cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

𝄟⃝𝑁𝑂𝑉𝐸𝐿'𝑆↬𝐵𝑇𝑆

↝𝑾𝒆𝒍𝒄𝒐𝒎𝒆 𝒕𝒐 𝒕𝒉𝒆 𝒔𝒑𝒆𝒄𝒊𝒂𝒍 𝒈𝒂𝒍𝒂𝒙𝒚 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒏𝒐𝒗𝒆𝒍 ↝𝑰 𝒉𝒐𝒑𝒆 𝒚𝒐𝒖 𝒆𝒏𝒋𝒐𝒚 𝒕𝒉𝒆 𝒑𝒐𝒔𝒕𝒔 ♡ 〇 ⎙ ⌲⁣ ˡⁱᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ⁣ ↝𝑪𝒉𝒂𝒏𝒆𝒍'𝒔 𝒃𝒊𝒓𝒕𝒉𝒅𝒂𝒚: 2023 𝑨𝒑𝒓𝒊𝒍25

Больше
Рекламные посты
1 701
Подписчики
+624 часа
+97 дней
+4030 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

Repost from N/a
Фото недоступно
🔤🔤🔤 🅰️🅰️🅰️🅰️🅰️ 🔤🔤🔤🔤 🔥مجمـوعه‌ای از چنـل‌های هــات، نـورانـی و خیــس #آسیـای‌شــرقی برات چیـدم. کامـلترین‌ مجـموعه‌‌‌ی #ویـژه که در طول هـفته بهـش نـیاز داری. 🌵🌵 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
چـک کن و جویــن شو! لینـک‌‌ها #محدودیــت داره.
🔗 𝗕𝗹𝗮𝗰𝗸 𝗧𝗮𝗯 𝗟𝗶𝘀𝘁 + 𝟭𝗞, +𝟯𝗞
Показать все...
◂پورنهاب💧Gay▸
◂جونگکوک💧Sexy▸
◂فان💧kdrama▸
◂گی💧BL▸
◂کیدراما💧fun▸
◂کره‌جنوبی💧kdrama▸
◂اسمات💧Hyunlix▸
◂بی‌ال💧Yizhan▸
◂تهکوك💧Hot▸
◂پورن💧korea▸
◂توییت💧Kdrama▸
◂دزیره💧Vkook▸
◂سناریو💧Taekook▸
◂کیپاپ💧Lyrics▸
◂ایمجین💧Taekook▸
◂کیدراما💧Video▸
◂فیکشن‌های💧BTS▸
◂سکسی💧fiction▸
◂بی‌ال💧necklace▸
◂درتی‌لاس💧Lesbian▸
◂موزیک💧Music▸
◂فیکشن💧Omegavers▸
◂زیرنویس💧BTS▸
◂جوک‌های💧Jin▸
◂آهنگ‌های💧Russia▸
◂روابط🌕Hidden▸
◂پیشگویی🌕Kpop▸
◂اسمات🌕BL▸
◂سریال‌های🌕Korean▸
◂لزبین🌕China▸
◂دنیای🌕Kdrama▸
◂دنس🌕Tiktok▸
◂دوراهی🌕Idol▸
◂بی‌ال🌕Korea▸
◂فیلم🌕Jdrama▸
◂بنگتن🌕FUN▸
◂ادیت🌕Kdrama▸
◂دنیای🌕BTS▸
◂حواشی🌕Cdrama▸
◂اسکیز🌕Smut▸
◂درنده🌕KookV▸
◂اسمات🌕BTS▸
◂دودوهیِ🌕Evil▸
◂کاپلای🌕OnlyFriends▸
◂بی‌ال🌕New▸
◂سناریو🌕KookMin▸
◂دیلی🌕RainBow▸
◂ویکوک🌕Hub▸
◂توییت🌕Kdrama▸
◂فیکشن🔥Holy▸
◂فیکشن🔥Exo▸
◂سریال🔥Kdrama▸
◂فول‌فیک🔥Vkook▸
◂مانهوا🔥+18▸
◂ییجان🔥Fic▸
◂سناریو🔥KookV▸
◂گی‌کده‌ی🔥Yizhan▸
◂دیلی🔥Bangtan▸
◂سناریو🔥BTS▸
◂اکسو🔥Fanfic▸
◂امگاورس🔥KookV▸
◂کاپل🔥BoysLove▸
◂اسمات🔥Bangtan▸
◂کیدراما🔥Series▸
◂ولاگ🔥MakeUp▸
◂خاکبرسری🔥Movie▸
◂مانهوا🔥+18▸
◂سکس🔥Kiss▸
◂پورنوگرافی🔥Sex▸
◂پورن🔥Lesbian▸
◂پورن🔥HyunLix▸
◂فیلم🔥Cdrama▸
◂گی‌انیمه🔥Porn▸
