cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

پیشی‌لند🐈

Больше
Рекламные посты
2 251
Подписчики
-824 часа
-947 дней
-8030 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

هووم و شوهرم روی مبل نشسته بودن لخت شدم و روی تخت دراز کشیدم پاهامو از هم باز کردم و انگشتامو روی تپلم به حرکت در آوردم و باچشمای خمار از شهوت نگاشون میکردم 🔥 انگشتامو از تپلم برداشتم و دونه دونه توی دهنم گذاشتم و باولع شروع به لیس زدن کردم که هووم جلو اومد چنگی به پام زد دستی روی بهشتم کشید و ...💦🔞 https://t.me/+uqxpGRZ0GEIyMjY8
Показать все...
#دزدان_دریایی #پارت_۶ #فصل_۳ کیومرث بود،شک نداشتم.حتما بد و بیراه های پگاه رو شنیده بود و اومده تا جواب توهین هاش رو بده. پگاه عرق روی پیشونیش رو پاک کرد و گفت: -کدوم خریه این موقع شب زنی که چند سال پیش باهاش آشنا شده بودم اصلا بد دهن نبود،نمیدونم چرا یهو بعد از اینکه همه چیزم رو صاحب شد اون همه تغییر کرد. گاهی واقعا از رفتارش خجالت میکشیدم . با باز شدن در کیومرث و دیدم که کتم و کیفم رو آورده بود. پگاه با همون سرو وضع جلوی در بود و با لحن بدی گفت: -فرمایش؟ -سلام...من همسایه ی روبرویی هستم کیومرث وقتی نگاهش بهم افتاد ابروهاش به طرز وحشتناکی بهم گره خورد، مخصوصا وقتی آلت توی قفس و زخم سوختگی سیگار رو اطراف آلتم دید انگار توی چشماش آتیش روشن بود. اونقدر خجالت میکشیدم که چشمام رو بستم. چند ثانیه ی بعد صدای کیومرث توی گوشم پیچید: -کت و کیف آقا رادوین و آوردم خونه ی من جا گذاشته بود به طرز عجیبی توی صداش لحن جذابی موج میزد،انگار داشت به پگاه روی خوش نشون میداد. خب حق داشت،کی از مرد بدبختی مثل من خوشش میومد؟ همسرم قشنگ و جذاب بود،حتما تونسته بود مخ کیومرث رو بزنه. پگاه پوزخندی زد و وسایل رو از دستش گرفت و جلوم پرت کرد: -اوهوع آقا ...به خودتون زحمت ندید به حیوونا بها بدید شما آقا هستید،ماشالله چقدم جذاب و با ابهتید به هر حال ممنون تغییر لحن پگاه هم برام عجیب بود،چند سالی میشد ندیده بودم مودبانه حرف بزنه. ❌❌❌❌❌❌❌❌ #دزدان_دریایی #فصل_۳ #گیدام #مستر_اسلیو_گرل #تحقیری #نویسنده_مهتاب.ر 🔴قیمت :با احترام 10 تومن 🟥 عیار سنج رو از لینک زیر مطالعه کنید⬇️ https://t.me/ayarsanjniwlive/153 🔺️🔺️ عزیزان اگر رمان باب سلیقه شما بود و علاقه مند به مطالعه بودید ، به ناشناس من برای خرید پیام بدید ⬇️🌹 🔴 https://t.me/BChatBot?start=sc-437358-RbmOJ72 🔴
Показать все...
پیشی‌لند🐈‍⬛⚜عیار سنج رمان های نیولایو⚜

❌❌❌❌❌❌❌❌ #دزدان_دریایی #فصل_۳ #گیدام #مستر_اسلیو_گرل #تحقیری #نویسنده_مهتاب.ر 🔴قیمت :با احترام 10 تومن 🔺️🔺️ عزیزان اگر رمان باب سلیقه شما بود و علاقه مند به مطالعه بودید ، به ناشناس من برای خرید پیام بدید ⬇️🌹 🔴

