صدای شما

تصاویری از برخورد گارد ویژه با معلمین بازنشسته آسیب دیدگی بازوی یکی از خانمهای عزیز فرهنگی دراثرضربه باتوم گارد ویژه در تجمع روز ۲۳خرداد نمایندگان مجلس ننگ بر شما وقتی ما برای حقمون به تهران آمدیم به جای همراهی بر ما تاختید ودست و پای مارا شکستیدمایی که شب تا صبح را در خیابانهای تهران بر روی آسفالت داغ سر گذاشتیم . فقط برای پر کردن جیب خودش وارد مجلس بشه بدرد ملت نمیخوره ⭕️صدای شما

خانواده ژاکان باران، در ملکشاهی کماکان تحت فشار نیروهای امنیتی هستند. با اینکه بیش از سه ماه است که از حال ژاکان بی‌خبر هستند با این حال برادر او «حسن باقری» برای چندمین بار در چند روز گذشته با تهدید زندان و شکنجه روحی روانی روبرو شده است. او که با وثیقه گذاشتن منزلش آزاد بوده بار دیگر با پرونده جدیدی در دادگاه، تهدید شده است که یا به زندان برود یا وثیقه دیگری را به دادگاه ارائه دهد. اتهام او تبلیغ علیه نظام از طریق فعالیت در اینستاگرام عنوان شده در حالی‌که او اصلا حساب اینستاگرام فعال ندارد. با وجود اینکه درخواست کرده که پست یا استوری‌ای که باعث باز شدن این پرونده جدید شده را به او نشان دهند هیچ مدرکی که نشان دهنده ارتکاب جرم باشد به او ارائه نشده است. #ژاکان_باران #زن‌_زندگی_آزادی ⭕️صدای شما

🔴ویزیت و جراحی رایگان محکم موسسه حمایت از کودکان با ناهنجاری های مادرزادی ⭕️دکتر مهرداد ایزدی فوق تخصص جراحی کودکان 🔹گوارش 🔹اورولوژی(کلیه و مجاری ادراری) 🔹 دستگاه تناسلی 🔹زمان: 19 لغایت 25 خرداد، ساعت 16 تا 19 🔹مکان: درمانگاه تخصصی بیمارستان رازی

مستندی در مورد آتش‌سوزی‌های سالانه زاگرس؛ کار ارزشمندی که به دلیل یک خطای معرفت‌شناختی، مانع کنش‌های مؤثر خواهد شد. اشاره به عمدی بودن حریق‌ها، یک موضوع را به حاشیه می‌برد و آن تعلل و اهمالِ حکومت، در مهار آتش‌سوزی‌ است؛ که دیگر سهوی نیست. جایی که «عمد» در کار است قصور آشکارِ حکومت است: ۱) چرا عوامل آتش‌سوزی‌های عمدی #زاگرس شناسایی نمی‌شوند؟ ۲) چرا ج‌ا، برای پیشگیری و مهار آتش‌سوزی کاری نمی‌کند؟ در سال‌های گذشته، در ده‌ها مورد آتش‌سوزی جنگل‌های #کبیرکوه فقط دو بار به مردم برای مهار آتش کمک شده است. مانوور روی «عمدی بودن آتش‌سوزی» تنفس مصنوعی دادن به مسئولانی است که باید پاسخگو باشند؛ از هر نظر و مهم‌تر از هر چیز، شریک جرم تراشیدن برای س. حفاظت از محیط زیست و س. جنگل‌ها و مراتع؛ انحراف انتقادها به سمت مردم؛ دامن زدن به بحث‌های حاشیه‌ای و دور کردن اذهان از این حقیقت که آتش‌افروزان، زیر چتر حمایتی‌اند و آسوده‌خاطر؛ چون آزادند، چند دهه است که آزادند. جُرم بی‌توجهیِ عامدانه، از آتش‌سوزی عمدی کمتر نیست. ✍ یدالله سوخته‌زار کُرد

