cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

Рекламные посты
335
Подписчики
-224 часа
Нет данных7 дней
+330 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

من آدمای دورو رو واقعا نمیتونم تحمل کنم
Показать все...
این آهنگ،همیشه اشک من رو در میاره.
Показать все...
Empyrium – Dying Broken Hearted.mp37.76 MB
سلام لونت عزیزم،این یک نامه است. یک نامه برای تو. شاید خواندن این برایت کمی غریب باشد،میدانم،با خودت غریبه ای،بهتر از هرکسی این را میدانم عزیزکم. برای مدت مدیدی‌ از خودم ذره‌ای مهربانی نسبت به تو نشان ندادم،شاید مرا نبخشی،ولی میشود این بار در آغوشم بگیری؟شکسته‌ام،بد شکسته ام و پناهی جز خودم ندارم. دخترکم،تو باید خوب بشوی،به اجبار. تو،برای چیز‌های بیهوده چشم به این جهان نگشوده‌ای. تو در مهتابی،تو در ژرفای اقیانوسی،تو در شفق قطبی‌ای.تو در ندای آواز قو‌های وحشی جاری‌ای.تو در اوج زیبایی درک نشدنیِ تاریکی به سر می‌بری،تو در آینه‌های بخار گرفته‌ای.تو در من نفس می‌کشی و من در کنار تو تمنای لحظه‌ای زندگی می‌کنم. دستم را بگیر،به تو قول خواهم داد دیگر رهایش نکنم.در حقت خیلی کوتاهی کردم،از شرم می‌میرم حتی اگر عذرخواهی کنم. از تو خواهش ‌می‌کنم عذرخواهی وقیحانه مرا بپذیری؛ ولی یادت نرود بر تو چه گذشت،یادت نرود کیستی. اجازه بده حداقل این بار را صادق باشم،راستش تشکر نمی‌کنم بابت اینکه تا به حال مسبب زنده ماندنم شدی. من فقط حسرت می‌خورم که هستی و نمرده‌ای،و مجبورم زنده بمانم. دروغ گفته‌ام اگر بگویم گاهی دلم نمی‌خواهد کودک پر شوق و لبریز از آرزوی درونم به خواب ابد برود. تاسفم چیزی را تغییر نمی‌دهد،با این حال باز هم متاسفم لونت عزیزم.می‌دانم خوشت‌ از تکرار نمی‌آید اما،مرا ببخش. با آرزوی یک روز خوب و بال‌هایی درخشان،این نامه را به دست باد می‌سپارم. -دوست‌دارِ تو،آنیما
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
audio.mp36.33 MB
سلام بر کسی که شاید روزی این نامه را میان گلبرگ‌های ادریسی پیدا کند. اکنون که این نامه را می‌خوانید من مرده‌ام و جسم رنجورم را پشت سر گذاشته‌ام. شاید کسی به عمق من درک نکرد زندگی چقدر بی‌ارزش و مرگ چقدر شیرین است. به شیرینی قهوه‌ای که برای آخرین بار میان بوته‌های ادریسی آبی نوشیدم. مرگ مادریست که اکنون در آغوش او آرامم و قلب خسته‌ام برای تپش دیگر تقلا نمیکند. دیگر نیازی به قرص‌های رنگارنگم ندارم و از این بابت خوشحالم چرا که گاهی آن‌قدر قرص وارد معده‌ام میکردم که دیگر سیر میشدم و جای غذای واقعی نمی‌ماند،جسمم غذا را پس می‌زد. خوشحالم که دیگر مانند تکه‌ای گوشت و یا کسی که در زندگی نباتی به سر میبرد گوشه‌ای نیوفتاده‌ام. خوشحالم زیرا دیگر مجبور نیستم تنش شدیدی را به خاطر وجود آدم‌های اطراف تحمل کنم و تلاش کنم برای پیدا کردن گوشه‌ای تنها بودن و دست و پا زدن برای آرامش. از شدت اضطراب بیهوش نمی‌شوم و بعد از به‌ هوش آمدن با این حقیقت تلخ که کسی متوجه من نبوده رو به رو نمی‌شوم و همچون جسدی بی‌رنگ که نفس میکشد،به ناشناسِ درون آینه خیره نمی شوم. من خوشحالم، دیگر مجبور به نقاب زدن و ساخت نقاب‌های رنگی نیستم، دیگر لازم نیست با احوالپرسی دیگران دست و پایم را گم کنم و جواب‌های پیچ در پیچ بدهم، مجبور به مرور خاطرات دردناک کودک تنهایی که گوشه‌ی باغ نشسته نیستم،کودکی که کودکی نکرد و حقایق تلخی را چشید و واقعیتی را دید که شاید اگر کس دیگری بود تا اینجا هم زنده نمی ماند. اینگونه درد های مغزم آرام میشود،شاید با مرگ. من خوشحالم که دیگر مجبور به تحمل آینه‌های دق شکنجه‌گرم نیستم، من شادم و همین برای من کافیست. همین که به خودم رسیدم خرسندم می‌کند، من واقعی،یک مرده!نه پوسته ای مجلل از نقاب های زنده بودن. نه مرده‌ای که زندگی میکند ،و یا زنده‌ای که مردگی میکند. ای کاش‌های بسیاری بر جای گذاشتم ، شاید اگر آن‌ها را به هم وصل کنی طول آن از کهکشان پیشی بگیرد،کاش قبل از مردنم آخرین نقاشی‌ام را کامل میکردم،یا به بوته ی گل رزم که مرده است آب می‌دادم،خورشید را صمیمی تر نگاه میکردم،به ماه بیشتر خیره میشدم و بیشتر گریه می‌کردم. کاش شب را بیشتر بیدار میماندم، بیشتر می‌نوشتم، بیشتر دوستت دارم‌هایم را به او می‌بخشیدم و بیشتر به یاد لحظات شادم می‌افتادم. کاش قبل از اینکه مرگ چشم‌هایم را ببوسد بیشتر عشق را نفس می‌کشیدم، بیشتر زیر باران قدم می‌زدم و بیشتر برای پاک کردن نفرت عمیقی که در قلبم ریشه دوانده بود تلاش میکردم. کاش زندگی را زندگی میکردم و لحظه‌ای از حیات عروسکی خود فاصله میگرفتم. آرزویم شد یک بار آرامش خاطر،لحظه‌ای احساس امنیت،لحظه ای غریبی نکردن،آرزویم شد یک شاخه ادریسی،لحظه‌ای لبخند،شبی پر اشک یا آغوشش که جای تمام سیگارهایم را بگیرد؛آرزویم شد در حسرت‌ها غرق نشوم،از آرزو ها پر نشوم؛من آواز بخوانم و خدا طرح بزند،ادریسی‌ها خونین نشوند و خواهرم وحشت نکند. آرزویم شد یک دنیا آرزو نشوم. هیچ‌گاه برای خودم زندگی نکردم،اما متاسفم که آن‌قدر قوی نبودم که برایتان زندگی کنم،شاید باید برای بار هزارم تلاش میکردم و نقاب محکم‌تری می‌ساختم. کاش زمانی که استخوان‌هایم را لای بوته ها پیدا میکنید بوته‌ای ادریسی از میان دنده‌هایم روییده باشد. اگر روزی ناگهان حس کردید کسی بی لمس در آغوشتان گرفته و قادر به دیدنش نیستید،شاید من باشم. متشکرم که لحظات تلخ و شیرین را به من هدیه دادید،کاش می‌توانستم بگویم دوستتان دارم اما من از خود و احساسم هیچ نمیدانم. امیدوارم شما به جای من زندگی کنید. به عنوان آخرین حرف می‌خواهم بپرسم اولین خاطره ،یادگاری و یا جمله‌ای که از من به یاد می‌آورید چیست؟ -دوست‌دار شما،یک از دست رفته
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
Trash Magic - For K.m4a4.93 MB
اگه یک روز نبودم،کلی از این جعبه‌ها برات باقی می‌مونه.
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.