https://t.me/BChatBot?start=sc-437358-RbmOJ72

🔴

👍 3
.
Показать все...
هووی سکسی من🔞#تریسام شوهرم با دیدن تن سفید و هوس برانگیز دختره، هوش از سرش میپره و تپلش رو جوری میخوره و با سالارش جر میده که مزه ی اون رابطه حسابی زیر دندونش میره و هر شب ۳ تایی ...🔥🔞💯 https://t.me/+5Qj4vHloHjo2NTA8 #بشدت‌هات‌سکسی‌شورت‌خیس‌کن🤤💦🔞
Показать все...
بچه هایی که فمدام علاقه دارن تناقض و حتما بخونید 💋👆
Показать все...
_آخه زن حامله مشروب میخوره مست میکنه دختر جون؟!… با مشت محکم به شکمم می کوبم: _وقتی نخوامش آره مست میکنم که بمیره… جمیله خانوم دستی نوازش گونه روی صورتم میکشد: _نگو اینجوری…بچته…از گوشت و خونته…همه بچه ها عزیزن واسه مادراشون… بغض داشت خفه ام میکرد: _عزیز بود جمیله خانوم…بچم عزیز بود تا زمانی که شوهرم سرم هوو نیاره…الان دست و پامو بسته…اگه نبود خیلی وقت بود که رفته بودم…الان واسه این لخته خون…باید گوشه ی این خونه دق کنم بمیرم… اشکم می چکد: _دیدی چی خریده بود واسه تولد نیلوفر جمیله خانوم؟!…برق سنگای گردنبنده چشم آدمو میزد…یه نگاه به سرو وضع من بکن…از زمانی که اومدم همین یه دست لباس سهمم بوده از زندگی با کوروش که اونم تو لطف کردی خریدی…وقتی میخوام برم حموم …ترس برمیداره…باید نصف روز و با حوله بچرخم تا اینا خشک بشه…حالا تو بهم بگو…این بچه چرا باید به دنیا بیاد؟!…یا من چرا باید تو این زندگی بمونم؟!… جمیله خانوم هم با حرف هایم بغض میکند: _صبور باش مادر…کوروش خان مرده…خام دلبریای نیلوفر خانوم شده… حرف از صبر میزند و نمیداند که من آدم صبوری نیستم… جشن دیشب و کادوی چشمگیر کوروش به نیلوفر…پوزخندهای نیلوفر و در آغوش کشیدن های کوروش…بالاخره صبرم را لبریز کرده بود… انقدری لبریز که بخواهم با سی قرص خواب تا ابد بخوابم… گیج شده بودم… آرام روی تخت دراز میکشم … مشروب و قرص ها کار خودش را کرده بود… چشم میبندم: _حلال کن جمیله خانوم… زن با تعجب لب میزند: _این حرفا چیه میزنی ماهور خانوم؟!..آدم ترس برش میداره… کف دستم روی شکمم می نشیند: _توام حلال کن مامانو…کوچولو… دیگر زبانم توان چرخیدن درون دهانم را هم نداشت… احساس سبکی میکردم…قلبم درد نمیکرد دیگر… تکان های جمیله را متوجه میشدم…تنم را تکان میداد: _ماهور خانوم…چشات چرا اینجوری شد…چیکار کردی با خودت؟!…ماهور خانوم… حتی صدای پاهایش را هم می شنیدم…سمت اتاق دیوار به دیوارم می دوید…اتاق کوروش و نیلوفر… چقدر خوشحال بودم که دیگر محکوم به شنیدن صدای معاشقه هایشان نیستم… دستانم کم کم سرد می شوند… _اینجا کوروش خان…یهو گرفت خوابید… کوروش خان؟!…مگر مهم بود برایش…الاناست که یک به جهنم بگوید و برود اما… صدایش را میشنوم که نامم را صدا میکند: _ماهور…ماهور… پس فهمیده بود که ماهور با کسی شوخی ندارد… _ماهور به هوشی؟!….لباسای بیرون منو بیار جمیله خانوم،..ماهورررر….نخوابی….جوابمو بده…. دوست داشتم بخوابم!!! برای اولین و آخرین بار لبخند پیروزمندانه ای میزنم و بی توجه به فریادهای کوروش…راحت چشم می بندم… ادامه🥺🥺🥺🥺👇🏿 https://t.me/+BunPwXYMDfRjNWU8 https://t.me/+BunPwXYMDfRjNWU8 https://t.me/+BunPwXYMDfRjNWU8 https://t.me/+BunPwXYMDfRjNWU8 https://t.me/+BunPwXYMDfRjNWU8 https://t.me/+BunPwXYMDfRjNWU8
Показать все...

sticker.webp0.16 KB
#غرق_هوس🔞🔥 بین راه کسی بازوم و گرفت و کشید. با تعجب و کمی ترس به سمتش برگشتم و با دیدن مردی سی؛ چهل ساله اخم کردم و بازوم و از توی دستش بیرون کشیدم. ابرویی بالا انداخت و با تفریح نگاه کرد؛ لب زد: _ هوووم اهل این امارتی؟! اخمم بیشتر شد و با سر تقی سر تکون دادم که یعنی اره! به این حرکتم خندید و دستم و ول کرد. خواستم نفس‌ راحتی بکشم که این بار انگشت اشاره اش و روی گونه ام کشید و نیشخند زد! این دیگه کی بود؟ از لمس حس خوبی بهم دست نمی‌داد؛ و حتي بد تر از اون حس نفرت بهش داشتم. ازش جدا شدم و با پشت آستینم روی گونه ام کشیدم و این کارم باعث شد قهقهه اش به هوا بره! یاد حرف برسام افتادم که اینجا چجور جاییه. اخمم پر رنگ تر شد و از حواس پرتی مرد استفاده کردم و دویدم سمت اتاقم. _ صبر كن ببينم! كجا ميري؟! سرعت قدم هام و بيشتر كردم و اولين قدم و كه روي پله گذاشتم، چيزي از پشت كشيدتم و با صورت روي پله ها افتادم. پشت سرم و نگاه كردم و با ديدن لبخند چندش و حريص همون مرد، حس كردم قلبم همين الان از جا در مياد! _ با... با م... من چي... چي كار داري؟!... خنده ي بلندي سر داد و از ناتواني ام توي همون حالت استفاده كرد. انگشتش و روي لبام كشيد و تلاش كردم و سرم و عقب بكشم. تمام توانم و به كار گرفتم و جيغ بنفشي از ته دلم زدم. كاش برسام اينجا بود! _ جيغ نزن! مگه برسام بهت ياد نداده اينجا كارت چيه كه حالا ننه من غريبم بازي در مياري ...؟!🔞💦 https://t.me/+GpUSoFoTQjE4Yjdk https://t.me/+GpUSoFoTQjE4Yjdk کژال دختری که پیشنهاد سک*س رئیسش رو رد میکنه و اونم از لجش کژال رو به دست برسام مردی که تمایلات جنسی خاموشی داره و هیچ دختری نمیتونه اونو ار*ضا کنه می سپاره غافل از اینکه با ورود کژال تمایلات جنسی برسام بر می گرده و ...🔞🔥
Показать все...
~•👅🔥غرق هوس🔥👅•~

روی تخت پاهاشو واز کنی ک.*ص خُشبوشو براش جوری بلیسی ک پاهاش بلرزن😈💦 #غرق_هوس👅 #عاشقانه #اروتیک #بزرگسال🔞 ورود افراد زیر 20 سال ممنوعه❌️