cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

بیمارستان عشق

Больше
Страна не указанаЯзык не указанКатегория не указана
Рекламные посты
194
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

Repost from N/a
دختره با سرک‌کشیدن تو کوچه کارش به موسسه‌های‌ پورن‌ استار رسید!💦😪 _ آه .. آره .. اووووم‌ .. #تندتر .. اره .. #اوووم این دیگه چه کوفتیه؟ .. این صدا از کجاست⁉️ کنجکاو‌ شدم ببینم صدا دقیقا از کجا میاد تا اینکه به کوچه نسبتا باریکی رسیدم.🧐 #دختر_پسری_و_دیدم_که_به_دیوار_تکیه_دا_ن_و.. نه .. نه .. نه .. من نباید اینجا باشم .. پام و کج کردم اما به جسم #محکمی برخورد کردم.😰 نگاهم به پشت کشیده شد.. لعنت بهت تریس‌ ، لعنت بهت ..😱 _ دنیلو‌ ببین مهمون داریم!😈 نه .. همینو‌ کم داشتم .😨 https://t.me/joinchat/AAAAAESPcHzcv6ev2pzl7Q ۴ ساعت
Показать все...
🖤ᴅᴀʀᴋ ꜱᴛᴏʀʏ 📖

در دل این شهر کسی ناله‌ای از عشق سر داده همه‌ی ما از غم ناله‌ی او به دامِ عشق لیلی افتادیم نویسنده vip رمان اجبار داغ ، به کانال شخصی من خوش اومدین حرفی ، سخنی ، انتقادی ، تبادلی چیزی ..

https://t.me/BChatBot?start=sc-189756-k4woBJe

♥️🖤 @mohafez_Dstory

Repost from N/a
#قراره_به_دست_مسترمرموزوخشمگین_تنبیه_بشه🚫♨️ #هات#آب_آور💦♨️ بالرز وارد اتاق شدم،روی تخت نشسته بود ودود سیگار اطرافشو گرفته بود.♨️ چشای لعنتیشو بهم دوخته بود،پاهای لرزونمو به هم چسبونم 🔥وتودلم به خودم امیدواری دادم،آروم باش کاراتو مجبوری باید انجامش بدی⁉️کم نیار دختر. ازجاش بلند شد❗️ساکت بود⁉️میگفت سکوت رو دوست داره.🔥 سیگارو روی جا سیگاری خاموش کرد وبه سمتم اومد.🚫♨️ لباس دکلته ی #کوتاهی تنم بود که تا بالای زانوهام بود. آروم #برم_گردوند وبه دیوار تکیه داد🚫لباسمو بالا داد ودستشو به #باسـ*ـنم کشید.⁉️🚫 خودمو #سفت کردم که با دست دیگش سیلی محکمی روی #ک*م زد🔞💢 واین کارش باعث شد #قـ*بل کنم براش.💢❌ #لبخندکوتاه ولی گرمشو کنار گوشم حس کردم.❌⭕️ دستشو از #شلوارم رد کرد وخواست به #کـ*م برسونه که پشیمون شد.❓‼️ #شرتـ*مو پایین کشید واز پام درآورد.🔞 انگشتاشو به #ممنوعه‌م رسوند و#تومشتش گرفت که #آهی از بین لبام خارج شد وبازم لبخند شو#حس کردم.🔞⛔️ بانگشتاش شروع کرد مالیـ*ـدنم ❌یکی از انگشتاشو #واردم کرد واولی بعد دومی بعد سومی که دیگه نتونستم تحمل وبا عجز نالیدم:🔞📛 _ایوان نمیتونم،اینجوری نمیتونم.❌♨️ سرشو جلو اورد وکنار گوشم لب زد: _هیشش تکون نخور #دلبر خوش سیما قراره یه #تنبیه متفاوت رو تجربه کنیم،باهم‼️❌ وبعد صدای زیپ شلوارش که پایین کشید اومد و...❓❕♨️ #جوین_شوازخوندنش_خیس_میکنی❌ https://t.me/joinchat/AAAAAESPcHzcv6ev2pzl7Q ۴ ساعت
Показать все...
🖤ᴅᴀʀᴋ ꜱᴛᴏʀʏ 📖

در دل این شهر کسی ناله‌ای از عشق سر داده همه‌ی ما از غم ناله‌ی او به دامِ عشق لیلی افتادیم نویسنده vip رمان اجبار داغ ، به کانال شخصی من خوش اومدین حرفی ، سخنی ، انتقادی ، تبادلی چیزی ..

