فصل سرد باغچه 🍀
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» رهی... سدسکوت،فایل بوینارنگی،فایل آنارشی،vipکامل منبهیام،vipکامل برهنهزیرباران(درحالنگارش) فصلسردباغچه(درحالنگارش)
Больше18 794
Подписчики
+73024 часа
+1 6757 дней
+1 87430 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
Repost from N/a
00:06
Видео недоступно
بردین ملکشاهی🔥
یه خلافکارِ بلند آوازه و کله خراب!
رئیس و بزرگ یه محله است... مردی که نگاه همهی دخترا با شیفتگی به دنبالشه.
یه محله حاضرن بخاطرش جون بدن و شب و روز دارن ازش محافظت میکنن... محله مخوفی که غریبه هارو راه نمیدن!
مرد با شرفی که تو گذشته گناه بزرگی داشته...
حالا یه دختر کُردِ جذاب به محله اومده و میخواد اونجا زندگی کنه. دختری که تو اولین دیدار چشم بردین و میگیره و قانون محله رو براش میشکنه، اما فقط به یک شرط... اونم اینکه اون دختر توی خونهی اون زندگی کنه و....🥹❤️🔥
https://t.me/+bl0CedGO9lszZjA8
https://t.me/+bl0CedGO9lszZjA8
عاشقانهای متفاوت🍓🤍
https://t.me/+bl0CedGO9lszZjA8
- جرات داری حرف زدن من و دوسدختر قبلیمو ضبط کنی بفرستی برا عموت ولی جرات نداری الان بگی طلاق میخای؟
از ترس با گریه گفتم:
- من غلط کردم...طلاق میخام.
- احمق پدرسگ...
طلاقت بدم نمیگن بردین ملکشاهی نمیتونه زناشو نگه داره؟ بشین پا زندگیت.
با هق هق نالیدم.
- میتونم طلاق غیابی بگیرم هنوز دخترم.
- لی ب لالات گذاشتم پرو شدی!
https://t.me/+bl0CedGO9lszZjA8
7.23 KB
13610
Repost from N/a
- جانِ دلِ همایون، درد و بلات به جونم چیزی دیگه نمونده یه کم طاقت بیار....
هر لحظه تبش بالاتر میرفت و دمای بدنش بیشتر میشد داغیش لرز به تنم میانداخت، ترس از دست دادنش مرا تا مرز جنون میبرد. عرق روی پیشانیش را پاک کردم. با یادآوری رفتار خصمانه و ناعادلانهای که طی چند روز گذشته با او داشتم، برای صدمین بار لعنتی نثار خودم فرستادم...
منی که عین جونم دوستش داشتم، چطور تونستم تا این حد بیرحم باشم؟ من که میدونستم تو چه وضعیتیه چرا اذیتش کردم؟
نباید بخوابه، بیشتر به خودم فشردمش، تن و بدنش رو نوازش گونه و با ملایمت مدام لمس میکردم تا هوشیار بمونه ...
- آآآخخ!
صدای آخ تؤام با ناله از میان لبهایش قلبم را فشرد.درد زیادی رو تحمل میکرد.... میان اصوات نامفهومی که به گوش میرسید گاهی اسمم را صدا میزد...
- همایون!
- جانم زندگیِ همایون، درد و بلات به جونم ....
تنش کورهی آتش بود. دستانم را حریصانه دورش پیچیدم و او را بیشتر در آغوش گرفتم، صدای نالههایش قلبم را به درد میآورد. ملتمسانه برای چندمین بار گفتم:
- قربونت برم، الآن میرسیم یکم دیگه طاقت بیار....
سر و صورت و چشمهای تبناکش را برای چندمین بار بوسیدم ...
دیگر اهمیت نداشت راننده بُهت زده تمام حواسش به منی بود که مافوقش بودم و همه ازم حساب میبردن، انتظار چنین رفتاری را از من نداشت ... مهم نبود شاهد گریهی صدا دار و التماسم باشه...
صدای بیرمق یانار زیر گوشم پیچید :
- بچهها، خیلی کوچیکن مراقبشون باش ....بهشون گفتم بابا سفره برمیگرده بگو که برگشتی...
پس واقعیت داشت اون پسر دختر خوشگلی که دیدم من باباشون بودم؟
حامله بوده و نمیدونستم، لعنت به من!
