𝖲𝗍𝖺𝗋𝖻𝗈𝗒

واقعا حاضرم هرچی دارم و ندارم بدم برم آرایشگاه موهام و درست کنم.

مرسی

یه چیزی تو پامه ولی دستم بش نمی‌رسه

برای آرزوهای محال خویش می‌گریم اگر اشکی نمانَد، در خیال خویش می‌گریم شب دل کندنت می‌پرسم آیا بازمی‌گردی؟ جوابت هرچه باشد، بر سوأل خویش می‌گریم نمی‌دانم چرا اما به قدری دوستت دارم که از بیچارگی گاهی به حال خویش می‌گریم اگر جنگیده بودم، دستِ‌کم حسرت نمی‌خوردم ولی من بر شکست بی‌جدال خویش می‌گریم به گردم حلقه می‌بندند یاران و نمی‌دانند که من چون شمع هرشب بر زوال "خویش"  می‌گریم نمی‌گریم برای عمر از کف رفته‌ام، اما به حال آرزوهای محال خویش می‌گریم فاضل نظری

نمی‌دونم چقد از خودم و قراره توی این تخت جا بذارم.

نمی‌دونم چطور توضیح بدم اما این روزا ناراحتم، به میزم نگاه می‌کنم و غمگینم، به قالیچه تو اتاقم نگاه می‌کنم و غمگینم، حتی کشوی کمدم و نگاه می‌کنم و غمگینم، به مبل نگاه می‌کنم و ناراحتم، آدمای رندوم توی اینستا می‌بینم که ساده ترین کارا و انجام می‌دن و ناراحتم، آدمای زندگیم و نگاه می‌کنم که همه دنبال زندگی خودشونن و ناراحتم، هر دفعه درد توی بدنم می‌پیچه، هر دفعه دارم کمربند و می‌بندم، هر دفعه سرگیجه دارم، هر دفعه راه میرم ناراحتم.