ܢܚ݅ߊ‌ܣ👑ܥ‌‌ܠܙ

# شاه 👑دل #پارت۲۶ __ نه خوبم چیزیم نیست -- دختر خوشگلم میگم الان که به هوش اومدی یه شماره تلفن بده زنگ بزنیم به پدر و مادرت تا اان دلشون هزار راه رفته و نگرانت شدن حتما من از بچه ها پرسیدم گفتن چیزی همراهت نداشتی که باهاش بتونیم به خانوادت اطلاع بدیم خودت یه شماره بده نازلی زنگ بزنه من حرف بزنم نگران نشن زیاد ... __ اما.... -- اما چی دخترم نگران نباش طوری نمیگم که نگرانشون کنم اروم میگم بهشون ... بالاخره پدر مادرن الان دلشون هزار راه رفته __ راستش ... راستش --- راستش چی دخترم؟ بگو راحت باش منم مثل مامان بزرگ خودت بدون منم تو رو عین نوه های خودم میبینم عزیزم ... __ راستش ...مامان و بابام نیستن __ اوا خاک به سرم نیستن ؟ فوت کردن دخترم ؟ شرمنده به خد... __ نه ... نه منظورم اینه که  اینجا نیستن .. ایران نیستن .. المان زندگی میکنن ... من.. من تنهایی زندگی میکنم... مامان و بابام المانن ... پیرزن دستشو رو گونش کوبید و با تعجب نگاهم کرد -- اوا ... خاک به سرم دخترم ... تنهایی زندگی میکنی؟ چجوری اخه ؟ .. تو این دوره و زمونه میشه مگه یه دختر جوون و بر رو دار نتها زندگی کنه .... همه جا پر گرگه ... چی بگم والا ... __ راستش من عادت کردم دیگه ...

# شاه 👑دل #پارت۲۵ + درد دارین؟ __ اره سرم خیلی درد میکنه + به پرستار میگم برات مسکن بزنه که استراحت کنی ... خدا روشکر شکستگی سرت سطحیه و فقط چند تا بخیه خورد اگه یکم دیگه به قسمت فوقانی سرت ضربه خورده بود الان معلوم نبود تو چه حالی بودی خدا بهت رحم کرد __ اره سگ جون تر از این حرفام + چیزی گفتی؟ __ نه شما بفرمایین +دستت هم هفتا بخیه خورد بد بریده بودی  اون یکی دستتم در رفته بود که جاش انداختیم فقط باید برات ببندیمش که حداقل یه هفته تکونش ندی جز اون مشکل دیگه ای نیست میتونی تا شب استراحت کنی شب قبل اینکه شیفتم تموم بشه برگه ترخیصت رو امضا میکنم خب دیگه من برم اگه مشکلی بود میتونین به پرستارتون بگین __ خیلی ممنون دکتر + خواهش میکنم انجام وظیفه اس دکتر از اتاق بیرون میره که برمیگردم سمت همون خانجون مهربون که رفتاراش بد جوری به دلم نشسته اینجوری که از ته دل واسه ادم حرف میزنه و محبت میکنه که ناخداگاه قلبت به سمتش کشیده میشه  خوب گفتن که" انچه از دل براید بر دل نشیند "  تو این یکی دوساعت که خوب خودشو تو دلم جا کرده.... فقط خداجون قربونت برم.... چرا من نباید  همچین ادمایی تو زندگیم داشته باشم؟ واقعا چرا؟!  کسایی که واقعا دوسم دارن؟ -- خوبی دخترم؟  جاییت درد میکنه؟

# شاه 👑دل #پارت۲۴ -- خوبی عزیزم؟ تکون نخور سرم تو دستته.. جاییت درد میکنه؟ برم دکتر خبر کنم؟ چیزی لازم داری؟ بگو من برات میارم تند تند سوال میپرسه و من نمیتونم با این گلوی خشک جوابشو بدم فقط زمزمه میکنم __ آ..ب -- اب؟ اب میخوای ؟ الان برات میارم صبر کن چشمای خسته ام رو روی هم میزارم -- بیا گلم اب اوردم برات فقط باید کم بخوری گفتن ضرر داره سرم رو بلند میکنم و یه کمی از اب رو میخورم __ کجام؟ -- تو بیمارستان ... هستیم گلم یادته  از پله های ما افتادی ... دکترا گفتن سرت شکسته  ... یه چند تا بخیه زدن ... دستتم در رفته بود که جا انداختن ... خب ..  اون یکی دستتم که باشیشه بریده بودی اونم بخیه زدن و خدارو شکر خوبی ... وقتی که افتادی .. من فک کردم مردی .... -- ااا بیا اینطرف دختر .. وراجی نکن  ... این چه حرفیه .. زبونتو گاز بگیر __باصدای یه نفر دیگه از سمت راستم گردنم رو به زحمت به همون سمت میچر خونم یه پیرزن تپل و بامزه  میبینم که با مهربونی داره نگاهم میکنه __ ببخشید شما؟ جلو میاد و همونطور بامهر دستشو رو موهام میکشه و من پر میشم از حسرت ... -- من اقدسم .. مامان بزرگ این وراج -- اااا خانجوووون -- حرف نباشه .. خوبی دخترم جاییت که دردنمیکنه ؟ __ چرا ..‌. سرم خیلی درد میکنه ... -- نازی به جای اینکه اینجا وایسی واسم قیافه بگیری برو دکترو صدابزن بیاد مسکنی چیزی بزنه دردش کمتر شه بچم -- چشم

