغم . انداختمش رو تخت و یه وجب دامن کذایی و کشیدم پایین . شورت زرد قناری و دیدم اونم خواستم بکشم پایین که گفت سعید آروم درش بیار بیشتر حشری میشم . آروم که داشتم درمیاوردم همینجوری آب کوسش کش اومد . دیوث چند بار ارضا شده بود ولی نمی‌گفت. امکان نداشت اون همه آب برای ارضا نباشه . اینقدر زیاد بود منی که حشریت داشت کورم می‌کرد و از کوس و کون نمی‌گذاشتم نتونستم آبش و بخورم . دستمال کاغذی کنار تخت و آوردم و آبش و پاک کردم . شاید با سه تا دستمال کاغذی کامل پاک شد . کوسش مثل کوس روس‌ها بود . سفید تپلی با موهای ریز بور و نرم . دهنم و گذاشتم رو کوسش که گفت سعیییییییییییییید . تکون شدیدی خورد . فقط گرمای دهنم خورده بود بهش ولی چون قبلش خیلی خورده بودم دیگه با تکون شدید ارضا شد . دوباره آب ها رو پاک کردم . گفت بخور بخور بخور .
Показать все...
جرات نمیکردم نگاهش کنم و خودم زده بودم به کوچه علی چپ و در و دیوار و نگاه میکردم . از دستشویی اومد و گفت بچه گربه ها هنوز هستن . آب تو دهنم خشک شد اول فکر کردم میخواد اتویی که گرفته رو به روم بیاره و با متلک داره میگه . قبل اینکه جواب بدم گفت اگه پسر خوبی باشی باهات میام بالا اونا رو ببینم . از بابام قول گرفتم دوتاشون و ببرم خونمون . منتظر نموند چون راه و بلد بود رفت بالا . گفتم صبر کن شاید مامانشون باشه . گفت نیست . تعجب کردم چطور بچه سوسولی مثل اون شجاع شده . یه دقیقه بعد رفتم سمت پشت بوم که دیدم نیست . اومدم پایین دیدم برای خودش رفته تو دوتا اتاق تو درتویی که بالا داشتیم و داره عکسهای رو تاقچه رو میبینه . گفتم وایسا برم ببینم مادرشون نیست نذاشت حرفم تموم بشه گفت بیا یه دقیقه کارت دارم . اومدم تو اتاق گفت چرا اون کار و کردی چند روز پیش ؟‌گفتم تو سوسولی بابا چکار کردم مگه ؟ خواستم نیوفتی میخواستم ادامه بدم که گفت از قصد کردی درسته ؟ گفتم نه دیگه جایی نبود بگیرم دستم خورد بهشون . گفت قول بده به کسی چیزی نگی . نمیفهمیدم‌چی میگه گفتم تو نباید به کسی چیزی بگی . گفت بریم بچه گربه بازی ؟ و ی نیشخندی زد . گفتم بزار برم بالا رفتم بالا در پشت بوم و باز کردم دو تا پیش پیش گفتم مادر بچه گربه ها اومد لب انباری . ریدم به خودم فکرش و نمیکردم باشه . دو تا دست محکم زدم پرید پایین و رفت طبقه پایین . پشت سرش رفتم گفتم الان ببینمش عربده میزنه و آبروم میره و می‌فهمن ما اومدیم بالا . خوشبختانه مونا تو اتاق بود و داشت خودش و مرتب می‌کرد و اصلا گربه رو ندید . بهش گفتم بریم مادرشون نیست . دوباره اومد جلو من و منم گفتم بگیرمت نیوفتی . گفت بگیر . کمرش و گرفتمش ولی اصلا دنبال بچه گربه ها نبود . فهمیدم حشری شده یواش دستم و از رو پیرهنش گذاشتم رو سینه هاش . یه کم مکث کرد . ترسیدم گفتم نکنه نمیخواد و اومده تو موقعیت من و قرار بده و آتو بگیره . تو همین فکرا بودم که یه نفس عمیق کشید و سرش و برگردوند سمت شونه هاش . خیالم راحت شد . یه کم‌ دیگه ممه هاش و مالیدم دیدم‌چیزی نمیگه . جرات کردم دستم و از زیر کردم زیر پیراهنش . بدنش مثل تنور گرم بود . رفتم بالا سوتین نداشت و قشنگ جفت سینه هاش و گرفتم . تا گرفتم یه آهی کشید و دستش و از رو لباس گذاشت رو دستام و مالش داد دستهام و . .نوک سینه هاش و اومدم بگیرم دیدم نوکش خیلی کوچیکه داشتم دنبال نوکش میکشتم که .