cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

Chaosmotics | کائوسموتیکس

🔊درسگفتارهای فلسفه معاصر | سروش سیدی ◇Researcher at the New Centre for Research and Practice ♧Researcher at the Posthuman Lab

Больше
Рекламные посты
1 948
Подписчики
Нет данных24 часа
+287 дней
+11630 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

Funkadelic Maggot Brain 🎼 @chaosmotics
Показать все...
71 Maggot Brain.mp324.38 MB
👍 9
Показать все...
اخلاق علیه اخلاقیات؛۱- اسپینوزا، حلول و اخلاق- به‌‌هدایت محمد جواد سیدی - بخشی از جلسه آخر

اخلاق علیه اخلاقیات؛ ۱- اسپینوزا، حلول و اخلاق به‌هدایت محمد جواد سیدی بخشی از جلسه آخر www.bidar.school

https://www.instagram.com/bidar.school/​

telegram channel: t.me/bidarschool در تاریخ فلسفه همواره تمایز مهمی بین اخلاق (ethics) و اخلاقیات (morality) وجود داشته است.‌ اما به تدریج این تمایز به سود اخلاقیات به محاق رفته است. اخلاق که شناخت توان‌‌های متفاوت هر موجود و «ارزیابی» میزان تحقق آنهاست، جای خود را به «داوری» اخلاقیاتی بر مبنای ارزش‌های ثابت می‌دهد. در این دوره‌ها با تکیه بر چهار فیلسوف یعنی اسپینوزا، نیچه، فوکو و دلوز، می‌کوشیم سیر تحول مفهوم اخلاق را دنبال کنیم. از اخلاق اسپینوزا تا تبارشناسی اخلاقیات نیچه، از شیزوکاوی دلوزی تا مقاومت فوکویی، نقاط تلاقی، تماس، اختلاف، واگرایی و همگرایی متعددی وجود دارد که با ردیابی آنها تلاش می‌کنیم طرحی از اخلاق در برابر اخلاقیات به دست دهیم.   در هر دوره به یکی از این متفکران می‌پردازیم اما همزمان به ارتباطات بین آنها نیز اشاره خواهیم کرد تا به تدریج این طرح کامل شود. در نخستین دوره نگاهی خواهیم داشت به کتاب اخلاق اسپینوزا تا آن را همچون درآمدی بر اندیشه‌ی متفکرانی چون دلوز و فوکو بخوانیم. به همین سبب در خواندن این کتاب بر شش مفهوم مهم و برهمکنش درونی آنها خواهیم پرداخت: حلول، معرفت‌شناسی، عواطف، بردگی، آزادی و حق طبیعی. مسئله‌ی اصلی ما در این دوره طراحی چهارچوبی مفهومی است که نسبت بین حلول و اخلاق را روشن‌تر سازد تا بتوانیم تمایز دو مفهوم اخلاق و اخلاقیات را درک کنیم. تکیه‌ی اصلی ما بر متن اخلاق اسپینوزا و همچنین رساله‌ی سیاسی و رساله‌ی الاهیاتی-سیاسی خواهد بود‌. نقشه‌ی مفهومی این دوره حرکتی را بین این شش مفهوم ممکن می‌سازد. از هستی‌شناسی حلولی و تضمنات آن آغاز می‌کنیم و مسیر خود را به سمت معرفت‌شناسی ادامه می‌دهیم. معرفت‌شناسی حلولی با تکیه بر توازی نفس و بدن و پیوند تأثرات و تصورات، اسپینوزا را قادر می‌سازد تا ضمن توصیف وضعیت بردگی، راه چیرگی بر آن را نیز نشان دهد. مفهوم حق طبیعی در پی عبور از خلال تنش بین بردگی و سروری و تلاش برای تبدیل واکنش‌گری به کنش‌گری تقویم می‌یابد. در نهایت کل این منظومه‌ی مفهومی به تصور جدیدی از «قدرت» منتهی می‌شود که نقش مهمی در تفکر فلاسفه‌‌ای خواهد داشت که در دوره‌های بعد به آنها خواهیم پرداخت. محمدجواد سیدی فارغ‌التحصیل کارشناسی ادبیات انگلیسی از دانشگاه فردوسی مشهد، و کارشناسی ارشد فلسفه از دانشگاه علامه‌ی طباطبایی است. او در ۱۳۹۵ از رساله‌ی دکترایش تحت عنوان «نیچه در تفاسیر هایدگر و دلوز: خاستگاه‌ها و مقصدها» در دانشگاه علامه‌ی طباطبایی دفاع کرده، از آن زمان تاکنون مشغول ترجمه و تدریس فلسفه‌ی معاصر بوده، و بر فلسفه‌ی معاصر اروپایی، بالاخص فلسفه‌ی معاصر فرانسوی و آلمانی متمرکز است. بخشی از مطالعات او معطوف به آثار متفکرانی چون فوکو، دلوز و آگامبن است و اندیشه‌ی آنها را در نسبت با انقلاب هستی‌شناختی هایدگر و همچنین بازگشت به اسپینوزا پس از دهه‌ی شصت میلادی مورد بررسی قرار می‌دهد. او در همین مسیر درسگفتارهای فوکو در کولژ دو فرانس و همچنین کتاب نابهنجاری وحشی اثر آنتونیو نگری را ترجمه کرده است. این آثار از سویی در پیوند با هستی‌شناسی‌های تفاوت مخصوصا نزد هایدگر و دلوز هستند و از سوی دیگر جنبه‌ی سیاسی این فلسفه‌ها را برجسته می‌کنند. سیدی در سال‌های اخیر بر فلسفه‌های پسادلوزی از بدیو و ژیژک تا ماتریالیسم نظری معاصر تمرکز داشته ‌است.

