cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

پرسه‌زنیِ اجتماعی

یادداشت‌ها و جستارهای یک جامعه‌شناس ارتباط: @mirza_ehsan حمایت از فعالیت: https://hamibash.com/mirza_ehsan

Больше
Рекламные посты
1 917
Подписчики
-224 часа
-87 дней
+530 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

پی‌نوشت: خوشحالم که انتخابات و بحث‌های مربوطه تموم شد و ما برگشتیم به حوزه‌ی زندگیِ روزمره ؛)
Показать все...
👍 19 8
32.42 MB
👍 1 1
اونقدر بزن تا بگیره! قبلاً که اسنپ و امثالهم وجود نداشتند، افراد برای رفت و آمدشان برنامه می‌ریختند و پیشاپیش جوانبِ مختلف را در نظر می‌گرفتند. در آن زمان، افراد با توجه به تواناییِ خودشان (که مثلاً چقدر می‌توانند پیاده برگردند) و امکاناتِ موجود (مثلاً زمانِ فعالیت اتوبوس و مترو)، دامنه‌ی ترددشان را واقع‌بینانه می‌دیدند. اما حالا به مددِ اسنپ و امثالهم، گمان می‌کنیم هر موقع به هر کجا که بخواهیم، می‌توانیم برویم و دیگر نیازی به برنامه‌ریزی نیست! به خاطرِ این توهمِ تکنولوژیکی، اتفاقاً احتمال بیشتری وجود دارد که شخص، در موقعیتِ استیصال قرار بگیرد. به هر کجا که بخواهد می‌رود به خیالِ اینکه برایِ برگشت اسنپ هست، اما نیست! در چنین موقعیتی چه می‌کند؟ آنقدر بزن تا یکی بگیره؛ یعنی شخص به خاطرِ اتکایِ بیش از حد به تکنولوژی، در استیصال قرار گرفته و برایِ برون رفت از این استیصال، تنها ایده‌اش همین است که بیشتر به تکنولوژی اتکا کند! این موقعیت، دو نکته‌ی جالب توجه دارد. نکته‌ی نخست این است که این انسانِ تکنولوژیک‌زده، درخواستش را مدام تکرار می‌کند ولی ذره‌ای به این فکر نمی‌کند که چرا راننده‌ها، درخواستش را قبول نمی‌کنند؛ به عبارتی او، خودش را جایِ راننده‌ها نمی‌گذارد و از منظرِ راننده‌ها به درخواستش نگاه نمی‌کند! دلایلِ مختلفی می‌تواند وجود داشته باشد: مثلاً ممکن است که مقصد، یک منطقه‌ی خطرناک یا یک کوچه‌ی بن‌بستِ صعب‌العبور باشد یا مثلاً ممکن است که قیمتِ سفر پایین باشد یا دلایلِ دیگری ... . اما کاربر از زاویه‌ی راننده به درخواستش نگاه نمی‌کند زیرا خودش را در تعامل با یک انسانِ دیگر نمی‌بیند. بلکه او گمان می‌کند که با یک ابزار روبه‌روست؛ چیزی شبیه به کار کردن با تلفن: اگر تلفن‌تان خراب شود، قطعاً از منظرِ تلفن به مسئله نگاه نمی‌کنید. برایِ این انسان، اسنپ یک واسطه‌ی فناورانه بین او و دیگری نیست؛ بلکه خودِ اسنپ را به عنوانِ طرفِ مقابل فرض می‌گیرد و دیگری، جزیی از اسنپ محسوب می‌شود! به دنبالِ این نگاهِ یکسویه، به نکته‌ی دوم می‌رسیم: طلبکار بودن! او که به خاطرِ زیاده‌خواهیِ خودش و فرو رفتن در توهمِ تکنولوژیک، در موقعیتِ استیصال قرار گرفته، به جایِ پذیرشِ اشتباهش و درس گرفتن، عصبانی می‌شود و در مقامِ طلبکار خودش را می‌بیند: راننده‌ها باید همیشه در دسترس باشند و به تمامِ سفرها جواب بدهند؛ چه معنی دارد که برایِ خودشان، معیارهایی برای انتخاب یا عدم انتخاب داشته باشند؟ البته بخشی از این توهمِ طلبکارانه، به خاطرِ افسانه‌ی بازار آزاد است که شخص گمان می‌کند تمامِ عالم و آدم، مشغولِ پاسخ دادن به خواسته‌های او هستند! این صرفاً یک مثال از انسانِ تکنولوژیک‌زده بود؛ این موجود، از مجرایِ تکنولوژی با جهان رابطه برقرار می‌کند و همه چیز را به شکلِ وسیله و ابزار می‌بیند. او دچارِ این توهم است که تکنولوژی، همواره پاسخگو خواهد بود و این تکنولوژی‌ست که به جایِ او فکر می‌کند، به جایِ او برنامه‌ریزی می‌کند، به جایِ او جوانبِ مختلف را در نظر می‌گیرد. برای این انسان، تکنولوژی، خدایی‌ست که همواره حضور دارد و همیشه او را حمایت می‌کند و برخلافِ خدایِ ادیانِ ابراهیمی، هیچ وقت خشمگین نمی‌شود! انسانِ تکنولوژیک‌زده در موقعیتِ بحرانی، خودش و تواناییِ خودش را فراموش می‌کند! مثلاً در همین مثالِ اسنپ، به معنایِ واقعی کلمه شخص فراموش می‌کند که خودش پا دارد و هر چند که سخت است اما می‌تواند که پیاده برود یا بخشی از مسیر را پیاده برود یا ... . و حتی در همان حوزه‌ی تکنولوژی نیز، ممکن است که شخص دچارِ فراموشی بشود: مثلاً در یک موقعیت بحرانی به دوستش در شبکه‌هایِ اجتماعی پیام می‌دهد ولی دوستش آنلاین نیست؛ چه می‌کند؟ آیا به یاد می‌آورد که می‌تواند زنگ بزند؟ آیا به یاد می‌آورد که می‌تواند پیامک بدهد؟ از نگاهِ انسانِ تکنولوژیک‌زده، اگر شما در خطِ مقدمِ تکنولوژی حضور نداشته باشید، نه اینکه عقب‌افتاده باشید، بلکه اساساً وجود ندارید! @mirza_ehsan_alef
Показать все...
9👍 7🤔 3👎 1
فارغ از نتیجه و میزان مشارکت انتخابات، به نظرم تجربه‌ی خوبی بود! زیرا انتخابات، یعنی گفتگویِ عمومی و به اشتراک گذاشتن نظرات و استدلال‌های‌مان و نشان دادنِ موضع‌مان. در چنین موقعیتی‌ست که ما می‌توانیم مسئولانه انتخاب کنیم. در این چند هفته، ما با یکدیگر حرف زدیم و با یکدیگر مخالفت کردیم و حتی به یکدیگر تیکه انداختیم. حرف‌های من برای برخی عجیب و یا حتی مسخره بود و حرف‌های دیگران نیز به نظر من اشتباه بود؛ اما مهم‌تر از موافقت و اجماع، همین حرف زدن است. ما با حرف زدن، خودمان را افشا می‌کنیم و برای دیگران، قابلِ شناسایی می‌شویم و این بسیار خوب است. ما مقابل یکدیگر ایستادیم و این لازمه‌ی دموکراسی‌ست؛ ما باید اول یکدیگر را بشناسیم تا بتوانیم اصولی با یکدیگر مخالفت کنیم و یکدیگر را به نقد بکشیم. تا جایی که حافظه‌ام یاری می‌کند، از حیثِ حرف زدن و بیانِ نظر و