♥️خشتدل♥️
رمان خشتِ دل♥ پایان خوش🍃 . . . . . . من ارگ بم و خشت به خشتم متلاشی تو نصف جهان؛ هر وجبت ترمه و کاشی♥
Больше26 027
Подписчики
+54224 часа
+1 2367 дней
+90730 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
چاقو را به گردنم نزدیک تر میکنم که قدم هایش خشک میشوند
+ بذارش زمین اونو ... خطرناکه
_ هیچ.. هیچ وقت منو ندیدی ...
+ ماهی !
_ عاشقت بودم ... از بچگی ... از همون وقتی که فکر میکردی داری برام پدری میکنی ... تو ... تو فقط .. یه کوچولو از من بزرگ تری
+ اون چاقو رو بذار زمین با هم حرف میزنیم
_ فکر کردم اگر ... اگر ازت حامله باشم ، دیگه طلاقم نمیدی ...
شوکه نگاهم میکند
_ مرد ... بچم هم منو تنها گذاشت ... میبینی ؟ ... هیچکی دوسم نداره
+ چرا لعنتی ... دارم ... دوستت دارم
https://t.me/+bHA4oivy6dozNzAx
20800
_ نوار بهداشتی میخوام
ارام پچ زده بودم تا صدایم به بیرون نرسد
از درد به خود میپیچم
به دیوار سرد سرویس بهداشتی تکیه میدهم و منتظر میمانم تا جوابم را بدهد
موبایل را بیشتر به گوشم فشار میدهم ...
+ تایم پریودیت رو هم نمیتونی کنترل کنی ؟ حواست کجا بوده ؟
میدانم این مهمانی برایش مهم است ...
شرکتش را با هزار زحمت بالا کشانده بود و حال ، این مهمانی حکم برد یا باختش را داشت .
_ جلو افتاده خب ... تقصیر من چیه ؟
+ کدوم گوری ای حالا ؟
از طرز حرف زدنش ، دلم میگیرد .
این زمان ها بیشتر حساس میشدم .
بغض میکنم و لب میزنم
_ لازم ندارم ... به کارت برس .
تماس را قطع میکنم و...
https://t.me/+bHA4oivy6dozNzAx
100
_ نوار بهداشتی میخوام
ارام پچ زده بودم تا صدایم به بیرون نرسد
از درد به خود میپیچم
به دیوار سرد سرویس بهداشتی تکیه میدهم و منتظر میمانم تا جوابم را بدهد
موبایل را بیشتر به گوشم فشار میدهم ...
+ تایم پریودیت رو هم نمیتونی کنترل کنی ؟ حواست کجا بوده ؟
میدانم این مهمانی برایش مهم است ...
شرکتش را با هزار زحمت بالا کشانده بود و حال ، این مهمانی حکم برد یا باختش را داشت .
_ جلو افتاده خب ... تقصیر من چیه ؟
+ کدوم گوری ای حالا ؟
از طرز حرف زدنش ، دلم میگیرد .
این زمان ها بیشتر حساس میشدم .
بغض میکنم و لب میزنم
_ لازم ندارم ... به کارت برس .
تماس را قطع میکنم و...
https://t.me/+bHA4oivy6dozNzAx
1 01340
Repost from N/a
#پارت_۴۰۰
_حامله نیستی مگه خبر مرگت؟ لباس بپوش لعنتی ، یخ کرد بچم
_ بچت یا من؟؟
_ بچم!
ناباور بغض کردم زیر پتو خزیدم با همون اخم جدیت کنارم دراز کشید پک عمیقی به سیگارش کشید
_ فردا میگم صبحونه ات بیارن اینجا
بی توجه بیشتر پتورو کشیدم فین فین کنان لب زدم
_ حالم از خودتو و بوی سیگار لعنتیت بهم میخوره
دروغ میگفتم!
تنها چیزی که اون لحظه میخواستم چسبوندن بینیم به گردنش بود تکیه دادن سرم به سینه اش استشمام عطر خوش بو سیگارش
_ مهم نیست!
_ بچت اذیت میشه!
فهمیدم که خاموش کرد پوزخند تلخی زدم سعی کردم چشمام ببندم
و از پشت که تو بغلش فرو رفتم بهت زده خشکم زد با حرف سرد یخیش روح از تنم خارج شد کل تنم لرزید
_ هوا ورت نداره!
