cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

🔞شهوت صورتی 🔞

دختر ریزه و میزه و #کیوتی که خودش از #گرایشش خبر نداره استخدام یه شرکت میشه که به خاطر #پول مجبور میشه #لیتل مامی و ددی بشه و هرشب......🤤🧸🍼 رمان دارای محدودیت سنی و صحنه های باز است 🔞

Больше
Рекламные посты
15 463
Подписчики
-6924 часа
-5867 дней
+25630 дней
Время активного постинга

Загрузка данных...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Анализ публикаций
ПостыПросмотры
Поделились
Динамика просмотров
01
یروز چشاتو وا کنی میبینی من تموم شدم ..
3 91310Loading...
02
دست خونیمو از لای پام بیرون آوردم و هق‌هق کنان از پشت در دسشویی مدرسه نالیدم _ خونش خیلی زیاده نازنین ، نواربهداشتی بذارم بازم همه جا خونی میشه آبروم می‌ره گفتم و از شدت درد باسنم وزنمو به دیوار کثیف دسشویی تکیه دادم نازنین اروم پچ زد _ یعنی چی؟ مگه اولین بارته پریود شدی؟ با درد نالیدم _ من باید 12روز دیگه پریود میشدم _ انقدر این مرتیکه باهات ور میره بدنت بهم ریخته وحشت زده هق زدم _ نازی؟ ترسیده از پشت در پرسید _ چی شد؟ _ نکنه حامله بودم؟! ترسیده تر از من صداشو بالابرد _ چی؟ چرا گذاشتی پردتو بزنه؟ _ چون شوهرمه لعنتی! قبل از اینکه بریم محضر پردمو زد چون میدونست به کسی که منو برای انتقام از بقیه عقد میکنن بله نمیگم! بعدش که مثل الان داشت ازم خون می‌رفت گفت انتخاب با خودته ، یا برو حموم و خونارو تمیز کن و باهام بیا محضر ، یا لباس بپوش برگرد خونه هق‌هق کنان ادامه دادم _ میدونست بابا بخاطر کارای اون سکته کرده و مرده میدونست کسی رو ندارم میدونست برگردم خونه طلبکارای بابا میریزن سرم خدایا بکش راحتم کن نازی با دلسوزی زمزمه کرد _ هیش آروم ، خانم افخم بفهمه بیچاره‌ای _ اگه حامله باشم چی نازی؟ _ نیستی ، گریه نکن اصلا مگه ... مگه انگار روش نمیشد بپرسه با خجالت زمزمه کردم _ کاندوم استفاده نمیکنه ، یک بار بهش گفتم جوابش سیلی بود! که من به چه حقی برای سکسش نظر میدم بغضم دوباره منفجر شد _ خیلی وحشیه نبین استاد دانشگاه و محبوبه ، من ازش میترسم هرشب که میاد تو تخت می‌ترسم که کاری بکنم عصبی بشه _ هیش گریه نکن درست میشه رو نواربهداشتی چندتا دستمال بذار بیا بیرون الان بچه ها فضولیشون گل می‌کنه ها لادن با درد و بی‌حالی کاری که گفت رو کردم کمکم کرد دستای خونیمو بشورم و از دسشویی رفتیم بیرون صدای مربی ورزش سختگیرمون از پشت سر اومد _ یک بار دیگه بخاطر امتحان ندادن برید تو دسشویی بمونید هردوتاتونو میندازم ببینید از ورزش صفر گرفتن و خراب شدن معدلتون چه مزه ای داره بی حال زمزمه کردم _ چه امتحانی خانم؟ _ درازنشست! بجنبید سریع فقط شما دوتا موندید از شدت بیچارگی بغض کردم و نازنین نگران نگاهم کرد _ خانم من امتحان میدم _ هر دوتون _ آخه لادن نمیتونه _ چرا نتونه؟ _ عادت ماهنه‌ست _ تو المپیاد شنا خانمای پریود مایو میپوشن یک دقیقه میرن مسابقه میدن بعد این نمیتونه درازنشست بره؟ میدونستم اولین درازنشست رو که برم از شدت خونریزی و درد میمیرم با گریه سر تکون دادم _ نمیتونم برم ببخشید! نفهمیدم چی شد فقط زمانی به خودم اومدم که مثل متهما گوشه دفتر ایستادم افخمی باهام لج کرده و میخواد با والدینم تماس بگیرم اروم گفتم _ بابام مرده _ خدابیامرزش ، زنگ بزن مامانت! _ مامانمم مرده _ منو خر فرض کردی تو بچه جون؟ رو به مدیر ادامه داد _ والدین این دختر اگر امروز نیان من تو این مدرسه نمیمونم خانم مدیر مدیر با اخم و تاسف به من تشر زد _ زنگ بزن _ بخدا راست میگم خانم پدر مادرم فوت شدن _ زنگ بزن به یکی وگرنه اخراجی ، شوخی هم ندارم باهات با قدمای لرزون سمت تلفن رفتم و شماره شرکتش رو گرفتم بالاخره با اخرین بوق صدای سردش تو گوشم پیچید _ بله؟ اروم زمزمه کردم _ ساواش؟ _ شما؟ _ لادنم _ لادن کیه؟! با غم لرزون زمزمه کردم _ زنت! بعد از مکث کوتاهی گفت _ چی میخوای؟ _ میشه بیای مدرسه؟ _ چرا؟ _ اگر نیای اخراجم میکنن پوزخند زد _ بهتر ، شاید اونطوری بفهمی جای زن شوهردار تو تخت شوهرشه نه نیمکت مدرسه گفت و تماس رو قطع کرد بغضم منفجر شد _ به خدا من کسی رو ندارم هیچکس نمیاد دنبالم زن انگار دلش سوخت که تشر زد _ خیلاخب گریه نکن ، بخواب همینجا درازنشستاتو برو تا ببخشمت اینبار بی مخالفت روی زمین سرد و سفت دراز کشیدم و بی توجه به درد و خونریزی شدیدم با گریه شروع کردم زن شمرد _ یک ،دو... احساس میکردم خون بین پاهام زمین رو خیس کرد قندم افتاده بود و زیر دلم تیر می‌کشید چشمامو بستم و ادامه دادم _ سی ، سی و یک با درد شدید زیرشکمم روی زمین دراز کشیدم و صدای جیغ دردناکم مدرسه رو پر کرد _ آی خدا وحشت زده بالای سرم جمع شدن احساس میکردم بوی خون همه جا رو گرفته از شدت درد پشت سرهم جیغ کشیدم _ آی آخ دلم آه صدای عصبی و پر جذبه‌ش تو فضا پیچید احساس میکردم توهم زدم _ دارید چه غلطی میکنید با زن من؟ چشمام بسته شد صدای ترسیده مدیر رو شنیدم _ شما برادرشید؟ فعلا ببریمش بیمارستان بعدا براتون توضیح میدم _ نخیر شوهرشم! بچم و سقط کرده باشه باید تو دادگاه توضیح بدی زنیکه گفت و دستاشو زیرزانوهام انداخت تو بغلش بلندم کرد و از بین بچه ها رد شدیم روی صندلی عقب ماشین گرون قیمتش خوابوندم و با همون صدای جدی کنار گوشم لب زد _ هیش چیزی نیست قرار نیست به همین زودی ترکم کنی دخترحاجی هنوز خیلی باهم کار داریم کوچولو https://t.me/+VNHLRbY_aG9jMDY0 https://t.me/+VNHLRbY_aG9jMDY0
3 1862Loading...
03
‍ ‍ س‍...ک‍...س عروس خانواده با پدر شوهرش🔞❌ بنری که می‌خونید، #پارت‌واقعی‌رمانه و دارای #محدودیت_سنی هست. لطفاً با #احتیاط وارد شوید👇🆘 محتوای ذکر شده، مناسب بزرگسالان است: - حتی باورت نمیشه که چقدر دلم می‌خواد همین حالا کی‍*رمو با تمام قدرت وارد جفت سو*راخات کنم و اونقدر تلم‍*به بزنم که ک‍*ص و کو*نت سرخ و کبود بشه! آخی کشیدم و با دستام، با..سنش رو چنگ زدم. ناخنام رو تو پوست کو*نش فشار دادم و محکم، سمت خودم کشیدمش که کی‍*رش مستقیم لای چا.ک حساس ک‍*صم قرار گرفت. - پس برای همین اینقدر داری دست دست می‌کنی واسه پا*ره کردنم؟ جون کشیده ای گفت و تو یه حرکت، کل کی‍*رش رو تو ک‍*صم جا داد که آه بلندی کشیدم و پاشنهٔ پاهام رو به کمرش فشار دادم. - آه! همینه! همینو می‌خواستم! جر..م بده مرصاد جون! ک‍*ص و کو..نمو با کی‍*ر کلفتت پا...ره کن - چشم! شما امر کن عروس س‍*ک‍*سی و حش‍..ری من! بلافاصله شروع کرد به وحشیانه تل‍*مبه زدن. کی‍*رش رو با هر بار ضربه داخل سو*راخم، تا نا*فم احساس می‌کردم و بدنم زیر تل‍*مبه هاش مثل ویبره می‌لرزید. - خوبه ملیسا!؟ خوشت میاد داری زیر کی‍*ر پدر شوهر خودت گا*ییده میشی!؟ سرم رو تند تند تکون دادم و ناخنام رو از کمر تا شونه هاش بالا کشیدم و پشتش رو چنگ زدم: - آه! آره آره! حالا می‌فهمم آرش قدرتش تو س‍*کس کردنو از کی به ارث برده! آخ! محکتر! دلم می‌خواد زیر ک‍*یرت یه جوری گا*ییده بشم که ک‍*صم خون بیفته مرصاد! https://t.me/+5SyHsSzAVz84M2Rk https://t.me/+5SyHsSzAVz84M2Rk https://t.me/+5SyHsSzAVz84M2Rk ملیسا، دختری که در غیاب شوهرش پدر شوهرش رو اغوا میکنه و باهاش همخواب میشه. اما بعد از اینکه زن جوون پدر شوهرش متوجه ماجرا میشه، با پدر شوهر و پدرزن شوهرش سه نفری❌❌ https://t.me/+5SyHsSzAVz84M2Rk https://t.me/+5SyHsSzAVz84M2Rk https://t.me/+5SyHsSzAVz84M2Rk https://t.me/+5SyHsSzAVz84M2Rk
2350Loading...
04
‍ •| مذه‍بیِ شهوتے💦👅 |• #پارت_41 موهام رو به چنگ کشیده بود و همچنان حالت داگی بودیم که گفتم: از کجا بلدی انقد خوب بکنی... فکر میکردم به جای سوراخ کو..نم بکنی تو سوراخ گوشم... با نفس نفس گفت: تو این موقعیت چرا یادت افتاده اینو بپرسی...؟ - اخه مثلا بچه مثبتی اما یه طوری میکنی که اون همه دوست پسرم با روابط متعدد نمی کردن. از کجا بلدی...نکنه زیر ابی می رفتی مثل الان؟ - خب ما هم یه جاهایی زیر ابی می ریم. - پس همه اش خدا و پیغمبر میکنید واسه ما خودتون تپه نریده نذاشتید هان. برم گردوند و کرد تو ک.صم. - تو که نمی‌خواستی بدون کا..ندوم بکنی. - حالا که ک.ص مجانی گیرم اومده حیفه از این فرصت استفاده نکنم... https://t.me/+VQH1BG_vWK9kODNk https://t.me/+VQH1BG_vWK9kODNk https://t.me/+VQH1BG_vWK9kODNk دیگه طاقت نیاوردم و گفتم: آه...تند تر.... خندید. - جوون...خوشت اومده. - لاشی...عجب ک.ی.ر.ی داشتی و رو نمی کردی، اگه میدونستم جای دادن به کل پسرای دانشگاه فقط به تو میدادم. - تو که تا یه دقیقه پیش به سالار می گفتی دول موشی. - اوه اسمش سالاره...من می میرم براش.. آه بیشتر... بکن تا ته... چه میدونستم همچین چیزی لای پاهات قایم کردی...أه... با خنده ضرباتش رو بیشتر کرد طوری که صدای شالاپ شلوپ برخورد پوست مونم بلند شد. ازم کشید بیرون که معترض گفتم: آه...چرا کشیدی عقب تازه داشتم حال میکردم. - برگرد میخوام از جلو ب.گامت. با ذوق برگشتم و پاهام رو وا کردم براش... - تو که نمی‌خواستی بدون کا.ندوم بکنی. - حالا که ک.ص مجانی گیرم اومده حیفه از این فرصت استفاده نکنم. https://t.me/+VQH1BG_vWK9kODNk https://t.me/+VQH1BG_vWK9kODNk https://t.me/+VQH1BG_vWK9kODNk https://t.me/+VQH1BG_vWK9kODNk پسر بسیجی دانشگاه‌ سر مچ شون رو موقع سک.س گرفته حالا میگه اگه میخوای به کسی نگم باید منم با دختره س.ک.س کنم دختره هم مسخره اش کرد گفت تو بلند نیستی بکنی که با دیدن ک.ی.ر کلفتش برگاش ریخت و...💦🔞🫣🔥
2700Loading...
05
زبونش رو کمی داخل کرد و آروم تلمبه زد. حین خوردن ضربه ی محکمی به باسن ماهیچه ایش زد و اوم محکمی گفت. https://t.me/+zzEieBCCKAUxOGM0 آمین بی قرار، بدون اینکه کنترلی روی بدنش داشته باشه از شدت لذت خودش رو تکون می داد. بدن نسبتا باکره اش طاقت این همه لذت رو‌ نداشت. _آه، آه شهریار درش بیار، آه شهریار نمی تونم. نیشخندی به این همه بی طاقتی زد و به حرکاتش سرعت داد. بلند شدن کمر آمین رو دید و دستش رو به کمرش گرفت تا مانع بی قراریش بشه. _اه، شه، شه ، ریار، دارم، دارم میام. چیزی از حرفش نگذشته بود که آب داغش روی صورتش ریخت و صورتش رو‌مزین کرد. لبخند کثیفی زد و صورتش رو فاصله داد. دستش رو سمت آلت آمین برد و شروع کرد ور رفتن باهاش. _ن، نکن شهریار. دیگه نمی تونم. آه میگم نکن. توجهی بهش نکرده. نگاهی به دیلدویی که از قبل آماده کرده بود انداخت. ذوی صورت آمین خم شد. بوسه ای روی لبای خیس و ورم کرده اش زد  و با لحن داغ و گیراش توی صورتش زمزمه کرد. https://t.me/+zzEieBCCKAUxOGM0 _هیسسس، مگه نگفتی بلد نیستم و نمی تونم درست و حسابی ارضات کنم؟! حالا می خوام جوری تا صبح آبتو خالی کنم که بفهمی کی بلد نیست ارضا کنه. سربع از جاش بلند شد و دیلدو رو توی سوراخ خیسش فرو کرد تا حساب اون سوراخ تنگش رو برسه. _تا دیلدو داره سوراختو به فا.ک میده نظرت چیه با ک..یرم سوراخ دهنت رو به فاک بدم؟ هان؟ شایدم دوست داری منو و دیلدو همزمان بکنیمت؟! یه تریسام جذاب با اون دستگاه، هوممم آمین دوست داری پاره بشی؟ روی دهن آمین نشست و همین که دهن باز کرد چیزی بگه ک..یر کلفتش رو داخل دهنش کرد. https://t.me/+zzEieBCCKAUxOGM0 https://t.me/+zzEieBCCKAUxOGM0
3520Loading...