👍 10
سرآغاز روانکاوی نقطه‌ای بود که فروید با گسستن از شارکو اعلام‌ کرد مشکل فرد هیستریک نه در مغز او بلکه در زبان اوست. فلج هیستریک ناشی از ترومایی در ساحت زبان و دلالت است. معمای اصلی هیستری این بود که چرا فلج در بدن فرد هیستریک حرکت می‌کند و تغییر محل می‌دهد؟! چرا آسیب از یک عضو به عضو دیگر می‌رود؟! فروید دریافت که تمام بیماران هیستریک از یک ترومای جنسی آسیب دیده‌اند. تروما زخمی است که طبق تعریف به حوزه بازنمایی و زبان درنمی‌آید. کجاست نقطه‌ای که در آن بدن و زبان به هم گره می‌خورند، جایی که لیبیدو از بدن، از یک زخم، بیرون می‌ریزد. دلوز به این ایده رسید که هیستری اساسا یک بیماری نیست. هیچ سوژه‌ای نیست که هیستریک نباشد. اساسا سوبژکتیویته یعنی کنترل تکانه‌های هیستریک، نقطه‌ی توقف و به بن‌بست خوردن تکانه‌های هیستریک. اینجا دلوز این ایده‌ی درخشان را مطرح می‌کند: بدن همواره مضاعف است. بدن اصلا به ارگانیسم فروکاسته نمی‌شود. ارگان‌ها یا اندام‌ها نقاط انسداد بدن هستند. این نقاط انسداد از نظر کسی مثل ساندور فرنچی هرکدام تنشی را حمل می‌کنند. فالوس یک اندام برتر است زیرا کارش تخلیه‌ی تمام این تنش‌هاست پس مهمترین اندام است. به همین سبب بود که فروید همه‌چیز را به اختگی فرومی‌کاست. مهمترین نقد آنتی‌-اودیپ بر فروید و لکان همین بود‌: شما بدن را تنها پس از اختگی و فروکاسته‌شدن آن سطح حساس اشتدادی به یک ارگانیسم به رسمیت می‌شناسید. در حالی که خود نظریه‌ی فرویدی میل نشان می‌دهد که بدن بیانی از لیبیدو است. هر اندام مفری برای تخلیه‌ی لیبیدو است که به انسداد کشیده شده. این زبان (فرهنگ، تاریخ) است که به شکل‌های مختلف بدن را ارگانیزه یا انداموار می‌کند. فروید در فراسوی اصل لذت توضیح داده بود که تکوین حیات ارگانیک زمانی رخ داد که مقداری از انرژی لیبیدویی زمین در بستاری محدود به بند کشیده شد. حیات چیزی نیست جز تنش بین این حصار ضروری ارگانیک (که بدون آن ارگانیسم به سوی مرگ فرومی‌پاشد) و میل به فروشکستن این حصار و بازگشتن به وضعیت غیرارگانیک (بازگشت ثاناتروپیک). این همان ایده‌ی بنیادین فروید بود که در نخستین مطالعات بر روی هیستری به آن رسید: هیستری ناشی از سرکوب و عدم‌تخلیه‌ی "طبیعی" انرژی لیبیدو است (تصادفی نیست که فرد هیستریک ممکن است هر اندامی را با فالوس اشتباه بگیرد). از منظر شیزوکاوی، هیستری وضعیت بدن بدون اندام است. هیستری یک بیماری نیست بلکه وضعیت بنیادین این بدن اشتدادی است پیش از فروکاسته‌شدن به اندام‌ها. دلوز و گتاری نوعی مغالطه‌ی کانتی در روانکاوی می‌یابند. آنچه فروید سرکوب می‌نامد