پادزهرِ🍷من
به نام خداوند رنگین کمان نویسنده:گلبرگ_راد آثار:پادزهرمن✍️ رهایی✍️
Больше20 934
Подписчики
-18124 часа
-1 1757 дней
+23030 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
- سینه هات خیلی گنده است! پسرم و دیوونه نکن با بیرون انداختنشون.
پوزخندی زدم و سری تکان دادم.
- پسرت اصلا حضور منو حس نمیکنه مادر جان!
حرفم تموم نشده بود که دستم کشیده شد.
- آخ!
- چه ریختیه واسه مهمونی ساختی؟
با پررویی به چشاش خیره شدم.
- چشه؟
کمربندش و شل کرد و منو به در چسبوند.
- وقتی وسطشون قرمز شد مجبوری بپوشونی!
حرفش و نفهمیدم که منو به پایین فرستاد و ....
https://t.me/+bLhApGfmXodlOTRk
برای اینکه زنش سینه بیرون نندازه چکار میکنه؟😳😂😱🔞
دارای صحنه های بزرگسالان🔥
78320
Фото недоступно
ببرش حمام ترو تميزش كنين!نبينم يه تارمو رو تنش باشه!
مادرم كه اين حرفهارو زد چشمهاى ترسيده اش به روم افتاد و دلم سوخت ايروهامو در هم كردم و گفتم: كسي بهش دست نميزنه!
مادرم هم ابروهاشو در هم كرد: يه نگاه بهش انداختى؟ چطورى ميخواى باهاش بخوابى؟
خودم ميبرمش حمام!...
مادرم لبخندى شيطنت اميز زد: اومد بيرون خودم چكش ميكنما! يه تار مو...
دستش رو گرفتم و به سمت حمام بردم و گفتم : همه از اتاق بيرون برين!
با ترس دستشو كشيد: عاقا ماهنوز بهم محرم نشديم!
ببين ! اگه طبق دلخواه مادرم رفتار نكنيم اذيتت ميكنه! بسپر به من حواسم بهت هست نميزارم اذيت شى!
و ژيلت رو به دستش دادم.
عاقا من بلد نيستم ازش استفاده كنم!
پوفففففف! وقتى يه بچه رو شوهر ميدن همينه ديگه!
__ برو تو لباستو درار تا من بيام!
با خجالت وارد حمام شد و لباسش رو دراورد و خودشو يه گوشه جمع كرد وقتى وارد شدم سعى كردم نگاهش نكنم تا بيشتر از اين نترسونمش اما وقتى كف رو به دست گرفتم و خم شدم روى پاش بزنم نگاهم به اون پاى كشيده و سفيد افتاد و ناخودآگاه نگاهم بالاتر رفت و .......
https://t.me/+ye-CsHpWeyEzMmFk
👍 2❤ 1
76310
_ شاید زنت اون بالا مُرده ، جنازش بو بگیره خبردار نمیشی!
صداشون رو از طبقه پایین میشنیدم و آروم اشک میریختم
ساواش بیتفاوت جوابِ مادرش رو داد
_ هیچ مرگش نمیزنه ، بچه کجاست؟
_ پیش مادرش! اون بیچاره که با صندلی چرخدار نمیتونه بیاد پایین بچشو ببره
حداقل صبحها که میری اون دانشگاهِ کوفتیت قبلش بچهاشو ببر بخوابون کنارش
دلش پوسید تو اون چهاردیواری
ساواش کلافه غرش کرد
_ بسه حاج خانوم ، تا الانم اگر پرتش نکردم بیرون حوصلهی عز و جز و نفرینتو ندارم وگرنه جای زنِ خائن گوشهی خیابونه
حاج خانم نالید
_ فکر کردی اون بالا حبسش کردی جاش از کنار خیابون بهتره؟ بردار ببرش دکتر بی معرفت شاید عمل کنه خوب بشه
_من کلاس دارم دانشجوهام منتظرن
برو بچه رو بردار بیار من برم بالا دوباره سر و صورتشو کبود کنم تقصیر خودته
صدای گریه های حاج خانم بالا رفت و من با بغض به پسر سه ماهم نگاه کردم
_ چهار ماه پیش رفتی دختر دسته گلو از مدرسه برداشتی آوردی بردی اون بالا افتادی به جونش. از آخرم پرتش کردی از پلهها پایین ویلچر نشینش کردی بس نبود؟ که باز هوس کتک زدنش به سرت زده! میترسم آهش روزگارمونو سیاه کنه ساواش
با بغض خندیدم.بی جون زمزمه کردم
"نترس حاجخانم ، من اگر آهم بگیر بود اون امیرِ نامرد که زندگیمو سیاه کرد زمین میخورد نه شما..."