06
نیستی و هنوز دل میگیره ..
1 6367Loading...
07
#آغوش_هوس #پارت_۱ با دیدن قطره ابی ک از موهاش روی سینه و گودی گردنش میچکه و خیلی پر پیچ و تاب تا رو نوک ممه صورتیش لیز میخوره بدنم داغ می‌کنه... هجوم خون زیادی رو از داخل بی.ضه‌هام به کلاه‌ک ک.یرم حس میکنم، بودن من اونم اینجا خیلی اشتباهه چه برسه به اینکه بخوام یه دختر رو که داخل حمومه دید بزنم... دختر با عشوه م.مه های خوش فرم و گردش رو داخل مشتاش میگیره و میماله، همینطور که اونارو چنگ میزنه آروم ناله می‌کنه... ک.یرم داشت سیخ میشد باید میرفتم موندنم اشتباه بود ولی نتونستم برم اون که منو نمی‌دید پس یکم دیگه میموندم... دختر یه دستش رو سمت لای پاش برد و ک.ص پف دارش رو لمس کرد.. خشتکم داشت جر میخورد و میدونستم الاناس که ک.یر کلفتم جر بده شلوارم رو... دختر انگشتش رو لای چاک ک.صش کشید، آخ که چقدر دلم میخواست اون ک.ص صورتیش رو با ک.یر ش.ق شدم پاره کنم و بعد زبونم رو داخل اون سوراخ تنگش ببرم... چک محکمی به ک.صش زد و بعد شروع کرد به مالیدن چ.وچ.ولش... زیپ شلوارم رو باز کردم و شورتم رو پایین کشیدم که ک.یرم مثل یه چوب سفت بیرون افتاد... انگشتام رو دورش حلقه کردم و کمی بالا پایینش کردم ، -اووووف لنتی چی میشد تمامش رو داخل دهن خوشگل اون دختر تازه وارد سکسی میکردم و برام میخورد... دختر سرش رو بالا گرفت و بعد دهنش رو باز کرد آب وارد دهنش شد و بعد ریخت... لنگاش ‌رو از هم باز کرد و با چهار انگشت ک.صش رو مالش داد و آه غلیظی کشید... تف غلیظی روی ک‌.لاهک  ک.یرم انداختم و  با فکر اینکه داخل ک.ص تنگ اون دختر تازه وارد رفته شروع به بالا پایین کردنش با دست کردم... دختر بی خبر از وجود من روی کاشی های حموم داگی شد و قمبل کرد... ک.ون کوچولو و سفیدش اومد بالا، چقدر دلم میخواست این ک.یر کلفت رو داخل اون سوراخ پلمپش کنم و بگ.امش. با دست دیگم تخمام رو گرفتم و آروم آروم مالیدمش... ک.یرم حسابییی ش.ق کرده بود دیگه نمیتونستم بیشتر از این دیدش بزنم ،چون هر لحظه ممکن بود سمتش برم و از ک.ص و ک.ون بگ.امش.. کی.رم رو داخل دستم گرفتم فوری وارد یکی از اتاق ها شدم و در رو بستم و تند تند شروع کردم به ج.ق زدن... هر لحظه تصویر اون تن و بدن سفید، م.مه‌های نوک صورتی و ک.ص تپل جلوی چشام بود... چشام رو بستم و همونطور که سرعت دستم رو بیشتر میکردم تصورم میکردم که دارم از ک.ص جرش میدم... صدای آه و نالش توی گوشم پیچید ، اووف، سگ پدر چه آه و ناله‌ای هم میکرد.... با خیس شدن دستم چشام رو باز کردم و به آب ک.یرم نگاه کردم... دستمال کاغذی برداشتم و باهاش اون مایع سفید رنگ رو پاک کردم که صدای در اومد و.... 🔞💯🔞💯🔞💯🔞💯🔞💯🔞💯🔞 https://t.me/+PniZDjdwkUYxYjk0 https://t.me/+PniZDjdwkUYxYjk0 https://t.me/+PniZDjdwkUYxYjk0 https://t.me/+PniZDjdwkUYxYjk0 https://t.me/+PniZDjdwkUYxYjk0 https://t.me/+PniZDjdwkUYxYjk0 👅💦🔥👅💦🔥👅💦🔥👅💦🔥👅💦🔥 حنا...دختر ریز جثه ای که شب عقد از پای سفره فرار میکنه و به امامزاده ی یه روستا پناه میبره اما یه شب که تو حموم عمومی روستا مشغول حموم کردنه خادم امام زاده با دیدن تن لختش....🔞💯💦 #فول‌هات‌سکسی‌شورت‌خیس‌کن👅💦 ازازدواج فرار میکنه و گیر یه خادم جذاب و سکسی میفته که...🔞💯🔥
9562Loading...
08
#مدرسه_سکس💦👅 +چرا از ک*صت آب میچکه خانوم معلم؟ شلوار و مانتوت خیس شده! آقا مدیر ک..یر کلفتش و از پشت توی #تپلم فرو کرد: +جوووون،بازم واسم خیس کردی؟ امروز تو کلاس زیر خودم جر میخوری‌ و صدای ناله هاتودانش آموزات میشنون   دو انگشتش و تو واژن تنگ و #خیسم حرکت دادم. -خوبه هرزه کوچولو؟ با لکنت  و ناله گفت: -خیلی...خیلی...خوبه من کلفت تو میخوام آقا مدیر میخوام زیرت #جر بخورم +پاهات و کامل باز کن #ک*صت باید شبا زیرم جر بخوره تپل صورتی تو نشونم بده تا سالارم سیخ شه وقتی ناله کردم سیلی به تپلم زد: -هر روز خودت و خیس میکنی باید به #دیلدو هم سرویس بدی سوراخات پر شه میخوام #هرزه کوچولوم جر بخوره #دیلدو تو بهشتم کرد #ابنبانش🍆 رو#سوراخم تنظیم کرد و یهو فرو کرد که یهو جیغ کشیدم -تپلت مثل یه #جنده رو #ک..رم تکون بده -هرمز آخ چقدر کلفتی -ناله کن جنده کوچولو ناله کن بچه ها هم صدات و بشنوه و بفهمه معلم کوچولو شو هر روز تو دفتر میگام https://t.me/+_8EUBscptghiNjE0 https://t.me/+_8EUBscptghiNjE0 https://t.me/+_8EUBscptghiNjE0 #ددی_لیتل_گرل💦  #اروتیک🔞 #هات🔥
2700Loading...
09
سک.س دختر کوچولو با بادیگارد ک..ی.ر کلفت باباش🔞🔞👇🏻 اروند لبه‌های #بهــشتمو از هم باز کرد و با خماری زبونشو رو #چاکم کشید و با ترس به بابا که غرق خواب بود نگاهی انداختم و به زور ناله کردم _چه ک...ص شیرینی داری توت فرنگی من! زبونشو هل داد تو سوراخم و سی*نه‌هامو چنگ زد و روم خم شد و پاشو رو مبل گذاشت. _زود باش پاهاتو باز کن.....میخوام هلوی تنگتو گشاد کنم اروم #انگشتاشو تو دهنم فرو کرد و رو #ک...ی.رش تفی انداخت و کلاهکشو به چاک بهشتم مالوند! _تو بادیگارد بابامی اروند....این درست نیست... با لذت تفی رو سوراخم انداخت و برای بار دوم ک...یر کلفتشو تو ک...صم فرو کرد و چشمام کم کم خمار شد و کمرشو با درد چنگ زدم _اووه...سوراخت خیس و تنگه! با شهوت موهاشو چنگ زدم و لباشو زود رو لبام فرود آورد و سینه هامو تو دستش چلوند _فاک.‌‌..چه #ک**ص تنگی! پاهامو رو شونش انداخت و تمام مر*دونگیش تو سوراخم فرو رفت. _سوراخت داره #ک*ی*رمو میبلعه‌ لعنتی. از درد گریم گرفته بود که زود زبونشو رو ترقوم کشید و همزمان ضربههاشو شروع کرد و ناله ‌های خفه‌ای میکشید. _تو رو هر شب باید گای.ید توت فرنگی! سینه‌هام با هر تلمبش بالا پایین میشد و با شه.وت نوکشونو به دهن میگرفت و محکم میمکید. با وحشی تر شدن تل*نبه هاش ناله‌ی بلندی کردم که یهو تن بابا تکون خورد و با نیم خیز شدنش رو تخت.... https://t.me/+V1Sw0M3DYp43ODBk https://t.me/+V1Sw0M3DYp43ODBk https://t.me/+V1Sw0M3DYp43ODBk بادیگارد سک.سی باباش شبونه خفتش میکنه و سوراخای تنگ و وصورتیشو جر میده....🍓🔞💦💦💦 #پارت_اصلی_رمان🔥
2990Loading...
10
#عروس‌کوچولو_90 صدای دورگه و پر از حرصش بین پامو خیس کرد _ چیکار کردی باز؟ آه تو گلویی کشیدم و زیر پتو خزیدم. _ بهش گفتم دیشب خیلی پسر خوبی بودی ...کلی نازم کردی، اونجامو مالیدی ... صدای نفس های کلافه‌ش از پشت گوشی توی گوشم پیچید: _ این حرف ها رو پیش مامانم گفتی؟ تو گلو "هوم" کردم که باز با لحن عصبی و کلافه لب زد: _ چند بار گفتم مسائل تختمون رو پیش کسی نگو گندم، ها؟ ترسیده توی جام جمع شدم. _ آخه مگه چیز بدیه؟ بعدشم فقط به مامانجون گفتم! _ برگردم خونه بعد میگم بده یا خوبه! الان دراز بکش وول نخور! لجوجانه پشت خط موندم. _ نچ ..نمخاام اونجام خیس شده مکث کوتاهی کرد و صدای به هم خوردن درب از پشت تلفن توی سرم پیچید. _ وای به حالت خودتو انگشت کنی گندم! لبم رو به جلو هدایت کردم و آروم پرسیدم: _ اگر انگشت نکنم توش پس چجوری ار‌.ضا بشم؟ سوال هایی که ازش میپرسیدم انگار باعث کلافگیش می شد که از پشت تلفن صدای شکایتش به گوش رسید. _ روشو بمال! بلد نیستی؟ چشاتو ببند خیال کن انگشت های من دارن میمالمت! _ آخه مال تو خیلی کلفت و بزرگه ...مال من کوچیکه! صدا خالی کردن نفسش توی گوشم پژواک شد‌. _ دارم میام گندم خونه یه دهنی ازت سرویس کن جون نداشته باشی تلفن دستت بگیری دختره ی خیره سر https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 گندم دختری ۱۷ ساله که عروس یه تاجر جذاب و ثروتمند میشه! پسری که خوشش از جنس زن نمیاد، اما شیرین زبونی های گندم کاری می‌کنه که پسره جذبش بشه و...🙊🔞💦 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 #ممنوعه_بزرگسال🔥🤤 شب زفاف دختره رو راهی بیمارستان می‌کنه🫢🥲
4012Loading...
11
سنگ فرش خیابونارو گل کردم برات ..
3511Loading...
12
بی غیرتی😱😱😱 پارت5 _چه زنی داری‌ رفیق چرا زودتر رو نکرده بودیش!!؟ -تو عقبشو بگا من جلو رو! آهِ غلیظ و پراز شهوتی کشیدم! یکیشوپشتم قرار گرفت و اون یکی جلوم! کلاهک کلفتاشون رو روی سوراخم تنظیم کرد و همزمان داخلم ضربه زدن که جیغ پراز دردی کشیدم! برخورد همزمان بدنشون بهم حس لذت و درد میداد و از شهوتِ زیاد جیغ میزدم! -آه درد داره سامیار! سامیار پوزخندی زد،گازی از سینه ام گرفت و رو به سینا که از پشت داشت داخلم عقب جلو میکرد لب زد: -تا ته فرو کن توش؛ همه عضوت بره داخلش که جر بخوره زنِ ج‌نده ام! حشری لبم رو گاز ریزی گرفتم که لب زد: -جوووون؛چه تنگی ج‌نده؛ سینا بیا از یه سوراخ دوتامون بکنیم! با ترس نگاهش کردم،که سینا از پشتم بیرون کشید و همزمان با لب گرفتن از سامیار لب زد: -جوون؛جررش میدیم! https://t.me/+bY3QrooOdaU0YTY5 https://t.me/+bY3QrooOdaU0YTY5 زنه وسط سکس دونفره میگه کاش دونفر جرم میدادن😐😐شوهره هم برا تولدش یه مرد دیگه آورده باهم بکننش😂😱😱
2510Loading...
