رمان زندانبان❤️
زندانبان یه رمانه از جنس ذهن مریض نویسنده اش❤ ماجرای دختر و پسری که سرنوشت اونارو مجبور میکنه همدیگه رو بکشن اما...💘 بنرا واقعیه و بهشون میرسیم😉
Больше537
Подписчики
+8124 часа
+1037 дней
+13730 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
Repost from N/a
⭕️انفجار انتقامی ترین رمان تلگرام⭕️
- تو حق نداری بگی من زن دیگهای دارم فهمیدی؟!
بعد زدن حرفش، گلوی دنیز رو بیشتر فشرد، فضای حمام به قدر کافی خفه بود و با کار آرکا بیش از پیش، گرفته تر شد.
قفسه سینهی برهنه دنیز به سختی بالا و پایین میشد و نفس خس خس کنان از دهانش بیرون میزد.
- آرک...
با شنیدن صدای ملیسا که قطع شده بود به عقب برگشتن:
- ت... تو داری او... اون عوضی بو میبوسی؟!
آرکا، تن برهنه و بیجون دنیز رو کف حمام رها کرد و بیرون رفت اما با خون دماغ شدن ملیسا و بیحال شدنش، دنیا دور سرش چرخید‼️💯
https://t.me/+ma9aoZyfmW1iNmE0
https://t.me/+ma9aoZyfmW1iNmE0
دختره رو صیغه میکنه و با زنش میبرتشون کانادا، اما اونجا رازهایی برملا میشن که...🔞
700
Repost from N/a
داستان مثلث عشقی 🔥😍🔺️
دوتا مردی که عاشق یه خانم دکتر میشن❤️🔥
یکی سرگرد پروندهی جنایی 🥵
یکی سرآشپز معروف دیوونه🤤
برای خوندن این رمان جذاب و صحنه دار🔞روی لینک زیر کلیک کنید👇🏻💥
https://t.me/+vDp2uPAX5N05Y2Q0
۸صبح
700
Repost from N/a
🖤عزاداریهاتون قبول درگاه حق🖤
لیستی از رمانهای برتر این هفته انتخاب شد👇🏼
لینک لینک لینک لینک لینک لینک لینک
🖤ولی من هر بار که دنیا بهم سخت گرفت
اسمتو صدا زدم آقا اباعبدلله🖤500
Repost from N/a
پرونده هارو گذاشتم رو میز کاوه و چشمکی بهش زدم ، میخواستم برگردم که دستام اسیرش شد و لبشو چسبوند به گوشمو گفت:
+فرار میکنی بیبی
-نکن کاوه موکل بیرونه
دستشو کرد توی شلوارم که ناخواسته آهم بلند شد..
+دلم میخوادت همین الان
مجالی بهم نداد بی طاقت منو خوابوند رو میز و حمله کرد به لبام..🔞🔥
https://t.me/+RRoYVtwaXog4Mjk0
"وکیل هورنی که نمیتونه از منشی هاتش بگذره حتی اگه موکل منتظرش باشه..🤤💦"
#گی #عاشقانه #صحنهدار #اروتیک #خشن #رئیس #کارمندی
https://t.me/+RRoYVtwaXog4Mjk0
https://t.me/+RRoYVtwaXog4Mjk0
https://t.me/+RRoYVtwaXog4Mjk0
24پاک
700
Repost from N/a
مامان منو نازدار امشب تو اتاق خودم میخوابیم
بعد رو به من کرد و با چشمک گفت مگه نه؟
نگار رفتاراش چند وقتیه عجیب شده
لحافطو برداشت و گفت: دنبالم بیا دختر عمه
رفتم داخل اتاقش که یهو درو بست و اومد سمتم
پاشو محکم وسط پام فشار داد که اه غلیظی کشیدم..
ولی متعجب داشتم نگاش میکردم
نگار چرا داشت اینکارو میکرد.