اعلامِ موضعِ شخصی، این بهترین انتخابات بود. در مواردِ قبلی، معمولاً اقلیتی حرف می‌زدند که یا صاحب‌نظر بودند و یا سلبریتی؛ اکثریت نگاه می‌کردند و در سکوت، تصمیم می‌گرفتند. اما در این انتخابات، گفتگویِ عمومی به شکلِ وسیع‌تری رقم خورد و افرادِ بیشتری درگیر شدند. البته که استدلال‌ها و حرف‌هایِ عجیبِ زیادی شنیدیم؛ مثلاً برایِ من، رایِ اعتراضی و مشروط، یکی از عجیب‌ترین چیزهایی بود که دیدم و قطعاً حرف‌های من نیز برایِ دیگران بسیار عجیب بوده. اما در همین فرایندِ گفتگوست که به مرور یاد می‌گیریم چطور سخن بگوییم؛ یاد می‌گیریم که چطور استدلال کنیم؛ و مهم‌تر از همه، یاد می‌گیریم که چطور بشنویم. از این فضا و از این گفتگو، باید استقبال کرد؛ هر چند که حرف‌ها به نظرمان مسخره بیاید. هیچ کس از همان ابتدا، عاقل نیست؛ زیرا تا مرد سخن نگفته باشد، عیبِ هنرش نهفته باشد! من اگر حرفم را نزنم و واکنشِ دیگران را دریافت نکنم، چگونه متوجهِ کیفیتِ سخنم بشوم؟ به نظرم باید به یکدیگر این فضا را بدهیم که حرف‌ها زده شوند و متقابلاً از یکدیگر این انتظار را داشته باشیم که مسئولیتِ نظرات‌مان را قبول کنیم. این انتخابات، تجربه‌ی فوق‌العاده خوبی بود؛ به شرطی که حرف‌ها را فراموش نکنیم! چه کسی چه چیزی را گفت و چه موضعی داشت؟ باید به خاطر سپرد؛ نه برایِ اینکه در آینده، مچ‌گیری کنیم و یا منتظرِ کِنِف شدنِ یکدیگر باشیم! باید به خاطر داشته باشیم تا بتوانیم با توجه به آنچه که در آینده رخ می‌دهد، درس بگیریم و رشد کنیم؛ باید به خاطر داشته باشیم تا بتوانیم در مواردِ بعدی، بهتر و اصولی‌تر رفتار کنیم. در نهایت ذکرِ این نکته مهم است که طرفدارانِ پزشکیان، مانندِ همه‌ی شهروندان می‌توانند نسبت به دولت، موضعِ انتقادی داشته باشند؛ اما نسبت به سایرِ شهروندان، باید پاسخگو باشند، حتی اگر به خاطر ترس از جلیلی به پزشکیان رای داده‌اند! عمیق‌ترین نگرانی همین است که طرفدارانِ پزشکیان، مانندِ رایِ مشروط، از حافظه‌ی مشروط رونمایی کنند؛ به این معنا که اگر دولت کارامد بود، رای‌شان را به یاد بیاورند و اگر دولت ناکارامد بود، فراموش کنند ... . این یک مسابقه نیست که ببینیم حق با چه کسی‌ست! این یک تمرین است که با یکدیگر، بتوانیم حق را بسازیم؛ گاهی با توسل به همدلی و گاهی با توسل به نقد. لازمه‌ی این فرایند، سخن گفتن و مسئولیت‌پذیری و داشتنِ حافظه‌ست. به عنوان یک جامعه‌شناس، از تمامِ گروه‌ها، چه آنان که به جلیلی یا پزشکیان رای دادند و چه آنان که اساساً انتخابات را تحریم کردند، قدردانی می‌کنم. ما با یکدیگر مخالف هستیم؛ ولی دشمن نیستیم و همه‌ی ما، نسبت به وضعِ موجود و جامعه‌مان، مسئول هستیم. @mirza_ehsan_alef
Показать все...