13
. مرد عصبی و منتظر به حورا نگاه میکرد: -بچه رو بده من حورا!..نمی‌بینی واسه مادرش گریه می‌کنه؟ حورا سر بالا انداخت و با چشمانی پر شده و ملتمس نگاهش کرد  لرزان گفت: -ما قرار گذاشتیم قباد..گفتی بچه‌ دنیا بیاد ازش میگیری می‌دیش منو طلاقش میدی. قباد عصبی دستی میان موهای لخت و سیاهش کشید و آنها را به عقب راند: -عزیزِ من!..چطور دلت میاد یه بچه‌ی شیرخواره رو از مادرش جدا کنی؟ حورا با گریه و ناراحتی داد کشید: -مادرِ این بچه منم!...عاشقش شدی آره؟...دلت براش رفته که طلاقش نمی‌دی؟ قباد با غضب نگاهش کرد و حورا چند قدم عقب رفت. قباد کاشفی! مهندس سرشناس و جوانی که همه‌ می‌دانستند جانش به جان حورای نوزده ساله بند است چطور می‌توانست عاشق زن دیگری شود؟ -مزخرف نگو حورا!..خودِ بی شرفت زیر گوشِ من نشستی که زن بگیر برامون بچه بیاره!..چقدر گفتم بچه نمی‌خوام؟!...بده من بچه رو تا اون روی سگم بالا نیومده! حورا با بغض و چانه ای لرزان نگاهش را از قباد گرفت و به صورت زیبای کودک یک ماهه دوخت.لب‌های لرزانش روی پیشانی لطیفش نشست و قطره‌ی اشکش روی صورتش چکید. -حورا!..د نکن بی‌شرف!..یه کم طاقت بیاری مالِ خودت میشه. حورا بچه را به سینه‌اش فشرد و قباد به سختی او را از آغوشش در آورد. قباد که از در بیرون رفت حورا هق زد و مقابل گهواره‌ی صورتی نشست. -منو...دیگه...دوست نداره...الان دیگه...خونوادش کامله...حورای نازا رو...می‌خواد چیکار... سرش را به گهواره تکیه داده بود و آن را تکان می‌داد و لالایی می‌خواند برای کودک خیالی اش. قباد کراواتش را شل کرد و با گام‌هایی محکم و عصبی سمتش رفت. بازویش را گرفت و او را بالا کشید. -می‌خوای منو دیوونه کنی؟!..این همه اشک و حسرت واسه چیه پرنسسِ قباد؟..مگه با لج و لجبازی برام زن دوم نگرفتی که برات بچه پس بندازه؟!...حالا که به خواستت رسیدی دو روز نمی‌تونی طاقت بیاری؟ حورا محکم بازویش را از دست او کشید و قباد مجالش نداد و کمرش را گرفت و به خود چسباند. دخترک عصبی و افسار گسیخته بود داد کشید: -کِی طلاقش می‌دی قباد کاشفی؟!..کِی؟! -نمی‌تونم زن بیچاره و غربت زده‌ای که تنها دلخوشیش بچه یه ماهشه الان طلاق بدم حورا! حورا ابروهایش را بالا انداخت و با ناباوری نگاهش کرد. اشک ها از چشمانش افتادند و قباد خواست پاکشان کند که حورا تخت سینه اش زد. وسط اتاق ایستاد و یکی یکی لباس‌هاش را در آورد. -اون غربتی می‌خواد شوهرمو ازم بگیره...نمی‌ذارم... قباد سوالی و ساکت به حرکاتش می‌نگریست. حورا موهای بلندش را رها کرد و مچ دست مردانه‌اش را گرفت. آب بینی اش را بالا کشید و قباد انگشت شستش را زیر چشمان درشت و خیسش کشید. -قباد... -جانِ قباد؟...حالِ پرنسسِ من خوب نیست...می‌خوای یه کم بخوابی عزیزم؟...بعدش من و تو دوتایی می‌ریم خرید...شهربازی...رس حورا کف دستش را روی لب‌های او گذاشت و قطره اشکش چکید. قباد دستش را بوسید و او دستش را عقب کشید. با بی منطقی تمام و لجبازی گفت: -من بچه می‌خوام!...همین امشب باید بهم بدی!..اگه حامله شم اجازه می‌دم که اون زنیکه قابل ترحم رو طلاق ندی‌ بمونه زیر سایه‌ت. قباد با درماندگی به دخترک نگریست.هر دو می‌دانستند که حورا نازاست. -قباد؟..بهم بچه می‌دی نه؟ برای آنکه او را آرام کند و بخواباند سر تکان داد. -می‌دم عزیزم.میدم.بیا بغلم. او را به سمت تخت برد و کمربندش را باز کرد. و این آغاز دیگری بود! چرا که پرنسسِ قباد دستِ برقضا چندی بعد مژده‌ی بارداری‌اش می‌آمد. گفته بود اجازه می‌دهد آن زن را طلاق ندهد. بی‌گدار به آب زده بود و باید حسابی در پیِ قباد کاشفی و توجهش می‌دوید!🔥💔 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 .
2850Loading...
14
#هواپیمای_سکس👅🔞 خلبان زبونش لای ک*ص صورتی و خیسم کشید و آه کشیدم که گفت: -اوف،جون تو چقدر داغی میخوام تپلت و امشب تو کابین هواپیما جر بدم ک..رش خیلی خوشمزه بود،با ولع براش میخوردم و ملچ ملوچ میکردم اونم #اه میکشید یهو دسته یه چیز کلفت رفت توی #رحمم و‌گفت: - باز کن لای پا تو! میخوام یکم با این‌گشاد شی با دیلدو لای شیار ک_صم کشید. از لاله ی گوشم گاز گرفت و #کلاهک مردونگیشو توم فرو کرد که آخ گفتم #سی_نه هام و چنگ زد و فشار داد... #صـــ🔞صک‌با‌خلبان‌هات🔥💦 کاپیتان سالارش بد جور کلفت شده بود از روي شلوار. منو از پشت بغل كرد و شروع كرد #بوسيدن گردنم و #حال ميكردم...از پشت #سالار #كلفتشو رو تپلیم حس ميكردم. لذت مي بردم از #کلفتش. سي..نه هام رو مي مالوند. منو چسبوند بيخ ديوار و از پشت محكم اونجاشو رو تپلیم مي مالوند. صداي #نفس زدنهاش #حشريم كرده بود. پرتم کرد رو تخت و #سو_تینم رو تو #تنم جر داد. #سی_نه های #سفید و گردم بیرون افتاد. با #ولع شروع کرد به #مک_زدن و #گاز گرفتن #سی_نه هام. #پاهام رو بالا برد و #مردو_نگیش رو که حسابی #کل_فت شده بود با یک حرکت تو #بهشت #تنگم جا #کرد. #جیغی کشیدم که #مرد_ونگیش تو #ک_نم فرو رفت. #ک._ص و #ک_نم زیر #ک.ی_ر #کلفتش داشت #جر_میخورد. با #درد جیغ کشیدم https://t.me/+pofDWlhXAYFkZjFk https://t.me/+pofDWlhXAYFkZjFk https://t.me/+pofDWlhXAYFkZjFk #بیا_تو_کانال_هم_رمان_فول_سسی_بخون_هم_وانشاتاشو_همه_بدون_سانسور
3381Loading...
15
ناپدریش تو خواب ک*صش و میخوره😱🔞 با حس خیسی و داغی زبونی روی ک.صم آروم لای پلکام و باز کردم که سر شاهرخ و بین پام دیدم ! با ولع داشت چـ.وچــولم  و میخورد. _اووف چه خوشمزه ای! مزه ی توت فرنگی میده. وحشت زده سعی کردم با دستام سرش و پس بزنم. _شاهرخ چیکار می‌کنی...آه...لعنتی بسه تمومش کن. _اووف تو فقط ناله کن، کیه که از این ک.ص خوشمزه بگذره سر کلاهکش و چند بار به ک*صم مالید و با یه فشار واردم کرد. https://t.me/+ULLS45dnx5dkZTVk https://t.me/+ULLS45dnx5dkZTVk https://t.me/+ULLS45dnx5dkZTVk https://t.me/+ULLS45dnx5dkZTVk شاهرخ، پسری جذاب و سکسی که عاشق دخترخوندش میشه و دور از چشم زنش هرشب ک*ص و کو*ن دختره رو جر میده و...🤤💦👅
2600Loading...
16
‍ #تریسام 🔞🍼 #Part1 با دیدن ک.ص سفید و صورتی زنم نفسام سنگین شد. بدن بی نقص و سک.سیش آماده بود تا یه سک.س فوق العاده رو باهم داشته باشیم. قری به کمرش داد وه باعث شد اون ک.ص محشرش از دیدم قایم بشه. با خشونت پاهاشو گرفتم و از هم بازش کردم اهی کشید که منو جری تر میکرد لای ک.ص تپل سفیدش رو باز کردم و با دیدن چ.وچول صورتی رنگش دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم یه بند انگشتم رو توی سوراخش فرستادم که با ناز گفت: -آههه احسان جونم ، آروم تر خیلی تنگه آیییی با صدای فوق حشریش بند دیگه‌ی انگشتم رو توی ک.صش فشردم جیغ نیمه بلندی کشید و مچ دستمو محکم گرفت -آییی احسان یکم بخورش برام ، خشک خشک درد داره بخداا ک.یر کلفتمو در اوردم و ...🔞💦 https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk https://t.me/+ZY81HnamJfNmYTdk داره با زنش سک.س میکنه و کـ.صشو میخوره که متوجه میشن خدمتکارشونم داره دیدشون میزنه اونو خفت میکنن و دوتایی ک.ص صورتی خدمتکارشونو پر میکنن🙈🔞💦
4720Loading...
17
رمان سکسیِ الهه‌ی شهوت🔞 سینه هاش به نظر خیلی سنگین میومدن با دستم کمی فشارشون دادم که از نوکش شیر سرازیر شد و آخش هوا رفت. - چند وقته زایمان کردی؟ - دو ماهه خانم. - خوبه... نترس قرار نیست سینه درد بگیری شیر سینه هات تخلیه میشه. به سمت ک.صش رفتم، خیسِ آب بود. طبیعی بود چون خیلی وقته سکس نداشته. رز دستمال مرطوبی رو بهم داد تا پاکش کنم. - خانم ها این که خیس باشید اصلا بد نیست اما دلم میخواد در طول آموزشات خودداری رو هم یاد بگیرید. تقریبا همشون تحریک شده بودن. بعضی ها با خجالت و شرم، بعضی ها هم با تحقیر نگاه میکردن. - خب همونطور که میبینید واژنش رنگ خوبی داره، اما به دلیل زایمانی که داشته به شدت قیافه بدی گرفته که خب قابل تغییره! کمی با چ.وچ.ولش بازی کردم تا دوباره خیس بشه و بعد انگشتمو وارد سوراخش کردم ولی به شدت گشاد بود طوری که در لحظه ی اول چهار انگشتم کاملا وارد می‌شد. _سوراخ واژنش هم بدجور گشاد شده باید تنگ بشه! دخترا داشتن با دقت یاداشت میکردن. خیسی واژنشو کمی به سمت پایین سوق دادم و انگشتمو دورانی روی سوراخ پشتش کشیدم که دوباره تقلاهاش شروع شد. - تورو خدا خانم التماس میکنم نه... باهام این کارو نکنید... آبروم رفت! دست دیگه‌مو رو چ.وچ.ولش گذاشتم و محکم فشار دادم که ساکت شد. انگشتمو با فشار وارد سوراخ باسنش کردم. اونقدر تنگ بود که سریعا جیغ زن دراومد. کمی ک.صش رو مالش دادم تا دردش رو فراموش کنه و بعد شروع کردم به حرکت دادن انگشتم. معلوم بود که تا حالا از این سوراخ به کسی نداده! - دقت کنید که وظیفه شما آماده نگه داشتن تمام نقاط بدنتونه! من شما رو با تک تک نقاط لذت بدنتون آشنا میکنم و شما به هیچ وجه نباید از این لذت غافل بشید! زن داشت به ارگاسم میرسید که دست از کار کشیدم... https://t.me/+ffQauzDdnLY4NTYx https://t.me/+ffQauzDdnLY4NTYx https://t.me/+ffQauzDdnLY4NTYx https://t.me/+ffQauzDdnLY4NTYx مادام زنی که با ورود به دنیای سیاست مسئولیتی رو به عهده میگیره مسئولیت آموزش لذت جنسی به زن های شیخ های عرب اما... ارحام مردی دو رگه ایرانی عرب که بدجوری دنبال پیدا کردن سرنخ و زمین زدن کله گنده های عربه اتفاقی با مادام، زنی که به عنوان الهه‌ی شهوت ازش یاد میکنن، آشنا می‌شه... رمان به شدت اروتیک و سکسی مناسب بزرگسالان‼️❌🔞🔞
3772Loading...
18
‍ #part2 _اهههههههه اهیییی اره حامد بکن منو کو.س و ک.ونم ماله توعه اهههه ک..یرت خیلی کلفته قربون ک.یرت برم اههه از لای در مشغول دید زدن س.کس مامانم با دوست پسر جدیدش بودم اینقد حشری شده بودم دستمو از شورت لامبادام رد کرده بودم و چهار انگشتمو توی ک..صم فرو کرده بودم _اهههه اهیییی ک...صم پاره شدددد وایی خیلییی کلفتههه.. وحشیانه ک..ص و ک..ون مامانم رو میگایید دیگه نتونستم طاقت بیارم و درنیمه بازو باز کردمو با لحن ح.شریی گفتم: _منم میخوام ، حامد منم بکن لای ک.سمو باز کردم و روی تخت رفتم حامد هم از خدا خواسته ک.یرشو  از تو ک.س مامان دراورد و روی ک.س پر آب من گذاشت _جووون ، مثل ک.س مامانت آبدار و صورتیه ک.یرشو با ک.س خیسم خیس کرد ک توی سوراخ ک.سم هول داد _آهییی اوممم خیلی خوبه حامد خیلی کلفته اخخ تند تند بکن منو اومممم مامان نوک سینه هامو تو دهنش فرو کرد و مشغول مالیدن ک.س خودش شد سینه هام از شدت ضربه های حامد توی ک.سم میلرزید که مامان... 👇👅💦 https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk https://t.me/+StbdKVI0V0IwMzNk دوس پسر مامانش دوتاشونو حامله میکنه💦🔞👅
4310Loading...