اروم دم گوشم زمزمه کرد:
_امشبو میخام باهات حال کنم دختر عمه
خیلی مستم امشب بدجوری داغونم
قول میدم بهت خوش بگذره توام لذت ببری🤤
لباس داغشو روی لبام گذاشت و.💋😋
سرشو تو گودی گردنم برد و زبونشو زیر گردنم کشید و دستشو گذاشت روی....🤤🍑💦
https://t.me/+KGJevn6MeGA1YzNk
https://t.me/+KGJevn6MeGA1YzNk
https://t.me/+KGJevn6MeGA1YzNk
نگار که با دختر عمه هم دانشگاهیش سعی میکنه رابطه برقرار کنه یه شب باهاش سک.س میکرد که مامانش میاد و...😈🔞💦
24پاک
700
Repost from N/a
دختره رو دزدین و دوست پسرش و شوهرش میرن تا نجاتش بدن🫣😎🔥
صداش از پشت سرم میومد _کثافتتتت چطوری جرعت کرده نفس رو بدزده
+حروم زاده اگه دستش به زنم بخوره خونش حلاله ، تو کجا داری میای؟
_ فکر کردی نفسو تنها میذارم ؟
+زن من به تو چه دخلی داره که داری سنگشو به سینه میزنی لاشییی
بدون توجه به من دستشو برد سمت دستگیره ی ماشین و با اشاره ای به سربازای پشت سرش گفت :
_دعا کن که نفس به کمکم نیاز داره وگرنه الان تو هلفدونی بودی آشپز کوچولو
اولین قدم و برداشتم که با کله بزنم تو سرش ولی سریع نشست تو ماشینو گازشو گرفت
با تمام قدرتم زدم رو کاپوت ماشین و گفتم : +میکشمت ساعی میکشمتتت
لحظه ای به خودم اومدمو زیر لب گفتم : نف ، نفس....
سریع نشستم توی ماشین گازشو گرفتم
2 مرد که عاشق یه خانم دکتر میشن ! یکی سرگردِ جنایی یکی آشپزِ معروفبدو بیا تو چنل که از دست ندیش😍🔥 https://t.me/+vDp2uPAX5N05Y2Q0 ۲۳
300
⚘"زن ها" وقتی میخندند
⚘انگار دنیا میخندد میگویید نه ؟
⚘"زن" بخندد ، تمام مردان
⚘وابسته به آن میخندند
⚘آنها بلدند کاری کنند
⚘تا "پدر" بخندد ، "برادر" بخندد
⚘عشق بخندد
⚘دنیا بخندد ....
❤️💛
1300
پارت ۱۹۱
سیاوش دست روی شانهی او گذاشت مصمم گفت: بیخیال اون پیر مردای پوسیده و حرفایی که ممکنه بشنون یا بگن!...کار درستی کردی
کاوه هم لبخند زد و گفت: پس برو به مهمون خارجیت برس و اینجا رو بسپر به خودم!
سیاوش با لبخند قدردانیاش را نشان داد و از او جدا شد.
تمام راه را تا اتاقش به این فکر میکرد که آریا اینجا چه میکند.
تا چه اندازه میشد روی او و کمکهایش حساب کرد ؟
اگر او هم تبدیل به مخالفی سر سخت میشد چه ؟
به اتاقش که رسید به احترام آریا که داخل اتاق بود اول در زد.
هرچه نباشد او هم یک شاهزاده و وارث یک حکومت بود.
درست مثل سیاوش!
بدون آنکه منتظر اجازه باشد در را باز کرد و داخل شد.
در را پشت سرش بست به سمت برادر زن آیندهاش چرخید.
خودش بود.
او را به یاد داشت.
برادر زیبا روی آرتمیس!
برخلاف آرتمیس چشمهای آبی داشت و اعضای صورتی که هیچ نقصی نداشتند ، در کنار هم چهرهای شبیه نقاشی ساخته بودند.
#part191
❤ 2
1300
Repost from N/a
دختره رو دزدین و دوست پسرش و شوهرش میرن تا نجاتش بدن🫣😎🔥
صداش از پشت سرم میومد _کثافتتتت چطوری جرعت کرده نفس رو بدزده
+حروم زاده اگه دستش به زنم بخوره خونش حلاله ، تو کجا داری میای؟
_ فکر کردی نفسو تنها میذارم ؟
+زن من به تو چه دخلی داره که داری سنگشو به سینه میزنی لاشییی
بدون توجه به من دستشو برد سمت دستگیره ی ماشین و با اشاره ای به سربازای پشت سرش گفت :
_دعا کن که نفس به کمکم نیاز داره وگرنه الان تو هلفدونی بودی آشپز کوچولو
اولین قدم و برداشتم که با کله بزنم تو سرش ولی سریع نشست تو ماشینو گازشو گرفت
با تمام قدرتم زدم رو کاپوت ماشین و گفتم : +میکشمت ساعی میکشمتتت
لحظه ای به خودم اومدمو زیر لب گفتم : نف ، نفس....
سریع نشستم توی ماشین گازشو گرفتم
2 مرد که عاشق یه خانم دکتر میشن ! یکی سرگردِ جنایی یکی آشپزِ معروفبدو بیا تو چنل که از دست ندیش😍🔥 https://t.me/+vDp2uPAX5N05Y2Q0 ۲۳
1000
Repost from N/a
دخترک بیچاره و بی پناهی که خودشو به مافیا روس میفروشه😳😱
https://t.me/+03zk4V-ekjRhNjIx
20پاک
1500
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.