cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

آبان‌بآنو|زِفیـ✨ـر

•|﷽|• مینویسم از عشق🤍 دیگر آثار: بیاباهم‌باشیم |بازنویسی| زِفیر |آنلاین| تریپسیکور(الهه‌رقص)، آتالانتہ، مروارید غرق شده، دیوانه‌ی شبنم {درحال تایپ} خالق:آبان‌بآنو❄ هر روز پارت داریم بجز ایام تعطیل🌙 ڪپی ممنوع🚫 @caffetakroman عضو انجمن کافه رمان

Больше
Рекламные посты
7 785
Подписчики
-1624 часа
-1077 дней
-17730 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

دو پارت جدید❤️ لینک پارت اول👇 https://t.me/c/1837835162/12 دوستان به پارتهای پایانی نزدیک میشیم و مبلغ بالاتر میره💔 قبل از افزایش قیمت، vip رو خریداری کنید😍
Показать все...
#پارت_چهارصدونودونهم #زفیر دور خود میچرخید و کاش سرش را به جایی بکوبد. -میکشمت... میکشمت... سوئیچش را چنگ زده و سمت در پا تند میکند. اینبار خونش حلال بود... گردنش را میشکست. به‌ یکباره می‌ایستد... گردن چه کسی را زیر دستانش میخواست خورد کند؟؟ نفسش را؟؟ نسیم روزهای گرمش را تهدید به کشتن گرفتن جانش میکرد!؟ وای بر او... وای بر مغز خرابش... -چیکار کنم... چه گلی به سرم بگیرم؟؟ ای خدا... ای خدا... مستاصل بود... پریشان و کلافه... میکشت... بعد خودش هم به درک میفرستاد... -مستی... به خودت بیا... به خودِ احمقت بیا... و مغزش فرمان حرکت میدهد. برو و کشتنش را برای خود حلال کن... مشت میشود دستش و فقط میرود... این قضیه فقط با خون پاک میشد. مگر جانش نمیدانست عقیم است... حامله‌ بود و میخواست طلاق بگیرد؟؟ -برای همین میخواستی از پیشم بری؟؟ قدم هایش سست بود... تاری چشمانش عیان... و خوره‌ای که به جانش افتاده کشنده... سوار ماشین میشود و قبل از آن، تبرش را در دست میگیرد. میخواست چه کند با آن؟؟ جانِ خود را بگیرد؟؟ نفس‌خودش را قطع کند؟؟ "تو مجبوری... خیانت کرده... خیانت کرده و طلاق خواسته... برای آبروت، برای دوباره مسخره نشدن لازمه بکشیش... بکشش... همین حالا بکشش... بکشش" و وای به‌قلب آتش گرفته‌اش که کلید خاموشی مغز و عقلش را میزند. خاموش میشود مغزش و پایش را روی گاز فشار میدهد... بوی خون می‌آمد... خونی که هیچ‌گاه قرار نبود از دستانش پاک شود!
Показать все...