19
با هر پارتش‌ خیس‌ میشی🔞💦 🥂مــن فـــاحــشــه نـیستم🥂 👤 09480 سوال : سلام ...چند باریه که بهتون پیام ناشناس میدم و جوابمو نمیدین...من یه رمان هات میخوام که رابطه زناشویی رو به صورت واضح توضیح داده باشه...میخوام انقدری هات باشه که آبمو بیاره👅💦 لطفا اگه همچین رمانی سراغ دارید معرفی کنید که امثال من بتونن آموزش ببینن و پوزیشن های جنسی جدید و هات یاد بگیرن 🙈💦 جواب: سلام عزیزم هات ترین رمانی که میشناسمو بهت معرفی میکنم فقط مواظب باش موقعی که میخونیش کسی دور و برت نباشه چون صحنه هاش انقدر بازه که مجبور به خودار...ضایی میشی🔞💦 https://t.me/+JcbdVMQTNHcxNzdh https://t.me/+JcbdVMQTNHcxNzdh باراد تهرانی مستر خشن و هاتی که با شکیلا دختری سکسی و حـشری ازدواج میکنه ، پس از مدتی فیلمای پـ ورن شکیلا رو توی فضای مجازی میبینه و به جرم خیانت هر شب با یه پوزیش جـ رش میده غافل از این که اون فیلم و عکسا...🤫💦 https://t.me/+JcbdVMQTNHcxNzdh https://t.me/+JcbdVMQTNHcxNzdh https://t.me/+JcbdVMQTNHcxNzdh https://t.me/+JcbdVMQTNHcxNzdh https://t.me/+JcbdVMQTNHcxNzdh https://t.me/+JcbdVMQTNHcxNzdh https://t.me/+JcbdVMQTNHcxNzdh باراد مرد خشن و متعصبی که شب عروسی به زنش تهمت هرزگی میزنه و هر شب شکنجه جنسیش میکنه اما کسی نمیدونه دلیل این تهمت چی بوده؟!🔞💦
3490Loading...
20
بیا خیلی تنهام ..
4287Loading...
21
〚خدمتکار هات🔞💦〛 #پارت_۴۹۷ #واقعی👅🔥 گردی قاشق رو به وسط ک*صش فشردم و حالا کامل به سمتش چرخیدم و با اخم گفتم؛ - مگه نگفتم حق نداری ناله کنی؟ - اخ..اخه حسابی تحریک شدم و الان فقط کی*رت رو میخام - زوده هنو! پاهات بازتر کن و یکم بده بالا ک*صتو زود کاری که گفتم رو انجام داد . دو طرف جرخوردگی ساپورت گرفتم و کشیدمش و از پاش در آوردم. حالا سکسی تر شده بود. انگشت اشاره اش توی دهنش گذاشت و میمکید و با اون دستش یکی از سینه هاش رو چنگ میزد. با گردی قاشق شروع به ضربه زدن روی سوراخ ک*صش کردم و هربار بیشتر از قبل نبض میزد و تکون میخورد. شروع به مالیدن گردی قاشق روی سوراخش کردم که یکی از پاهاش رو بلند کرد و به سمت حوله ای که دور کمرم بود اورد. با انگشتای پاش حوله رو گرفت و کشید که باز شد و حالا کی*رم در دیدیش قرار گرفت، خمار خندید و لب زد - ازم مخفیش نکن حداقل بذار ببینمش بیشتر حشری بشم..ای...اه...نمیخام ناله کنم اما لعنتی خیلی حال میده - حالا میتونی ناله کنی انگار منتظر همین بود که با گفتنش غلیظ ناله میکرد و مدام لب گاز میگرفت و زبونش روی لباش میکشید و نوک سفت شده ی سینه اش رو میفشرد. کمرش رو عقب تر فرستاد و باسنش رو به جلو داد و پاهاش بازتر کرد. قاشق برعکس کردم و با گرفتن گردی قاشق ، دسته اش رو داخل ک*صش فرستادم که ناله هاش بیشتر و بیشتر شد و همینجور فقط آب بود که بیشتر و بیشتر میریخت. انگار که دسته ی قاشق جوابگوش نباشه نقی زد . - کمههههه نمیخااام اینوووو...کی*ر خودت میخااام - پس وقتش رسیده یه چیزی که تازگیا گرفتم  رو امتحان کنیم چطوره؟ - ولی من کی*ر تورو میخام - اونم به وقتش البته اگه جونی برات بمونه. با نگه داشتن قاشق توی ک*صش از جا بلند شدم و گفتم - با همین وضع میای توی اتاقم قاشق دربیاری همینجور میندازمت بیرون - ای...اوخ..اه...با...باشه... گفتم وبی حوله بلند شدم و به سمت اتاق رفتم و پشت سرم لنگ لنگون میومد. وارد اتاق شدم و به سمت کمدی که گوشه ی کمد دیواری و به رنگ قرمز بود رفتم. داخل شد و خودش رو به تحت رسوند و روش نشست و دراز کشید و پاهاش باز کرد و خودش شروع به تکون دادن دسته ی قاشق توی ک*صش کرد. توقعی زیادی از یه هرزه حشری نمیشه داشت . با برداشتن یه ویبراتور کلفت و خارخاری لبخند شیطانی زدم، ۲۰ سانت بود و دوبرابر کی*ر من کلفت بود و بجای رگ ، خال خالی بود ... 🔥♨️🔥♨️🔥♨️🔥♨️🔥♨️🔥♨️🔥 خدمتکارش یه دختر بشدت حشریه که با هربار دیدن تن لخت رئیسش وسط پاهاش ابشار میشه و هی باخودش ور میره تا اینکه پسره میفهمه و دیگه خودش ک*صش رو واسش جر میده و...🍆💦👅🔥 https://t.me/+JIwYy34AuXUxNTU8 https://t.me/+JIwYy34AuXUxNTU8 https://t.me/+JIwYy34AuXUxNTU8 https://t.me/+JIwYy34AuXUxNTU8 https://t.me/+JIwYy34AuXUxNTU8 https://t.me/+JIwYy34AuXUxNTU8 دختر خدمتکارش رو با قاشق تحریک و ارضا میکنه و اخرش کارش به تخت میکشه و...🔞💯❌💦👅🔥
3830Loading...
22
#خلبان_هات و مهماندار حشری💦🍑 🔞ک^صم و تو دهن هووم تکون دادم و به سینه های گرد و عملیش چنگ زدم: -اوووف...ک^ص خیسم و بخور جنده... پس اینجوری ک^ص میدی که هر شب صدای ناله هات میاد؟ زیرم که‌ ناله کرد شوهرم کلاهک ک^یرش و توی بهشت خیسش فرو کرد و صدای شالاپ شلوپش خیسم کرد +مهماندار کوچولوی هات جیغش کل اتاق وبرداشته بود دستمو بردم سمت سوراخش و سه تا انگشتمو واردش کردم +اییییی جرخوردمم اخخخ اوفف نکن من لزبین نیستم چنگی به هلوی خیسش زدم و زبونشو روی چ.وچ.ولم کشید که تنم لرزید. +نکن .اخ الان رو زبونت ارضا میشم الناز چو^چولم و مک زد و ایزد تند تند توش تلمبه گفت: -تند تر بکنم ...اههه...عاشق همین کی.ر کلفتت شدم که زنت شدم... -اوف...اگه میدونستم کردن ۲ تا زنم با هم اینجوری حال میده هر شب گروپ میزدم نوک سینه‌مو لیسید - جوون اماده شو می خوام #جرت بدم زن جنده‌م! https://t.me/+NDddaSI8K5kxZWE0 https://t.me/+NDddaSI8K5kxZWE0 https://t.me/+NDddaSI8K5kxZWE0 https://t.me/+NDddaSI8K5kxZWE0 ایزد خلبان هاتی که بعد از ازدواج عاشق مهماندار سکسیش میشه و ... با هووش به شوهرش ک^ص میده و واسه شوهرش جندگی میکنه💦🤤 #تریسام...🍆 #لزبین💦
3100Loading...
23
- شورتتو دربیار بده بهم. چشمم از تعجب گرد شد و لب زدم: - این جا؟ جلوی مادرت؟ نیشخندی زد و گفت: - مگه دنبال هیجان توی سک.س نبودی؟ درار ش.ورتتو، پاهاتم باز کن از هم ببینم اون ک.ص صورتی تو. لب گزیدم و نگاهم چرخید سمت آشپز خونه ی اوپن که مادرش مشغول آماده سازی شام بود. دامن پام بود، کم پاهام رو باز کردم و به سختی لباس زیرم رو پایین کشیدم و گذاشت جیبش. - حالا بیا بشین روی ک.یرم. چرخیدم سمت آشپزخونه و با عجز نالیدم: - مامانت میبینه. دستم رو کشید و مجبورم کرد تا روی پاش بشینم . - دامنتو بنداز رو پات، فکر میکنه عادی نشستی و نمی فهمه چه خبره؟! نفس عمیقی کشیدم و زمزمه کردم: - آخرش بااینهمه رابطه اگه حامله ام نکنی قطعا مامانت مچمونو میگیره. دستش نشست دو طرف کمرم و پچ زد: - یکم جا به جا شو، درست بشین روش. لبم رو گاز گرفتم، کاری که می خواست انجام دادم روی ک.یرش نشستم از لذت آه بلندی کشیدم. - دارید چی کار می کنید بچه ها؟! https://t.me/+2A8Mo42tlTY3Zjlk https://t.me/+2A8Mo42tlTY3Zjlk #مختص_به_بزرگسالان🔞🔥 آموزش صفر تا صد پوزیشن های جنسی در قالب رمان🚫
3050Loading...
24
-حاج امیر دلت میخواد ک.ص پرستار سکسی زنتو جر بدی؟😈👅 https://t.me/+LWwcTC7g_40xOWE8 -لا اله الا الله نصف شبی زده به سرت دختر جون لخت و پتی وسط سالن چه غلطی میکنی!! میدونستم به این راحتی ها وا نمیده ولی من میخواستمش از وقتی وظیفم شده بود مراقبت از زن مریضش چشمم اون مردونگی کلفت رو گرفته بود و دلم میخواست پردمو بزنه و شبانه روز رو ک.یرش سواری کنم از افکارم آهی کشیدم که زیر لب استغفار کرد و سرشو بیشتر پایین انداخت . نزدیکش شدم و دستشو سریع چنگ زدم و زیر دامنم بردم و روی ک.ص خیسم گذاشتم که شوکه تکون محکمی خورد و خواست دستشو پس بکشه که پاهامو بهم فشار دادم و دستش زیر بهشت خیسم گیر کرد ناله ای کردم و خودمو تو بغلش پرت کردم که نوک پستون هام به سینه ی عضلانیش فشرده شد - ک.صم برات خیس کرده حاجی اگر ارضا نشم امشب خوابم نمیبره دادی سرم کشید و با شدت پسم زد که روی زمین افتادم و از درد آخی گفتم -دختره ی هرزه جل و پلاستو جمع میکنی گورتو از این خونه گم میکنی میری سمت پله ها رفت که داد زدم - حالا که خودت نمیتونی ارضام کنی مطمئنا خدمتکار های عمارتت که میتونن حاجی جون سمت در رفتم که از پشت کمرمو چنگ زد و روی نزدیک ترین مبل پرتم کرد بلافاصله روم خیمه زد -حالا کارت به جایی رسیده که میخوای به نوچه های من سرویس بدی ؟؟ کمرمو قوس دادم و دستمو توی شلوارش فرو بردم،ک.یرشو بین دستام گرفتم و مالشش دادم که ناله ی توگلویی کرد -آهه....من زیر ک.یر هیشکی الا خودت نمیخوابم حاجی جون زودباش منو بکن ...ک.یر کلفتتو تو سوراخ تنگم عقب جلو کن بی معطلی شلوارشو پایین کشید و ک.یرشو دم سوراخم گذاشت -جوری جرت بدم و شکمتو پر آب کنم که تا ۹ ماه هوس جندگی به سرت نزنه .... حرفش تموم نشده بود که یهو حجم بزرگ آلتشو یه مرتبه توم فرو کرد و...... https://t.me/+FVQ3JOqpKS4zYzhk https://t.me/+FVQ3JOqpKS4zYzhk https://t.me/+FVQ3JOqpKS4zYzhk امیر اعطا صارم،حاجی بازاری متاهلی که ک.یرش برای پرستار لوند زنش سیخ میشه و بعد از حامله کردن کرشمه اونو صیغه میکنه.....😱🔞💦
4030Loading...
25
لینکی که این زیر میذارم برای کانالیه که اعضاش توی یه ماه بالای ۳ هزار دلار با ارز دیجیتال سود کردن. برو خودت ببین تا باورت بشه👇❗️ @ArzDigital ⭕️
2330Loading...