‌برگشت و لباسش رو درآورد سینه هاش کوچولو بودن و نصف سینه اش هاله قهوه ای کمرنگ دور سینه اش بود . اونایی که از نزدیک دیدن یا تو فیلم دیده باشن متوجه میشن چی میگم یه لیمو که نیمه بالاش قهوه ای روشنه و . با سینه زن بالغ خیلی فرق میکنه . گفت بیا بریم طبقه پایین تو اتاق الان میوفتیم از رو پله ها . دیدم راست میگه . حدود ۱۰ تا پله اومدیم پایین رسیدیم طبقه دوم . خواست بره تو اتاق گفتم‌نه بریم‌تو اتاق یکی بیاد شاید نفهمیم . همین جلو در باشیم کسی اومد از پله ها بیاد بالا بفهمیم تو بری تو اتاق منم برم‌پشت بومی تو کمدی یا جایی . خلاصه دم در اتاق طبقه بالا سینه هاش و کردمش تو دهنم سرم و گرفته بود داشت دیگه ناله میزد . خوشبختانه سر و صدای عمو و بابام زیاد بود ولی باز هی بهش میگفتم آروم اونم ده ثانیه گوش میداد دوباره ناله های ریز میزد . البته خداییش هم ناله هاش اینقدر بلند نبود و مراعات میکرد ولی گفتم اگه یک درصد صدامون بره و بشنون کونم پاره است .به همین خاطر سینه هاش و ول کردم رفتم شکمش و لیس میزدم . نافش و لیس میزدم . شلوار لی سفید یخی پاش بود اومدم کمربندش و باز کنم که دستم و گرفت . دوباره دستش و کنار زدم واسه کشیدن‌پایین شلوارش باز دستم و گرفت و نذاشت دیدم اصرار کنم دیگه نمیزاره دوباره رفتم سمت سینه اش اومدم بکنم دهنم که لباش و گذاشت رو لبام و شروع کرد مکیدن . البته دیگه داشت مثل آدامس میجویدشون . نمیدونم از کاربلدیش بود یا تازه کاریش ولی یه جوری میخورد . لبام و آزاد کردم و گفتم یواش چته ؟ باز حمله کرد واسه لبام . گفتم لبام و کندی . زبون بده . زبونش و کرد تو دهنم مثل مسواک می‌کشید رو تمام دندونهام و رو زبونم و بالای سقف دهنم . گفت لباساتو درآر. اومدم شلوار و بکنم گفت فقط پیرهن . اومدم‌چیزی بگم‌خودش پیرهنم و درآورد گفت سینه ات و بمال به سینه هام . سینه هامون روی هم بود .گفت لاله گوشم یا گردنم و یا لیس بزن یا با گرمای نفسهات گرمشون کن . همین کار و کردم و همزمان کیرم و از رو شلوار گذاشته بودم رو کوسش . ولی چون جفتمون شلوار پامون بود چیزی نمیفهمیدم. ‌داشتیم حال میکردیم و از دنیای اطراف بی‌خبر بودیم که یهو زنگ‌ خونه به صدا دراومد . کی بود ؟ خریدار کسکش خونه که دوست عمو بود . جفتمون ریدیم. بابام صدا کرد سعید سعید در و برو باز کن . کی تخم داشت با اون وضعیت بیاد بره درباز کنه .جواب ندادم .
Показать все...
القصه فکر کنم دومین یا سومین باری که اومدن خونمون من رفتم تو حیاط که حرفاشون و نشنوم . واقعا از عموم بدم اومده بود چون هیچ احتیاجی به این سهم پدری نداشت ولی پا کرده بود تو کفش ما رو بیرون کنه البته محترمانه . تو حیاط بودم که دیدم مونا اومد تو حیاط . دید ناراحتم گفت سعید درست میشه . جوابش و ندادم . بهم گفت چرا کبوتر یا مرغ و خروس نگه نمیداری تو حیاط ؟ گفتم کثیف کاری داره و حوصله هم‌نداریم . گفت من عاشق مرغ و خروس و کبوتری ولی عموت نمیزاره بگیریم بزاریم گوشه حیاط . گفتم گربه دوست داری ؟ گفت بدم نمیاد . گفتم بچه گربه . گفت کجاست گفتم خرپشته پشت بوم . گفت میشه ببینم گفته بله باید بریم طبقه دوم قبل اینکه برسیم پشت بوم یه جایی درست کردیم شبیه انباریه وسایل و گذاشتیم اونجا گربه رفته بچه کرده ولی اگه باشه نمیشه بهش دست زد حمله میکنه . گفت تو برو اگه مادرشون نبود منم میام . از کنار اتاق های طبقه اول که خانواده ها داشتن حرف میزدن رد شدم رفتم طبقه دوم بعد هم به سمت پشت بام . دیدم سه تا از بچه گربه ها اومدن لب اونجایی که شبیه انباریه . انباریه از کف یه متر با سقف فاصله داشت و برای آوردن وسایل به پایین باید