👍 23 13
در حوزه‌ی روانشناسی و روانپزشکی، این امکانِ خطرناک وجود دارد که درمانگر، عامدانه یا سهواً، مسئله‌ی مُراجع به شکلِ اصولی و کامل، حل نکند و او را در حالتِ وابسته نگه دارد! زیرا مراجع، منبعِ درآمدِ درمانگر است و اگر مسئله‌اش حل شود و بتواند رویِ پایِ خودش بیایستد، طبعاً دیگر مراجعه نخواهد کرد و منبعِ درآمدِ درمانگر قطع می‌شود ... . این حالت، به شیوه‌های گوناگون شکل می‌گیرد؛ مثلاً ممکن است که درمان، به صورت نصفه و نیمه انجام شود و نقطه‌ی پایان مدام به تعویق انداخته شود و یا ممکن است که این مسئله حل شود ولی مسائل دیگری «ساخته» شود تا مراجع همچنان مراجعه کند و یا ممکن است که اساساً شبه‌درمان رقم بخورد و سایر حالاتِ دیگر. در تمامِ این حالات، درمانگر به خوبی و با تمامِ قدرت، ادایِ درمان کردن را درمی‌آورد؛ آنچنان که شاید خودش هم متوجه نشود که تمامِ کارهایش، صرفاً ادا و ژست است. شاید خودش هم نداند که می‌خواهد مراجع را وابسته به خودش نگه دارد و از استقلالش جلوگیری کند.
این مدل از درمانگران، استعاره‌ای از اصلاح‌طلب‌ها هستند!
زیرا اصلاحطلب‌ها همواره از سیاستِ ترس استفاده می‌کنند و همیشه به استراتژیِ انتخاب بین بد و بدتر متوسل می‌شوند و مدام به شکلِ سلبی از خودشان دفاع می‌کنند و همیشه هم ناکامی‌هایِ خودشان را به گردنِ دیگران می‌اندازند. تمامِ این کارها، به صورتِ کوتاه‌مدت و برحسبِ موقعیت، قابل قبول است؛ اما اصلاحات به صورت درازمدت و مداوم از این شیوه‌ها استفاده می‌کند و همین نشانه‌ی این است که اصلاحات، خواهانِ اصلاحات نیست و صرفاً ادا و ژست است. منبعِ رزق و روزیِ اصلاحات، همین نارضایتیِ مردم است و به همین خاطر است که اگر چه وعده‌ی اصلاح می‌دهند، اما این اصلاح، کامل محقق نمی‌شود و حتی شاهدِ پسرفت هم هستیم. اصلاحطلب‌ها، آگاهانه یا ناآگاهانه، عامدانه یا سهواً، عملکرد نصفه و نیمه دارند و هر هدفی که در درازمدت داشته باشند، قطعاً استقلال و رشد جامعه جزوِ اهدافشان نیست! زیرا با حل شدنِ مسائل و دغدغه‌های مدنی و سیاسیِ مردم، چگونه رای بگیرند؟ باور کنیم که واقعاً دغدغه‌ی مردم را دارند و هدفِ نهایی‌شان، خدمت به مردم است و نه نشستن بر سر سفره‌ی قدرت؟ عملکردشان معلوم است! با توجه به این توضیحات، لازم است بدانیم که درمانِ نصفه و وعده‌ی اصلاحاتِ دروغین، به مراتب بدتر از عدمِ درمان و حتی بدتر از بنیادگراییِ آشکار است! زیرا در وضعیتِ عدمِ درمان، حداقل مسئله شفاف و روشن است؛ در این وضعیت، حداقل می‌دانیم با چه چیز طرف هستیم و واقعیت را بدون توهم و تحریف می‌بینیم. اما متاسفانه انسان، استعدادِ عجیبی دارد که از واقعیتِ تلخ و مسئله‌ی واقعی فرار کند و این فرار را به شکل‌های گوناگون توجیه کند. او به جای اینکه با توجه به مسئله‌ی موجود به دنبالِ جواب بگردد، با توجه به جواب‌هایِ مطلوبش، دنبالِ مسائل جعلی می‌گردد و این فرایندِ متوهمانه را، امید داشتن می‌نامد. چیزی خطرناک‌تر از امیدِ واهی نیست ... .
Показать все...