بی توجه به سروصداهای پایین صندلی چرخدارم رو جلو کشیدم و رو به نوزاد پچ زدم
_ گرسنهای پسرم؟
الان با هم میریم شیر درست میکنیم
آیدین بلندتر گریه کرد
بغض کرده پچ زدم
_ تو هم میدونی مامانت از پسِ یه شیر درست کردن ساده بر نمیاد که اینطور گریه میکنی مگه نه؟
با کنجکاوی گریهاشو قطع کرد و به صورتم خیره شد
سعی کردم روی تخت نیمخیز بشم
صدای بی رحمانهی ساواش از طبقه پایین میومد
_ چهارماهه چطوری دسشویی میره که اون بالا بو گوه نگرفته؟ انتظار داشتم همون ماه اول تو گند و کثافت خودش غرق شه
دستمو سمت بچه دراز کردم و هق زدم
_ گوش نده پسرم... دستم نمیرسه تا گوشاتو بگیرم ولی تو گوش نده
حاج خانم ناله کرد
_ استغفار کن ، صدات میره بالا از غصه میمیره. یادت رفته کی اون بالاست؟ لادنِ ساواش. همون بچه مردسهای ۱۶ ساله که دانشآموزت بود. همون که همه گفتیم نه ، گفتیم اختلاف سنیتون زیاده ، گفتیم بچهست ولی بخاطرش به آب و آتیش زدی
دق کنه خودتو میبخشی؟
بی توجه به جوابی که ساواش داد هقهق کنان خودمو بالا کشیدم و نالیدم
_ باید بتونم ، خدایا کمکم کن بتونم بشینم رو ولیچر
به سختی سمتش کشیدم و تمام توانم رو گذاشتم
آیدین بغض کرده نگام میکرد
نفس زنان پچ زدم
_ واسه مامان دعا کن باشه پسرم؟
آروم خندید
لبخندی زدم و با یک زور دیگه خودم رو روی ویلچر پرت کردم
_ آخ خدا مردم
دستهی ویلچر تو پهلوم فرو رفت اما بازم شاد بودم
خسته پچ زدم
_ دیدی آیدین؟ دیدی مامان تونست؟
دیدی من مامان بدی نیستم؟
بی تعادل بلندش کردم و روی پام نشوندمش و چرخ ویلچر رو هل دادم
حاج خانوم از تو راه پله صداش اومد
_ سه تا ماشین وارداتی تو پارکینگ این خونهست.بعد برای اون طفلک یه ویلچر درست حسابی نخریدی. ویلچر قدیمی و خراب آقات رو دادم. چرخش درست کار نمیکنه بخوره زمین بدبخت میشیم
ساواش پوزخند زد
_ از سرش اضافیه ، نترس بزودی هم اون از من راحت میشه هم من از اون!
چرخو جلو هل دادم و بی توجه بچه به بغل سمت کتری آب جوش رفتم
حاج خانوم پرسید
_ باز چه خوابی دیدی واسه این طفل معصوم؟
دستمو به شیر کتری رسوندم و آیدین رو به آغوشم چسبوندم
شیشه رو زیر کتری گرفتم که ساواش با بی رحمی گفت
_ میخوام برم خواستگاریِ لیدا!
بهت زده چشم بستم. چی میگفت؟کاش کر شده بودم
آیدین تو بغلم غر زد و حاج خانوم نالید
_ خدا مرگم بده ، خواهر بزرگهی لادنو میگی؟
حرومه دوتا خواهرو عقد کنی پسر
تو از خدا نمیترسی؟ از شکستنِ دل زن معصومت بترس
صدای ساواش جدی بود
_ طلاقش میدم
آب جوش روی انگشتام سرازیر شد
وحشت زده هیع کشیدم
کاش میتونستم فریاد بزنم که من فلج نیستم! تو منو فلج کردی!
شاید اگر ببریم دکتر ، اگر عمل کنم بتونم راه برم ولی تو بخاطر تنبیهم حتی داروهامم نخریدی!
