توله خیس من

.

👅💦👅💦👅💦 👅💦👅💦👅 👅💦👅💦 👅💦👅 👅💦 👅 #نبض‌تنت #پارت_۲ ماهایا خندیدم و از کنارش گذشتم احمق چه فکری با خودش کرده فکرکرده من میزارم با کسی که این همه مدته دنبالشم میزارم لاس بزنه عمرا به طرف رختکن پرستار ها رفتم و یونیفرمم رو همراه مقنعه ام در آوردم مانتوم رو همراه گیف و شالم ورداشتم شالم رو سرم کردم و کیفمم برداشتم و از رختکن زدم بیرون با لبخند رو به پرستار های شیفت لب زدم: - خسته نباشید اوناهم همچنینی گفتن و با خدافظی کردن از بیمارستان خارج شدم سمت پارکینگ حرکت کردم سوییچ ماشینم رو در آوردم وقتی به ماشینم رسیدم قفلش رو باز کردم و راه افتادم سمت خونه ام ظبط رو باز کردم و آهنگی که قفلی این روزام بود رو پلی کردم و همراهش همخونی کردم میدون رو دور زدم و پیچیدم تو کوچه جلوی آپارتمان خونه ام نگه داشتم ریموت پارکینگ رو ورداشتم و پارکینگ رو باز کردم ماشینم رو بردم داخل و پارک کردم در رو باز کردم و پیاده شدم از پله ها بالا رفتم کلید خونه ام رو در آوردم و در واحدم رو باز کردم کفش هام رو از پام در آوردم و وارد خونه ام شدم روی مبل راحتی ولو شدم شالم رو از سرم در آوردم کتترل تلوزیون رو برداشتم تلوزیون رو روشن کردم داشت سریال می داد مشغول سریال دیدن شدم ساعت ۱۲تموم شد ای بابا چیزی برای خوردن ندارم که از جام بلند شدم و سمت آشپزخونه رفتم چی درست کنم آها بهتره یه پاستا درست کنم خیلی وقته دلم می خواست درست کنم ولی وقت نمی کردم مواد لازم رو برداشتم و مشغول درست کردن پاستام شدم 👅 👅💦 👅💦👅 👅💦👅💦 👅💦👅💦👅 👅💦👅💦👅💦

.

اینو بعدا مینویسم

بیاین این چنب

جای پارت

. لیسی به چ.چولم زد که صدای ناله ام رفت هوا سریع دستشو گذاشت جلوی دهنم و گفت: آروم... میخوای مامان اینا بفهمن داداشت داره واست میخوره؟ بی طاقت سرشو چسبوندم به بهشتم و با لحن لرزون گفتم: _ حرف نزن بخورش... مگه در اتاق و قفل نکردی؟ یهو مک محکمی به چ.چولم زد که جیغم رفت هوا همون لحظه با باز شدن در اتاق... https://t.me/+cQW2yJGhD0llZGM0 https://t.me/+cQW2yJGhD0llZGM0 رابطه مخفیانه دختر ۱۹ ساله با برادر ناتنی ۳۰ سالش😱🔞

سکس خشن با دختر دوازده ساله🔞💦! #موهام رو #وحشیانه کشید و #خودش رو یه #ضرب توی #سوراخ کو*نم کوبید. از #درد جیغی کشیدم و به #ملافه‌ی روی تخت چنگ زدم و #سینه‌هام رو وحشیانه #می‌مالید و..👅 https://t.me/+wKtKGy0ErA1kOGI0 🔞دختر دوازده ساله‌ای که به اجبار با پسرخاله حشری و خشنش ازدواج می‌کنه و..🔞

سرگرد امیریل آشتیانی... ♨️🔥 مردی سنتی و به شدت متعصبی که بدجور روی دختر دایی قرتیش حساسه...!!! یه شب حین یه ماموریت رستا رو می بینه که مسته و می خوان بهش تجاوز کنن که امیریل سر میرسه اما از اون طرف هم پلیس وارد عمل میشه و وقتی دختره رو لخت تو بغلش می بینن مجبور میشه بگه زنشه...اما زن صیغه ایش... ♨️🔞❌ https://t.me/SaraShifteh_writer33Mojezeh