حنا نوشت

عزیزان جان، گفته بودم که به جز« یار خوب» «دوست خوب» هم تمام ماجراست؟ دوستام لوسم میکنن.

ی سری آدما هستن که مثل خورشید زندگیت می‌مونن بهت حس گرما میدن حتی اگه ازت دور باشن نمیزارن سردی تنهایی به استخوان هات نفوذ کنه، اگه مشکلات زندگی مثل ابر سیاه اطرافشون بگیره درست وقتی انتظارشو نداری میان. خورشید زندگی منم دختریه که هرچند استرس زندگی عرق سرد روی پیشونیش میزاره بازم هروقت صداش میکنی مثل خورشید برات طلوع میکنه. حنای من

ما با پیژامه اینجاییم.

ما با پیژامه اینجاییم.

سی ام اُردی بهشت اگر برم بیرون برنامه ی امروزم میمونه، خیلی هوای بیرون گرمه، اگه نرم بازم اعصابم خورد میشه که چرا نتونستم درس بخونم، کلا این پروسه ی درس خوندن تمومی نداره. شما هم میدونید، خدا هم میدونه که چقدر این روزا گرفتار و کمرخم شدم، هرچند که اُردی بهشت هنوز نرفته و -مثلاً- فردا دیگه وارد هیژده میشیم، این‌که امتحانات و کنکور هم زیادی دست و پاهام رو گرفته بیشتر احساس خفگی می‌کنم. همین که تموم بشه، یه نفس از ته قلبم می‌کشم و میرم سراغ کتابام، جاهایی که باید بگردم و چیزهایی که باید بخرم و برنامه‌هایی که باید اجراشون کنم. پس تا اون موقع، Stay tuned.

یه آدم شکمو هرگز نمیتونه این رژیم گیاه خواری رو حفظ کنه ولی خواب رو چرا هستم زیاد.

کاش من یه خون‌آشام گیاه‌خوار بودم و کم‌ترین چیزی که بهش نیاز داشتم، خواب بود.

امشب با خستگی تمام سرمو میذارم رو بالشت و چشمام میره، از خستگی مردم زن.

خب اگه این دختر فرشته نیست پس چیه؟ شما تعریف دیگه دارید از مهربونی به جز جمله آخرش که گفت «کلی مراقب خودت باش»؟ بوسه میزنم روی شونه‌هات زن که تو اینقدر قوی‌ای. به خدا.