#پارت_پانصدم #زفیر -باز کن درو... باز کن تا نشکستمش زنیکه خراب. نفسی عمیق کشیده و ملافه را بیشتر روی خود می‌اندازم. با هر مشت و لگدی که به در میزد، جان از تنم میرفت. -فریان داره میاد... میکشتت، بهش گفتم حامله‌ای. چشمانِ خیسم را روی هم میگذارم. لبان لرزانم را داخل دهانم کشیده و در خود جمع میشوم. -هیچ غلطی نمیتونین بکنین... هیچکاری، هیچ کاری... به خود امید واهی میدادم... امیدی که میدانستم واقعیت ندارد. ترس؟؟ در نزدیکی‌ام، دقیقا روی سرم سایه افکنده بود. نمیتوانستم نداشته باشمش... دلم شور میزد و دست و پایم یخ زده بود. کاش میتوانستم آن آزمایش لعنتی را بگیرم... نشانش دهم که عقیم بودنی در کار نیست... بگویم که همه چیز تقشه بود اما... درِ مغزم را بسته بودم و میخواستم ببینم واکنشش را. اینکه بدون آزمایش هم باورم میکند؟؟ و نمیدانستم قرار است بوی خون همه جا بپیچد... خوش خیال بودم... -پسرم اومد... فریانم اومد. میشنوم صدایش را و دستانم، ناخداگاه دور شکمم میپیچد. محافظت از اویی که نمیدانستم هست یا نه، اولین وظیفه‌ی من بود. -بیا بالا قربون قدو بالات بشه مادر... بیا که پاک کنیش از صفحه‌ی روزگار. و من میمردم و نمیفهمیدم معنی رفتار خاتون را. اینکه دشمنی‌اش با من چه بود؟؟ برای چه نمیخواست سر به تنم باشد... مرگم را چرا میخواست؟؟ -کجاست؟؟ نفسم کجاست؟؟ لفظ آن نفس، مثل هیچ کدام از نفس هایی که برایش میمردم نبود. ترسناک بود... دهشتناک... وهم آور. نفس گفتنش، موهای تنم را سیخ کرده بود. -اینجاست مادر... خودشو قایم کرده، دکتر آوروم نزاشت معاینش کنن. اینو بگیر بده بهش که مطمئن بشی تخمش دوزده‌س
Показать все...
پارت جدید❤️ لینک پارت اول👇 https://t.me/c/1837835162/12 دوستان به پارتهای پایانی نزدیک میشیم و مبلغ بالاتر میره💔 قبل از افزایش قیمت، vip رو خریداری کنید😍
Показать все...
#پارت_چهارصدونودوهشتم #زفیر گوشی را که فرقی با گدازه آتش نداشت، روی زمین پرت کرده و موهایش را چنگ میزند. باور نمیکرد... پاک بود نفسش... قدیسه بود... جانش بود... جانش بود. -خفه شو... دروغه. دارن کثیف بازی میکنن عوضیا... سینه‌اش بالا و پایین میشد و گرمش بود... گرم نه، داشت آتش میگرفت سر و پایش... فیلم قطع نمیشد و همین به کِرم های مغزش جولان میداد... برای خراب کردن افکارش... مسموم کردن ذهنش و... صدای موبایل هم میشود بنزینی روی آتش... میسوزاند و هیچ جسدی باقی نمیگذارد... -تموم شد... همه‌چی تموم شد. هه... به پیشانی‌اش کوبیده و میخواست افکارِ اسیدش را از آنجا خارج کند... افکاری که به سود هیچ کدامشان نبود. صدای موبایلش قطع شده و اینبار... میمرد... مردن نه، کاش میمرد اما این صدا... به شکش دامن نمیزد. "کجایی پسرم... کجایی خاتون به قربونت، بیا..‌ بیا که زنت تخم دو زرده کرده. زن خرابت مگه نمیدونست عقیمی؟؟ مگه نمیدونست بچت نمیشه... زن هرزت حامله‌س... معلوم نیست ا‌ز کی حامله‌س مادر تصدقت بشه... خودشو تو سوراخ موش انداخته. فدات بشم بیا که بی‌آبرو شدیم. بیا..." صداها در سرش میپیچد. سیستم های عصبی‌اش از کار افتاده و کاش قدرت تحلیل افکارش را داشت. "طلاق میخوام... طلاقم بده" "نمیخوام فریان بفهمه..." "مگه نمیدونست عقیمی؟؟ زنِ خرابت... حامله‌س..." "طلاق میخوام... طلاقم بده... طلاق میخوام کثافت قاتل" الکل خوب به مغزش رسوخ کرده بود... آنفدر که قدرت تحلیلش را از کار بی‌اندازد... آنقدر که افکار شوم و دیو مانندش، موریانه وار عصب های مغزش را بخورند. -طلاق میخواست... حامله‌س... از... با کف دستانش به سرش کوبیده و نعره میزند. خدا بشنود صدای این مردِ سینه سوخته را... -زنم از کی حامله‌س... از کی؟؟ داخل چنل vip پارت 660 هم رد کردیم و...😱 چنل vip با 5 ماه فاصله، رفته رفته این فاصله بیشتر میشه و کلی اتفاق هیجان انگیز انتظارتونو میکشه🥹 چنل vip زِفیر رو فقط و فقط با قیمت 38/000 تومان میتونین داشته باشین و از خوندن لذت ببرید. خوندن پارت های 5 ماه جلوتر مبلغ رو به شماره کارت: 💳5859 8312 0926 6179 «حسنا دروحی» واریز کنید و فیش رو به آیدی زیر ارسال کنید @it_hawti
Показать все...
