cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

“ گلـبـرگ مــن🍃🌸”

💓﷽ نویسنده: هدی✍🏻 پارت گذاری: هر روز به جز جمعه ها چِه "دِلبـᰔـرانهِ" دَر "قَلبـــم" حُکمرانی میکُنی عِشق جان❤️💍 کپی از رمان پیگرد قانونی دارد🚫

Больше
Страна не указанаЯзык не указанКатегория не указана
Рекламные посты
499
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

sticker.webp0.36 KB
#۱۶
Показать все...
Repost from N/a
#عشق_خشن_یه_مرد_متعصب_و_غیرتی✨💦 مشتش رو کنار سر آراد به دیوار کوبید و فریاد کشید: _ چی تو سرت میچرخید که خودتو به اون پسره #میمالیدی؟ فرصت دفاع به آراد نداد و #نیپلش رو از روی لباس فشرد که آراد ناله اش توی دهن یونس خالی شد. یونس با ولع تمام گردن و سینه ها رو میمکید و میگزید و با نفس نفس زمزمه کرد: _ این #بدن لعنتی‌ات مال منه. قلم میکنم دستی رو که #نوازشش کنه... نگاه خون‌بارش رو‌ به چشم های خمار آراد دوخت و ترسناک گفت: _ تیکه پاره میکنم بدنی رو که زیر کسی غیر خودم #بلرزه https://t.me/+8mPqE1oes9ZhNDNk ضربه‌ی نسبتا آرومی به #آلت راست شده‌ی آراد زد و انگشتش رو سمت #سوراخش سر داد. آراد خودش رو به انگشت یونس فشرد و از گردنش آویزون شد. طاقتش طاق شد و سرشو محکم به شانه‌ی یونس کوبید و لب زد: _ این تن به تو #خیانت نمیکنه یونس! ناله‌ای کرد و تقریبا فریاد زد: _ خلاصم کن @roman_citi_12
Показать все...
Repost from N/a
#دارن_جرعت_حقیقت_بازی_میکنن_میگه_دوست_پسرتو_ببوس_اونم_خارجی😂🙈🔞🔥💦 - #جرعت یا #حقیقت؟😜 - با افتخار جرعت - اوم #مطمئنی؟ - اره 😌 - خب سیاوشو #ببوس😂💦 به اجبار #نشستم رو #پاهای سیاوش #ایرانی یا #خارجی؟ امیدوار بودم بگن ایرانی که از #شانس #گند من گفتن: خارجی"!🔥🔞 سیاوش: - من #بوس میخوام یالا یالا یالا!😜💋 همه خندیدن #چشمامو بستم و #بوسیدمش ولم نکرد رفته بود تو حس، بچها از #خنده #غش کرده بودن!🤣🚩 اقا سیاوش #حیا کن بابا جنگل رو رها کن ولش کن تموم شد #بچم! درگوشم گفت: - انقدر #خوشمزه ای نارینم که نمیتونم ولت کنم ...😋💦😍 #عاشقانه_خفن https://t.me/+J9EWN6YeHe83Yjg0
Показать все...
#۱۵
Показать все...
Repost from N/a
#رویای_دست_نیافتنی #بر_اساس_واقعیت 🛑⭕️🛑⭕️🛑 با دیدن لباسای نیمه پاره دخترک دیگه نتونست طاقت بیاره و با اون اکیپ درگیر شد. نفهمید چه قدر کتکشون زد، فقط دید که همشون با صورت آش و لاش، شروع به فرار کردن. سرش با سرعت چرخید. اولین چیزی که باهاش روبه‌رو شد؛ چشم های دریایی دختر بود، ولی نباید اجازه میداد کسی دخترک چشم آبی رو با لباسای پاره ببینه. به سمت هستی رفت و دست نوازش رو سرش کشید. هستی با تعجب و ترس به علی خیره شد، وقتی چهره علی رو دید هقی زد و خودش رو تو آغوش علی مچاله کرد: -خیلی.. هق.. کتکم زدن.. ههقق +گریه نکن چشم آبی آروم باش جات پیش من امنه!! هستی سرش رو از روی قفسه سینه علی برداشت. مرد با تعجب به دختر نگاه کرد. -ممنون.. فرشته‌ی نجات علی با شنیدن لقبی که هستی براش گذاشت یه تک‌خند زد و رو به هستی لب زد: +من فرشته نجات نیستم اسمم علیه چشم آبی! هستی که اسم قهرمانش رو متوجه شده بود، موهاش رو پشت گوشش فرستاد و همونجور که اشک چشماش رو پاک میکرد صحبت کرد: -من اسمم هستیه آقای قهرمان! علی با شیفتگی تمام هستی رو که حالا تخس شده بود، تماشا کرد........ https://t.me/+MZxWiBI5LwsyZjc0 https://t.me/+MZxWiBI5LwsyZjc0 https://t.me/+MZxWiBI5LwsyZjc0 💯💯دختره رو داشتن کتک میزدن، پسره رفت نجانش بده تو اولین نگاه عاشق دختره شد غافل از اینکه دختر عموشه💯💯
Показать все...
ღ꧁رَِوَِیَِاَِیَِ دَِستَِ نَِیَِاَِفَِتَِنَِی꧂ღ