- باشه جناب سرگرد! قبول. اما من آدم کم‌هوشی نیستم. شما که ماشاءالله افسر آگاهی هستید و دقیق! چرا باید عکس مُهر شده‌ی خودمو از روی شناسنامه‌ی نو و تمیزم بردارم و یک عکسِ مهر نشده از خودم بچسبونم، که کارمند بانک هم بفهمه شناسنامه دستکاری شده؟ دلم می‌خواسته‌ لو بِرم و این همه پول از دست بدم؟ - این‌ها رو به بازپُرس بگو! ▪️▫️ یک هفته نتونستم برم سرِ کار. نه مرکز نگهداری کودکان قدوسی، نه مرکز مشاوره‌ی دانشگاه و نه کلاس‌های درس.  با تماس‌های مکرر و توصیه‌ی شوهر خواهرم، که افسر ناجا بود، اجازه داشتم بین تهران و شهریار برم و بیام تا روزی که پرونده بره دادسرا. دزدِ قهرمان، جایی در حالِ آب‌کردنِ اموال من و دکتر «...» بود و من داشتم محاکمه می‌شدم (صاحب چک‌پول‌ها؛ که اگر پیگیری او نبود، شاید باندِ سرقت از منازل غرب طهران، با ۴۸ یا ۴۹ شاکی شناسایی نمی‌شد).  ▫️▫️ گفت‌وگوی منو بازپرس - شیخِ جوانی که حتی سر بلند نکرد منو ببینه - کوتاه بود. تمام که شد، رو به سربازِ همراه من گفت: - این آقا که مالباخته است.  و اضافه کرد: - برو آقا! به سلامت!  (اگه داستان مالباختگی من پونصد صفحه باشه، این بخشِ چرک و حال‌به‌هم‌زن، فقط یه صفحه‌شه! اما نمیشه اینو این‌جا نگم که یکی از مخاطبان من در توییتر که می‌گفت خبرنگار هم هست، زیر بار نمی‌رفت که داستان، مو به مو حقیقت داره! کافی بود کونشو جمع می‌کرد و می‌رفت آگاهی تا - به قول خودش - گزارش تهیه کنه. اما در توییتر داشت در مورد قانون و وظایف اداره آگاهی و کارکشتگی افسران و باورپذیر نبودنِ روایت من استدلال می‌کرد! تا چند هفته، کارم این بود که به هم‌وطنان باهوش و خردمندْ حالی کنم که راستی‌آزمایی ماجرا هیچ کار شاقّی نیست.) ناصر همتی خرداد ۱۴۰۳ گویا نُهم ……………………… ⭕️صدای شما https://t.me/abdana_hemayat