26
. مرد عصبی و منتظر به حورا نگاه میکرد: -بچه رو بده من حورا!..نمی‌بینی واسه مادرش گریه می‌کنه؟ حورا سر بالا انداخت و با چشمانی پر شده و ملتمس نگاهش کرد  لرزان گفت: -ما قرار گذاشتیم قباد..گفتی بچه‌ دنیا بیاد ازش میگیری می‌دیش منو طلاقش میدی. قباد عصبی دستی میان موهای لخت و سیاهش کشید و آنها را به عقب راند: -عزیزِ من!..چطور دلت میاد یه بچه‌ی شیرخواره رو از مادرش جدا کنی؟ حورا با گریه و ناراحتی داد کشید: -مادرِ این بچه منم!...عاشقش شدی آره؟...دلت براش رفته که طلاقش نمی‌دی؟ قباد با غضب نگاهش کرد و حورا چند قدم عقب رفت. قباد کاشفی! مهندس سرشناس و جوانی که همه‌ می‌دانستند جانش به جان حورای نوزده ساله بند است چطور می‌توانست عاشق زن دیگری شود؟ -مزخرف نگو حورا!..خودِ بی شرفت زیر گوشِ من نشستی که زن بگیر برامون بچه بیاره!..چقدر گفتم بچه نمی‌خوام؟!...بده من بچه رو تا اون روی سگم بالا نیومده! حورا با بغض و چانه ای لرزان نگاهش را از قباد گرفت و به صورت زیبای کودک یک ماهه دوخت.لب‌های لرزانش روی پیشانی لطیفش نشست و قطره‌ی اشکش روی صورتش چکید. -حورا!..د نکن بی‌شرف!..یه کم طاقت بیاری مالِ خودت میشه. حورا بچه را به سینه‌اش فشرد و قباد به سختی او را از آغوشش در آورد. قباد که از در بیرون رفت حورا هق زد و مقابل گهواره‌ی صورتی نشست. -منو...دیگه...دوست نداره...الان دیگه...خونوادش کامله...حورای نازا رو...می‌خواد چیکار... سرش را به گهواره تکیه داده بود و آن را تکان می‌داد و لالایی می‌خواند برای کودک خیالی اش. قباد کراواتش را شل کرد و با گام‌هایی محکم و عصبی سمتش رفت. بازویش را گرفت و او را بالا کشید. -می‌خوای منو دیوونه کنی؟!..این همه اشک و حسرت واسه چیه پرنسسِ قباد؟..مگه با لج و لجبازی برام زن دوم نگرفتی که برات بچه پس بندازه؟!...حالا که به خواستت رسیدی دو روز نمی‌تونی طاقت بیاری؟ حورا محکم بازویش را از دست او کشید و قباد مجالش نداد و کمرش را گرفت و به خود چسباند. دخترک عصبی و افسار گسیخته بود داد کشید: -کِی طلاقش می‌دی قباد کاشفی؟!..کِی؟! -نمی‌تونم زن بیچاره و غربت زده‌ای که تنها دلخوشیش بچه یه ماهشه الان طلاق بدم حورا! حورا ابروهایش را بالا انداخت و با ناباوری نگاهش کرد. اشک ها از چشمانش افتادند و قباد خواست پاکشان کند که حورا تخت سینه اش زد. وسط اتاق ایستاد و یکی یکی لباس‌هاش را در آورد. -اون غربتی می‌خواد شوهرمو ازم بگیره...نمی‌ذارم... قباد سوالی و ساکت به حرکاتش می‌نگریست. حورا موهای بلندش را رها کرد و مچ دست مردانه‌اش را گرفت. آب بینی اش را بالا کشید و قباد انگشت شستش را زیر چشمان درشت و خیسش کشید. -قباد... -جانِ قباد؟...حالِ پرنسسِ من خوب نیست...می‌خوای یه کم بخوابی عزیزم؟...بعدش من و تو دوتایی می‌ریم خرید...شهربازی...رس حورا کف دستش را روی لب‌های او گذاشت و قطره اشکش چکید. قباد دستش را بوسید و او دستش را عقب کشید. با بی منطقی تمام و لجبازی گفت: -من بچه می‌خوام!...همین امشب باید بهم بدی!..اگه حامله شم اجازه می‌دم که اون زنیکه قابل ترحم رو طلاق ندی‌ بمونه زیر سایه‌ت. قباد با درماندگی به دخترک نگریست.هر دو می‌دانستند که حورا نازاست. -قباد؟..بهم بچه می‌دی نه؟ برای آنکه او را آرام کند و بخواباند سر تکان داد. -می‌دم عزیزم.میدم.بیا بغلم. او را به سمت تخت برد و کمربندش را باز کرد. و این آغاز دیگری بود! چرا که پرنسسِ قباد دستِ برقضا چندی بعد مژده‌ی بارداری‌اش می‌آمد. گفته بود اجازه می‌دهد آن زن را طلاق ندهد. بی‌گدار به آب زده بود و باید حسابی در پیِ قباد کاشفی و توجهش می‌دوید!🔥💔 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0 .
2 4382Loading...
27
وسط این خیابونا دور از تو من جون و تنم مرد ..
5 27511Loading...
28
#ک.یر مصنوعیشو به به*شت خیسم مالید که با شه.وت آهی کشیدم _ آه خانوم منو بکن لطفا خم می شه و نوک سینمو توی دهنش می کنه و می مکه _ اومممم مزه ی هلو میدی #بیبی گرل با شستش کلیتوریسم رو می ماله که آب از #ک*صم سرازیر می شه _ #آبت اومد، مگه نگفتم تا وقتی دستور ندادم #ارضا نمیشی؟ با مظلومیت می گم: _ببخشید خانوم _برگرد قمبل کن، تا صبح باید این ک.یرو تحمل کنی، صدای ناله هات نباید در بیاد #داگی می شم و ک.یرشو بدون چرب کردن واردم می کنه که ناله ای کردم و جیغ کشیدم + هیش خفه شو دختر کوچولو ج.نده و #دیلدو محکم تو ک.صم فشار داد و درآورد و اینبار تو کو.نم فشار داد و همزمان داخل هردوتاش #تلمبه میزد و خودش بهم میکوبید رمان #لزبین معروف🔞🔥 رابطه دوتا #دختر با دیلدو #بکارتش میزنه 😨😰 https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8 https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8
2 0693Loading...
29
مربی شنای #ک*یر گنده شاگرد شهوتی و #ک*ص تپلشو جر میده..👇🏻🔞😳💦 https://t.me/+DrduOhAGyeoxNmM8 _آههه پسر عجب #ک*صی داره اووف آهههه دلم میخواد محکم توی #ک*صش تلمبه بزنم..🔞💦 خیره به آه و ناله های سکسی و #ک*ص نرم و خیسی که روی دیلدو سواری میکنه محکمترر #ک*یرمو توی مشتم بالا پایین کردم.. شهوتی به بلاگر پو.رن معروفی که همه تو کف #ک*ص و کو*ن نرم و تپلش بودن جق زدم.. #ک*یرم حسابی کلفت و دراز شده بود..اگه شاگردام مچ مربی شناشونو درحال ج.ق زدن با فیلم پورن ببینن اخراج میشدم.. وقتی صدای آه و ناله هاش بلندتر شد ناله ای کردم و خمار نفس نفس زدم و یهو آب منی #ک*یرم پاچید و دیوارو کثیف کرد..💦 _آهههه اووفف یروزی من این #ک*ص و کو*نتو با #ک*یرم جر میدم دخترم.. حش‍*‍ری گوشیو خاموش کردم و دستی به #سالار سفتم کشیدم ، هنوز شق بود! شورت شنا رو کشیدم بالا و در اتاق تعویض لباسو باز کردم که یهو با دیدن کایلی شاگرد سکسی و هاتم ترسیده نفسم بند امد ولی با دیدن اینکه حواسش نیست نفسمو فوت کردم.. قایمکی خواستم فرار کنم اما یهو با دیدنش درحالی که داشت لباساشو درمیاورد متوقف شدم.. _اووف لعنتی چه هیکلی داره. با دیدن #پستون های گنده و نوک صورتیش نالم توی گلو خفه شد چشمامو پایین اوردم که با دیدن خال آشنای کنار کو*ن سفیدش چشمام گرد شد. _نکنه کایلی همون بلاگر #پورنیه که باهاش ج.ق زدم؟ امکان نداره ، اما وقتی چرخید با دیدن #ک*ص تپلش که نرمیش داد میزد خودشه و اون لای صورتی و‌تنگش انگار تموم بدنم شروع کرد به نبض زدن و #ک*یرم مثل یه هیولا راست و ش.ق کرد..🔞🙊 با شهوت #ک*یرمو از شورتم خارج کردم _امروز حتی اگر اخراج بشم باید این شاگرد #ک*ص تپل و ج.نده امو با #ک*یرکلفتم جر بدم اووف... درو قفل کردم و سمت کایلی رفتم که یهو با دیدنش درحال #جق زدن...🔞❌🙊💦💦 https://t.me/+DrduOhAGyeoxNmM8 https://t.me/+DrduOhAGyeoxNmM8 پسره مربی شنای حش‍*‍ری و #ک*یرکلفتیه که توی اتاق تعویض درحال #ج.ق زدن با بلاگر پو.رن #ک*ص تپلی بود که همون موقع با دیدن شاگرد شهوتی و #پستون نوک صورتیش میفهمه همون بلاگر #پور.ن معروفه و...🔞💦🙊 #ممنوعه💦🔞
2 1904Loading...
30
_ هم زنش ، هم دوست‌دخترش هر دو تو ماشین تصادفی گیر کردن. کدومو نجات میده؟ _ آمبولانسم تو این ترافیک نمی‌رسه تا بالا یکیشون حتما می‌میره گیج بودم و تار می‌دیدم سرم رو آسفالت بود و ماشین چپ شده بود بوی خون تمام مشاممو پر کرده بود سعی کردم به یاد بیارم چی شده... "جواب آزمایشم اومد حامله بودم اول به سقط فکر کردم اما مگه من می‌تونستم بکشمش؟ بچه‌ی آلپ‌ارسلان رو ، ثمره عشقم رو اینبار به خودکشی فکر کردم اما چرا برای آخرین بار امتحان نکنم؟ رفتم شرکتِ آلپ‌ارسلان ترگل رو دیدم که از شرکت بیرون زد سوار ماشینش شدم با گریه بهش التماس کردم گفتم حاملم! گفتم از زندگیم بره بیرون گفتم اگر اون نباشه شاید آلپ‌ارسلان منو بچشو دوست داشته باشه گفتم حاضرم طلاهای ناچیز سر عقدم رو بهش بدم خندید گفت بچمو می‌کشه! گفتم اگر همچین کاری کنه برای همیشه از چشمِ ارسلان میفته پوزخند زد و گفت نمیفته! نمیفته اگر ارسلان باور کنه همه چیز اتفاق بوده فرمون رو چرخوند ماشین به تریلی برخورد کرد و بعد همه چیز سیاه شد" _ ترگــــــــــــل ... کجایی ترگل؟ با درد آه کشیدم .صدای آلپ‌ارسلان بود شوهرِ من! براش مهم نبود منم تو این ماشین گیر افتادم؟ به خودم دلداری دادم نمی‌دونه ... نمی‌دونه منم باهاشم صدای نگهبان برج اومد _ آقا هم ترگل خانوم هم دلارای خانوم تو ماشینن ماشین سمتِ دلارای خانوم چپ شد صددرصد ایشون وضعشون اورژانسی‌تره لبخند زدم . الان میگه! الان میگه زنمو نجات بدید ارسلان با خشم عربده زد _ زنگ بزن بادیگاردا ، قبل اومدن آمبولانس ترگل رو از ماشین میکشید بیرون وگرنه روزگارتونو سیاه می‌کنم نگهبان آرام پچ زد _ پس ... پس زنتون چی آقا؟ تلخ لبخند زدم بوی خون بیشتر شد و پلکام روی هم افتاد انگار خدا هم دلش به حالم سوخت و جونم رو گرفت تا بیش از این زجر نکشم... 3 پارت‌ بعد👇💔💔💔💔💔💔💔 مامور آمبولانس از حضار پرسید _ مسدوم کجاست؟ آلپ‌ارسلان با نگرانی ترگل را که هوشیار روی زمین نشسته بود نشان داد _ اینجاست مأمور آمبولانس ترگل را معاینه کرد _ مشکل خاصی نیست ارسلان نگران پرسید _ نمیشه انتقالش بدید بیمارستان؟ _ ضربه‌ای به سر نخورده آقای محترم ، هوشیارم هستن ، نیازی نیست نگهبان با اضطراب گفت _ خانوم هنوز تو ماشینن مأمور‌های اورژانس از جا پریدند _ کسی تو ماشین مونده؟ زنی از دور جیغ کشید _ بنزین ریخته ، الان آتیش میگیره مامورها سمت ماشین دویدند آلپ‌ارسلان با شنیدن کلمه ی آتش حس کرد قلبش از جا کنده شد ناخوداگاه سمت اتومبیل راه افتاد که ترگل دستش را کشید و صدایش را مظلوم کرد _ ارس ... نمیدونم چی شد به خدا یهو دیوونه شد فرمونو چرخوند میخواست بکشم... خیلی ترسیدم ارسلان کلافه دستش را پس زد _ باشه عزیزم ، حالا که خوبی صبر کن کمک کنم از ماشین بکشمش بیرون حالش بهتر بشه تقاص این غلطشو پس میده با قدم هایی لرزان سمت ماشین رفت یکی از مامورین فریاد زد _ چرا زودتر نمیگید یکی تو ماشین مونده؟ اون خانوم حالشون خوب بود نیازی به رسیدگی نداشتن فردی که تو ماشین مونده خطر داره مردم جمع شدند. مامور فریاد کشید _ کمک کنید ماشین رو از زمین فاصله بدیم چند مرد جلو دویدند ارسلان نگران جلو رفت که مردی ناشناس طعنه زد _ شما زحمت نکش آقای خوش غیرت! ارسلان عصبی یقه‌اش را چنگ زد _ چی گوه میخوری تو؟ زنمه زنم! دختر جوانی از کنار پیاده رو صدایش را بالا برد _ زنت اونیه که از اون موقع نگرانش بودی نه این بیچاره! مامور بی توجه به آن ها دخترک را بیرون کشید و فریاد زد _ کمک بفرستید ، ممکنه خونریزی داخلی داشته باشه آلپ‌ارسلان بهت زده زمزمه کرد _ یعنی چی؟ ترگل سالمه که چرا دلی... جمله اش را ادامه نداد بدن خونی و آش و لاش دلارای را روی زمین خواباندند ناخواسته زمزمه کرد _ یا ابولفضل وجدانش فریاد کشید "ترگل گفت خودش فرمون رو چرخونده ، تقصیر خودشه" ناخواسته کنارش زانو زد و پرسید _ زندست؟ مامور بی توجه به او رو به همکارش فریاد زد _ باید سریع برسه بخش اورژانس ، حامله‌ست https://t.me/+aq4QvRFiTPJiMTI0 https://t.me/+aq4QvRFiTPJiMTI0 https://t.me/+aq4QvRFiTPJiMTI0 https://t.me/+aq4QvRFiTPJiMTI0 پارت واقعی رمانه😭 بخون نبود لفت بده!
2 1051Loading...
31
با تو دریا پر از دیدنی بود ..
4 5569Loading...