# شاه 👑دل #پارت۲۳ اسیه از صدای بلند میعاد میترسد و قدمی عقب برمیدارد نازی با دستانی لرزان  شماره اورژانس را میگیرد و شرایط را توضیح میدهد ................................................ ( یاس ) -- پسر حقمو حلالت نمیکنم چیکار کردی با دختر مردم ؟ چیکار کردی که دختر مردم به این روز افتاده ؟ ها ؟ __ خانجون قربونت برم چند بار بگم من کاری نکردم ؟ به پیر به پیغمبر من کاری نکردم ... ای بابا.. شما اصلا از کجا میدونی جریان چیه ؟ شما که خونه نبودی دورت بگردم --اره نبودم ولی نازی همه چی رو گفته  از الان گفته باشم اگه کار تو باشه که دختر دسته گل مردم رو به این روز انداخته باشی  من میدونم و تو __ لا الهه الله.... چشم گردن من از مو باریک تر صدای حرف زدن بالای سرم میشنوم نمیدونم کجام ... فقط سوزش بدی درناحیه سرم احساس میکنم و بدنم کوفته اس میخوام دستمو بلند کنم و بزارم روی سرم که خیلی دردد میکنه ولی سوزش بد تری رو تو دستم احساس میکنم __ اخ __ داداش .. داداش انگاری بیدار شد صدای یه دختر رو میشنوم چشمام رو اروم باز میکنم که انگاری با چسب به هم چسبیدن ... چشمام رو اروم باز میکنم که نور سقف چشمام رو میزنه و دوباره میبندمشون و بعد از  چند ثانیه دوباره باز میکنم اینبار چشمام به نور عادت میکنه -- خوبی ؟ با صدایی از سمت راستم گردن خشک شدم رو میچرخونم و یه دختر جوون تقریبا همسن خودم و چشم و ابرو مشکی میبینم که با چشمای ناراحت نگاهم میکنه

یه پارت طولانی تقدیم نگاه زیباتون ❤ ببخشید دیر شد 🙏🏼

# شاه 👑دل #پارت۲۲ میعاد ماتش برد هاج و واج ماند رنگش پرید -- یا حضرت عباس با صدای جیغ خواهرش انگار که تازه به خودش امده باشد هراسان و ناباور یک قدم بلند برداشت وبالای پله ها ایستاد و یک ان حس کرد قلبش نزد رنگش حالا به گچ دیوار طعنه میزد چه کرده بود؟ چه کرده بود با دختر مردم ؟ اگر یک چیزی اش میشد؟ اگر میمرد ؟ واییی اگر میمرد؟ او جواب خانواده اش را چه میداد ؟ دخترک در انتهای پله ها بیهوش افتاده بود و غرق خون بود چشم هایش .. ان چشم های رنگی و طوفانی حالا بسته بودند .. همانطور بالای پله ها وا مانده بود حتی پلک هم نمیزد -- دا...داش.. م..ر..د با حرف نازی به سرعت از پله ها سرازیر شد و غضبناک غرید -- خفه شووو نازی باصورتی که غرق اشک بود نگاه دلخورش را به میعاد داد -- دا..داش -- زهر مار داداش زنگ بزن اورژانس زود باش اسیه با دست به صورتش کوفت ... --خاک به سرم... زود باش زنگ بزن اورژانس نازی این دختره معلوم نیست از کجا اومده بلا میشه واسمون .. زود باش ... زود باش که همینمون کم بود واسه خاطر یه دختر غربتی معلوم الحال بیفتیم تو دردسر .... میعاد داغ کرد -- اسیهههه خفه