👍 22💔 6👎 5 1
وقتی عزیزی در بحران قرار می‌گیرد، فارغ از کیفیت و کمیت آن بحران، واکنش من این است که: با هم درستش می‌کنیم. مثلاً اگر دستش قطع شده باشد، من این جمله را خواهم گفت. قطعاً منظورم این نیست که با هم کاری می‌کنیم که آن دست دوباره رشد کند! پس چه کار خواهیم کرد؟ در اکثر موارد، نمی‌دانم! با این حال معتقدم که با هم درستش می‌کنیم زیرا منظورم از درست شدن، رسیدن به نتیجه‌ی موردِ انتظار نیست؛ اینگونه نیست که پیشاپیش، هدفی را تعیین کنیم و ضمانت کنم که به آن خواهیم رسید. برایِ من، درست شدن یعنی که با هم تلاش‌مان را می‌کنیم؛ اگر شد، چه خوب و اگر نشد، حداقل تلاش‌مان را کردیم. می‌گویم با هم درستش می‌کنیم و تاکیدم رویِ درست شدن نیست؛ بلکه رویِ «با هم» است! زیرا معتقدم که  مهم‌ترین نیازِ انسانی که در بحران گرفتار شده، راه‌حل دادن نیست؛ بلکه مهم‌ترین نیازش، یادآوری این است که در بحران، تنها نیست. با هم درستش می‌کنیم، یعنی همین که با هم با این بحران مواجه خواهیم شد و اگر شکست خوردیم، با هم شکست می‌خوریم. آدمی که بداند در بحران تنها نیست و حتی در شکست خوردن نیز تنها نیست، بارِ سنگینی از رویِ دوشش برداشته می‌شود؛ کمتر می‌ترسد و کمتر مضطرب می‌شود. اینگونه به جایِ اینکه چشم به راهِ منجی باشد، به اراده‌ی خودش رجوع می‌کند. اینگونه به جایِ اینکه از بحران فرار کند و دنبالِ راه‌حلِ سریع و کوتاه‌مدت باشد، با شهامت با بحران مواجه می‌شود و راه‌حلِ درست (و احتمالاً طولانی) را پیگیری می‌کند. هرچند که در این زمانه‌ی نتیجه‌گرایِ لذت‌طلبانه‌ی فردمحور، افراد دوست دارند که بدونِ تلاش، نتیجه‌ی مطلوب‌شان را به جایِ پیگیری و ساختن، منفعلانه دریافت کنند؛ اما معتقدم که انسان در اعماقِ وجودش، ترجیح می‌دهد که زیبا ببازد ولی زشت برنده نشود! هر چند که در کوتاه‌مدت ترجیح می‌دهد به دستِ دیگران خوشبخت بشود و شبیهِ یک شیء در دستِ دیگران باشد ولی در دراز مدت، به انتخاب‌های اشتباهِ خودش بیشتر افتخار خواهد کرد و ترجیح خواهد داد که به دستِ خودش بدبخت بشود؛ زیرا در این حالت، حداقل شأنِ فاعلانه‌ی انسانیِ خودش را بروز داده. من می‌گویم با هم درستش می‌کنیم و منظورم همین است که اگر قرار است بدبخت بشویم، با هم انتخاب می‌کنیم که چگونه بدبخت بشویم. از این منظر، بدبختی‌ها از نظر کیفیت و ماهیت متفاوت خواهند بود و این مهم‌ترین ویژگیِ انسان است که بدبختیِ خودخواسته را به خوشبختیِ تحمیلی، ترجیح می‌دهیم. اینگونه‌ست که در بدبختی هم، قدرتِ انتخابِ انسانیِ خودمان را بروز خواهیم داد و تسلیمِ محضِ موقعیت نخواهیم شد و نمی‌گذاریم که موقعیت، به راحتی کنترلِ ما را به دست بگیرد؛ با هم درستش می‌کنیم، یعنی اگر چه اوضاع سخت و بحرانی شده، ولی دنیا به آخر نرسیده چون هنوز یکدیگر را داریم. همه‌ی این توضیحات را دادم، چون در مورد آینده‌ی ایرانِ عزیزمان نیز عمیقاً معتقدم که: با هم درستش می‌کنیم؛ چگونه و چطور؟ متن را دوباره بخوانید. اگر در مورد شرکت یا عدم شرکت در انتخابات تردید دارید، امیدوارم که این متن کمک کند که مسئولانه‌تر انتخاب کنید که جزو کدام «با هم» باشید؛ چه از نظر کیفیت و چه از نظر کمیت ... . @mirza_ehsan_alef پی‌نوشت: در مسائل مختلف بارها با چنین پرسش‌هایی مواجه شدم که خب راه‌حل چیست؟ خب تو می‌گی چیکار کنیم؟ خب نسخه‌ی تو چیه؟ و همواره همین پاسخ را دادم که من راه‌حل ندارم زیرا معتقدم راه‌حل، در اختیارِ من یا تو یا هیچ فردِ منفردِ دیگری نیست؛ بلکه باید در گفتگوی اجتماعی و از طریقِ ما (و نه آنها)، راه‌حل را ساخت. تنها چیزی که می‌دانم همین است که نقطه‌ی شروع و پایان، در بطنِ جامعه‌ست و باید به جامعه، اعتماد کرد.