⛓♥️ بـه نـام خـالق لـیلـی ها ♥️⛓ 🧿وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ🧿 ⚠↜کپی رمان حتی با ذکر منبع و نام نویسنده، با عدم رضایت نویسنده همراه هست و پیگرد قانونی دارد.⚠️↝ ☕︎کـانال رسمـی رمان های°• Nil.M •°☕︎

Repost from N/a
دختری که عشق قدیمی اش بعد از مدت ها به عنوان استاد گیتارش وارد زندگیش میشه ولی.....🚫❌ https://t.me/+1PEJpKu6i6JiNzg0 https://t.me/+1PEJpKu6i6JiNzg0 مقابلم می نشیند و کمی رو به صورتم خم می شود، چوب پلاستيکي خالی آبنبات را از کنج لبش برداشته و در گوشهٔ میز می گذارد. _سیگار جاش رو به آب نبات داده؟ _نیهان گفته دیگه سیگار برام جیزه. فعلا باس با آب نبات سر کنم _عه! آقا چه حرف گوش کن شدی؟ دفعهٔ قبل که من بهت گفتم زیاد می کشی، گفتی با زندگی سالم حال نمی کنی! چی شد یهو خواستی با زندگی سالم حال کنی و اون اخلاق سگیت رو مثل آدم کنی؟ نگاه چشمانش را برای اولین بار مسقیم به نگاهم می دوزد و حرف هایش را از پشت دندان های کلیک شده اش می‌گوید. _می دونی مری؛ دخترا سال ها تنها می مونن، همه پیشنهاد ها رو رد می کنن، می گردن می گردن لاشی ترین پسر توی شعاع صد کیلومتری شونو پیدا می کنن و عاشق می شن، اما همون لاشی رو یه جوری آدم می کنن که شاید هیچ کس نتونه باور کنه! همین نیهان خودم کم خواستگار آدم حسابی نداشت که از اول هم اومد عاشق یه هفت خط و خالِ خط خطی ای مثل من شد! می دونی، اما این بار من به خاطرش آدم شدم... لحنش برایم کمی سنگینی می کند، آرام و زیر لب برایم می غرد : _تو قراره گیر کدوم پسر لاشی ای بیفتی؟ لاشی که باشی همه میخوانت، اما پاک که باشی حتی عشقتم نمی خوادت، خدا و حکمتش رو شکر! https://t.me/+1PEJpKu6i6JiNzg0 https://t.me/+1PEJpKu6i6JiNzg0 من عاشقش بودم ولی اون بهم میگفت رفیق من عاشقش بودم ولی شاهد عشقبازی هاش با اون بودم....📛
Показать все...
رمان خاطره، roman

﷽ خوش اومدید رمان خاطره به قلم مَرگُل با ژانر عاشقانه، انتقامی،مافیایی رمان پر از هیجان و اتفاقات تلخ و شیرین هست خوشحال میشم که همراه ما باشید🤗 تایم پارت گذاری:هرشب ساعت 22 @margol06

Repost from N/a
ریسش نصفه شبی دختره رو بالایی دیوار میبینه و خفتش میکنه ولی.....🙊🙊🙊 پایم را روی درز ها و بیرون زدگی آجر می‌گذارم و با یک دست هم از در می گیرم، با سختی خود را به بالای دیوار می رسانم، نفسم را فوت می کنم. که صدایی می شنوم: _تو اون #بالا چیکار می کنی؟ با لحنم #طعنه می زنم : هیچی فقط دیدم این بالا هواش بهتره و به آسمون نزدیک ترم! برای همین #نصف_شبی اومدم روی دیوار😂🤦‍♀️ لبخند #مردانه_ای می زند: _منم #بیام پس؟🔥 https://t.me/+1PEJpKu6i6JiNzg0 https://t.me/+1PEJpKu6i6JiNzg0 دختری که تو شرکت یکی از جون ترین و جذاب ترین سرمایه دارا کار میکنه ولی درست شبی که پسره قرار بود بیاد خونه دختره ریس شرکتش اونو رو دیوار میبینه و....📛🔥
Показать все...
رمان خاطره، roman

﷽ خوش اومدید رمان خاطره به قلم مَرگُل با ژانر عاشقانه، انتقامی،مافیایی رمان پر از هیجان و اتفاقات تلخ و شیرین هست خوشحال میشم که همراه ما باشید🤗 تایم پارت گذاری:هرشب ساعت 22 @margol06