نه در منع قانونی پدر (عقده اودیپ) بلکه پیشاپیش در خود ارگانیزه‌شدن بدن و جامعه و سیاست رخ داده است. سرکوب پیشاپیش رخدادی سیاسی است نه فردی (خود فروید هم در آثاری مثل توتم و تابو و موسی و یکتاپرستی سعی داشت تکوین تاریخی سرکوب اودیپی را تبیین کند). مشکل روانکاوی این‌جاست که ترومای سوژه را همریخت با ژئوتروما تلقی می‌کند. به عبارت دیگر، حد دیفرانسیلی روانکاوی نه یک روانشناسی بلکه یک زمین‌شناسی است (و سپس یک کیهان‌شناسی نظری). درست همانطور که گرگ‌مرد برخلاف تصور فروید نه درگیر زخمی اودیپی بلکه درگیر حیوان-شدن بود، میل نیز در نهایت همواره درگیر نوعی زمین-شدن است. سوال اینجاست که روانکاوی چرا باید در این نقطه متوقف شود؟ کافی است به پیروی از خود فروید، در حرکتی اسپینوزایی، انسان‌محوری را کنار بگذاریم تا بتوانیم به جای تروماهای شخصی از تروماهای کیهانی سخن بگوییم. هر تکوینی یک تروماست. اینجاست که به چیزی همچون شقاوت دیفرانسیلی می‌رسیم که به جای ضرورت و ایجابیت، هستی را به برهمکنشی مستمر با حفره‌مندی یا خلأ تبدیل می‌کند و راه را برای تبدیل ژئوتروما به فرصتی برای دستکاری زمین می‌گشاید‌. × @chaosmotics
Показать все...
👍 29
Фото недоступноПоказать в Telegram
📪 روایت بایزر تلاشی است برای لمس نیروهایِ هنوز فعلیت‌نیافته و هنوز در انتظار، تا در تکرارشان وضعیتی جدید خلق شود. روایت او روایتی است که نیروهای ایجابیِ نهفته در لحظاتِ تکوینِ ایدئالیسمِ آلمانی را لمس می‌کند. کتاب بایزر به جای تقدیس این محصول، یعنی فلسفه‌های فیشته، شلینگ و هگل، آنها را به لحظات تکوین‌شان می‌کشد و متزلزل می‌کند. در این لحظات فراموش‌شدۀ تاریخ، در این حاشیه‌های مطرود، صداهایی شگفت‌آور به گوش می‌رسند؛ صداهایِ «شدن»، صدای فیلسوفانی چون هامان، یاکوبی، مندلسون و مایمون. صداهایی که پیش‌کشیدن دوبارۀ آنها تصویر مستقر از فلسفۀ آلمانی پس از کانت را یکسره دگرگون می‌کند: صداهای اقلیت. بازگشت به تلاطم این دوران، تصویر پذیرفته‌شدۀ تاریخ را کنار می‌زند، آن‌هم نه به سودای «کشف» حقیقتی که تاکنون مکتوم بوده، بلکه به قصد بیرون‌کشیدن تکانه‌ای که از تاریخ به «شدن» برسد... 🪣 از مقدمۀ مترجم #فردریک_بایزر #سید_محمدجواد_سیدی 🏛www.philosophycity.ir
Показать все...
👍 9
Cavernous Buckethead @chaosmotics
Показать все...
Buckethead – Cavernous.mp325.89 MB
👍 9
Фото недоступноПоказать в Telegram
Sascha Schneider, Hypnosis, 1904 @chaosmotics
Показать все...
👍 14
Показать все...
(ILR) Soroush Seyedi: From Crimson Intelligence to the Black Light