Показать все...
👍 26 9
من با این فرض نوشتم که باید به عاملیت و اراده و آزادیِ انسان، احترام گذاشت. با این فرض نوشتم که جامعه، بالغ است و بایستی خودش، با گفتگویِ درونی با خودش، مسیرش را انتخاب کند و مسئولیتش را بپذیرد. به خاطر همین اعتقاد، آمرانه و حق‌به‌جانب نمی‌گویم که رای بدهید یا ندهید یا به چه کسی رای بدهید. متاسفانه حواسم نبود که طرفدارانِ جلیلی، این فرض را در مورد انسان ندارند! در نگاهِ آنها، انسان موجودِ ضعیف و سستی‌ست که به راحتی تحریک می‌شود و تجاوز می‌کند؛ به راحتی فریب می‌خورد و علیهِ وضعِ موجود (که گل و بلبل است)، طغیان می‌کند؛ به راحتی لغزش می‌کند و از مسیر منحرف می‌شود. در نگاهِ آنان، انسان موجودِ نادان و نابالغی‌ست که اتفاقاً نباید آزادی و عاملیتش را به رسمیت شناخت مگر اینکه از آزادی و عاملیتش دز راستای اهدافِ قیم استفاده کند. برای اینها، انسان موجودی‌ست که باید به سرپرستی گرفته شود وگرنه تباه و آلوده می‌شود. در این نگاه، انسان باید همواره تسلیم و قدرشناس باشد؛ حتی اگر چیزی برایِ قدرشناسی وجود نداشته باشد! من با پیشفرضِ خودم، گمان می‌کردم واضح است که نگاهِ قیم‌مآبانه، منفی و اشتباه است؛ اما در نگاهِ طرفدارانِ جلیلی، اتفاقاً باید قیم بود! اتفاقاً باید بالایِ سرِ جامعه ایستاد و «هدایت» و «ارشاد» و «مراقبت» کرد. جهانِ آنها سلسله‌مراتبی‌ست و با تعاملِ برابر و دوستانه، بیگانه هستند؛ از یکسو می‌خواهند بالاسری داشته باشند که هدایت‌شان کند و از یکسو می‌خواهند پایین‌دستی داشته باشند که قدرت‌شان را ارضا کنند. به خاطر همین من فکر می‌کردم اشاره به نگاهِ قیم‌مآبانه‌ی جلیلی، منفی باشد؛ ولی می‌توانید در کامنت‌ها ببینید که چگونه با افتخار این قضیه را تایید می‌کنند! چرا؟ چون «دختر (جامعه) نیاز به تکیه‌گاه(قیم) دارد»!
Показать все...
👍 20 7👎 1💔 1
جلیلی و طرفدارانش آنقدر از واقعیتِ جامعه دور هستند که فکر می‌کنند اگر تنور انتخابات داغ شود و مشارکت بالا برود، رای می‌آورند. همین رفتارِ طرفدارانش در این کانال را ببینید؛ آنقدر اسیرِ رویا و افسانه هستند که فکر می‌کنند می‌توانند جوابِ من را بدهند ... تمام :)
Показать все...