لباش رو بیقرار بوسیدم :
- خودت باید بهشون بگی... طاقت بیار خوب میشی الآن میرسیم....
از شدت بیچارگی و درماندگی با فریاد به عظیمی توپیدم:
- مرتیکهی بیهمه چیز مگه نمیبینی حالش رو؟! خبرمرگت زودتررررر...
https://t.me/+8GUWhgYeeV9lZGFk
https://t.me/+8GUWhgYeeV9lZGFk
این همون رمانیه که تعداد زیادی از #نویسندههای مطرح تو کانالن و دنبالش میکنن 😊
❌نویسندهاش بسیار متعهد و منظمه، با پارت گذاری منظم + پارتهای هدیه 🎁 ادمیناش هم مؤدب😊
https://t.me/+8GUWhgYeeV9lZGFk
https://t.me/+8GUWhgYeeV9lZGFk
هر کس بیاد پیوی لینک بخواد امکانش نیست چون کانالش کاملاً خصوصی شده، پس فرصت رو از دست نده
https://t.me/+8GUWhgYeeV9lZGFk
https://t.me/+8GUWhgYeeV9lZGFk
10900
Repost from N/a
Фото недоступно
من آهو ام
دختری که فقط ۱۴ سالشه وهنوز فرق دست چپ و راستش رو نمیدونست اما پام به حجله باز شد و اون شب اتفاق وحشتناکی برام افتاد که...
ومن شدم عروس مرد مرموز و ناشناخته ای که ده سال ازم بزرگتره ....اما
https://t.me/+v77lhDGs2Ns3MGVk
https://t.me/+v77lhDGs2Ns3MGVk
ولی آهیل حس کرد غیر از قهوه دلش یک چیز دیگر هم می خواهد، مثلا چیزی شبیه یک تشر، با چاشنی #حسی که هنوز اسمی برایش نداشت!
چشمانش تنگ شد و دستش را سر شانه ی دختر نشست.
لبش را با زبان تر کرد و از میان دندان های کلید شده اش گفت:
-دیگه هیچ وقت #قهر نکن ، شنیدی؟ هیچ وقت!
https://t.me/+v77lhDGs2Ns3MGVk
رمانی جذاب با صحنه های غیرقابل باور❤️🔥
6300
Repost from N/a
- توی لپتاپت عجب چیزایی داری!
با حرص تایپ میکنم.
- مردک دیوانه. توی پوشههام نرو شخصین.
چند شکلک خندان برایم ردیف میکند و بعد عکسی از خودم میفرستد که سرم داغ میکند.
عکس من در اشپرخانه با تاپ و شورتک.
- چه شخصی هم هست! موهای ژولیده و شلوارک ماماندوز. خدایی چرا با من اومدی سر دیت؟
با حرصی که کم کم دارد به گریه تبدیل میشود گوشی ام را میاندازم. بعد از سالها توانسته بودم مردی را برای خودم پیدا کنم و او چه کرده بود؟
درحالی که مجذوب جذابیتش شدم، لپتاپم رو دزدید و حالا قرار بود تک به تک عکسهای شخصیام را به مسخره بگیرد.
- قهر کردی جوجو؟ بیا خودم واست لباس خوشگل میخرم.
و باز هم شکلک خندان و عکس دیگری از من.
این بار در دانشگاه.
آن هم با ژاکت قهوهای بلند کهنهام، شبیه گداها شده بودم.
سریع به او زنگ میزنم.
- سلام بر جوجوی بدلباس من!
- میشه لپتاپم رو پس بیاری؟ هرکاری بگی میکنم.
صدای خنده ی شیطانیاش میآید.
- هرکاری؟ باشه بیا دم در.
ناباور به سمت بیرون میدوم که موتورش را دیدم. مردک دم در خانه ام است.
سریع به سمتش میروم که لپتاپ را پشت سرش قایم میکند.
- یه بوس شب به خیر بده تا بهت بدمش.