اینم بخاطر بچمه
دخترم که بدنیا اومد ، برای همیشه تن نحس و کثیفتو از این خونه و قلبم میبری و خودم میمونم و پرنسسم
خودش بهتر میدونست جایی ندارم که برم! خودش دخترونگیمو ازم گرفته بود
گفته بود عاشقمه! همه جا بی عفتم کرد تا راحت تر بدستم بیاره ، اما حالا.....
_ میرم از این خونه نحست
شده هرشب با یکی میخوابم ولی میرم!
فکش از خشم لرزید و موهام تو چنگش گرفت و غرید
_ فقط هرزه نشده بودی ، که اونم به زودی میشی
با نفس نفس درد چشمام روهم فشردم
_ وقتی کسیو نداشته باشی همین میشه
اول با هزار ترفند و جذابیت خامم کنی
بعد به تخت بکشونیم بشی آغاز بدبختیام ، بعد بشی پشتیبانم و بکنیم ملکه ی عمارتت ، کمتر از سه ماه توله ات بکاری ♨️
فقط بعد از پنج ماه بارداری ، یکهو ۳۶۰ درجه تغییر کنی بشی ادمی بی رحم که تو عمرم ندیدم
_ شجاع شدی!
_بودم! از همون اول
سر تکون داد کمی پایین رفت سرش به شکمم چسبوند که نفسم رفت به ملحفه چنگ زدم تا نفسم بالا بیاد!
_داره تکون می خوره !می فهمم
بی اختیار با چشمای اشکی لبخند پر بغضی زدم بعد این پنج ماه ، بجز شبایی که فکر میکرد خوابمو شکمم میبوسید
این اولین باری بود که نزدیکم میشد
_ بچه ام میخواد باباش حس کنه
بی اختیار دستمو تو موهاش فرو کردم مخالفتی نکرد بوسه ای به شکمم زد.. که غرق در لذت شدم با پایین کشیده شدن شلورام بهت زده لب زدم
_ چیکار میکنی؟!
_ باباش میخواد توله اش حس کنه و با نزدیک شدن سرش لرزون لب زدم...🔥
https://t.me/+CHo_Vej0-6g3Zjc0
https://t.me/+CHo_Vej0-6g3Zjc0
https://t.me/+CHo_Vej0-6g3Zjc0
❌پارت اول این رمان حاوی صحنه هاییست که مناسب هر سنی نمی باشد!!
❌پارت اول این رمان حاوی صحنه هاییست که مناسب هر سنی نمی باشد!!
❌پارت اول این رمان حاوی صحنه هاییست که مناسب هر سنی نمی باشد!!
https://t.me/+CHo_Vej0-6g3Zjc0
https://t.me/+CHo_Vej0-6g3Zjc0
https://t.me/+CHo_Vej0-6g3Zjc0
https://t.me/+CHo_Vej0-6g3Zjc0
https://t.me/+CHo_Vej0-6g3Zjc0
https://t.me/+CHo_Vej0-6g3Zjc0
https://t.me/+CHo_Vej0-6g3Zjc0
⸾❀کـاپـریـ∝ـچـو❀⸾
"به نام الله" ❅أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ❅ تمامی بنر ها واقعی هستن ⋆⊰ هر گونه کپی برداری از رمان ممنوع و حرام است ⊱⋆
61320
Repost from N/a
مرده به زنش خیانت کرده و توی روی دختره بهش اعتراف میکنه که‼️🔞
- خودت میدونی پری خوب #سرویس میده! راحته و #سنبالا!
چشم هایم به اشک نشست و گفتم:
- من نمیخوام باهات رابطه داشته باشم.
انگشتر حلقه ی ازدواجمان را به سمتم گرفت:
- عدم تمکین؟ بدون مهریه!
دکمه اول لباسم را باز کردم و نگاه سردش از گردنم پایین رفت و گفت:
- دیگه نمی خوامت.
و دستش را روی دکمه بعدی لباسم گذاشت و من نالیدم:
- پری به حرف نمی اومدم هم، #لباساش واسم باز بود.
قطره اشکم روی دستش ریخت و گفتم:
- ازش نگو، بهم خیانت کردی حالا به روم میاریش؟ من چیم ازش کمتر بود؟
پوزخندی زد:
- پولش، هیکلش، صداش، تیپاش! تو رو من از دهات اوردم شهر!
