"حسِناب"
رمانِحسِناب:)🤍🫧 ناشناس: http://t.me/HidenChat_Bot?start=279823236 منونزارتوامیدبرگشتنت....!
Больше498
Подписчики
-124 часа
-67 дней
+330 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
#part_277 💚📗
"Mobi"
+ خودت بهتر از من میدونی چی میخوام..
- من کاری به این ندارم علی چه گوهی خورده،ولی کاریم که تو داری میکنی کمتر از اون نیست! داری بدون اینکه بهش بگی بچههاشو سقط میکنی..
گوشیشو گرفت سمتم و :
- الان بهش زنگ بزن بهش بگو بیاد اینجا!
مسخرمون کردین انگار،وقتی پیش هم میخوابیدین فکر اینجاشو نکردید نه؟
دست به سینه موندم و :
+ زنگ نمیزنم که هیچ، آمادگی بودنِ مامانِ دوقلوهارو هم ندارم!
انگشت اشارشو تهدید وار نشون داد و :
- مبینا دهن منو باز نکن..
+ دهنت باز بشه چی میگی؟
دستشو اورد پایین و :
- خوبه امادگی رل زدنو داشتید امادگی باهم خوابیدنو داشتید،فقط امادگی مامان بابا شدنو نداشتید؟ رابطه داشتنی احتمال نمیدادی حامله بشی نه؟
+ نه چون دکتر گفته بود حامله نمیشم..
نگاهمو رو صورتش چرخوندم و طوری عصبانی بود که رگایِ پیشونیش به وضوح دیده میشد..
نمیدونستم چطوری دارم بدون گریه کردن جوابشو میدم ولی همینم یه پوئن مثبت بود..
آب دهنشو قورت داد و :
- ولی الان که شدی باید پاش بمونی،تو که ادعات میشد پایِ همه اشتباهات میمونی پایِ بچه هاتم باید بمونی!
+ زوریه؟
- اگه قبول نکنی چرا که نه؟!
جدا نشدید که باهم بزرگش میکنید،جدا هم شدید من هستم مامان هست تنها نیستی که..
+ نمیتونم امیر،به خدا نمیتونم..
گوشیشو برداشت و بلند شد و :
- به درک!
+ امیر..
- دیگه چیزی نمیخوام بشنوم..
+ لااقل نرو
- میخوام تنها باشم..
+ تو این شرایطِ من؟
- بمونم چیزایِ بدتری بهت میگم،اینو نمیخوای که؟!
قبلِ اینکه بخوام چیزی بگم رفت و درو محکم کوبید..
تو این شرایط نباید امیرو از خودم دور میکردم..،الان تنها کسی بود که بهش نیاز داشتم و میتونستم بهش تکیه کنم..
اگه از اول میدونستم رابطم با علی به اینجا ختم میشه،اسمشم نمیوردم..،اصن پامو نمیزاشتم به اون دانشگاهِ کوفتی..
مگه چیکار کرده بودم که یه زنگم بهم نمیزد؟! من که همیشه پیشش بودم..،پایِ همه چیزش موندم..،من که دوسش داشتم..،دیگه چی میخواست؟!
حتی روحشم خبر نداشت چه بلاهایی سرم اومده و براش مهم نبود..
اشکایی که گونهامو خیس کرده بودو با ملافه پاک کردم و بدون اینکه به چیزی فکر کنم دکمه رو فشار دادم
با اومدن پرستار بلند شدم و :
* کاری داشتین؟
+ من منصرف شدم..،میشه مرخصم کنید؟
* بله حتما..
سِرممو باز کرد و :
* برات دارو تزریق کرده بودم که برای سقط اماده بشی،اثرش دو ساعته میره و مشکلی پیش نمیاد..
+ اشکال نداره..
* ایشالا برایِ زایمان تشریف بیارید.
+ ممنون!
سِرمو برداشت و :
* تو پذیرش حساب کنید هزینهرو
+ چشم..
••••••••••
دهنشو کج کردم و :
+ ایشالا برا زایمان تشریف بیارید و کوفت!
این دوتا بچهرو کی قراره بزرگ کنه اصلا؟!
اگرم جدا میشدیم که قوز بالا قوز بود..،باید قبر میخریدم برا خودم البته اگه زنده میموندم!
تند تند لباسامو تنم کردم و شماره امیرو گرفتم..