32
•سـکـ🍓ــس چـــت• #Part_1 -چی تنته؟! لبام  محکم رو هم فشردم و روی عکس پروفایلش کلیک کردم. لعنتی خیلی جذاب بود.. براش نوشتم: -یه تاپ بندی صورتی ، با شورتک هم رنگش. پیام رو سند کردم و دوباره روی پروفایلش کلیک کردم.. اولین چیزی که چشمم بهش خورد سینه‌ی ستبر و بی موش بود. معلوم بود ورزشکاره و پولدار! توی هاله ای از نور نشسته بود و دو دکمه‌ی اول پیراهن سفیدش رو باز گذاشته بود. گردن خوش فرمش تحریک کننده بود! دلم میخواست الان اینجا بود تا لبامو بذارم روی گردنش و تا میتونم خودمو بهش بمالونم. -تا ۵ دقیقه دیگه لخت میشی نود میفرستی! من وقت اضافی ندارم پس بهتره عجله کنی از خدا خواسته تاپم رو دراوردم و جلوی آینه از خودم چند تا نود فوق سک.سی و هات گرفتم. از تمام ممنوعه های بدنم. نودها رو براش فرستادم و منتظر جوابش موندم. -جـووون ، پس همون طور که میگن بدن خوبی داری! حتی بهتر از قبل! متوجه‌ی جمله‌ی آخرش نشدم اما با شیطنت لبخندی زدم ، دستمو روی بهشتم گذاشتم و شروع به مالیدن خودم کردم. حتی از پشت گوشی هم با پیاماش خیس میکردم. لعنتی س.ک.سی... https://t.me/+HHJ19Yy6FBM3NmI0 https://t.me/+HHJ19Yy6FBM3NmI0 https://t.me/+HHJ19Yy6FBM3NmI0 https://t.me/+HHJ19Yy6FBM3NmI0 مهتا رادش دختری مظلوم و سر به زیری که توی یه تصادف پدر و مادرش رو از دست میده و خودش هم فراموشی میگیره . بعد از گم شدن و مفقود شدنش برای امرار معاش و ادامه‌ی زندگیش مجبور میشه تن به فاحشگی بده ! دست سرنوشت بعد از چندین سال مردی میلیاردر و جذاب ، امیر حافظ سپهبد رو سر راهش قرار میده ! اما این دیدار...🔞❌
2 6751Loading...
33
- ک🍓ص تو آبدار تره یا مال خاله‌ات؟! اگر امشب بهم ک.ص ندی، دیگه نمیکنمت و میرم همون خاله‌ات رو میکنم! پاهامو باز کردم و انگشتمو لای چاک خیص💦 و لزج #تپلم کشید، حرکت انگشتام توی خیسی #بهشتم صدای وسوسه‌ انگیزی تولید میکرد..‌. #دوست‌پسرخاله‌ام بود با چشمای خمارش خیره #وا*ژنم بود، پاهامو بیشتر باز کردم و نالیدم: - کیف میکنی هرشب من به تو کو🍑ن میدم و خاله‌ام بهت ک🍓ص میده؟! خودشو لای پام جا کرد، ک🍆یر کلفتش رو دم سوراخ ک🍓صم گذاشت و #شهوتی غرید: - اگه امشب بهم ک🍓ص بدی، دیگه سمت اون خاله‌ی ج.نده‌ات نمیرم! ترسیده جستی زدم و خواستم از زیرش فرار کنم، اما با فرو رفتن یهویی #ک*یرش توی سوراخ پلمپم و جاری شدن خو🩸ن جیغی کشیدم و نالیدم: - ماهون من #باکره بودم... تلمبه‌هاش خشن‌تر شد و غرید: - حالا دیگه از امشب به بعد با خیال راحت میتونم این ک🍓ص داغتو با ک🍆یر کلفتم پر کنم... https://t.me/+B0OzJeQ_5Z0xNzU8 https://t.me/+B0OzJeQ_5Z0xNzU8 https://t.me/+B0OzJeQ_5Z0xNzU8 https://t.me/+B0OzJeQ_5Z0xNzU8 پارت اولش مخصوص ج.ق زدن🫦🔞 https://t.me/+B0OzJeQ_5Z0xNzU8 https://t.me/+B0OzJeQ_5Z0xNzU8 #دوست‌پسرخاله‌اش که ۱۳ سال ازش بزرگتره پردشو میزنه و هرشب #ک.یر کلفتشو لای ک👅ص‌ صورتیش...🤤💦🔞🔞🔞🔞🔞🔞
3210Loading...
34
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃 🛑🔵 اگه زیر ۱۸ سالی نیااااا که مناسب سنت نیستتتتتت 😡🛑🔵 #خان‌زن‌داره‌ولی‌عاشق‌خدمتکار‌خونشون‌میشه‌و‌یواشکی‌توی‌خواب‌زنش‌میکنه‌وباردارش‌میکنه 😳😳😳🤤💦 #خانی‌که‌به‌بهانه‌ی‌معاینه‌کردن‌دختره‌،انگولکش‌میکنه‌وبراش‌میخوره🖕🏿👅🔥💦🔞 #طغیــانگــــر ⚘#پارت13 🔴 با #لرز و ترس روی #تخت دراز کشیدم . خان پاهامو تا آخرین حد از هم بازکرد و بالا گرفت.. _پاهاتو باز نگهدار خودتم انقدر #سفت نگیر ...انگشتام توی #تپلت فرو نمیره باز کن میگم ... باز تر 🔵_اخه دیگه از این #بازتر نمیتونم ... سرش رو بالا گرفت و چند لحظه خیره ام شد .آب دهنمو #قورت دادم و با صورتی قرمز شده نگاهمو دزدیدم که گفت: _شُل نگیری دردت میاد ... دوست داری درد بکشی همینطوری خودتو سفت بگیر ! 🔴با دیدن خان با اون هیکل ورزیده اش بین پاهام #گرمای فوق العاده زیادی از #شهوت توی تنم جریان گرفت. با #درد بدی که از حرکت انگشتاش #بین_پاهام پیچید صورتم درهم شد : 🔵_آخ ... #آیییی درد داره ... _یکم دیگه تحمل کن عزیزم الان تموم میشه ... 🔴توی شوک عزیزم گفتن خان و بازی و #تلمبه زدن انگشتاش توی #تپلم بودم که #گرمای چیزیو #بین_پاهام حس کردم .#هینی کشیدم و پاهامو جمع کردم که خان جلوی #بسته شدن پاهامو گرفت و زبون #نرم و #داغش بین لبه های #ک..صم فرو رفت و #میک #محکمی به #گوشت وسط #تپلم زده شد ... 🔵نفس بریده جیغی از #هیجان و #لذت کشیدم که همون موقع در اتاق #باز شد و دریا ، #زن_خان ، با چشمای #گرد شده به دهن خان که در حال خوردن من بود خیره شد جیغی کشید و یهو ... #توجه_مهم ❌💢‼️ #این_رمان_برای_افراد_متاهل_است ⛔️🔞 https://t.me/+2LJn01p42I8yNGU0 https://t.me/+2LJn01p42I8yNGU0 دختری پرورشگاهی که توی #خواب توسط مردی #خشن و #زن_دار حامله میشه 🤰درحالیکه اصلا نمیدونه دیگه دختر نیست و ... 😱🤯🔥
3000Loading...
35
داستان #ک.ـُبــص صورتی و خوش رنگو لعابی که هرشب زیر میسترس پاره میشه🎀🍓🔥 دی.لدو کمریمو تنظیم ک..ص تپل و صورتیش کردم و آروم حل دادم داخل از رابطه قبلیمون یک رب فقط می‌گذشت... _آه #ددی میسوزه🍼🥺🍒 _هیشش تحمل کن واگرنه از جایزه خبری نیست چشمای مظلوم و اشکیش شهو.‌.تمو دوبرابر کرده بود.. 🧸♨️ لبم لیسی زدم و سریع تر از قبل تلمبه زدم داخلش... جیغ و نالش تو اتاق می‌پیچید و این داشت سادیسممو ار.‌.ضا می‌کرد🔞🍑💦 گلوشو گرفتم و کل 20سانت دی.لدو رو داخلش بردم که بدنش لرزید و ار..ضا شد🫧🍭 _ می‌خوام این دیلدو تا #رحمت فشار بدم ، پاره شی + ددی تروخدا #ک.صم داره میسوزه نمیتونم ناله ی بلندی کرد و دوباره #لرزید .. _ میدونی بار #هفتم داری #ارضا میشی جنده کوچولو ؟! بقیه پارت رمان س..کسی کاژه چنل زیر 👅👇🏼 https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8 https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8
4150Loading...
36
بی تو هر لحظه برام میگذره قدر یسال ..
5724Loading...
37
#Part_1 _اوممم تا حالا دوتا ددی منو جر نداده بودن اوممم اوووف ک.صم میخاااارهههه شیخ داشت از جلو جرم میداد و بابایی از پشت ک.صمو میمالید و صدای شلپ شلوپ میکرد از شدت شهوت پاهام میلرزید و باورم نمیشد دارم زیر بابایی و شیخ ک.ص و کو.نم‌ پاره میشه _اههههه رفیق دخترتو گاییدم چه ک.ص آبدار و تنگی داره بابایی با لذت رفیقشو پشتم فرستاد و منو روی خودش نشوند و سیلی به سینه های درشتم کوبید _من میخوام دخترمو از ک.ص بکنم تو از کو.ن بگادش تا به خودم بیام هردو همزمان از عقب و جلو واردم کردن از شدت درد و لذت جیغ کشیدم به معناب واقعی جر خوردم که بابایی سینه هامو تو مشتش چلوند و آه بلندی کشید _تا مامانش نیومده باید دوتا ددی هاش آبشو بیارن نه رفیق؟ شیخ لبمو تو دهنش کشید و تلمبه هاشون همزمان شد و ناله بلندی کردم... دوتا ددی داشتن هم خیلی خوب بود. -وااای من تشنمههه لطفا بهم آب بدید بابایی جونمم شیخ پوزخندی زد و خودشو ازم بیرون کشید و زبونمو بیرون اوردم که خودشو به زبونم کوبید چشمامو با لذت بستم لبمو گاز گرفتم که صدای در اومد و با وحشت به مامانم که لخت شد و جلو اومد... https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0 https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0 https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0 https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0 https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0 سکس گروپ بین دختر و دوتا ددی که مامان دختره هم بهشون میپونده🙈🔞💦
1 0682Loading...
38
-ما بدنسازا دستای قوی‌ای داریم... میتونم تا صبح با دستم ارضات کنم کوچولو 🔞 دخترک بی طاقت اه کشید و گفت : اخ امیر... تو رو خدا... من اذیت میشم... -نظرت چیه جای بچه‌ام که سقط کردی همین امشب یکی بکارم تو رحم داغت؟ بلافاصله عضوشو توی بهشتش فرو کرد که جیغ شادی بلند شد کمر ظریف دخترک رو خم کرد روی میز بیلیارد باشگاه و گفت -ببر صداتو سلیطه! دلت میخواد همه بفهمن چه غلطی کردی که داری اینجوری تنبیه میشی؟ -اخخ... من کار اشتباهی نکردم از شوهرم حامله بودم. بعدم سقط شد، تقصیر من نیست کشیده محکمی به صورت شادی زد و از بین دندوناش عصبی غرید -مطمئنی از شوهرت حامله بودی بی وجود؟ خیال کردی نفهمیدم زیر گوشم چه غلطی میکنی؟ فیلمات دستم رسیده صبح رو میز حاج باباته! خوب میدونه با دختر هرزش چیکار کنه البته اگه تا صبح زیرم دووم بیاری https://t.me/+fWkuAwW-6IU1NjE0 https://t.me/+fWkuAwW-6IU1NjE0 پسره متعصب و مربی بدنسازی که دلداده دخترحاجی محلشون میشه و واسه اینکه بدستش بیاره پا میذاره رو عقایدش و دختره رو میدزده و ک.صش رو جر میده و #تخمش رو توی #رحمش میکاره و...😳🔥🔞 دختره رو #حامله میکنه تا دادگاه اونو به عقد خودش دربیاره...🙊💯💦🔥
3801Loading...
39
#پارت۱🔞🔥 انگشتم رو روی شیار #ک.ص‌ خیسش کشیدم که آهی کشید و ملافه رو توی مشتش فشار داد، روی تخت چرخوندمش و اسپنک محکی روی با.سن سفیدش کوبیدم، جیغی کشید و نالید: - دردم میاد غیاث، آروم... روی تنش خوابیدم و نفس داغمو کنار گوشش پخش کردم - گفته بودم که وقتی عصبیم ح.شریم نکن #خاله‌کوچولو تازه اولشه، هنوز کاری نکردم که دردت بیاد... دست انداختم زیر کمرش و با.سنشو بالا کشیدم، سوراخ #کو.ن‌ شو با آب لزج و داغ بهشتش خیس کردم، بریده بریده نالید: - میخوای چیکار کنی غیا... قبل از اینکه حرفش تموم بشه، دستمو گذاشتم روی دهنش و تموم حجم #مردونگیم رو یجا وارد سوراخ تنگ ک.ون‌ش کردم، صدای جیغش توی دستم خفه شد، محکم خودمو بهش کوبیدم که جیغ دیگه‌ای کشید، - هیییییس، آروم باش توله، نمیخوای که کل در و همسایه ها رو بفهمونی غیاث داره خاله‌کوچیکشو میگ.اد....❌🍓 اشکاش روی دستم چکید، دستمو از روی دهنش برداشتم و کنار گوشش پچ زدم: - شل کن یاس! خودشو بیشتر منقبض کرد و هق زد: - غیاث دارم میمیرم، درش بیار، درش بیار، دارم جر میخورم، - اگه درش بیارم که بدتر #جر میخوری کوچولو... - اییییی غیاث تکون نخور، همینجور بذار بمونه، ایییییی میسوزهههههه توی گلو خندیدم - من که از خدامه همیشه همینجور توت بمونه، اینقدر بمونه تا جا باز کنه، اما... دستمو به #چو.چو.ل‌ش رسوندم و مشغول مالیدنش شدم - الان تو هم لذت میبری... حرکات دستمو تندتر کردم که صدای آه و ناله‌اش بالا رفت و خودش شروع کرد به جلو عقب کردن باسنش، گازی از گردنش گرفتم و نوک سینشو نشگونی گرفتم - توله ح.شری ببین چجوری خودش سواری میکنه....😈🤤 https://t.me/+7RB_q_CR1qswOGRk https://t.me/+7RB_q_CR1qswOGRk https://t.me/+7RB_q_CR1qswOGRk https://t.me/+7RB_q_CR1qswOGRk https://t.me/+7RB_q_CR1qswOGRk https://t.me/+7RB_q_CR1qswOGRk ک*ص تنگ #خاله‌ناتنیش رو خشن جر میده💦💦💦💦🔞🔞🔞🔞🍑🔥
4001Loading...