Part:90 مسیر رو عوض کرد و خیابون متنهی به دانشکده رو رد کرد. توی یه فرعی پیچید و جلوی در بزرگ مشکی رنگی قرار گرفت دستش رو روی بوق گذاشت. با باز شدن در وارد شد ،دستی به نگهبان تکون داد و کنار بقیه ماشین ها پارک کرد تهیونگ:اینجا محوطه پشت دانشکده اس فقط اساتید و کارمند ها اجازه ورود دارن.(با سر به ا.ت اشاره کرد که پیاده شه) از ماشین پیاده شد و در صندلی عقب رو باز کرد چند تا نقشه لول شده و جزوه رو برداشت بعد از چک کردنشون در ماشین رو بست و ماشین رو دور زد، کنار ا.ت ایستاد و توی بغلش انداخت ا.ت که انتظار این حرکت رو نداشت دست پاچه کاغذ ها رو گرفت تهیونگ سرتا پا نگاهی بهش کرد چینی به بینیش داد و دستش رو روی چونه اش گذاشت انگار که داشت به چیزی فکر میکرد لبی کج کرد و نگاهی به کیف دستش و ا.ت کرد نگاهش چند باری بین کیف و ا.ت رد و بدل شد تهیونگ: اینم بگیر . بدون این که فرصت حرف زدن یا عکس‌العملی بهش بده یه دستش رو توی جیب شوارش کرد جلوتر راه افتاد. تهیونگ:عقب نمون. ا.ت که سعی میکرد تمام وسایل رو توی دستش نگه داره دنبال تهیونگ راه افتاد تهیونگ:الان که وارد سالن اصلی بشیم منو تو رو ببینن همه چیز عادیه ،تو یه شاگردی که داری به استادی که دیروز از یه فاجعه نجاتش داده کمک میکنه. البته منم این لطف و در حقت کردم که کمکم کنی چطوره؟! امروز یه جلسه مهم داریم اما قبلش باید بریم با رئیس دانشکده صحبت کنیم متوجهی؟!(دستی که آزاد بود رو موقعی حرف زدن تکون میدادن ) ا.ت که با وسایله توی دستش کلنجار میرفت که نیوفتن و سعی میکرد خودش رو با قدم های بلند و تند تهیونگ هماهنگ کنه بله ای گفت تهیونگ: خوبه. من باهاشون حرف میزنم که مقصر اتفاق دیروز تو نبودی از امروز باید بیای سرکلاسات،متوجه ای؟ ا.ت:بله تقریبا وسط سالن اصلی بودن تهیونگ: میخوام به جای سورا تو رو به اردوی ژاپن ببرم نمیشه که از الان توی کلاس های فشرده شرکت نکنی!! ا.ت: بله. تهیونگ چند لحظه سرجاش ایستاد لبخندی گوشه لبش نشست و دستش رو مشت کرد انگار که نقشش گرفته باشه یس!!! ا.ت:بله؟؟؟(با صدای بلند) هنوز صدای ترکیدن بادکنک و ریختن فر فره های رنگی توی سرش تموم نشده بود که جنگ و باخت!! روی پاشنه پاش چرخید و با نگاهی که توش تعجب،خشم و حتی خونسردی بود روبه رو شد صدای بله ا.ت اونقدری بلند بود که توجه بقیه رو به استاد و شاگردی که توی فاصله چند متری از هم هستن جلب کنه. اخم بین ابروهاش افتاد و فاصله بینشون و کم کرد 𖤓⃝ #hybrid 𖤓⃝ #𝑆𝑒𝑎𝑠𝑜𝑛_1 𖤓⃝ #𝐴𝑑𝑚𝑖𝑛_𝑀𝑜𝒉𝑖 ┄┄•●❅ 𝄟⃝𝑁𝑂𝑉𝐸𝐿'𝑆↬𝐵𝑇𝑆 ❅●•┄┄
Показать все...
𝄟⃝𝑁𝑂𝑉𝐸𝐿'𝑆↬𝐵𝑇𝑆