👍 45
طرفدارانِ جلیلی هجوم آوردند و کل حرف‌شان این است که جلیلی، یک قیمِ بابرنامه‌ست و پزشکیان یک قیم بی‌برنامه و لذا باید به جلیلی رای داد! گویا اصلاً متن را نخواندند و متوجه نشدند که اعتراض اصلی به برنامه داشتن یا نداشتن، نیست؛ بلکه خودِ قیم‌مآبی مسئله‌ست! این نحوه‌ی برخورد طرفداران جلیلی با من، دقیقاً نشان دهنده‌ی رویکردِ خود جلیلی‌ست که عامدانه از فهمیدنِ مسئله‌ی اصلی، اجتناب می‌کند. اما در مورد برنامه‌های جلیلی، معتقدم که اولاً تخیلی و فانتزی‌ست و در ثانی، در همین فضای تخیلی، برنامه‌هایش کاملاً استبدادی و اقتدارگراست! هر ایرانی یک نقش، و چه کسی، نقش‌های تخیلی را معلوم می‌کند؟ جناب جلیلی و دوستانش! این نحوه‌ی نگاه به جامعه، حتی برای کمونیست‌ها هم قفل است! همچنین جلیلی و دوستانش هیچ وقت نگفتند که اگر منِ نوعی، نقشِ مورد نظرِ دولت را نخواهم، تکلیفم چیست؟ به گمانم پاسخ به این پرسش واضح است. همچنین جلیلی، نگاهِ گلچین و محدودی به جامعه دارد؛ به عنوان مثال در تمام مناظره‌ها، هر وقت که به موضوع زنان رسید، فقط از زنان روستایی و بدسرپرست و امثالهم صحبت کرد! گویی برایِ جلیلی، زنانِ معترض وجود خارجی ندارند؛ زنانی که خواسته‌های مدنی و سیاسی دارند، وجود خارجی ندارند. در مورد سایر اقشار و سایر گروه‌ها نیز همین رویکرد را دارد و فقط بخشی از جامعه را می‌بیند که مطابق نگاه و برنامه‌هایش باشد ... . منظورِ او از مشارکت مردم، مردمی‌ست که پیرو او باشند. پس لطفاً دم از برنامه داشتن نزنید! تاریخ، پر است از کسانی که فکر می‌کردند بهترین برنامه‌ها را دارند ولی در عمل فاجعه آفریدند! عملکرد واقعیِ جلیلی بر وعده‌های تخیلیِ او اولویت دارد. و در نهایت جالب است که دم از جامعه می‌زنند ولی نمی‌بینند که اکثریتِ جامعه آنها را نمی‌خواهد؛ اما چرا همچنان می‌خواهند قدرت را به دست بگیرند؟ چون عمیقاً معتقد هستند که جامعه نمی‌فهمد و آنها بهتر از جامعه، صلاحِ جامعه را می‌دانند! حتی آنها فکر می‌کنند که دارند از خودگذشتگی می‌کنند ...
Показать все...
👍 58👎 7
پیرو متن فوق: از ترس جلیلی به پزشکیان رای بدیم؟ هر دویِ این نامزدها، نگاهِ قیم‌مآبانه دارند و جامعه را موجودی می‌بینند که باید تربیت شود، تفاوت‌شان در شیوه‌ی تربیت است؛ هر چند که هر دو، دم از مشارکت و شنیدنِ صدایِ مردم می‌زنند ولی در نهایت، پیشفرضِ قیم‌مآبانه دارند. و همانطور که گفتم، مسئله‌ی دختر نافرمان و جامعه‌ی ما، همین نگاهِ قیم‌مآبانه و تربیت‌گراست و نه شیوه‌ی تربیت. لذا به طرفداران پزشکیان توصیه می‌کنم که به جایِ تحریکِ تحریمی‌ها، به طرفدارانِ جلیلی بپردازند؛ زیرا با تحریمی‌ها حرفِ مشترک چندانی ندارید، ولی با جلیلی‌ها در این زمینه مشترک هستید که بهرحال جامعه نیازمند تربیت است و می‌توانید در مورد مزایایِ شیوه‌ی تربیت پزشکیان تبلیغ کنید ... .
Показать все...
👍 43👎 24
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.