_ از هفته پیش وکیلم دنبالشه
نمیتونه راه بره ، نقص عضو محسوب میشه دادگاه راحت حکم میکنه
با گریهی آیدین به خودم اومدم
انگشتام زیر آب جوش میسوخت و از شدت بهت نمیفهمیدم
هول شده ویلچر رو عقب هل دادم اما چرخ خرابش کار دستم داد
ویلچر سمتِ عقب خم شد ، آیدین با گریه گردنمو چنگ زد و من وحشت زده با تمام توان جیغ کشیدم
صدای یا ابولفضل گفتنِ حاج خانم تو راه پله پیچید و ویلچر با شدت چپه شد
بچه رو محکم تو بغلم گرفتم تا طوریش نشه اما سر خودم با شدت به سنگ اُپن برخورد کرد و از بین موهام خون جاری شد
https://t.me/+KyXl-YWMspllY2U0
https://t.me/+KyXl-YWMspllY2U0
https://t.me/+KyXl-YWMspllY2U0
https://t.me/+KyXl-YWMspllY2U0
👍 1
58100
بوسه به شانه لخت دخترک زد و در گوشش پچ زد❌
_ خمشو
استرس تمام تن دخترک را فرا گرفت و روی میز ناهار خوری به اجبار خمشد و چشمانش رو بست
_یکم آروم... باشه؟
مردونه آرام خندید
_نترس قسمت دردناکش و دو روز پیش گذروندی دیگه کم کم عادت میکنی
با پایان جملش زیپ شلوارش را پایین کشید و لباس کوتاه مشکی دخترک رو بالا زد و خودش رو به بدن دخترک کشوند
منتظر بود دخترک هم داغ شود تا بی قراریش را هر چه سریع تر رفع کند
صدای ناله کوتاه دخترک که بلند شد دیگر صبر نکرد
کمر عروسکش را محکم گرفت و خودش رو به او فشرد و از تنگی لذت سراسر وجودش رو فرا گرفت
اما صدای جیغ نازدانه اش نشونه از درد بود
_آی آرکان آی... آروم آروم
دخترک قصد داشت کمی خودش را جلو بکشد اما ارکان کمرش رو ول نکرد
_یک مین تکون نخور بزار عادت میکنی
با پایان جملش شروع به حرکت های آرام کرد... اما سرعتش رو زیاد نمیکرد تا نازدانهاش هم به او عادت کند
_دنیا آه بکش برام لبات و گاز نگیر... میخوام صدات و بشنوم
_آی درد داره... مثل سری قبل نشه ها آروم
با این جمله به جای اینکه حرکاتش رو کمتر کند محکم تر خودش رو عقب جلو کرد و اهمیتی به صدای جیغ دخترک نداد... دنیا دستش را روی میز مشت کرده بود و اعتراضانه صدایش زد
_آرکــــــان
همین یک کلمه از زبان دنیا کافی بود که آرکان به اوج لذتش برسد
ناله کوتاه مردونه ای کرد و در کمال تعجبش ارضا شد..
_حتما اورژانسی بخور
دخترک دیگر حال نداشت و ارکان در همون حال خم شد و بوسه ای دیگر به کتف سفید دنیا زد
_آخ که تو مثل قند و نباتی برام...
دخترک ناراحت بود
_برو اونور اذیتم کردی
از دخترک فاصله گرفت و خیره به اثری که ساخته بود شد
_ نازدونه ی منی تو... اما توی تخت تو باید با من بسازی
بیرون تخت من نوکرتم هستم پاشو تموم شد.
پاشو ببرمت بشورمت
https://t.me/+CSAcTk9KUWEzYmFk
https://t.me/+CSAcTk9KUWEzYmFk
https://t.me/+CSAcTk9KUWEzYmFk
https://t.me/+CSAcTk9KUWEzYmFk
https://t.me/+CSAcTk9KUWEzYmFk
بچه ها این چنل مسائل زناشویی و به همراه یه داستان جذاب در اختیارتون گذاشته❤️
پیشنهاد میکنم اگه دخترید و تازه عروس عضو شید تا بدونید با دوست پسر یا شوهرتون و کلا پسرا چطور رفتار کنید
چه تو سکس چه تو روابط عادی و دور همیا:))
👍 1
41410
_دیشب صدای آه و ناله تو با مامانم شنیدم.
چشمکی زد و گفت:
_دلت خواست؟ هوسی شدی؟
اخمی کردم و به تته پته افتادم
_چ..چه ربطی داره من... من فقط میگم یکم آروم تر دختر مجرد هست تو خونه، چه معنی داره بلند اه و ناله میکنید!
بهم نزدیک شد، بالا تنه ی لختش وسوسهم میکرد دست بکشم روش، آخ مامان کوفتت بشه.
سرش و زیر گوشم آورد و پچ زد:
_اگه بخوای میتونی تو خودت حسش کنی، یبار میدم دستت.
گیج لب زدم:
_چیو؟
دستم و گرفت و گذاشت رو خشتکش.
برجستگی پایین تنش برق از سرم پروند.
_همینی و که برات سیخ کرده رو، دلت میخواد بخوریش؟
خیره به پایین تنش آب دهانم و قورت دادم.
_برو عقب شاهرخ، تو شوهر مادرمی
توجهی نکرد، دستش و فرو برد داخل شورتم و خیسی بین پام و لمس کرد
_واسه شوهر مادرت خیس کردی؟
حرکت دستاش دیوونه کننده بود.