چندتا بوق زد و قطع شد
اه دیونه! علی کم بود تو هم اضافه شدی...
تو پذیرش هزینه بستریو دادم و بدو بدو رفتم حیاط..
سوییچ که دست من بود و امیرم که گشاد!
محال بود پیاده بره..
مستقیم رفتم پیشِ ماشین و :
+ امیر؟
بدون اینکه نگاهم کنه گفت:
- بله؟
+ نمیگی تنهایی دق میکنم؟
چرخید سمتم و :
- تو چرا لباساتو عوض کردی؟ سقط کرد؟
+ نه
- واقعا؟
+ بله!
- میدونستم به حرفم گوش میکنی..
کنارش وایستادم و :
+ سخت ترین و عجیب ترین تصمیمی بود که گرفتم..،من که تا امروز هر تصمیمی که خودم گرفتم تهش ضربه خوردم..،خواستم این بار با تصمیم تو جلو برم...!
خیلی میترسم امیر،فقط به امید بودن تو و مامان و شایدم علی قبول کردم..
- پشیمون نمیشی
+ امیدوارم
- دایی قربونشون بره خب..،فقط شرط داره ها!
+ چه شرطی؟
- دوتا بچه تپل به دنیا میاری،ترجیحا شبیه من باشه
+ امر دیگه؟
- امری نیست..
از جیبش پاکت سیگارو در اورد و :
- بشین تو ماشین من یه نخ سیگار بکشم بیام..
+ عادت جدیده؟ تو که سیگاری نبودی..
- هر از گاهی میکشم..
+ پس بده منم بکشم،تک خوری نداریما
- نمیشه سوار شو بریم...
+ عه امیرر
- حاملهای برات ضرر داره..،اصلا پیش تو نمیکشم که هوس نکنی
+ من الان هوس کردم تکلیف چیه؟
سوییچو از دستم گرفت و :
- بشین بریم..
+ میریم خونه علیاینا
- میدونم..
•••••••••••••
جلویِ در همسایه پارک کرد و :
+ امیر هرچقد طول کشید بالا نمیای..،بزار خودم باهاش حرف بزنم
- بهش میگی حاملهای؟
+ بستگی به شرایط داره..
- منتظرتم پس..
نفسِ عمیقی کشیدمو قبلِ اینکه زنگ درو بزنم،علی درو باز کرد..
+ سلام..
درو بست و :
* سلام تو اینجا چیکار میکنی؟
+ اومدم باهات حرف بزنم..
❤🔥 14
24048
* من کار دارم آوا منتظرمه،الانم اصلا حوصله حرف زدن ندارم..
+ چرا جواب تماسامو ندادی؟
* حوصله نداشتم،درگیر طلاقِ آوام
رفت سمتِ ماشینش و :
+ صب کن!
خودمو بهش رسوندم و :
+ پس زندگی خودمون چی میشه؟ میدونی چه حالیم؟ میفهمی چقد سردرگمم؟ بعد اقا درگیر طلاق خواهرشه!
* کدوم زندگی مبینا؟
از عصبانیت چشمامو چند ثانیهای بستم و :
+ نمیدونم از نظرت اون مدتی که باهم بودیم زندگی بوده،بازی بوده،داستان بوده یا هرچی!
ولی من زنِ توام و باید باهم حرف بزنیم..
100
https://t.me/+n2doNuMf_Jk3MjE0
حمایت کنید از بچم🥹👍❤️-
ܦ̈ܦ̈ܝ̇ߺوܢܚ🕊️🤍
تنها امید من تویی!.. ناشناسمون:✨ پروا«آبان»:🕊️ http://t.me/HidenChat_Bot?start=6611056663 عسل:🕊️
https://telegram.me/BChatsBot?start=sc-BG9E5pQFKsمهدیه«ماهور»:🕊️
https://telegram.me/BChatsBot?start=sc-o6qpRgiC8w❤🔥 4
3800
#part_277 💚📗
"Mobi"
+ خودت بهتر از من میدونی چی میخوام..
- من کاری به این ندارم علی چه گوهی خورده،ولی کاریم که تو داری میکنی کمتر از اون نیست! داری بدون اینکه بهش بگی بچههاشو سقط میکنی..
گوشیشو گرفت سمتم و :
- الان بهش زنگ بزن بهش بگو بیاد اینجا!