❌مامان همیشه میگفت بهترین رابطهها از عجیبترین ملاقاتها شروع میشن. توی اولین قرارم با اون مرد، لپتاپم دزدیده شد، دومین دیدارم وقتی بود که یواشکی وارد خونهم شد و آخرین ملاقات؟ وقتی توی ادارهی پلیس فهمیدم پنج سال پیش مرده!
https://t.me/+Hfc4XVWmx3VlNDU8
https://t.me/+Hfc4XVWmx3VlNDU8
https://t.me/+Hfc4XVWmx3VlNDU8
12500
Repost from فصل سرد باغچه 🍀
00:16
Видео недоступно
💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐
🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم
❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️🔥
💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان
🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍
🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜
👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇
🆔@seyed_ahmadhashemi
📞09057936026
@telesme1
همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها ť17ŕ
https://t.me/telesme1
لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا
2.11 MB
23200
00:16
Видео недоступно
💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐
🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم
❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️🔥
💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان
🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍
🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜
👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇
🆔@seyed_ahmadhashemi
📞09057936026
@telesme1
همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها ť17ŕ
https://t.me/telesme1
لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا
2.11 MB
👍 1
23700
Repost from N/a
- جونمی، دورت بگردم ، چی شدی باز؟ چرا نگفتی حالت بد شده؟ خبر مرگم خودمو زودتر میرسوندم!
لعنت به من بیشرف!!!
چطور توانستم پشت تلفن با حرفهای نیشدار اذیتش کردم و به این حال و روز افتاد؟ بیشعور تو که طاقت دیدنش در این حال را نداری غلط میکنی حرفی را بگویی که به آن عمل نمیکنی!
صدای نفسهای سنگین و خس خس سینهاش دلم را زیر و رو میکند. موهای پریشانش را از پیشانی و صورتش کنار میزنم...
چطور مرا که تارک دنیا شده بودم و از دخترها بریده بودم، پایبند خودش کرد؟
طوری که حالا نفسم به نفسش بنده، بین شانههایش را نوازش میکنم بلکه نفس کشیدن برایش راحتتر شود...
سر و صورتش را میبوسم، قربان صدقهاش میروم و ملتمسانه میخواهم مرا ببخشد.
دستم را میفشرد . میخواهد چیزی بگوید ولی نفس کم میآورد. تقلا میکند کلماتش بریده بریده است.
- آقا ... غوله..... این.....بار .....واقعنی...دارم.... میمیرم....
اخم میکنم. حتی تصور نبودنش هم برایم راحت نیست. بیطاقت جایی زیر گلویش را میبوسم. عطر موهای پریشانش حالم را دگرگون میکند. زیر گوشش زمزمه میکنم.
- آتيش پاره مگه نگفتم دیگه به من نگو آقا غوله.... حالا که گفتی عواقبش پای خودته...
میلیمتری بینمان فاصله نیست. با زاری زیر گوشش زمزمه میکنم:
- به وقتش چنان غول بودنم رو بهت نشون بدم که غول گفتن یادت بره!
پلکهایش روی هم میافتد. در آستانهی جان دادنم . به هر ترتیب باید کاری میکردم طاقت بیاورد تا اورژانس برسد...... خم میشوم و ......
https://t.me/+WR1h9T2Ueug3Yzg0
https://t.me/+WR1h9T2Ueug3Yzg0
https://t.me/+WR1h9T2Ueug3Yzg0
https://t.me/+WR1h9T2Ueug3Yzg0
https://t.me/+WR1h9T2Ueug3Yzg0
رمانی متفاوت و جذاب پنجمین رمان نویسنده♥️
💔💔💔💔💔
33510
Repost from N/a
-غلط میکنی بدون اجازه شوهرت جلوگیری میکنی از بارداری..!
پرخشم نگاهم میکند و نفس نفس میزند.با حرص جواب میدهم:
-من بچه مرد خیانتکارو نمیخوام بفهم...!
نگاهش رنگ میبازد و سیبک گلویش متورم میشود.فکر نمیکرد از کثافت کاریش با خبر شوم.حتی به ذهنش هم نمیرسید چمدان آماده کرده بودم بروم...بیخبر...که داغ میگذارد روی دلم.
به سینهاش میکوبد.
-کی خیانت کرده ؟من...؟
یک قدم جلو میآید و من عقب میروم.آن قدر جلو میآید که من به دیوار پشت سر میچسبم ولی باز هم کوتاه نمیآیم.
