cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

ᴀʀᴅʏᴀ ꜰᴀɴ🕊

سلام لاوم🥡 دنبال پر از استوری و پست رمان از دیانا و ارسلان میگردی ولی پیدا نمیکنی 🔮🎃🍯 پس منتظر چی هستی🙁🐥 پرو زود جوییم شو 🎧 خوش آمدی ما اینجا از اردیا داریم برای تب👇🏻یا ادمینی یا درخواستی @Donyhj برای ادتب میخواین یا ارتباط با ادمین @Donya_tab

Больше
Страна не указанаЯзык не указанКатегория не указана
Рекламные посты
172
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

عشق یهویی پارت ۴۴ دیانا: وایستادم و رومو کردم سمت صورتش و زل زدم به چشاش...اشکام ناخواسته سرازیر شد...اقای کاشی ازت متنفرم:)از کوچه ک زدم بیرون ارسلان پشت سرم داشت میومد ارسلان: دیانا صبر کن...دیانا بزار صحبت کنیم دیانا: ی تاکسی جلو پام ترمز زد و سوار شدم...تنها خونه رضا به ذهنم رسید ک برم ارسلان: گند زده بودم اونم بد گندی... پسره: داداش... ارسلان: سمت پسره برگشتم و تو چشاش نگاه کردم پسره: بد گند زدی بیا بریم دنبال دختره...اسمت؟ ارسلان: ارسلان کاشی پسره: اسم منم عرفانه...اخه دختر مردمو میزنن؟ ارسلان: دست خودم نبود عرفان: داداش واقعا زنته؟ ارسلان: قضیه ش طولانیه... عرفان: مسیر ماهم طولانی سوار شو تعریف کن ارسلان: سوار ماشینش شدم و رفتیم دنبال دیانا... دیانا: زنگ خونه رو زدم ک صدای عسل از پشت ایفون اومد... عسل: بفرمایید دیانا: با گریه عسل منم میشه درو وا کنی عسل: چی شده دیانا؟ دیانا: بزا بیام تو واست تعریف میکنم... عسل: باش دیانا: درو ک زد سریع رفتم ...در خونه رو باز کرد رضا بود... رضا: دیانا زیر چشمت چرا کبوده دیانا: ن گوشی داشتم خودمو نگاه کنم ن آینه...مهم نیست منو نمیخوای راه بدی تو خونت( با بغض) رضا: دیانا مگه میشه ک تو رو راه ندم؟ دیانا: بغضم ترکید و خودم و ول دادم تو بغل رضا... رضا: دیانا چی شده... دیانا: از بغلش اومد بیرون رفتم داخل خونه...من امشب و بخوابم صب رضا: عسل برو پیشش ببین چرا حالش بده:) ادامه داره..... کامنت +۲۰
Показать все...
عشق یهویی پارت ۴۴ دیانا: وایستادم و رومو کردم سمت صورتش و زل زدم به چشاش...اشکام ناخواسته سرازیر شد...اقای کاشی ازت متنفرم:)از کوچه ک زدم بیرون ارسلان پشت سرم داشت میومد ارسلان: دیانا صبر کن...دیانا بزار صحبت کنیم دیانا: ی تاکسی جلو پام ترمز زد و سوار شدم...تنها خونه رضا به ذهنم رسید ک برم ارسلان: گند زده بودم اونم بد گندی... پسره: داداش... ارسلان: سمت پسره برگشتم و تو چشاش نگاه کردم پسره: بد گند زدی بیا بریم دنبال دختره...اسمت؟ ارسلان: ارسلان کاشی پسره: اسم منم عرفانه...اخه دختر مردمو میزنن؟ ارسلان: دست خودم نبود عرفان: داداش واقعا زنته؟ ارسلان: قضیه ش طولانیه... عرفان: مسیر ماهم طولانی سوار شو تعریف کن ارسلان: سوار ماشینش شدم و رفتیم دنبال دیانا... دیانا: زنگ خونه رو زدم ک صدای عسل از پشت ایفون اومد... عسل: بفرمایید دیانا: با گریه عسل منم میشه درو وا کنی عسل: چی شده دیانا؟ دیانا: بزا بیام تو واست تعریف میکنم... عسل: باش دیانا: درو ک زد سریع رفتم ...در خونه رو باز کرد رضا بود... رضا: دیانا زیر چشمت چرا کبوده دیانا: ن گوشی داشتم خودمو نگاه کنم ن آینه...مهم نیست منو نمیخوای راه بدی تو خونت( با بغض) رضا: دیانا مگه میشه ک تو رو راه ندم؟ دیانا: بغضم ترکید و خودم و ول دادم تو بغل رضا... رضا: دیانا چی شده... دیانا: از بغلش اومد بیرون رفتم داخل خونه...من امشب و بخوابم صب میرم‌‌...رفتم تو اتاق مهمون و درو بستم رضا: عسل برو پیشش ببین چرا حالش بده:) ادامه داره..... کامنت +۲۰۰
Показать все...
00:06
Видео недоступноПоказать в Telegram
#استوری_مهشاد
Показать все...
5.13 KB
00:06
Видео недоступноПоказать в Telegram
#استوری_دیانا
Показать все...
vq6f0yufwi-E845770CA26184D1D4AF1F385E3C1490_video_dashinit.mp45.62 KB
00:13
Видео недоступноПоказать в Telegram
#استوری_دیانا
Показать все...
x7kz3o8lvx-F94C4EB97D979577F8E21EF50555CBB0_video_dashinit.mp44.26 KB
00:12
Видео недоступноПоказать в Telegram
#استوری_ارسلان
Показать все...
6046AEE8CB50A20929A734527A9AD0BE_video_dashinit.mp44.19 KB
عشق یهویی پارت ۴۳ دیانا: با کلی. فکر و خیال نشسته بودم...ی ساعت گذشت دو ساعت گذشت سه ساعت گذشت بازم نیومد...دیگ نمیتونستم بشینم و دست رو دست بزارم گوشیمم خراب شده بود نمیتونستم بهش زنگ بزنم رفتم هودیمو پوشیدم و ی کلاه بافت گزاشتم سرم هوا خیلی بیرون سرد بود نمیدونستم کجا برم ولی فقط دنبال ارسلان بودم....وارد ی کوچه ای شدم داشتم میرفتم داخل ک ی ماشین جلو پام ترمز زد...هوا تاریک بود و منم خیلی ترسیده بودم چون تو کوچه هیشکی نبود....ی پسر جوون از ماشین پیاده شد پسره: خوبی؟ دیانا: با بهت و ترس بهش نگاه کردم گفتم واسه تو فرقی میکنه؟ پسره: نمیخوام مزاحمت بشم ولی اینجا تنها بهتره واینستی خیلی خطرناکه:) دیانا: به نظر پسر بدی نمیومد...دنبال همسرمم پسره: ازدواج کردی؟ دیانا: اره از صبح ازش خبری نی نگرانشم پسره: چرا داری میلرزی هوا سرده بزا بهت کتم و بدم دیانا: کت چرمشو از تنش در اورد و رو شونه هام گزاشت موقعی ک داشت رو شونه هام میزاشت کامل تو بغلش رفته بودم ک... ارسلان: اینجا چه خبرههه؟ دیانا: ارسل... پسره: این شوهرته؟ دیانا: اره پسره: اخه زنشو ادم ول میکنه نصف شب مرد حسابی ارسلان: خون جلو چشامو گرفته بود وفتی دیانارو تو اون حالت دیدیم و بدون توجه به م پسره بازو دیانا رو گرفتم و کشیدم با خودم ببرمش دیانا: ایی بازوم ولم کن ارسلان: چه غلطی داشتی میکردی؟