یک هفته از پنجاه‌وسه سال! تلخ‌کامی‌های زیادی تو زندگی‌م داشته‌م که به تناسبِ اهمیت‌شون، از چند ساعت و چند روز، تا چندین ماه و سال، خوره‌ی انزوایی بوده‌ن که هدایت می‌گفت. روان‌زخم‌هایی از آزار، شکست‌، سرخوردگی‌ و ناکامی‌هایی که با جزییات یادم مونده. داغ بعضی‌هاشون هنوز تازه‌س؛ اما هیچ کدوم تلخ‌تر از کنایه‌های مخاطبانم نبوده. بله! مبهم به نظر میاد؛ اما اگه صبور باشید، در ادامه دست‌تون میاد که چی میگم. هژده سال پیش، ساکن بنفشه‌ی دهم بودم در خیابانی با اسمِ مضحکِ #مجاهد_کبیر (یکی از فرعی‌های #بلوار_لاله منشعب از #بزرگراه_ستاری ) که خونه‌مو دزد زد. از حاشیه‌های زجرآور ماجرا، فقط یک بار نوشته‌م، که حالا، بارِ پشیمونی‌م از نوشتنِش سنگین‌تر از اصل داستانه و خودش یک رمان مفصل! می‌دونم که باز هم پشیمون میشم و دلیلشو هم می‌دونم. من به سرقت از خونه‌ی خودم متهم شدم، در حالی که عکس تمام‌رخِ سارق، در اختیار اداره‌ی آگاهی بود! تو اداره‌ی آگاهی شهریار، با من به تحقیرآمیزترین شکل رفتار شد و کارم به دادگاه کشید! ▪️▫️ تابستان سال هشتاد و پنج، برای استقبال از «مادرِ نیماهان» که از حجّ عمره برمی‌گشت، عازم اصفهان شدم. نیم ساعت بعد از رسیدن، همسایه‌ام از طهران تماس گرفت و بدون هیچ مقدمه‌ای گفت: - دکتر! خونه‌تو دزد زد! ساعت نُـه شب بود و سرقت بین ساعت هشت و نیم تا نُه اتفاق افتاده بود. پنج دقیقه بعد، تنها، توی ماشین بودم رو به طهران. و یک سده بعد، من بودم و حفاظ آکاردئونیِ از ریخت افتاده، قفل‌های بی‌مصرف، درِ چوبیِ شکسته و آپارتمانی که همیشه در هیأتِ زنی هتک‌حرمت‌شده، خاک‌آلود و زخمی به یاد می‌آرم ... اولین سیلیْ پاسخ افسر تجسس بود وقتی به او گفتم که جز شناسنامه‌ی من، هیچ سندِ دیگه‌ای دزدیده نشده: - مشکلی نی دکتر! می‌ندازن تو صندوق پست! نگران چی هستی؟ - قربان! گم نشده! بین تعداد زیادی مدرک و سند، فقط شناسنامه‌مو برده‌ن! برده‌ن که ازش استفاده کنن! - از من بشنو دکتر جون! یه بیس‌سی روز دیگه برو پُست چهارراه لشکر ... ژکیدن نمی‌توانستم! لاجرم ذهنم شده بود کشتارگاهِ انبوهی قدیس و قدیسه، که با خرِ مثنوی در حال جماع بودند؛ جگر-پاره و رو به موت! (تو شهیدی دیده‌ای از ... خر؟) گوش نکردم. در دادگستری آریاشهر شکایتمو ثبت کردم و به سازمان ثبت احوال هم کتباً اطلاع دادم. یقین داشتم این شناسنامه کار دستم میده. روزی از روزهای پاییز همون سال، مَرد جوانی، تنومند اما مضطرب، با بیست‌ودو میلیون تومان چک‌پول وارد یکی از شعبه‌های بانک ملی در شهرستان شهریار شد. چک‌پول‌ها را روی پیشخوان گذاشت و شناسنامه‌ی ناصر همتی، فرزند سهراب، متولد آبدانان را به تحویلدار داد. عکسی از  سارق بزرگوار به جای عکس من نشسته بود. جعلْ اونقدر ناشیانه بود که کارمند بانک بلافاصله فهمید. سارق، بیست میلیون تومان از چک‌ها رو جا گذاشت و فرار کرد. شناسنامه‌ی ناصر همتی هم که طبعاً موند تو بانک. حالا پلیس عکسی تمام‌رخ از سارق داشت. ▫️▪️ چندی بعد، تماسی از آقای نوروزی، کارمند ثبت احوال آبدانان داشتم: - دکتر! برو اداره‌ی آگاهی شهریار. دزدِ خونه‌ت پیدا شده. ▪️▪️▪️ پشتِ درِ سالنی تو آگاهی منتظرم اجازه بدهند وارد بشم. خوشحال و نگران! شهودِ باطنی‌ام چیزهایی می‌گفت که ترجمه‌ش شد این جمله‌ی جناب سرگرد: - یارو دِزه وه پا خوِی هاتیه! این را به همکارش گفت، که او هم کُرد بود. معلوم بود در میان‌سالی، چند ورقی از کتاب‌های پرویز قاضی‌سعید خوانده بود که برای پوآرو شدن کافی به نظر می‌رسید: - ئیوشن قاتل همیشه تی‌ِیْده محل جنایت! ••• - جناب! این شناسنامه مال منه. از ثبت احوال هم که استعلام فرمودید و می‌دونید اصالت داره و جعلی نیست. هنوز یه سال نشده گرفتمش! دزدیده شدنش به اداره آگاهی خیابان زنجان گزارش شده. (یه کپی از گزارشی که به آگاهی خیابان زنجان داده بودم - شرح اموالِ سرقت‌شده، به اضافه‌ی شناسنامه - روی میز گذاشتم) در ضمن، علاوه بر آگاهی، به دادگستری و ثبت احوال هم اطلاع داده‌م پیشاپیش؛ که استفاده‌ی غیر قانونی از این سجل، مسئولیتی متوجه من نکنه. - زیاد حرف می‌زنی! برو وایسا کنار دیوار! رو به دیوار وایسا! دستاتو بیار بالا و بچسبون به دیوار. پاها باز! بیشتر! - من دکتر ناصر همتی‌ام آقا! روانپزشکِ معتمد سازمان بهزیستی! مدرس دانشگاه! این رفتارها یعنی چه؟ من مالباخته‌ام! شما که عکس واضحی دارید از سارق! - هه! منظورت عکس خودته؟ - عکس خودم؟ آقا! می‌فرمایید این آدم با این هیبت، منم؟ - این تخصص ما است! لازم نیست به ما درس بِدی! - قربان، قصد جسارت نداشتم. شما استادید و کارکشته. اما این آقا یکی از کسانیه که در مسابقات قویترین مردان ایران شرکت داشته! هیچ شباهتی به من نداره، نه از لحاظ چهره و نه ... - حرف نباشه!

