𝐃𝖾𝗌𝗎𝗅𝗍𝗈𝗋𝗒,

اولین چیزی که از آن اگاهم تاریکی است!انگار کسی همن الان برق هارا خاموش کرده باشد. در میان خلا جوهری چشمانم را تنگ میکنم تقلا میکنم چیزی ببینم هر چیزی اما چشمانم عادت نمی‌کنند! با پاهایم زمن را لمس میکنم!به طرز عجیبی شیب دار است انگار که اتاق به سمت زمین شیب گرفته است!گوش فرا میدهم! -صدا ها،صداهای عجیبی از سمت بالا می آید! هنوز نمی‌دانم این تصویر ذهنی از چیست؟! اما این را می‌دانم که اتفاق وحشتناکی افتاده است و من مخفی شده ام!!! ترسیده ام فکر میکنم بتوانم حاله نو رانی را فرا بخوانم اما با این کار پیدایم می‌کنند. به جایش دستانم را مشت میکنم تا از لرزش به ایستند. تاریکی گستره می‌شود و من را در بر می‌گیرد! و لحظه ای چنان سخت با میل فراخواندن هاله ی نورانی میجنگم که ناخن هایم سطح کف دستانم را می‌شکافد! به خودم میگویم: آروم بمون!ساکت باش! اجازه میدهم تاریکی کاملا من را ببلعد! ET- 𝘕𝘢𝘮𝘦 𝘰𝘧 𝘵𝘩𝘦 𝘴𝘵𝘰𝘳𝘺: 𝘉𝘰𝘶𝘯𝘥𝘭𝘦𝘴𝘴-𝘩𝘰𝘭𝘺

اولین چیزی که از آن اگاهم تاریکی است!انگار کسی همن الان برق هارا خاموش کرده باشد. در میان خلا جوهری چشمانم را تنگ میکنم تقلا میکنم چیزی ببینم هر چیزی اما چشمانم عادت نمی‌کنند! با پاهایم زمن را لمس میکنم!به طرز عجیبی شیب دار است انگار که اتاق به سمت زمین شیب گرفته است!گوش فرا میدهم! -صدا ها،صداهای عجیبی از سمت بالا می آید! هنوز نمی‌دانم این تصویر ذهنی از چیست؟! اما این را می‌دانم که اتفاق وحشتناکی افتاده است و من مخفی شده ام!!! ترسیده ام فکر میکنم بتوانم حاله نو رانی را فرا بخوانم اما با این کار پیدایم می‌کنند. به جایش دستانم را مشت میکنم تا از لرزش به ایستند. تاریکی گستره می‌شود و من را در بر می‌گیرد! و لحظه ای چنان سخت با میل فراخواندن هاله ی نورانی میجنگم که ناخن هایم سطح کف دستانم را می‌شکافد! به خودم میگویم: آروم بمون!ساکت باش! اجازه میدهم تاریکی کاملا من را ببلعد! ET- 𝘕𝘢𝘮𝘦 𝘰𝘧 𝘵𝘩𝘦 𝘴𝘵𝘰𝘳𝘺: 𝘉𝘰𝘶𝘯𝘥𝘭𝘦𝘴𝘴-𝘩𝘰𝘭𝘺

خواستم‌صدایت‌رادرذهنم‌پاک‌کنم،‌ امانسیم‌به‌رنگ صدایت‌در‌آمد.

فور کنید پست فیومو فور کنم و تو چنلای فیوم جوین شم.

واو‌چقدریزش‌داشتیم‌تو‌نبودم.