شعرنگار🌱

بتاب بر شب تاریکم ای تبسمِ ماه.. مگر سحر شود این آسمان یلدایی.. #نگار_حسینی🌱 #آبشارتهران📸 #شبتون_ماه✨️

هوای شهر قلبم را، معطّر کرده یاد تو.. تمام کوچه‌هایش را، منوّر کرده یاد تو.. خیال آشتی با شب ندارد چشم‌های ماه.. ولی مهتاب را هم، مهربان‌تر کرده یاد تو.. چه فرقی می‌کند آوای باران در تبِ مرداد.. هوای فصل‌ها را، جورِ دیگر کرده یاد تو.. همیشه آتشی در سینه‌ می‌سوزاندم، امّا.. تپش‌ها را کمی آرام و کمتر کرده یاد تو.. اگر گاهی دلم آشوب و آزرده است، اما باز.. پریشان‌حالی‌ام را، خوب و بهتر کرده یاد تو.. نمی‌دانم که در آغوش مردابم و یا دریا.. دلم را با شقايق‌ها، برابر کرده یاد تو.. تماشاییست رقصِ بی‌قرار قاصدکهایی،، که روی شانه‌های باد پرپر کرده یاد تو.. تصوّر کن میان چشم‌هایم رنگِ باران را.. نگاه ابری‌ام را، دیدنی‌تر کرده یاد تو.. #نگار‌‌_حسینی 🌱 #غزل

بغضی که گره خورد، دگر وا شدنی نیست.. #نگار_حسینی 🌱

❣️✨️🌱 ‍ گمان کردی بدون تو همیشه مست و شادابم..؟ نمی‌بینی دلم مرده..؟شبم، افسرده‌ام، خوابم..؟ همیشه تا سحر با بغض و با دلواپسی بیدار.. کنار خاطراتت خیره بر چشمانِ مهتابم.. نگاهم آنقدر با پنجره هرسو گره خورده.. که چشمم روز بر در مانده و شبها نمی‌خوابم.. نمیدانم چرا این‌قدر بی‌صبرانه می‌بارم.. شبیه ابرهای سرد و باران‌زای سیلابم.. چه طوفانی به پا شد در میان برکه‌ی جانم.. پریشان حال و سردرگم اسیر موجِ گردابم.. نفهمیدم چگونه گوهر دل را گمش کردم.. دلی که بعد تو دیگر نمی‌بینم، نمی‌یابم.. نفس درسینه‌ام حبس و توان زنده‌ماندن نیست.. تحمل کردم اما،، ماهیِ مُرده لبِ آبم.. چنان آشفته از دردم، چنان دلگیر و غمگینم.. که جز مردن نمی‌بینم دوای قلبِ بی‌تابم.. ✍#نگار‌‌_حسینی🌱 🎙#پروانه 🦋 میکس و تنظیم: #رضا_ماد✨️ ❥᭄͚ٖٜ@shernegar1023◍⃟❣️

دلم آواره‌تر از قاصدکهای پریشان در دل باد است.. #نگار_حسینی 🌱

جمعه وقتی می‌رسد،دردِ دل از بَر می‌نویسم.. از تو و دلتنگی و از چشمِ بر در می‌نویسم.. قصه‌ی دلدادگی را از شبِ مهتاب و باران،، یاد چشمان تو را، با دیده‌ی تَر می‌نویسم.. #نگار_حسینی 🌱

به کامم زندگی زهر است شیرین هم نخواهد شد.. کلاغ پیر تقدیرم، دگر رنگین نخواهد شد.. به قلبم هر چه زخم بی‌امان داری، بزن دنیا.. دل آزرده‌ی من بیش از این غمگین نخواهد شد.. #نگار_حسینی 🌱

بیا بگو که تنِ مُرده را، کجا ببرم..؟ پس از تو این دلِ آزرده را کجا ببرم..؟ چه اشک های پریشان، چقدر بارانم.. بگو، که گوهر نشمرده را کجا ببرم..؟ شکست چینیِ نازک‌دلم به لطف غمت.. صدای قلبِ تَرَک‌خورده را کجا ببرم..؟ طراوتِ دلم از بغضِ باغبان خشکید.. من این جوانه‌ی پژمرده را کجا ببرم..؟ چه واژه‌ها که به یادت غزل شد و حالا.. سکوت ِ دفتر خط خورده را کجا ببرم..؟ دلم گرفته عجیب از غم و نمی دانم.. که جانِ خسته و افسرده را کجا ببرم..؟ منِ بدون تو، با حسرتت کجا بروم..؟ خداااا، وفایِ قَسم‌خورده را کجا ببرم..؟ #نگار_حسینی 🌱 #غزل

🎼 کمی با من مدارا کن ... 🎤 مهستی 👌👌👌

تقدیر ما، چه ناعادلانه بود، دردت میان قلب من و دلت پیش دیگری‌.. #نگار_حسینی 🌱