روی پله آخر یا یکی مونده به آخر می‌ایستادیم و با کلی زحمت وسایل و پایین می‌آورد. یعنی کف انباریه تقریبا یه متر بالاتر از آخرین پله بود . خلاصه بچه گربه ها تا من و دیدن رفتن لای وسایل در پشت بوم و باز کردم پیش پیش کردم دیدم مادرشون نیست . اومدم پایین مونا رو صدا کردم اومد بالا . واقعا قصد کاری و نداشتیم و به همین خاطر ترس و قایمکی بالا رفتن و اینا هم نداشتیم . تا اون موقع هم اصلا نظرو قصدی رو مونا نداشتم . رفتیم بالا بچه گربه ها رفته بودن لای وسایل و دیده نمیشدن . اومد مونا پشت سر من و لباسم و از پشت گرفته بود و من سپر خودش کرده بود . راستش منم میترسیدم دست بهشون بزنم چون یه بار که میخواستم برم پشت بوم و کاری با بچه گربه ها نداشتم ننه شون چنان صداهایی برای ترسوندن من درمی‌آورد که جرات گرفتنشون و دیگه به خودم نمی‌دادم. مونا گفت پس کوشن؟ گفتم رفتن لای وسایل . چشم‌چشم کردم یکیشون و بغل یه ساک مسافرتی که اونجا گذاشته بودیم دیدم . سیاه بود . گفتم بیا اونجاست . اومد جلوی من دستش روی پله آخر و دستهاش و گذاشت لبه انباری ناخودآگاه کمرش و از روی لباس گرفتم که نیوفته . همون لحظه بدنم از شهوت داغ شد . اونم بدون توجه به اینکه من داغ شدم داشت بچه گربه رو میدید و قربون صدقه اش میرفت . من دیگه متوجه نمی‌شدم چکار داره میکنه . مونا کلا یه کم‌ بچه سوسوله . هنوز داشت قربون صدقه گربه ها میرفت و راست کرده بود یکی دوتاشون ببره خونشون . هی میگفت میتونم ببرمشون ؟ بعد گرفتن کمر مونا بود که به خو دم‌گفتم خاک بر سرت یه همچین کوسی و ۱۴ ساله دیدی کاری نکردی ؟ فرمانده بدنم شده بود کیرم . از رو لباس یه کم بالاتر رفتم و آروم دستم و گذاشتم یه کم پایین از سینه هاش . برگشت گفتم نگهت داشتم نیوفتی برو جلوتر بقیه شون هم ببینی . یه مکثی کرد و چیزی نگفت . منم چند لحظه بعد سینه هاش و گرفتم سوتین هم نداشت ولی نسبت به هیکلش سینه هاش خیلی کوچولو بودن . حداکثر اندازه دو تا لیمو شیرین متوسط . برگشت و گفت چکار میکنی ؟ گفتم نگهت داشتم نیوفتی. گفت دستت درد نکنه و اومد رو پله پایینی و لباسش و مرتب کرد و بدون اینکه چیزی بگه رفت پایین . لذت گرفتن سینه هاش که رفت هیچ ، ریدم به خودم گفتم این از این بچه سوسول ها و نُرنُر هاست نره بگه به عمو که هم دهن من و میگاد هم قبل طلوع صبح فردا بیرونمون میکنه . به خدا توان نداشتم دنبالش برم التماسش کنم چیزی نگه . پاهام شل شده بودن و قلبم مثل کون‌مرغ میزد . رفتم طبقه دوم و الکی با کتاب خودم و مشغول کردم و منتظر شنیدن فحش کسکش جاکش توسط عمو بودم . یه ساعتی گذشت و صدام کردن برای شام جرات نکردم برم و گفتم سیرم . شام و خوردن و رفتن . منتظر بودم با پیامکی واتساپی چیزی بهم بگه که نگفت . دو روز بعدش هم عمو اینا نیومدن . بدترین لحظات زندگیم بود اون دو سه روز . گفتم رفتن شکایت کنن و هزار تا فکر کیریه دیگه . خلاصه چند روز بعد دوباره عمو و مونا دوتایی اومدن خونمون زن عمو نیومده بود . گفتن مونده خونه شام درست کنه مهمون دارن . مهمونشون هم دوست عمو بود که پیداش کرده بود خونه رو از ورثه بخره . روم‌نمیشد مونا رو نگاه کنم .اومدم برم بیرون از خونه گفتم شاید عمو ناراحت بشه فکر کنه به خاطر مسائل پیش اومده خوشم نمیاد ازش و میخوام بزنم به چاک به همین خاطر رفتم دوباره تو حیاط . ۱۰ دقیقه بعد مونا به هوای دستشویی که گوشه حیاط بود اومد رفت دستشویی
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.