40
- دستاتو بشور بعد بیا کی.رمو ماساژ بده. حرصی دستامو شستم و بعد با کنار دامنم پاکش کردم. دلم میخواست گریه کنم. این چه کار چندشی بود که میگفت من بکنم؟ حالم ازش به هم میخورد. - لازمه این کار رو بکنم؟ حرفی نزد و به میون پاهاش اشاره کرد. زیر ویلچر نشستم و به خشتکش زل زدم. دستمو سمت کمر بندش بردم ولی نتونستم. - من...من نمیتونم. خشک گفت: - وظیفته. تو صیغم شدی تا این کارارو واسم بکنی اگه نمیتونی قید نجات خواهرتم بزن. با اشک کمربندشو باز کردم و شلوارشو کشیدم پایین. دستمو دور کی.ر خوابیدش حلقه کردم و ماساژ دادم. نرم و چندش بود. توی دلم عوق زدم ولی اون داشت حال میکرد. اخه چجوری؟ اون که فلج بود و حتی حسش نمیکرد. - ناخون نزن بهش زخم میشه. - حس...حس میکنی؟ جوابمو نداد و اون قدر به کارم ادامه دادم که با حس سفت شدنش مات موندم. کی.رش عین پاهاش فلج نبود؟ یعنی میتونست...وای! دستمو عقب کشیدم که گرفتش و خشن زل زد توی چشمام و زمزمه کرد: - یادم‌ نمیاد بهت گفته باشم از کارت دست بکشی. - فکر میکردم فلجه چرا بهم نگفتی؟ تو بد تله ای افتاده بودم. درسته به خاطر ناتوان بودنش نمیتونستم منو مجبور به کارای زیادی بکنه ولی به خاطر خواهرم... - چون بهت ربطی نداشت. حالا هم به کارت ادامه بده. نمی تونستم. حتما بعدش رو دستمم ارض.ا میشد وای! - روی دستم ارض.ا نشو باشه؟ بگو دستمال میارم. پوزخندی زد و گفت: - بدت میاد رو دستت ارض.ا شم؟ سرمو تکون دادم که یهو موهامو گرفت و سرمو روی کی.رش پایین برد. - اوکی. پس تو دهنت ارض.ا میشم. https://t.me/+IVlKO33USKpkYjk0 https://t.me/+IVlKO33USKpkYjk0 https://t.me/+IVlKO33USKpkYjk0
5111Loading...
Запрещенный контент
یروز چشاتو وا کنی میبینی من تموم شدم ..
Показать все...
😁 2
دست خونیمو از لای پام بیرون آوردم و هق‌هق کنان از پشت در دسشویی مدرسه نالیدم _ خونش خیلی زیاده نازنین ، نواربهداشتی بذارم بازم همه جا خونی میشه آبروم می‌ره گفتم و از شدت درد باسنم وزنمو به دیوار کثیف دسشویی تکیه دادم نازنین اروم پچ زد _ یعنی چی؟ مگه اولین بارته پریود شدی؟ با درد نالیدم _ من باید 12روز دیگه پریود میشدم _ انقدر این مرتیکه باهات ور میره بدنت بهم ریخته وحشت زده هق زدم _ نازی؟ ترسیده از پشت در پرسید _ چی شد؟ _ نکنه حامله بودم؟! ترسیده تر از من صداشو بالابرد _ چی؟ چرا گذاشتی پردتو بزنه؟ _ چون شوهرمه لعنتی! قبل از اینکه بریم محضر پردمو زد چون میدونست به کسی که منو برای انتقام از بقیه عقد میکنن بله نمیگم! بعدش که مثل الان داشت ازم خون می‌رفت گفت انتخاب با خودته ، یا برو حموم و خونارو تمیز کن و باهام بیا محضر ، یا لباس بپوش برگرد خونه هق‌هق کنان ادامه دادم _ میدونست بابا بخاطر کارای اون سکته کرده و مرده میدونست کسی رو ندارم میدونست برگردم خونه طلبکارای بابا میریزن سرم خدایا بکش راحتم کن نازی با دلسوزی زمزمه کرد _ هیش آروم ، خانم افخم بفهمه بیچاره‌ای _ اگه حامله باشم چی نازی؟ _ نیستی ، گریه نکن اصلا مگه ... مگه انگار روش نمیشد بپرسه با خجالت زمزمه کردم _ کاندوم استفاده نمیکنه ، یک بار بهش گفتم جوابش سیلی بود! که من به چه حقی برای سکسش نظر میدم بغضم دوباره منفجر شد _ خیلی وحشیه نبین استاد دانشگاه و محبوبه ، من ازش میترسم هرشب که میاد تو تخت می‌ترسم که کاری بکنم عصبی بشه _ هیش گریه نکن درست میشه رو نواربهداشتی چندتا دستمال بذار بیا بیرون الان بچه ها فضولیشون گل می‌کنه ها لادن با درد و بی‌حالی کاری که گفت رو کردم کمکم کرد دستای خونیمو بشورم و از دسشویی رفتیم بیرون صدای مربی ورزش سختگیرمون از پشت سر اومد _ یک بار دیگه بخاطر امتحان ندادن برید تو دسشویی بمونید هردوتاتونو میندازم ببینید از ورزش صفر گرفتن و خراب شدن معدلتون چه مزه ای داره بی حال زمزمه کردم _ چه امتحانی خانم؟ _ درازنشست! بجنبید سریع فقط شما دوتا موندید از شدت بیچارگی بغض کردم و نازنین نگران نگاهم کرد _ خانم من امتحان میدم _ هر دوتون _ آخه لادن نمیتونه _ چرا نتونه؟ _ عادت ماهنه‌ست _ تو المپیاد شنا خانمای پریود مایو میپوشن یک دقیقه میرن مسابقه میدن بعد این نمیتونه درازنشست بره؟ میدونستم اولین درازنشست رو که برم از شدت خونریزی و درد میمیرم با گریه سر تکون دادم _ نمیتونم برم ببخشید! نفهمیدم چی شد فقط زمانی به خودم اومدم که مثل متهما گوشه دفتر ایستادم افخمی باهام لج کرده و میخواد با والدینم تماس بگیرم اروم گفتم _ بابام مرده _ خدابیامرزش ، زنگ بزن مامانت! _ مامانمم مرده _ منو خر فرض کردی تو بچه جون؟ رو به مدیر ادامه داد _ والدین این دختر اگر امروز نیان من تو این مدرسه نمیمونم خانم مدیر مدیر با اخم و تاسف به من تشر زد _ زنگ بزن _ بخدا راست میگم خانم پدر مادرم فوت شدن _ زنگ بزن به یکی وگرنه اخراجی ، شوخی هم ندارم باهات با قدمای لرزون سمت تلفن رفتم و شماره شرکتش رو گرفتم بالاخره با اخرین بوق صدای سردش تو گوشم پیچید _ بله؟ اروم زمزمه کردم _ ساواش؟ _ شما؟ _ لادنم _ لادن کیه؟! با غم لرزون زمزمه کردم _ زنت! بعد از مکث کوتاهی گفت _ چی میخوای؟ _ میشه بیای مدرسه؟ _ چرا؟ _ اگر نیای اخراجم میکنن پوزخند زد _ بهتر ، شاید اونطوری بفهمی جای زن شوهردار تو تخت شوهرشه نه نیمکت مدرسه گفت و تماس رو قطع کرد بغضم منفجر شد _ به خدا من کسی رو ندارم هیچکس نمیاد دنبالم زن انگار دلش سوخت که تشر زد _ خیلاخب گریه نکن ، بخواب همینجا درازنشستاتو برو تا ببخشمت اینبار بی مخالفت روی زمین سرد و سفت دراز کشیدم و بی توجه به درد و خونریزی شدیدم با گریه شروع کردم زن شمرد _ یک ،دو... احساس میکردم خون بین پاهام زمین رو خیس کرد قندم افتاده بود و زیر دلم تیر می‌کشید چشمامو بستم و ادامه دادم _ سی ، سی و یک با درد شدید زیرشکمم روی زمین دراز کشیدم و صدای جیغ دردناکم مدرسه رو پر کرد _ آی خدا وحشت زده بالای سرم جمع شدن احساس میکردم بوی خون همه جا رو گرفته از شدت درد پشت سرهم جیغ کشیدم _ آی آخ دلم آه صدای عصبی و پر جذبه‌ش تو فضا پیچید احساس میکردم توهم زدم _ دارید چه غلطی میکنید با زن من؟ چشمام بسته شد صدای ترسیده مدیر رو شنیدم _ شما برادرشید؟ فعلا ببریمش بیمارستان بعدا براتون توضیح میدم _ نخیر شوهرشم! بچم و سقط کرده باشه باید تو دادگاه توضیح بدی زنیکه گفت و دستاشو زیرزانوهام انداخت تو بغلش بلندم کرد و از بین بچه ها رد شدیم روی صندلی عقب ماشین گرون قیمتش خوابوندم و با همون صدای جدی کنار گوشم لب زد _ هیش چیزی نیست قرار نیست به همین زودی ترکم کنی دخترحاجی هنوز خیلی باهم کار داریم کوچولو https://t.me/+VNHLRbY_aG9jMDY0 https://t.me/+VNHLRbY_aG9jMDY0
Показать все...
😁 1
‍ س‍...ک‍...س عروس خانواده با پدر شوهرش🔞❌ بنری که می‌خونید، #پارت‌واقعی‌رمانه و دارای #محدودیت_سنی هست. لطفاً با #احتیاط وارد شوید👇🆘 محتوای ذکر شده، مناسب بزرگسالان است: - حتی باورت نمیشه که چقدر دلم می‌خواد همین حالا کی‍*رمو با تمام قدرت وارد جفت سو*راخات کنم و اونقدر تلم‍*به بزنم که ک‍*ص و کو*نت سرخ و کبود بشه! آخی کشیدم و با دستام، با..سنش رو چنگ زدم. ناخنام رو تو پوست کو*نش فشار دادم و محکم، سمت خودم کشیدمش که کی‍*رش مستقیم لای چا.ک حساس ک‍*صم قرار گرفت. - پس برای همین اینقدر داری دست دست می‌کنی واسه پا*ره کردنم؟ جون کشیده ای گفت و تو یه حرکت، کل کی‍*رش رو تو ک‍*صم جا داد که آه بلندی کشیدم و پاشنهٔ پاهام رو به کمرش فشار دادم. - آه! همینه! همینو می‌خواستم! جر..م بده مرصاد جون! ک‍*ص و کو..نمو با کی‍*ر کلفتت پا...ره کن - چشم! شما امر کن عروس س‍*ک‍*سی و حش‍..ری من! بلافاصله شروع کرد به وحشیانه تل‍*مبه زدن. کی‍*رش رو با هر بار ضربه داخل سو*راخم، تا نا*فم احساس می‌کردم و بدنم زیر تل‍*مبه هاش مثل ویبره می‌لرزید. - خوبه ملیسا!؟ خوشت میاد داری زیر کی‍*ر پدر شوهر خودت گا*ییده میشی!؟ سرم رو تند تند تکون دادم و ناخنام رو از کمر تا شونه هاش بالا کشیدم و پشتش رو چنگ زدم: - آه! آره آره! حالا می‌فهمم آرش قدرتش تو س‍*کس کردنو از کی به ارث برده! آخ! محکتر! دلم می‌خواد زیر ک‍*یرت یه جوری گا*ییده بشم که ک‍*صم خون بیفته مرصاد! https://t.me/+5SyHsSzAVz84M2Rk https://t.me/+5SyHsSzAVz84M2Rk https://t.me/+5SyHsSzAVz84M2Rk ملیسا، دختری که در غیاب شوهرش پدر شوهرش رو اغوا میکنه و باهاش همخواب میشه. اما بعد از اینکه زن جوون پدر شوهرش متوجه ماجرا میشه، با پدر شوهر و پدرزن شوهرش سه نفری❌❌ https://t.me/+5SyHsSzAVz84M2Rk https://t.me/+5SyHsSzAVz84M2Rk https://t.me/+5SyHsSzAVz84M2Rk https://t.me/+5SyHsSzAVz84M2Rk
Показать все...
• 𝑯𝑶𝑻 𝑭𝑨𝑴𝑰𝑳𝒀 •

یجوری برات بخوره که حین زمزمه کردن اسمش نفس کم بیاری...👄💦 •My channels: @rain_buw •P1:

https://t.me/c/2115487227/3

😁 1
•| مذه‍بیِ شهوتے💦👅 |• #پارت_41 موهام رو به چنگ کشیده بود و همچنان حالت داگی بودیم که گفتم: از کجا بلدی انقد خوب بکنی... فکر میکردم به جای سوراخ کو..نم بکنی تو سوراخ گوشم... با نفس نفس گفت: تو این موقعیت چرا یادت افتاده اینو بپرسی...؟ - اخه مثلا بچه مثبتی اما یه طوری میکنی که اون همه دوست پسرم با روابط متعدد نمی کردن. از کجا بلدی...نکنه زیر ابی می رفتی مثل الان؟ - خب ما هم یه جاهایی زیر ابی می ریم. - پس همه اش خدا و پیغمبر میکنید واسه ما خودتون تپه نریده نذاشتید هان. برم گردوند و کرد تو ک.صم. - تو که نمی‌خواستی بدون کا..ندوم بکنی. - حالا که ک.ص مجانی گیرم اومده حیفه از این فرصت استفاده نکنم... https://t.me/+VQH1BG_vWK9kODNk https://t.me/+VQH1BG_vWK9kODNk https://t.me/+VQH1BG_vWK9kODNk دیگه طاقت نیاوردم و گفتم: آه...تند تر.... خندید. - جوون...خوشت اومده. - لاشی...عجب ک.ی.ر.ی داشتی و رو نمی کردی، اگه میدونستم جای دادن به کل پسرای دانشگاه فقط به تو میدادم. - تو که تا یه دقیقه پیش به سالار می گفتی دول موشی. - اوه اسمش سالاره...من می میرم براش.. آه بیشتر... بکن تا ته... چه میدونستم همچین چیزی لای پاهات قایم کردی...أه... با خنده ضرباتش رو بیشتر کرد طوری که صدای شالاپ شلوپ برخورد پوست مونم بلند شد. ازم کشید بیرون که معترض گفتم: آه...چرا کشیدی عقب تازه داشتم حال میکردم. - برگرد میخوام از جلو ب.گامت. با ذوق برگشتم و پاهام رو وا کردم براش... - تو که نمی‌خواستی بدون کا.ندوم بکنی. - حالا که ک.ص مجانی گیرم اومده حیفه از این فرصت استفاده نکنم. https://t.me/+VQH1BG_vWK9kODNk https://t.me/+VQH1BG_vWK9kODNk https://t.me/+VQH1BG_vWK9kODNk https://t.me/+VQH1BG_vWK9kODNk پسر بسیجی دانشگاه‌ سر مچ شون رو موقع سک.س گرفته حالا میگه اگه میخوای به کسی نگم باید منم با دختره س.ک.س کنم دختره هم مسخره اش کرد گفت تو بلند نیستی بکنی که با دیدن ک.ی.ر کلفتش برگاش ریخت و...💦🔞🫣🔥
Показать все...
