زخم بی زبان

یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم هرچند در این عهد خریدار ندارد صایب تبریزی قصاب در این قافله تجّار وفاییم داریم متاعی که خریدار ندارد قصاب کاشانی @zakhme_bz

چه بارهاست به دوش از سبوی باده فروشم که بار منت سجاده بر گرفت ز دوشم صلاح و تقوی و پرهیز و عقل و دانش و هوشم به جرعه ای تو بخر ، زاهدم اگر نفروشم به زلف و کاکلم ای خواجه گر سری است ببخشا که این دو سلسله را من غلام حلقه بگوشم گواه مستی و هشیاری این نه بس که تو واعظ مرا ز عربده کشتی و من هنوز خموشم چه سود پند که هر پنبه ای که ساقی مجلس گرفت از لب مینای می ، نهاد به گوشم امام شهر بپرداخت تن ز خرقه‌ی هستی قبای عید مرا گو بیاورند بپوشم بگو به پادشه از من کزین معامله بگذر گدایی سر کویش به سلطنت نفروشم مرا مگوی که یغما چرا خموش نشستی بگو ز ناله چه حاصل چو نشنوند خروشم یغمای جندقی @zakhme_bz

مست آمدم آن به که به مستی میرم بی بهره ز گرم و سرد هستی میرم من کز عمل نیک ندارم یک جو گر توبه کنم به تنگ دستی میرم عرفی شیرازی @zakhem_bz

آنم که ز می عمارت هوش کنم گر هر دو جهان باد شود ، نوش کنم کو جام محبتی که با این همه ظرف اندازه‌ی خویشتن فراموش کنم عرفی شیرازی @zakhme_bz

ناقوس محبت به درنگ آوردم خوش مذهب و ملتی به چنگ آوردم با این دل گمراه چه سازم؟چه کنم؟ هفتاد و دو فرقه را به تنگ آوردم عرفی شیرازی @zakhme_bz

ای هجر بگو با دل پر خون چه کنم؟ با درد نوی که کردی افزون چه کنم؟ من بودم و همدمی که می‌داد دلم آن هم به تو نامزد شد ، اکنون چه کنم؟ عرفی شیرازی @zakhme_bz

دانی که چیست مصلحت ما؟ گریستن پنهان ملول بودن و تنها گریستن بی درد را به صحبت ارباب دل چه کار خندیدن آشنا نبود با گریستن دایم به گریه غرقم و چون نیک بنگرم زین گریه ره دراز بود تا گریستن عمرم به گریه های هوس صرف شد، کنون عمری به تازه بایدم و واگریستن درمان درد من ز مسیحا مجو ، که هست دردم جفای یار و مداوا گریستن گاهی به یاد سرو قدی گریه هم خوش است تا کی ز شوق سدره و طوبا گریستن هر کس که هست گریه به جانش رواست ، لیک نتوان به عالمی تن تنها گریستن عرفی ز گریه دست نداری که در فراق دردت ز دل نمی‌برد الا گریستن عرفی شیرازی @zakhme_bz

گیرم که شد به مجلس ما گفتگوی حق کو آنکسی که پا نگذارد به روی حق؟ فردا سرش به دار چو منصور می‌رود امروز آید از سخنش هر که بوی حق صابر همدانی @zakhme_bz

تا کاسه‌ی دوغ خویش باشد پیشم والله که به انگبین کس نندیشم ور بی‌برگی به مرگ مالد گوشم آزادی را به بندگی نفروشم مولوی @zakhme_bz

به وعده دل چه کنی خوش که چون بیندیشی بهشت نیز سرانجام جز فریبی نیست حجاب چون بدری زین فرشتگان چه کسی ست که پشت صورتکش صورت مهیبی نیست؟ چرا که صاحب این کاسه های مهمان کش به جز لئیم نظرتنگ نانجیبی نیست حسین منزوی @zakhme_bz