↝𝑾𝒆𝒍𝒄𝒐𝒎𝒆 𝒕𝒐 𝒕𝒉𝒆 𝒔𝒑𝒆𝒄𝒊𝒂𝒍 𝒈𝒂𝒍𝒂𝒙𝒚 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒏𝒐𝒗𝒆𝒍 ↝𝑰 𝒉𝒐𝒑𝒆 𝒚𝒐𝒖 𝒆𝒏𝒋𝒐𝒚 𝒕𝒉𝒆 𝒑𝒐𝒔𝒕𝒔 ♡ 〇 ⎙ ⌲⁣ ˡⁱᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ⁣ ↝𝑪𝒉𝒂𝒏𝒆𝒍'𝒔 𝒃𝒊𝒓𝒕𝒉𝒅𝒂𝒚: 2023 𝑨𝒑𝒓𝒊𝒍25

13
00:01
Видео недоступно
sticker.webm0.38 KB
دیگه داره نمیشه ریکت ها
Показать все...
👀 6
گریه هم خوبه ریکت قشنگیه😂🦥
Показать все...
😭 12 2
Pαɾƚ:32 وقتی رسیدم از شانس و اقبال هوسوک همون جا تو حیاط بود با دیدن وضعیتم و یه نیمه زنده ای که رو دستامه و میدوام با چشای گرد پشتم اومد تا اتاقم نامجون:کوک...کوک... هوسوک:چی؟؟؟؟ نامجون:بگوووووو کوک بیاددددددددد صداش کنننننننننننن جوری داد کشیدم که برگ های گلدون های اتاقم لرزیدن هوسوک هول کرده فوری رفت کوک و طبیب قصر رو خبر کرد کوک وقتی اومد تو چشاش به گشاد ترین حالت درومد کوک:ای...این کیه////: پاشدم و یقشو گرفتم تو مشتم و رفتم تو صورتش نامجون:الان اصلااااا وقت سوال نیست فقط نجاتشششش بدههه ل...لطفا.... فقط نجاتش بده کوک... کوک:خیله خب خیله خب . . . . 《دو ساعت بعد》 انقدر دم در اتاق رو قدم برداشته بودم که تعداد رگه های پررنگ چوب کف زمین رو کامل شمرده بودم بالاخره کوک و طبیب قصر اومدن بیرون کوک با چشای گرد و صورت عرق کرده متعجب بهم خیره شد کوک:یا خود خدا... یا پشم المقدس... هوسوک واقعا رفیقت همچین شغل کثافتی داشته؟؟؟؟ هوسوک:چیشد زندس؟؟؟؟ کوک:ن..نمیدونم... با ترس و با گنگی به اینور اونور نگاه میکرد عرق صورتشو پاک کرد و همون جوری گنگ شروع کرد توضیح دادن کوک:ن...نمیدونم چیکار کردم.. تنها کلمه ای که تو ذهنمه آنتی بیوتیک عه..... همه چی خیلی تمیز بود ولی نمیدونم این اطلاعات فاکی چین تو مخم... باورم نمیشه کل کمرش رو شکافتم و دوباره بستم.... 𖤓⃝ #my_lifes_book2 𖤓⃝ #𝑆𝑒𝑎𝑠𝑜𝑛_2 𖤓⃝ #𝐴𝑑𝑚𝑖𝑛_𝑇𝑒𝑠𝑠𝑎 ┄┄•●❅ 𝄟⃝𝑁𝑂𝑉𝐸𝐿'𝑆↬𝐵𝑇𝑆 ❅●•┄┄
Показать все...
😭 24 2🤣 1
Фото недоступно
تهیونگ بعد از تولید 4فرزند گرامی: آخ آخ ای ای ای موز عزیزم نفس بکش پسر ما میتونیم فقط یکی دیگه مونده
Показать все...
🤣 14 1🤨 1
Фото недоступно
ورژن رنگی و جدید تشریف اوردن🤝🏻
Показать все...
👾 12
00:01
Видео недоступно
sticker.webm0.38 KB
3
اندکی دیگر ریکت میخواهم دلبندان پاشید ببینم تا قاطی نکردم
Показать все...
👀 8
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.