• 𝑯𝒐𝒓𝒏𝒚 𝒓𝒆𝒍𝒊𝒈𝒊𝒐𝒖𝒔 •

دستاتو ببندم بدنتو لیس بزنم و تو خمار به خودت بپیچی🔞💦

😁 1
زبونش رو کمی داخل کرد و آروم تلمبه زد. حین خوردن ضربه ی محکمی به باسن ماهیچه ایش زد و اوم محکمی گفت. https://t.me/+zzEieBCCKAUxOGM0 آمین بی قرار، بدون اینکه کنترلی روی بدنش داشته باشه از شدت لذت خودش رو تکون می داد. بدن نسبتا باکره اش طاقت این همه لذت رو‌ نداشت. _آه، آه شهریار درش بیار، آه شهریار نمی تونم. نیشخندی به این همه بی طاقتی زد و به حرکاتش سرعت داد. بلند شدن کمر آمین رو دید و دستش رو به کمرش گرفت تا مانع بی قراریش بشه. _اه، شه، شه ، ریار، دارم، دارم میام. چیزی از حرفش نگذشته بود که آب داغش روی صورتش ریخت و صورتش رو‌مزین کرد. لبخند کثیفی زد و صورتش رو فاصله داد. دستش رو سمت آلت آمین برد و شروع کرد ور رفتن باهاش. _ن، نکن شهریار. دیگه نمی تونم. آه میگم نکن. توجهی بهش نکرده. نگاهی به دیلدویی که از قبل آماده کرده بود انداخت. ذوی صورت آمین خم شد. بوسه ای روی لبای خیس و ورم کرده اش زد  و با لحن داغ و گیراش توی صورتش زمزمه کرد. https://t.me/+zzEieBCCKAUxOGM0 _هیسسس، مگه نگفتی بلد نیستم و نمی تونم درست و حسابی ارضات کنم؟! حالا می خوام جوری تا صبح آبتو خالی کنم که بفهمی کی بلد نیست ارضا کنه. سربع از جاش بلند شد و دیلدو رو توی سوراخ خیسش فرو کرد تا حساب اون سوراخ تنگش رو برسه. _تا دیلدو داره سوراختو به فا.ک میده نظرت چیه با ک..یرم سوراخ دهنت رو به فاک بدم؟ هان؟ شایدم دوست داری منو و دیلدو همزمان بکنیمت؟! یه تریسام جذاب با اون دستگاه، هوممم آمین دوست داری پاره بشی؟ روی دهن آمین نشست و همین که دهن باز کرد چیزی بگه ک..یر کلفتش رو داخل دهنش کرد. https://t.me/+zzEieBCCKAUxOGM0 https://t.me/+zzEieBCCKAUxOGM0
Показать все...
1😁 1
Запрещенный контент
نیستی و هنوز دل میگیره ..
Показать все...
😁 1
#آغوش_هوس #پارت_۱ با دیدن قطره ابی ک از موهاش روی سینه و گودی گردنش میچکه و خیلی پر پیچ و تاب تا رو نوک ممه صورتیش لیز میخوره بدنم داغ می‌کنه... هجوم خون زیادی رو از داخل بی.ضه‌هام به کلاه‌ک ک.یرم حس میکنم، بودن من اونم اینجا خیلی اشتباهه چه برسه به اینکه بخوام یه دختر رو که داخل حمومه دید بزنم... دختر با عشوه م.مه های خوش فرم و گردش رو داخل مشتاش میگیره و میماله، همینطور که اونارو چنگ میزنه آروم ناله می‌کنه... ک.یرم داشت سیخ میشد باید میرفتم موندنم اشتباه بود ولی نتونستم برم اون که منو نمی‌دید پس یکم دیگه میموندم... دختر یه دستش رو سمت لای پاش برد و ک.ص پف دارش رو لمس کرد.. خشتکم داشت جر میخورد و میدونستم الاناس که ک.یر کلفتم جر بده شلوارم رو... دختر انگشتش رو لای چاک ک.صش کشید، آخ که چقدر دلم میخواست اون ک.ص صورتیش رو با ک.یر ش.ق شدم پاره کنم و بعد زبونم رو داخل اون سوراخ تنگش ببرم... چک محکمی به ک.صش زد و بعد شروع کرد به مالیدن چ.وچ.ولش... زیپ شلوارم رو باز کردم و شورتم رو پایین کشیدم که ک.یرم مثل یه چوب سفت بیرون افتاد... انگشتام رو دورش حلقه کردم و کمی بالا پایینش کردم ، -اووووف لنتی چی میشد تمامش رو داخل دهن خوشگل اون دختر تازه وارد سکسی میکردم و برام میخورد... دختر سرش رو بالا گرفت و بعد دهنش رو باز کرد آب وارد دهنش شد و بعد ریخت... لنگاش ‌رو از هم باز کرد و با چهار انگشت ک.صش رو مالش داد و آه غلیظی کشید... تف غلیظی روی ک‌.لاهک  ک.یرم انداختم و  با فکر اینکه داخل ک.ص تنگ اون دختر تازه وارد رفته شروع به بالا پایین کردنش با دست کردم... دختر بی خبر از وجود من روی کاشی های حموم داگی شد و قمبل کرد... ک.ون کوچولو و سفیدش اومد بالا، چقدر دلم میخواست این ک.یر کلفت رو داخل اون سوراخ پلمپش کنم و بگ.امش. با دست دیگم تخمام رو گرفتم و آروم آروم مالیدمش... ک.یرم حسابییی ش.ق کرده بود دیگه نمیتونستم بیشتر از این دیدش بزنم ،چون هر لحظه ممکن بود سمتش برم و از ک.ص و ک.ون بگ.امش.. کی.رم رو داخل دستم گرفتم فوری وارد یکی از اتاق ها شدم و در رو بستم و تند تند شروع کردم به ج.ق زدن... هر لحظه تصویر اون تن و بدن سفید، م.مه‌های نوک صورتی و ک.ص تپل جلوی چشام بود... چشام رو بستم و همونطور که سرعت دستم رو بیشتر میکردم تصورم میکردم که دارم از ک.ص جرش میدم... صدای آه و نالش توی گوشم پیچید ، اووف، سگ پدر چه آه و ناله‌ای هم میکرد.... با خیس شدن دستم چشام رو باز کردم و به آب ک.یرم نگاه کردم... دستمال کاغذی برداشتم و باهاش اون مایع سفید رنگ رو پاک کردم که صدای در اومد و.... 🔞💯🔞💯🔞💯🔞💯🔞💯🔞💯🔞 https://t.me/+PniZDjdwkUYxYjk0 https://t.me/+PniZDjdwkUYxYjk0 https://t.me/+PniZDjdwkUYxYjk0 https://t.me/+PniZDjdwkUYxYjk0 https://t.me/+PniZDjdwkUYxYjk0 https://t.me/+PniZDjdwkUYxYjk0 👅💦🔥👅💦🔥👅💦🔥👅💦🔥👅💦🔥 حنا...دختر ریز جثه ای که شب عقد از پای سفره فرار میکنه و به امامزاده ی یه روستا پناه میبره اما یه شب که تو حموم عمومی روستا مشغول حموم کردنه خادم امام زاده با دیدن تن لختش....🔞💯💦 #فول‌هات‌سکسی‌شورت‌خیس‌کن👅💦 ازازدواج فرار میکنه و گیر یه خادم جذاب و سکسی میفته که...🔞💯🔥
Показать все...
Запрещенный контент
#مدرسه_سکس💦👅 +چرا از ک*صت آب میچکه خانوم معلم؟ شلوار و مانتوت خیس شده! آقا مدیر ک..یر کلفتش و از پشت توی #تپلم فرو کرد: +جوووون،بازم واسم خیس کردی؟ امروز تو کلاس زیر خودم جر میخوری‌ و صدای ناله هاتودانش آموزات میشنون   دو انگشتش و تو واژن تنگ و #خیسم حرکت دادم. -خوبه هرزه کوچولو؟ با لکنت  و ناله گفت: -خیلی...خیلی...خوبه من کلفت تو میخوام آقا مدیر میخوام زیرت #جر بخورم +پاهات و کامل باز کن *صت باید شبا زیرم جر بخوره تپل صورتی تو نشونم بده تا سالارم سیخ شه وقتی ناله کردم سیلی به تپلم زد: -هر روز خودت و خیس میکنی باید به #دیلدو هم سرویس بدی سوراخات پر شه میخوام #هرزه کوچولوم جر بخوره #دیلدو تو بهشتم کرد #ابنبانش🍆 رو#سوراخم تنظیم کرد و یهو فرو کرد که یهو جیغ کشیدم -تپلت مثل یه #جنده رو ..رم تکون بده -هرمز آخ چقدر کلفتی -ناله کن جنده کوچولو ناله کن بچه ها هم صدات و بشنوه و بفهمه معلم کوچولو شو هر روز تو دفتر میگام https://t.me/+_8EUBscptghiNjE0 https://t.me/+_8EUBscptghiNjE0 https://t.me/+_8EUBscptghiNjE0 #ددی_لیتل_گرل💦  #اروتیک🔞 #هات🔥
Показать все...
سک.س دختر کوچولو با بادیگارد ک..ی.ر کلفت باباش🔞🔞👇🏻 اروند لبه‌های #بهــشتمو از هم باز کرد و با خماری زبونشو رو #چاکم کشید و با ترس به بابا که غرق خواب بود نگاهی انداختم و به زور ناله کردم _چه ک...ص شیرینی داری توت فرنگی من! زبونشو هل داد تو سوراخم و سی*نه‌هامو چنگ زد و روم خم شد و پاشو رو مبل گذاشت. _زود باش پاهاتو باز کن.....میخوام هلوی تنگتو گشاد کنم اروم #انگشتاشو تو دهنم فرو کرد و رو #ک...ی.رش تفی انداخت و کلاهکشو به چاک بهشتم مالوند! _تو بادیگارد بابامی اروند....این درست نیست... با لذت تفی رو سوراخم انداخت و برای بار دوم ک...یر کلفتشو تو ک...صم فرو کرد و چشمام کم کم خمار شد و کمرشو با درد چنگ زدم _اووه...سوراخت خیس و تنگه! با شهوت موهاشو چنگ زدم و لباشو زود رو لبام فرود آورد و سینه هامو تو دستش چلوند _فاک.‌‌..چه #ک**ص تنگی! پاهامو رو شونش انداخت و تمام مر*دونگیش تو سوراخم فرو رفت. _سوراخت داره #ک*ی*رمو میبلعه‌ لعنتی. از درد گریم گرفته بود که زود زبونشو رو ترقوم کشید و همزمان ضربههاشو شروع کرد و ناله ‌های خفه‌ای میکشید. _تو رو هر شب باید گای.ید توت فرنگی! سینه‌هام با هر تلمبش بالا پایین میشد و با شه.وت نوکشونو به دهن میگرفت و محکم میمکید. با وحشی تر شدن تل*نبه هاش ناله‌ی بلندی کردم که یهو تن بابا تکون خورد و با نیم خیز شدنش رو تخت.... https://t.me/+V1Sw0M3DYp43ODBk https://t.me/+V1Sw0M3DYp43ODBk https://t.me/+V1Sw0M3DYp43ODBk بادیگارد سک.سی باباش شبونه خفتش میکنه و سوراخای تنگ و وصورتیشو جر میده....🍓🔞💦💦💦 #پارت_اصلی_رمان🔥
Показать все...
「هــــ𝐋𝐀𝐍𝐃‌ـــــات🍑」

دلم میخواد وقتی روش بالا و پایین میشم خودتو کمر بزنی و تا ته فشار بدی توش🍓🔞 #lams_dagh🔥 #havasran💋 #کپی_ممنوع❌ ورود افراد زیر🔞سال به هیچ عنوان توصیه نمیشود‼️

#عروس‌کوچولو_90 صدای دورگه و پر از حرصش بین پامو خیس کرد _ چیکار کردی باز؟ آه تو گلویی کشیدم و زیر پتو خزیدم. _ بهش گفتم دیشب خیلی پسر خوبی بودی ...کلی نازم کردی، اونجامو مالیدی ... صدای نفس های کلافه‌ش از پشت گوشی توی گوشم پیچید: _ این حرف ها رو پیش مامانم گفتی؟ تو گلو "هوم" کردم که باز با لحن عصبی و کلافه لب زد: _ چند بار گفتم مسائل تختمون رو پیش کسی نگو گندم، ها؟ ترسیده توی جام جمع شدم. _ آخه مگه چیز بدیه؟ بعدشم فقط به مامانجون گفتم! _ برگردم خونه بعد میگم بده یا خوبه! الان دراز بکش وول نخور! لجوجانه پشت خط موندم. _ نچ ..نمخاام اونجام خیس شده مکث کوتاهی کرد و صدای به هم خوردن درب از پشت تلفن توی سرم پیچید. _ وای به حالت خودتو انگشت کنی گندم! لبم رو به جلو هدایت کردم و آروم پرسیدم: _ اگر انگشت نکنم توش پس چجوری ار‌.ضا بشم؟ سوال هایی که ازش میپرسیدم انگار باعث کلافگیش می شد که از پشت تلفن صدای شکایتش به گوش رسید. _ روشو بمال! بلد نیستی؟ چشاتو ببند خیال کن انگشت های من دارن میمالمت! _ آخه مال تو خیلی کلفت و بزرگه ...مال من کوچیکه! صدا خالی کردن نفسش توی گوشم پژواک شد‌. _ دارم میام گندم خونه یه دهنی ازت سرویس کن جون نداشته باشی تلفن دستت بگیری دختره ی خیره سر https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 گندم دختری ۱۷ ساله که عروس یه تاجر جذاب و ثروتمند میشه! پسری که خوشش از جنس زن نمیاد، اما شیرین زبونی های گندم کاری می‌کنه که پسره جذبش بشه و...🙊🔞💦 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 https://t.me/+EGm8vQyw__44YWM0 #ممنوعه_بزرگسال🔥🤤 شب زفاف دختره رو راهی بیمارستان می‌کنه🫢🥲
Показать все...