انتقام خونی که خودشان ریخته‌اند را از مردم بی‌گناه می‌خواهند بگیرند. سجاد مرادی وندان به جرم گذاشتن استوری در پیج اینستاگرامش بازداشت شد. #سجاد_مرادی_وندان ⭕️صدای شما

تنها ثمره اين مذهب و متوليانش، همين ابتذال و هرزگى اخلاقى است كه شاهد آن هستيم. همه ما در حال تماشای چگونگی ساخته‌شدن يك تصویر جعلى و دروغین از رئيسى جزغاله، توسط حکومت اشغالگر آخوندى، هستیم؛ پروژه تبدیل كردن فردی بسيار ضعیف، بی‌اراده و جلادى مطيع، به مدیری قدرتمند، پرجذبه، توانا و مقدس كه در حال تغيير دادن كل دنيا بود! در ادامه لازم است كه بگويم، در مدت كمتر از دو هفته، ابراهیم رئیسی، از یک جنايتكار بیسواد و نالایق که حتی از روی کاغذ هم نمی‌توانست يك متن را بخواند، به يك دانشمند بى نظير و معصوم تبديل شده که تاكنون سه تن از ائمه مستقیم و غير مستقيم یا با او حرف زده اند و یا نگران حالش بوده اند كه در اين ميان امام زمان از استرس خوابش نبرده است! دوستان عزيز ببينيد در مدت ١٤٠٠ سال و با عدم وجود شبكه هاى اطلاع رسانى و همگانى، چگونه از يك عده انسان كه آب براى خوردن نداشته و سال به سال  بدنشان را نمى شسته اند، افرادی نورانى، معصوم، دانشمند و مورد ستايش و پرستش ساخته اند كه بر روى قبر آنها، گنبدهاى طلائى ساخته شده كه شما هموطن مذهبى، دسترنج خود را در حلقوم آخوندهاى مفتخور و سازنده اين افسانه ها بريزيد. ⭕️صدای شما https://t.me/abdana_hemayat

انفجار در آبدانان باعث ویرانی و آسیب دیدن چند منزل مسکونی و جان باختن دو تن از همشهریان عزیزمان شده است. به بازماندگان تسلیت عرض می‌کنیم و آرزوی صبر برای ایشان داریم. 🙏 ⭕️صدای شما https://t.me/abdana_hemayat

صحبت‌های شجاعانه پدر بامشاد سلیمان‌خانی: بامشاد من دو درد داشت؛ درد وطن، درد فهمیدن. بامشاد را من با فرهنگ دوستی ایران بزرگ کردم، به عشق فردوسی، مولوی، رازی، ابن سینا بزرگ کردم. بامشاد من راه خودشو که هنر آزادگی است انتخاب کرد و تاوان هم داد و مبارکش باشد. پسر من هر اتفاقی در ایران افتاده واکنش نشون داده چونکه هنر آزادگی داشت. خطاب به کسانیکه اینان را الگو میدانند، به جنگ آفتاب و ماه آمده اید، من مستند حرف میزنم و طبق مدارک موجود مراجع خودتان حرف میزنم. ما احساس امنیت نمیکنیم و منتظر پرپاگاندای شما هستیم .، پسر من مرگش مشکوک نیس، مقتول است. #بامشاد_سلیمانخانی