https://t.me/BChatBot?start=sc-189756-k4woBJe

♥️🖤 @mohafez_Dstory

Repost from N/a
#سوراخ_تنگ_صورتیشوبه_فـ*ـاک_میده_آقاپلیسه🔥💦 #بچه‌مچه‌نیاد ♨️ #پارت56 با شنیدن صدای #آه وناله ازسلول بغلی چشمامو باز کردم.❌ بغض کرده پشت کردم به درسلول. چون توخیابون خواستن بهم #تجـ*ـاوز کنن آوردنم اینجا چون فک کردن منم یه #جـ*ـنده خبابونیم،هرشب صدای آه و#ناله ازجاهای مختلف شنیده میشد وباعث از ترس تاخود صبح به خودم بلرزم.💦♨️ دستی روی بازوم نشت با وحشت به عقب برگشتم ومسئول امشب سلول هارو دیدم. لبخندی زد وگفت: _امشب نوبته توعه،تاحالا امتحانت نکردم جوجو.♨️💦 تاخواستم جیغ بزنم دستشو روی دهنم گذاشت وخم شد کنار گوشم لب زد: _جیغت باعث میشه چندنفر هم به جمعمون اضافه شن💢♨️ وچندتایی #سوراختو_بگـ*ـاییـ*ـمش.❗️♨️ باوحشت 🔥سرمو به طرفین تکون دادم که لبخندی زد وگفت: _ازجات بلند شو وبدون سروصدا دنبالم بیا.🚫⁉️ ناچار به حرفش گوش دادم،دستمو سمت #حموم کشید. درحموم اخر روباز کرد ومنو هل داد تو#جیغ آرومی کشیدم که اشاره کرد #لباسمودربیارم.❓❗️ نالیدم:ترو.... تروخدا نکن❌منو اشتباهی آوردن اینجا♨️من دخترم.🔞 باعصبانیت لب زد: _یا وقتمو طلف نکن⛔️ یا میگم دوستامم بیان.♨️ ترسیده و#لرزون شروع کردم به #کندن لباسام. دستی به #سیـ*ـنـه های کوچولوم🍓 کشید سیلی محکمی روشون زد🚫علاوه بر درد حس عجیب #لذت_بخشی وجودم رو پرکرد. بلندم کرد ونشوندم روی سکویی که تو حموم بود🔥شروع کرد به بازی با ک**م و لیـ*ـسیـ*ـدن سیـ*ـنه هام.❌💢 بعد شلوارشو باز کردو #کـ*ـرشو مالید به ممنوعه‌م🛑 اشکام تند تند میریختن ومنتظر #درد بودم که یهو آژیر خطر به صدا دراومد و...❌♨️💢 #بیا‌بقیشو‌بخون❌♨️ https://t.me/joinchat/AAAAAESPcHzcv6ev2pzl7Q ۴ ساعت
Показать все...
🖤ᴅᴀʀᴋ ꜱᴛᴏʀʏ 📖

در دل این شهر کسی ناله‌ای از عشق سر داده همه‌ی ما از غم ناله‌ی او به دامِ عشق لیلی افتادیم نویسنده vip رمان اجبار داغ ، به کانال شخصی من خوش اومدین حرفی ، سخنی ، انتقادی ، تبادلی چیزی ..

https://t.me/BChatBot?start=sc-189756-k4woBJe

♥️🖤 @mohafez_Dstory

سلام رفقا رمانا توی چنلای دیگه،منظم پارت گذاری میشه اگه ادامه ی رمانا رو میخونید، جوین بدین. چنل متانویا: https://t.me/+iKUhIZVD2NwzN2Rk چنل بیمارستان عشق: https://t.me/+Xsf-LtNm-yxhYjc0
Показать все...
مــــتــــانــــویـــا

ناشناسم:

https://telegram.me/BChatBot?start=sc-612150-6WM4hx6

جواب:

https://t.me/Nashenas_silver

اپ شد
Показать все...
#بیمارستان_عشق² #part91
Показать все...
اپ شد
Показать все...
سلام رفقا شرمنده بابت چند روزی که پارت نداشتیم از فردا پارت گذاری به روال قبل برمیگرده
Показать все...
#متانویا #part62 💙💙💙💙💙 💙💙💙💙 💙💙💙 💙💙 💙
Показать все...
#بیمارستان_عشق² #part90 خواستم چیزی بگم اماکپلای باسنم رو از هم فاصله داد و سر ال*تش رو لبه سوراخ مقعدم گذاشت و با گذاشتن لباش روی لب  هام آل*تش رو یه ضرب واردم کرد که فریاد کشیدم و  چنگی به کمر کیاراد زدم. من:اخخخخ..آ..آریا… لبم رو بوسید. آریا:هیسسسس. چند ثانیه مکث کرد و بعد،کمرش رو تکون داد و تلمبه زد. با ناله ای توی دستش ارضا شدم. آریا من رو توی بغلش کشید و بوسه ای به  پیشونیم زد. آریا:عالی بود قربونت برم. لبخندی زدم. از حموم خارج شدیم و بعد از تن زدن لباس راحتی،روی تخت دراز کشیدم و سر شایان رو روی بازوهام گذاشتم و چشمام رو بستم. بعد از چند دقیقه،وارد دنیای بی خبری شدم. {شایان} چشمام رو باز کردم. سرم رو از روی سینه عماد بلند کردم و از روی تخت بلند شدم. از اتاق خارج شدم و از پله ها پایین رفتم. با شنیدن صدای گوشیم وارد سالن شدم و گوشیم رو برداشتم. اسم«زهرا»روی اسکرین خودنمایی میکرد. با تردید ایکون سبز رو فشار دادم. من:الو…
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.