شعر ساقی (زهرا وهاب)
دلنوشته های موزون ساقی ارتباط با مدیر: @Saghi_zhw
Больше273
Подписчики
Нет данных24 часа
-17 дней
+430 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
چه لطیف است قبا بر تن چون سرو روانت
💚 "سعدی شیرازی"💚
ای که کشته ست جهان را خم ابروی کمانت
دل ببندم به بهارِ غم تو یا به خزانت
به امان تو سپردم؛ سرِ بی سایه ی خود را
سنگ آشوب زد آسان؛ به سرم باز امانت
از ازل محو تماشای جهانی و جهانی،
خالی از چشم نشسته ست چو کوران نگرانت
بسکه در کاسه ی چشمان بشر نیست نگاهی
بیم دارم که بدوزند زمین را به زمانت
شعله در دامن شعرم بزن ای قند مکرر
که چنین لال نشسته ست به توصیفِ دهانت
جان به در هم برم از دست اجل؛ می کشد آخر
عاشق بی سر و پایی چو مرا؛ زخم زبانت
از سر مهر بکش بر سر دل، دست محبت
که طلب کرده همه عمر، فزون از دگرانت
مانده در وادی وحشت دل سرگشته ام آیا
می کشاند به کجا؛ کار مرا نام و نشانت
#زهرا_وهاب_ساقی
۲۵ آذر ۴۰۲
👏 8❤ 3👌 3😍 1
می توان در سینه تنها بذرِ رافت کاشتن
بی تامل کینه ورزی را به هیچ انگاشتن
قحطی عشق است با این حال آسان می شود
کیمیای مهر را در سینه ها انباشتن
راه بسیار است؛ اما تا رسیدن پیش یار
می توانی جای پا، با سر قدم برداشتن
گاه باید از سر احسان، به رسم همدلی
رنج خلق الله را، چون رنج خود پنداشتن
بر فراز قله های خشم باید مرد وار
پرچم پاک و سفید صلح را افراشتن
می شود با فکر مرگ و ترس از روز حساب
دست از آزردن خلق خدا برداشتن
پشت بر بی مهری دنیای فانی ای خوشا
روح عطر آگین حق را زیر پا نگذاشتن
زمزم اخلاص می شوید غبار کبر را
حسن روز افزون بیارد صدق نیت داشتن
#زهرا_وهاب_ساقی
۲۱آذر ۴۰۲
👌 3👍 2❤ 2😍 1
سلام و عرض ادب عزیزان دل روزتون به خیر . دیروز کلیپی از یک کبوتر گذاشتم که اونو انسان بزرگی برای من فرستاده بود من اطلاعی در مورد مشکل اون کبوتر نداشتم و منتشر کردم.بعد آقای دکتر غفاری منو نسبت به اصل داستان آگاه کردن من کلیپ فعلی رو جایگزین کردم. از آقای دکتر غفاری تشکر می کنم واز شما عزیزان برای اشتباهی که انجام دادم عذر خواهی می کنم قصد داشتم زودتر اینپیام رو بذارم اما به امور منزل مشغول بودم و الان فراغتی حاصل شد که بنشینم و بنویسم
👍 2❤ 2🙏 2😍 1
به درد عشق با روحی که خود درگیر شیدایی ست
مدارا کی توان کردن؛ که دردم ناشکیبایی ست
نپرس از موطنم جایی ندارم جز کنار او
که هر کس بست بر او دل؛ نه اینجایی، نه آنجایی ست
من از تنها شدن هرگز نترسیدم که دور از او
دلم در ازدحام خلق هم درگیر تنهایی ست
حصار تلخ دلتنگی، گرفته دور جانم را
نشان مرگ درجانم عذاب بی مسیحایی ست
سر و پایم به قربان نگار عیب پوشم که
دلم را پیش او شرم از، گناه بی سر وپایی ست
جهانی غرق در ظلمت نباشد دیدنی اما
شکوه اوست در چشمم اگر دنیا تماشایی ست
#زهرا_وهاب_ساقی
۱۸آذر ۴۰۲
👍 7👏 3👌 3😍 1
سلام علیکم .... عزیزان همراه..
بزرگی این کلیپ رو برای من فرستاد و بعد دیدنش این حکایت از سعدی در ذهنم مرور شد :
یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشهای خفته.
شوریدهای که در آن سفر همراه ما بود نعرهای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت.
چون روز شد گفتمش: آن چه حالت بود؟
گفت: بلبلان را دیدم که به نالش در آمده بودند از درخت و کبکان از کوه و غوکان در آب و بهایم از بیشه.
اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خفته.
دوش مرغی به صبح مینالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که تو را
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیحگوی و من خاموش
ما چی هستیم؟مشتی آدم پر مدعا، متکبر، خودخواه با توهم ساده لوحانه ی بندگی. خدایا آیا جایی برای بخشیدن ما مونده هنوز؟؟؟؟
#زهرا_وهاب_ساقی
❤ 3👌 2😍 2
سلام علیکم همراهان مهربانم.یبار قصه ی پستچی را تو کانال گذاشتم ولی نمی دونم چرا پخش نمی شد. منم حذفش کردم الان دوباره تو کانال گذاشتم... گوش کنید قشنگ بود.
پستچی_آنتونیو اسکرمتا(راوی: بهروز رضوی)
❤ 5🙏 2
شعله ی چشمت اگر روشن کند فانوس را
می رباید از شب ما وحشت کابوس را
ای بصیر بالعباد ای عشق از رو برده است
دیده بان چشمهایت، گشت نامحسوس را
من همان حیران مدهوشم که از فرط جنون
می درد بر خویش جهلش پرده ی ناموس را
روح عصیانی که از روز ازل با پای لنگ
روی دوشش برده عمری صخره ی افسوس را
می چکد از بالش خیسم سراب اما شبی
خواب دیده ماهیِ احساسم اقیانوس را
ای که داروی خیالت دردمندان را شفاست:
مرهم مهری بیاور زخم ناملموس را
دل به جز عشقت نخواهم بست وقتی روزگار
میدهد بر باد آسان تخت کیکاوس را
خسته ام از محبس دنیا؛ دعا کن دست مرگ
از حصار تن رها سازد منِ محبوس را
#زهرا_وهاب_ساقی
۱۴آذر ۴۰۲
👍 11🔥 3❤ 2😍 1