Intelligence - Love - Revolution Residency Case StudyIn his speculative fiction, The Crimson Intelligence, Suhrawardi speaks of a historical reason that reveals itself in each epoch in the form of a imaginary bird, called Seemorgh (literally meaning a meta-bird made of 30 birds), which in Persian mythology represents a unity of plurals, or the collectivity of singular reasons or birds that aspire towards the intelligible. There are an infinite number of collective intelligences or seemorthgs, ea

👍 28
نگاهی انتقادی به اندیشه‌ی ایرانشهری سید جواد طباطبایی سروش سیدی @chaosmotics
Показать все...
نگاهی_به_اندیشه_جواد_طباطبایی_سروش_سیدی.m4a175.32 MB
👍 35
Eleni Karaindrou, Closed Roads @chaosmotics
Показать все...
Concert In Athens CD 1 TRACK 3 (320).mp312.99 MB
👍 17
این تصور در بن ذهن خیلی‌ها جای گرفته که بدون دولت زیستن و اندیشیدن و عمل ممکن نیست. این همان منفیتی است که در بطن زبان نهفته است. بازنمایی یعنی تن‌دادن به اینکه بخشی از توان ما هرگز قابل‌بیان نیست. این تقابل بیان و بازنمایی است که اهمیت دارد. بیان ضد بازنمایی است. آنچه بیان می‌شود، برخلاف آنچه بازنمایی می‌شود، قدرتی است که اساسا قابل‌سلب یا تفویض نیست. مهمترین ادای سهم فیلسوفانی چون اسپینوزا، مارکس و نیچه ارائه مفهومی از قدرت است که سلب آن ممکن نیست. تصور بازنمایی سیاست و زندگی را به نوعی رنج یا باری بر دوش تبدیل می‌کند، چیزی که باید برایش کفاره داد. در نتیجه نهادهای سیاسی (جامعه مدنی، دولت، حزب، انتخابات، ...) همه برای سوژ‌ه‌ای که بازنمایی می‌شود، جایگزین نهادهای اعترافی ماقبل‌مدرن شده‌اند. سیاست به عرصه‌ی مراقبت و تنبیه فروکاسته می‌شود. دولت انضباطی مدرن همواره دولتی تنبیه‌گر است (بدهی، چنان که نیچه گفته بود، شکل عام این تنبیه است). درون معماری انضباطی-تنبیهی جامعه مدرن، تضادها اغلب رونوشت یکدیگرند. شکل‌های مختلف مشارکت یا عدم‌مشارکت در آنچه "سیاست" نام گرفته همه بدیل‌های شکل‌های فعلی تنبیه و مجازات هستند. روی دیگر سکه این آکندگی تنبیهی، وجدان معذب و نوستالژی گذشته است: در این آرزومندی نیز همچون مجازات همواره با جدایی بدن از آنچه می‌تواند کرد روبرو هستیم، با تفویض و تنبیه. شیفتگی مدرن به تنبیه و کنترل و انضباط که تبدیل به امری رایج شده، یک فضای سادومازوخیستی بی‌پایان بنا می‌کند. ما هرگز گویی به سرحد نقد دولت به مثابه یک شکل (state-form) نمی‌رسیم. آنچه به خصوص اندیشه‌های لیبرال و دست‌راستی درکی از آن ندارند نقد بنیادینی است که اندیشه‌ی رادیکال، نه به فلان شکل دولت، بلکه به خود دولت به مثابه یک فرم یا شکل وارد می‌کند. دولت بازمانده‌ای از دوران پیشامدرن است. این ایده‌ای است که از نیچه و وبر و مارکس تا فوکو و هایدگر و