وا دادم و آهی کشیدم..
_جووون، همینه حتی صدای ناله هاتم تحریک کنندس دختر
شلوارم و کشید پایین و سرش و برد بین پام..
https://t.me/+JbImvhOOedMyMTA0
https://t.me/+JbImvhOOedMyMTA0
https://t.me/+JbImvhOOedMyMTA0
گوهر زنی چهل ساله که بعد فوت شوهرش تو مجازی با پسری آشنا میشه که همسن دخترشه..
گوهر محبت ندیده به حدی دلبسته شاهرخ میشه که متوجه نیت اون نمیشه و پای شاهرخ و تو زندگی خودش باز میکنه..
همه چی از جایی شروع میشه که شاهرخ دلبسته ی گیوا(دختر گوهر) میشه!!
#عاشقانهوصحنهدار💦💦
#عشقی_ممنوعه🔞
گـیــــــوا
حس خوب یعنی تو هوای سرد بیرونم با خوردن لب همدیگه داغ شیم... رمان اروتیک گیوا🔥 به قلم: راحله dm
62210
یاس قصه ما یه دختر دست و پا چلفتی و سلطاااان سوتیه 😂
یه روز وقتی واسه مصاحبه به یه شرکت میره از شانسش با وجودتمام سوتی ها وچشم چرونیاش جلوی رئیس شرکت استخدام میشه...😖🥴امیر فروزنده رییس شرکت که مردی آروم و جدی عه با اومدن یاس به شرکت رفتار کیوت و بامزش بدجور توجه اشو جلب می کنه تاحدی که اونو...😁🥰ولی هیس یه چیز دیگه هم هست🤫
یاس هنوز نمی دونه این آقا امیر همون داداش تازه دومادشونه و ...
بله به زودی زوداینو میفهمه واونم تو چه موقعیتی 😈😁
https://t.me/+aGa1A3AK8kMwNjlk
❌خطر دل ضعفه در حد غش 🫠
14200
یاس قصه ما یه دختر دست و پا چلفتی و سلطاااان سوتیه 😂
یه روز وقتی واسه مصاحبه به یه شرکت میره از شانسش با وجودتمام سوتی ها وچشم چرونیاش جلوی رئیس شرکت استخدام میشه...😖🥴امیر فروزنده رییس شرکت که مردی آروم و جدی عه با اومدن یاس به شرکت رفتار کیوت و بامزش بدجور توجه اشو جلب می کنه تاحدی که اونو...😁🥰ولی هیس یه چیز دیگه هم هست🤫
یاس هنوز نمی دونه این آقا امیر همون داداش تازه دومادشونه و ...
بله به زودی زوداینو میفهمه واونم تو چه موقعیتی 😈😁
https://t.me/+aGa1A3AK8kMwNjlk
❌خطر دل ضعفه در حد غش 🫠
45510
یاس قصه ما یه دختر دست و پا چلفتی و سلطاااان سوتیه 😂
یه روز وقتی واسه مصاحبه به یه شرکت میره از شانسش با وجودتمام سوتی ها وچشم چرونیاش جلوی رئیس شرکت استخدام میشه...😖🥴امیر فروزنده رییس شرکت که مردی آروم و جدی عه با اومدن یاس به شرکت رفتار کیوت و بامزش بدجور توجه اشو جلب می کنه تاحدی که اونو...😁🥰ولی هیس یه چیز دیگه هم هست🤫
یاس هنوز نمی دونه این آقا امیر همون داداش تازه دومادشونه و ...
بله به زودی زوداینو میفهمه واونم تو چه موقعیتی 😈😁
https://t.me/+aGa1A3AK8kMwNjlk
❌خطر دل ضعفه در حد غش 🫠
79730
یاس قصه ما یه دختر دست و پا چلفتی و سلطاااان سوتیه 😂
یه روز وقتی واسه مصاحبه به یه شرکت میره از شانسش با وجودتمام سوتی ها وچشم چرونیاش جلوی رئیس شرکت استخدام میشه...😖🥴امیر فروزنده رییس شرکت که مردی آروم و جدی عه با اومدن یاس به شرکت رفتار کیوت و بامزش بدجور توجه اشو جلب می کنه تاحدی که اونو...😁🥰ولی هیس یه چیز دیگه هم هست🤫
یاس هنوز نمی دونه این آقا امیر همون داداش تازه دومادشونه و ...
بله به زودی زوداینو میفهمه واونم تو چه موقعیتی 😈😁
https://t.me/+aGa1A3AK8kMwNjlk
❌خطر دل ضعفه در حد غش 🫠
37900
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.