(با داد) دیانا: اعصبی شدم از حرفاش جوری رفتار میکرد انگار واقعا فک کرده بود با پسرم اعصبی شدم....میدونی این دوس پسرم بود بعد رفتن تو اومدم باهاش بگردم باورت شد...با سوت کشیدن گوشم به خودم اومدم ارسلان زد تو گوشم...:) پسره: هووو چه غلطی میکنی حیف این دختر ک اومده این موقع شب تو خیابونا دنبال تو میگرده... ارسلان: دیا... دیانا: بدون توجه به ارسلان بازومو از تو دستش کشیدم بیرون و سریع حرکت کردم سمت جلو ک ارسلانم پشت سرم داشت میومد ارسلان: دیانا وایسا... دیانا: وایستادم و رومو کردم سمت صورت ارسلان و زل زدم تو چشاش ادامه داره.... کامنت +۲۰۰
Показать все...
عشق یهویی پارت ۴۲ دیانا: ارسلان و بغل کردم و دوتامون تو بغل هم اشک میریختیم ولی بی صدا... ارسلان: دیانا رو از بغل خودم جدا کردم و زل زدم تو چشای پر اشکش دستم و تو صورتش کشیدم و اشکاشو پاک کردم دیانا: الان چی کار کنیم؟ ارسلان: زندگیمون ک تموم نشده:) دیانا: من دیگ هیچ کسیو ندارم ارسلان: من چی؟ دیانا: توام میری ی روزی...نیکا نباید منو تنها میزاشت ارسلان: دیانا ببین منم با متین رفیق بودم ی مدت طولانی ولی اونم رف دیانا: چرا رفتن؟چرا منو تنها گزاشتن...دوباره بغضم ترکید ارسلان: خیلی اروم دوباره کشیدمش تو بغلم و موهاشو نوازش کردم... دیانا: خیلی بغلش ارامش بهم میداد...ولی این بغل برای من نبود از بغلش جدا شدم و بلند شدم... ارسلان: کجا میری دیانا؟ دیانا: من نمیخوام به تو وابسته شم چرا دست از سرم بر نمیداری اگه ی روزی توام بری دیگه من بد میشکنم...(با داد) ارسلان: دیانا...صبر کن دیانا: ارسلان دست از سرم بردار برو دنبال کسی ک دوسش داری ارسلان: دیانا ولی... دیانا: بسه دیگ بسه ارسلان: دیانا نرو دیانا: من جایی نمیرم ولی دست از سرم بردار ازم دوری کن من نمیخوام بهت وابسته شم باشه؟ ارسلان: باش...با بغضی ک از رفتن متین و نیکا بود و حال بد دیانا از اتاق رفتم بیرون سوییچ ماشینو برداشتم و زدم بیرون... دیانا: صدای کوبیده شدن در خونه اومد ارسلان رفت...نکنه با این حال رفته بلایی سرش بیاد خدا لعنتت کنه دیانا ک این پسرو به این روز انداختی...رفتم روی تخت نشستم و بی صدا اشک ریختم....اومدم گوشیمو بردارم ک یادم اومد دیشب کوبیدمش به دیوار... حالا شماره ارسلان و از کجا بیارم ادامه دارد کامنت +۲۰۰
Показать все...
Показать все...
افتاب دختران❄️

سلام قشنگا🎈 امیدوارم حالت خوب باشه 👍 یک کانال پر از همچی داریم پس زود جوین بده🎀💙 مثلا. عکس اکلیلی، عکس و فیلم کیوت، نقاشی، بلک پینک، دیزینی، عکس دخترانه، انیمه،میراکلس اسلایم،اسمر فود، انیمشن، کارتون ،میراکلس پرفایل، گرانچ، سوال بگراند زود جوین

00:14
Видео недоступноПоказать в Telegram
ــــ🏰🎡 استوری ارسلان 🎠💒ــــ
Показать все...
1.85 MB
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.