دلوز بر آن تاکید دارند: تلاش برای تخیل و ساختن یک حیات جدید همواره با موانعی برخورد می‌کند که دولت‌ ماتریس انتزاعی آنها را تشکیل می‌دهد‌. نقد بنیادین فرهنگ بشری، نزد این متفکران، نقد شکل حیاتی است که در تاریخ انسان استیلا داشته. هسته اصلی این نقد این بود که فرهنگ هرگز چیزی نبوده جز ابزارهای مختلفی برای کنترل و تنبیه و منضبط‌کردن افراد. به همین سبب است که تاریخ یا تبار این فرهنگ را تنها از روی هیروگلیف‌های زخم بر بدن‌های رام سوژه‌ها می‌توان نگاشت. در دوران مدرن، به استثنای متفکرانی چون اسپینوزا، تصور غالب این است که دوران بردگی به پایان رسیده و روشنگری ما را به موجوداتی مختار بدل کرده است، موجوداتی که دیگر تابع نیستند. اما مدرنیته هرگز پدیده‌ای یکپارچه و معطوف به اختیار و آزادی نبوده است، برعکس، آن میزان آزادی حاصل‌شده ناشی از مقاومت در برابر روندهای انقیاد بوده است. نقد این متفکران بر مدرنیته، برخلاف تصورات سطحی رایج، زیرسوال‌بردن دستاوردهای مدرنیته نیست بلکه اتفاقا تحقق تام آنهاست رها از منطق پیشامدرنی که در پس مفاهیمی مثل لیبرالیسم و دموکراسی و دولت خود را پنهان می‌کند‌. رهایی مدنظر مدرنیته، آرزویی که در سر داشت، در عمل نقابی شد بر شکل‌های مختلف مقاومت در برابر مدرنیته، یعنی بازتولید شکل‌های انقیاد به صور مختلف با ابزارهای جدید. دولت مدرن چیزی نیست جز مگاماشینی که تمام این ابزارها را سازمان می‌دهد تا یک فرایند تنبیهی سراسری را برسازد. به همین سبب است که دولت مدرن نه با قهر، بلکه با تبدیل سوژه‌ها به همدستان خود تحقق یافت. این همه زمانی ممکن شد که حیات با انضباط، سود و مجازات گره خورد، با کنترل آشوب و با وحشت از بازگشت چیزی به نام وضع طبیعی‌. دولت مدرن در ریشه‌هایش با مفهومی از زیستن گره خورد که آن را به عام‌ترین معنای کلمه به فرمان‌بری فرومی‌کاست. تاکید بر نقد state-form یا دولت به مثابه شکل تاکید بر این است که دولت‌ مدرن، علی‌رغم تفاوت‌های ظاهری مصادیق، هرگز چیزی جز بازیافت همان مکانیسم‌های تنبیهی ماقبل‌مدرن و تجهیز آنها با تکنولوژی‌های متفاوت و کارآمدتر نبوده است. (این نزاعی است به قدمت تاریخ، بین دو شکل کلی زیستن، شکل کوچگر و شکل ساکن، شکل آفریننده و شکل فرمانبر، سیلان و سکون). مهم‌ترین شکل این تنبیه چیزی نیست جز تفویض قدرت برسازنده‌. پارادوکس اینجاست که آنچه با هیاهوی بسیار همچون دستاوردی مدرن تبلیغ می‌شود چیزی نیست جز محول‌کردن قدرت تنبیه و کنترل افراد به خودشان، که حالا تبدیل به چیزی به نام سوژه یا شهروند شده‌اند. فقدان تخیل و ناتوانی در تجسم صور بی‌سابقه و آزاد زیستن خود را در قالب جدل‌های بی‌پایانی نشان می‌دهد که دو سوی آن همواره از منطق واحدی پیروی می‌کنند، منطق کنترل و انضباط.× @chaosmotics
Показать все...
👍 36
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.