cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

مـــــــن اربـــــــاب نیســــــتمــــــــ به قلم الهه

هــًمانطور کــه دلــم نمی‌خواهــد برده باشــم، دلــم هم نمیخواهد ارباب باشم، این تفکر من در مورد دمــوکراســی است. (من ارباب نیستم به قلم الهه) ❌کپی حتی با ذکر و نام نویسنده حرام است ❌ "روند پارت گزاری روزانه به جز جمعه ها و ایام تعطیل"

Больше
Рекламные посты
310
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

Repost from Request Novel
📎 نام‌رمان: #چوب_خط_اوهام 📎نویسنده: #نرگس_عبدی 📎ژانر: #عاشقانه #اجتماعی 📎خلاصه: تو یه خونوادۀ سنتی باشی، تو نامزدی حامله شی، بعد تازه طرف هم بذاره و بره‌. خیلی حرفه‌آ. کی می‌خواد جواب داداشی که رگ غیرتش باد کرده رو بده؟ بد باهام بازی کرد. می‌تونست ادامه نده، اما تا حامله کردن من پیش رفت و این شروع ماجرای ماست. #جدید🦋🌱 #فوق_سوپرایز😍🎊 #سوپرایزویژه😍💜 「 @Requestnovel 」🌻🌤🌿♥️
Показать все...
@Requestnovel چوب خط اوهام.pdf8.92 MB
های گایز چطورید ؟ با امتحان ها چیکارا میکنید ...؟ دوستان یه چنلی هست که حرف های مود خود من و میزنه شایدم حس و حال شما باشه . یه سر بزنید مطمئنم خوشتون میاد . از نویسندشم ک نگم براتون . https://t.me/TeXt_TiMe_FmM
Показать все...
|سکوت‌🦋|

کاش راهی برای فرار از این آدم ها پیدا کنم...

بالاخره جام جهانی هم تموم شد با برد آرژانتین 🇦🇷 .
Показать все...
𝐀 𝐛𝐢𝐭 𝐨𝐟 𝐚 𝐠𝐨𝐨𝐝 𝐟𝐞𝐞𝐥𝐢𝐧𝐠💫 𝐒𝐢𝐥𝐞𝐧𝐭𝐥𝐲 𝐚𝐧𝐝 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐜𝐥𝐨𝐬𝐞𝐝 𝐞𝐲𝐞𝐬💤
Показать все...
Ludovico-Einaudi-Experience-(Ft-I-Virtuosi-Italiani-Daniel-H.mp312.58 MB
#part_134 جفت ابروهام از تعجب بالا پرید و از حرفش به شدت شوکه شده بودم . اصلا وضعیت من به اون چه ربطی داشت که خودش رو دخالت میداد ؟ الان از اون حس غیرت های مردانه ایرانی بود یا اینکه من بد متوجه شده بودم ... انگار که ذهن من رو خونده باشه که همانطور که ریلکس فرمون و میچرخوند گفت : - هوا برت نداره دختر . تمام حرفام فقط به خاطر اینه که خوش ندارم کسی با تیکه پرونیاش اعصابم و متشنج کنه. میدونی که آرامش حرف و اول و برام میزنه . نیشخندی گوشه لبام جا خوش کرد . الان واقعا فکر کرد من دلم ولس این حرکتش لرزید ؟ چه مسخرست این پسر تنها چیزی که تو رفتارهاش دیده نمیشه آرامش اما خونسردی ظاهریش به شدت باعث عصبانیتم میشد . با همون پوزخند گفتم : - تو حتی اگ بخواییم عددی نمیبینم که بخوام برای کارات غش و ضعف کنم ، فقط قابل توجهت کارهای من فقط به خودم مربوطه و بس. رو فقط تاکید شدیدی کردم که اونم متقابل پوزخندی تحویلم داد که بیشتر باعث عصاب خوردگیم میشد . سرم و به سمت شیشه چرخوندم و ترجیح دادم تا آخر راه ساکت باشم و نیم نگاهی بهش نندازم و همینطورم شد .  با استرس اومده بودیم اتاق ملاقات و منتظر برسام بودیم . هاوش با پاش روی زمین ضرب گرفته بود و به در نگاه میکرد و منم از شدت خفه بودن فضا نفس هام یکی درمیون میکشیدم و دستام از استرس خیس شده بودند. با صدا زمخت در و صدای بدی که تو اون اتاقک لخت که فقط با چند میز و صندلی فرسوده چیده شده بود ناخودآگاه نفسم حبس و نگاهم زوم در شد . با دمپایی های آبی که وارد شد، شلوار پارچه ای طوسی و بلوز ستش و دست های دستبند زده شده که متعلق به برسام بود ناخودآگاه نگاهم قفل نگاه حمایتگر و تنها حامی زندگیم شد که حالا توشون فقط غصه و رنج بود . این فضا چه کرده بود با تک برادر من و با پسر خاندان مهرزند .بی هوا قطره اشکی از گوشه چشمم رو گونه ام سر خورد و تاچونم امتداد پیدا کرد . بی هوا پا به سمتش پا تند کردم و خودم تو بغل تنها فرد رندگیم انداختم ...
Показать все...
𝓝єνєя 𝓒нα𝓷𝓰є тσ вє α𝓬𝓬єρтєɗ ву σ𝓽𝓱єя هرگز بخاطر این که دیگران تو را بپذیرند تغییر نکُن!
Показать все...
دو پارت جدید
Показать все...
#part_133 - دفعه بعدی حالا . الان که گذشت و تموم شد. سرم به معنی باشه ای تکون دادم و تو سکوت مشغول صبحانه خوردن شدیم . بعد از پایان صبحانه رو به سوگل گفتم : - سوگل جان میتونی میز و امروز تو جمع کنی اخه میترسم دیر کنم ... سوگل با علامت سوال نگاهی بهم کرد و گفت : - کجا با این عجله ؟ - پیش برسام و بعد رو به هاوش گفتم : - من میرم کفشام و بپوشم .زودی بیا . باشه ای گفت که به سرعت سمت در دویدم .چند مین بعد هاوش اومد. تا پشت رول نشست دوباره رفت تو مود جدی خودش . ترجیح دادم بی توجه به هاوش خودم و به کمی آرامش دعوت کنم . شیشه رو پایین دادم و ضبط ماشین و روشن کردم که آهنگ لاتینی پخش شد . همون‌طور که تو موزیک غرق بودم دستم و بیرون بردم و چشام و بستم و با آهنگ لبخونی میکردم و متوجه نگاه های زیر زیرکی هاوش هم بودم انا بی توجه به اون ادامه میدادم . باد موهامو به بازی گرفته بود . تو حال و هوای خودم بودم که حس کردم شیشه داره میاد بالا . با سرعت نور چشام و باز کردم که هاوش رو با اخم و تخم دیدم . - چرا شیشه رو دادی بالا ؟ عه بده پایین بزار اکسیژن بیاد . مگه مشکل داری؟ اخم هاش بیشتر رفت توهم و گفت : - آره مشکل دارم . تو غرق شدی تو ارمشت بعد هر کی از بقل ماشین رد میشه یه نگاه کثیف حوالت میکنه . بعد من مشکل دارم. اخمی کردم و لب زدم . - خب نگاه کنه . مگه مسئول نگاه کردن های اون ها منم ؟ بعدشم تو چرا جوش میاری؟ نفسی و با خرس بیرون داد و گفت : - نه تو نیستی . اما من اینطوری راحت نیستم . اه اصلا به من چه اخه هر غلطی میخوای بکن.
Показать все...