خواستم عقب بروم تا از اتاق خارج شوم اما لباسم رو کشید و مرا روی تخت رها کرد:
- تا اینجا اومدی، حداقل خالی خالی نرو...❌
🔺هیرا محرر بازیگر مشهور سینما، درگیر رابطه نامشروع با زن پولداری میشه که هیچ جوره نمیتونه از دامش فرار کنه، برای همین به نیکی که یه دختر ساده پایین شهره نزدیک میشه تا بتونه روی رسواییش سرپوش بذاره، پس به نیکی پیشنهاد میده تا باهم....❌
#مخصوصبزرگسالان #بیسانسور
https://t.me/+YnRQ610sd2JkMjNk
28420
Repost from N/a
#part1
- نکن داداش سردار، عماد داره نگاه میکنه!
نگاهش رو سمت عماد میچرخونه... عمادی که دو ساله تنها حرکتش، گردش مردمک چشماش شده!
دستش رو بین پام میکشه و زیر گوشم پچ پچ میکنه..
- خجالت کشیدی؟! از چی؟! فکر کردی نمیدونه زنش جن.دگی میکنه؟
هق میزنم...
قفسهی سینهم تیر میکشه... انگار نفس ندارم.
- من... با کسی.... نخوابیدم!
لالهی گوشمو زبون میزنه.... طوری که حس میکنم تنم میلرزه...
حرکت ماهرانهی انگشتاش نفرتانگیزانه احساسات زنونهم رو قلقلک داده و من از خودم چندشم میشه...
از این که نمیتونم جلوی احساساتم رو بگیرم
هلم میده...
روی زمین میوفتم، روی سرامیکهای سخت و سرد....
عماد همچنان نگاهم میکنه من اما سمتش نمیچرخم...
دلم میخواد همین جا بمیرم.
- تو رو خدا، اون... اون برادرته!
بیتوجه کمربندش رو باز میکنه و نگاهش سمت برادر کوچکش میلغزه
- اون برادر من نی...
با خشم شلوارش رو درمیاره و جملهش ناتمام میمونه با صدای درموندهی من....
- رحم کن... رحم کن سردار....
پاهای چفت شدهم رو از هم باز میکنه و بینپاهام میشینه...
دامن بلند و پلیسهم کنار میره و من درمونده هق میزنم...
- گریه نکن...
- ببین تو الان تو حال خودت نیستی سردار... تو رو خدا کاری نکن بعدا پشیمون بشی.
دستش رو بند شومیز دکمه دارم میکنه و با یک حرکت تموم دکمههاش رو میکنه.
- من مست نمیشم، کاملا تو حال خودمم.
نگاهش روی قفسهی سینهم میچرخه...
مست نیست اما از هر آدم مستی ترسناکتره...
با پشت انگشتاش جناق سینهم رو نوازش میکنه و من نفسم بند میاد
- تو ماشین اون لندهور چیکار میکردی؟!
با هق هق التماسش میکنم
- میگم داداش، به خدا میگم...
مشتش رو محکم روی سرامیکها میکوبه و نعرهش وحشت زدهم میکنه
- به من نگو داداش!
مشتش رو توی دستم میگیرم...
- خیل خب... نمیگم. نمیگم داداش... التماست میکنم ولم کن.
هیچ توجهی نشان نمیده...
سوتین سفید رنگم رو با انگشت بالا میزنه و نگاه خیرهاش بند سینهم میشه...
- نگران نباش، لذت میبری...
انگشتش روی ن.وک سینهام سر میخوره و انگار روی سر من آب داغ ریخته میشه...
حس میکنم دارم میمیرم
- ببین... زنداداش ش.هوتی من!
سرش رو جلوتر میاره و دندونهای من قفل میشن وقتی اون روی سینهم خم میشه...
مغزم گر میگیره و حس میکنم دارم منفجر میشم
- زر زر نکن... بذار داداشم هم با دیدنمون به اوج برسه...
هلم میده و کمر لختم با سرامیکهای سرد برخورد میکنه... از اینکه تحریک شدم، از خودم چندشم میشوه...
- سردار...
- جوون! الآن میکنـ.مت... چقدر داغی!