Repost from N/a
ممنوعه مخصوص بزرگسالان❌ https://t.me/+AcjxYB0T8SM0NGZk https://t.me/+AcjxYB0T8SM0NGZk https://t.me/+AcjxYB0T8SM0NGZk با ترس و #وحشت چشمامو دور و اطرافم چرخوندم.اینجا منو یاد خاطره قدیمی که داشتم مینداخت.امکان نداشت شایان با من اینکارو دوباره انجام میداد. با صدایی که به زور درمیومد هق زدم و گفتم _شایان... اگه خودتی خواهش میکنم تمومش کن. تو نمیدونی من الان تو چه وضعیتی هستم. نامرد من ازت #حاملمم. بیا بازم کن خواهش میکنم. گریم شدت بیشتری گرفت که یهو از پشت سر #موهام کشیده شد. جیغ بلندی زدم و #اشکام روی صورتم ریخت. ولی ناگهان یکی دم گوشم غرید _پس تو از اون #کثافت حامله‌ای اره؟! و بعد با وحشتناک ترین حالت ممکن قهقه‌ی بلندی زد. نه این شایان نبود. پس این کی بود؟؟ در فکر بودم که ناگهان #سوزش بدی رو روی گردنم حس کردم و #جیغغغ...! #سیگارشو روی گردنم #خاموش کرد این مرد کی بود از من چی میخواست...؟! رمانی جنجالی و هیجانی🚫❌ اگر میخواین زودتر ادامه این رمان و بخونین جوین شینن 🚫👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://t.me/+AcjxYB0T8SM0NGZk https://t.me/+AcjxYB0T8SM0NGZk
Показать все...
♡دلداده توام♡

°•|﷽|•° ☆•• لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ‌••☆✨🤍 #دلداده_توام(آنلاین)💕 #عشق_به_رنگ_آبی(بزودی)💙 نویسنده:الای.ط🦋 #کپی_ممنوع🚫❌

Repost from N/a
پسره چون دختره پاشو گذاشته رو ماشینش غوغا درست میکنه اما دختره یه کاری میکنه ..... 😂🥲💔 شیفت کاریم تموم شده بود و از بوتیک زدم بیرون با دیدن بندای باز کفشم بی توجه پام و گذاشتم رو ماشین جلومو مشغول بستن بند کفشام شدم که یهو یکی داد زد : هووووووش پاتو بکش کنار ماشینم و خط انداختی . سرم و آوردم بالا و با دیدن رئیس جدید و رومخ بوتیک نگاهی به ماشین لوکس جلوم انداختم و گفتم : فقط بند کفشم و بستم . رفتم سمت ماشینش و سوارش شد ‌. پنجره رو داد پایین و گفت : برا تو یه بنده کفشه دختره پایین شهری برا من یه خسارت بزرگه البته تو که نمیفهمی مخم از حرفاش سوت کشید با فکری که به سرم زدم منتظر شدم تا استارت بزنه و دقتی استارت زد خودم پرت کردم رو ماشینش و از قصد خودم و انداختم رو زمین و محکم دستم و کشیدم به زمین تا خراشیده بشه . و نالیدم : کمک .... کمک این یارو با ماشین بهم زددددد . اشکان با دو از ماشین پیاده شد و گفت : عفریته بلند شو برا اینجا صحنه نمایش نیس . با جمع شدن مردم دورم زدم به در ننه من غریبم بازی و گفتم : مردم ببنید هم زده هم طلبکاره یکی زنگ بزنه اورژانس دستم درد میکنهههههه . مردم همهمه کردن یکی زنگ زد پلیس یکی زد ورژانس چن نفرم محکم نگهش داشتن و گفتن نمیزارن در بره . کم مونده بود از خنده غش کنم قیافش عین بچه یتیما شده بود اما خب حقش بود . با اومدن پلیس ....... بیا و ببین دختره چیکار میکنه😂🙊 . اگه میخوای بدونی چه اتفاقی میوفته بزن رو لینک زیر🙊😱 🔞🔞 👇🏻👇🏻 https://t.me/+_5QP9-b00I83OTBk دختری به اسم پروانه با مادرش زندگی میکنه و بخاطر نداشتن اوضاع مالی خوبی دنبال کار می‌گرده و دقیقا روزی که تو یه بوتیک استخدام میشه رئیس اونجا بوتیک و میفروشه به ادم مرموزی به نام اشکان و ........ https://t.me/+_5QP9-b00I83OTBk
Показать все...
راز چـشـمـ🖤هایت

هروقت فک‌کردی که هیشکی دوست نداره یه نگاه به چشمای من موقع حرف زدنت بنداز؛ باشه؟ :) راز چـشـمـانـ 🖤هایت : آنلاین به قلم: ملکه تاریکی🖤🕳️ ادمین تبلیغ: @Xx_Oo_Zzz کپی حتی با ذکر نویسنده ممنوع..

Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.