-همهجا پر شده از کثافتکاریات...همه میدونن یه زن باز حرفهای هستی یه لاشی تمام معنا...
مات میماند و پلک نمیزند.
-حواست به حرفات هست ؟
دست روی سینه پهناش میگذارم و به عقب هولش میدهم.چانهام میلرزد:
-اگر تو بلدی خیانت کنی منم بلدم...!اگر تو میتونی همبستر زنهای مختلف بشی منم میتونم....
گونهام میسوزد.باورم نمیشود به من سیلی زده باشد.رگهای گردنش باد کرده و پرههای بینیاش از خشم باز و بسته میشود:
-پس میخوای همچین غلط کنی...؟!
ترسناک شدهبود و چشمانش غرق خُون.
با دست به سرم میکوبد و جیغ میکشم و زمین میافتم.بارها گفته بود با غیرتش بازی نکنم.
گفته بود بعد از مادرش من بزرگتربن خط قرمزش هستم.آن قدر خشمگین بود که نگذاشت بگویم من لعنتی سه ماهه که هیچ قرص کوفتی مصرف نمیکنم و او دچار سوءتفاهم شده است.
دیوانهوار فریاد میکشد:
-گفته بودم از زن خیانتکار بیزارم....گفته بودم عشقمو با دستای خودم خاک میکنم ولی نمیذارم به رِیشم بخندی...
بغض در گلویم ریشه میزند و چانهام میلرزد.میخوام عذرخواهی کنم ولی امان نمیدهد و کمربندش را از کمر بیرون میکشد و روی تنم فرود می آورد.
نفسم میرود و درد در تنم جان میگیرد.کمی بعد که از درد بیحس شدهام گرمی چیزی را بین پاهایم حس میکنم ولی توانایی تکان خوردن ندارم.
فقط چشمهای گشاد او را می بینم و صدایش که میلرزد.
-خون...؟آهو چرا خونریزی داری...!
**او نمیداند ولی من میدانم.جنینام که تازه نطفهاش بسته شدهبود را پدرش با دستای خودش کشت.چشمهایم سیاهی میرود ولی قبل از بسته شدن زمزمه میکنم:
-من باردار...من باردارم بودم لعنتی**🔞....!
https://t.me/+_66XhY0OrzdlN2Zk
https://t.me/+_66XhY0OrzdlN2Zk
❌ به دلیل صحنههای بیسانسور🔞 فقط تا چند ساعت فرصت عضویت برقرار است بعد از اون لینک به طور خودکار باطل میشه❌
#پارت۳۹۰رمانشه
.
20500
Repost from N/a
00:06
Видео недоступно
بردین ملکشاهی🔥
یه خلافکارِ بلند آوازه و کله خراب!
رئیس و بزرگ یه محله است... مردی که نگاه همهی دخترا با شیفتگی به دنبالشه.
یه محله حاضرن بخاطرش جون بدن و شب و روز دارن ازش محافظت میکنن... محله مخوفی که غریبه هارو راه نمیدن!
مرد با شرفی که تو گذشته گناه بزرگی داشته...
حالا یه دختر کُردِ جذاب به محله اومده و میخواد اونجا زندگی کنه. دختری که تو اولین دیدار چشم بردین و میگیره و قانون محله رو براش میشکنه، اما فقط به یک شرط... اونم اینکه اون دختر توی خونهی اون زندگی کنه و....🥹❤️🔥
https://t.me/+bl0CedGO9lszZjA8
https://t.me/+bl0CedGO9lszZjA8
عاشقانهای متفاوت🍓🤍
https://t.me/+bl0CedGO9lszZjA8
- جرات داری حرف زدن من و دوسدختر قبلیمو ضبط کنی بفرستی برا عموت ولی جرات نداری الان بگی طلاق میخای؟
از ترس با گریه گفتم:
- من غلط کردم...طلاق میخام.
- احمق پدرسگ...
طلاقت بدم نمیگن بردین ملکشاهی نمیتونه زناشو نگه داره؟ بشین پا زندگیت.
با هق هق نالیدم.
- میتونم طلاق غیابی بگیرم هنوز دخترم.
- لی ب لالات گذاشتم پرو شدی!
https://t.me/+bl0CedGO9lszZjA8
7.23 KB
27700
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.