هق میزنم و اون خودش رو بین پاهام جا میکنه
- نکن... من باکرهم.
https://t.me/+ldx9TrSIG8tjMmNk
https://t.me/+ldx9TrSIG8tjMmNk
https://t.me/+ldx9TrSIG8tjMmNk
https://t.me/+ldx9TrSIG8tjMmNk
https://t.me/+ldx9TrSIG8tjMmNk
https://t.me/+ldx9TrSIG8tjMmNk
کــْیـٖــنـٓــٓـه 🐦🔥🔥𝐯𝐢𝐩
این رمان برای سنین زیر 20 مناسب نمیباشد🔞🚫 نویسنده: طلا
👍 1
30630
Repost from N/a
- امروز ترخیصی خانم امینی!
معذب خودش را جمع کرد، خجالت میکشید که من هزینهی جراجی را نگرفته و همکاران هم هزینهی بیمارستانش را حساب کرده اند.
- میشه چند روز دیگه بمونم دکتر؟
میدانستم مادر بدبختی که نمیتواند بچهاش را نگه دارد چه حسی دارد، نگفته بودم بچهاش را به بهزیستی نمیدهم و میخواهم خودم بزرگش کنم.
- شدنش که نمیشه اما دوست دارم دلیلتو بدونم.
- بچهم...
اگر دخترش هم مثل خودش نجیب میشد چه غمی داشتم؟
- دیگه باید فراموشش کنی هنگامهخانم، اون توی یه خوانوادهی خوب بزرگ میشه، خونه و زندگی دار!
- ولی اون بچمه دکتر، من مادرشم.
اخم کردم، مهر آن بچه توی دل من بود، میخواستم لای پر قو بزرگش کنم تا عقدهی عقیم بودنم یادم برود!
- دیگه فراموشش کن، ترخیصتو نوشتم زود برو!
- من نمیخوام بچهمو بدم بهزیستی میتونم...
چشمهایم را بستم طلاق آنقدر عصبیام کرده بود که روی آن زن بیمار خالیش کنم.
- با کدوم پول! تو کجا دو داری؟ نون خشک بدی بچه سق بزنه! حالا که نمیدونی بدون شناسنامهی بچتو به اسم خودم گرفتم هیچ کاری ازت برنمیاد!
اشکها و نگاه مظلومش را ندید گرفتم و از اتاق زدم بیرون...
https://t.me/+6arS-VpwTYU0ODhk
https://t.me/+6arS-VpwTYU0ODhk
- دکتر سروش مهرآرا؟؟
بچه به بغل ایستادم، تمام دنیایم شده بود بهار کوچولو...
- هنگامه؟؟
قدمهایم را تند کردم که میان جمعیت پاساژ گم شوم، هرگز نمیتوانستم بچهی هنگامه را برگردانم او نفس من بود از خونم نه اما از جانم...
- وایسین تو رو خدا وایسین!
چادر افتاده بود روی شانهاش و نگاهش مثل همان وقتها نجیب، مثل بهار کوچولوی من که عین مادرش بود...
- تو رو خدا بچمو بدین به خدا خونه کرایه کردم...
- برو هنگامه راحتمون بذار!
تازه موهای بهارم درآمده بود که خرگوشی ببندمش، تازه دندان درآورده بود و گازم میگرفت... میدادمش! امکان نداشت!
- اون بچهی منه دکتر، دیانای ثابت میکنه، ازتون شکایت میکنم!
دستهایش را باز کرد برای بهار، چرخیدم تا بچه خودش را در آغوش مادر حس نکند.
- اگه اینقدر دلت بچهتو میخواد چرا زنم نمیشی؟
نفهمیدم چهطور گفتم این حرف را اما وقتی هنگامه چادر سر کرد و سرخ شده سرش را زیر انداخت فهمیدم اشتباه نکردهام...
- پول شکایت داری یا آشنا؟ راحت میتونم با رشوه دهنشونو ببندم! انتخاب با خودته!
قدم برداشتم که دور شوم میخواستم بهار را برای همیشه مال خودم داشته باشم...
- وایسین... قبوله...
https://t.me/+6arS-VpwTYU0ODhk
https://t.me/+6arS-VpwTYU0ODhk
93740
من قباد کاشفی... مردی متعصب و اسم و رسم دار...
صاحب یکی از شرکت های ساختمان سازی عظیم توی کشور هستم!
زنم و خیلی دوس دارم، اما اون باردار نمیشه...
زنم بخاطر فشارهای خانواده برام زن دوم میاره! زنی که من نمیخوامش..
اما وقتی زن اولم حامله میشه و....🔞❌😱
https://t.me/+-KMWcCvDOT82N2Zk
فول هات و ممنوعه🫦
1 05210