سه پارت جدید❤️ لینک پارت اول👇 https://t.me/c/1837835162/12 دوستان به پارتهای پایانی نزدیک میشیم و مبلغ بالاتر میره💔 قبل از افزایش قیمت، vip رو خریداری کنید😍
Показать все...
#پارت_چهارصدونودوهفتم #زفیر صدای زنگ گوشی‌اش که می‌آید، بی توجه به آن بازم هم از آن زهره‌ماری مینوشد. میدانست بد مست است... آنقدری که هیچ کس و هیچ چیز را نشناسد. خورده بود... نه اینکه هیچ گاه لب آنها نزند، نه... فقط هیچ وقت اینگونه زیاده روی نمیکرد. صدای "دینگِ" گوشی روی نروش راه میرفت. بر میدارد موبایلش را و صفحه‌اش را با چشمانی تار باز میکند. "فیلم زنت در اومده... دعوتت میکنم به دیدن فیلم هیجان انگیزه زنت‌و  اون یارو رفیق شفیقت... رضا" نیشخند میزند... مزاحم های عوضی‌. حق نداشتند نام همسرش را به زبان بیاورند.. -حرومیای کثافت... نفس‌نفس میزند اما دست از خوردن بطری نمیکشد. "برات فرستادم... میتونی فعلا با این سرگرم باشی بعد به فکر کشتنم بیوفتی. زِفیر" میخندد... بلند و دیوانه وار... جوری که گلویش هم میسوزد. بطریِ نوشیدنی را سمت دیوار پرت کرده و فیلم را باز میکند. -تف تو این نِت تخمی... باز شو... نمیخواست بازش کند. پس چرا کِرم های داخل مغزش به او دستور دیدن فیلم را میدادند. -فیلم زنت؟! هه... یه فیلمی به شما کثافتا نشون بدم ک... "پس یه خونه‌ی خالی باهام قرار بزار... نمیخوام فریان بفهمه" فیلم را پِلی کرده بود و... چه طوفانی شروع شده بود آن فیلم. ویران کننده... زجر آور و کشنده... "باشه عشقِ من... نمیزارم فریان بفهمه" رضا بود... صدای رفیق بیست ساله‌اش را حتی از فرسنگ ها دور میشناخت. همان رضایی که نتوانست کشتنش را برای خود کناری بگذارد... -هه... فکر کردن نمیفهمم... صداشو... اره، اره صداشو دستکاری کردن اینا... حروم زاده ها... داخل چنل vip پارت 660 هم رد کردیم و...😱 چنل vip با 5 ماه فاصله، رفته رفته این فاصله بیشتر میشه و کلی اتفاق هیجان انگیز انتظارتونو میکشه🥹 چنل vip زِفیر رو فقط و فقط با قیمت 38/000 تومان میتونین داشته باشین و از خوندن لذت ببرید. خوندن پارت های 5 ماه جلوتر مبلغ رو به شماره کارت: 💳5859 8312 0926 6179 «حسنا دروحی» واریز کنید و فیش رو به آیدی زیر ارسال کنید @it_hawti
Показать все...
تخفیف‌و تمدید کردیمااا🥹 تا فردا ساعت ۱۲❤️
Показать все...
دوستان به مناسبت عید تخفیف داریم😍 تا آخر امروز میتونین با مبلغ 28/000 تومان، vip رمان #زفیر  رو داشته باشید اونجا به پارتای حساس رسیدیممم🥹
Показать все...
سه پارت جدید❤️ لینک پارت اول👇 https://t.me/c/1837835162/12 دوستان به پارتهای پایانی نزدیک میشیم و مبلغ بالاتر میره💔 قبل از افزایش قیمت، vip رو خریداری کنید😍
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.