مسخرمون کردین انگار،وقتی پیش هم میخوابیدین فکر اینجاشو نکردید نه؟
دست به سینه موندم و :
+ زنگ نمیزنم که هیچ، آمادگی بودنِ مامانِ دوقلوهارو هم ندارم!
انگشت اشارشو تهدید وار نشون داد و :
- مبینا دهن منو باز نکن..
+ دهنت باز بشه چی میگی؟
دستشو اورد پایین و :
- خوبه امادگی رل زدنو داشتید امادگی باهم خوابیدنو داشتید،فقط امادگی مامان بابا شدنو نداشتید؟ رابطه داشتنی احتمال نمیدادی حامله بشی نه؟
+ نه چون دکتر گفته بود حامله نمیشم..
نگاهمو رو صورتش چرخوندم و طوری عصبانی بود که رگایِ پیشونیش به وضوح دیده میشد..
نمیدونستم چطوری دارم بدون گریه کردن جوابشو میدم ولی همینم یه پوئن مثبت بود..
آب دهنشو قورت داد و :
- ولی الان که شدی باید پاش بمونی،تو که ادعات میشد پایِ همه اشتباهات میمونی پایِ بچه هاتم باید بمونی!
+ زوریه؟
- اگه قبول نکنی چرا که نه؟!
جدا نشدید که باهم بزرگش میکنید،جدا هم شدید من هستم مامان هست تنها نیستی که..
+ نمیتونم امیر،به خدا نمیتونم..
گوشیشو برداشت و بلند شد و :
- به درک!
+ امیر..
- دیگه چیزی نمیخوام بشنوم..
+ لااقل نرو
- میخوام تنها باشم..
+ تو این شرایطِ من؟
- بمونم چیزایِ بدتری بهت میگم،اینو نمیخوای که؟!
قبلِ اینکه بخوام چیزی بگم رفت و درو محکم کوبید..
تو این شرایط نباید امیرو از خودم دور میکردم..،الان تنها کسی بود که بهش نیاز داشتم و میتونستم بهش تکیه کنم..
اگه از اول میدونستم رابطم با علی به اینجا ختم میشه،اسمشم نمیوردم..،اصن پامو نمیزاشتم به اون دانشگاهِ کوفتی..
مگه چیکار کرده بودم که یه زنگم بهم نمیزد؟! من که همیشه پیشش بودم..،پایِ همه چیزش موندم..،من که دوسش داشتم..،دیگه چی میخواست؟!
حتی روحشم خبر نداشت چه بلاهایی سرم اومده و براش مهم نبود..
اشکایی که گونهامو خیس کرده بودو با ملافه پاک کردم و بدون اینکه به چیزی فکر کنم دکمه رو فشار دادم
با اومدن پرستار بلند شدم و :
* کاری داشتین؟
+ من منصرف شدم..،میشه مرخصم کنید؟
* بله حتما..
سِرممو باز کرد و :
* برات دارو تزریق کرده بودم که برای سقط اماده بشی،اثرش دو ساعته و عوارضش گیج و منگیه..،مشکلی پیش نمیاد..
+ اشکال نداره..
* ایشالا برایِ زایمان تشریف بیارید.
+ ممنون!
سِرمو برداشت و :
* تو پذیرش حساب کنید هزینهرو
+ چشم..
••••••••••
دهنشو کج کردم و :
+ ایشالا برا زایمان تشریف بیارید و کوفت!
این دوتا بچهرو کی قراره بزرگ کنه اصلا؟!
اگرم جدا میشدیم که قوز بالا قوز بود..،باید قبر میخریدم برا خودم البته اگه زنده میموندم!
تند تند لباسامو تنم کردم و شماره امیرو گرفتم..
چندتا بوق زد و قطع شد
اه دیونه! علی کم بود تو هم اضافه شدی...
تو پذیرش هزینه بستریو دادم و بدو بدو رفتم حیاط..
سوییچ که دست من بود و امیرم که گشاد!
محال بود پیاده بره..
مستقیم رفتم پیشِ ماشین و :
+ امیر؟
بدون اینکه نگاهم کنه گفت:
- بله؟
+ نمیگی تنهایی دق میکنم؟
چرخید سمتم و :
- تو چرا لباساتو عوض کردی؟ سقط کرد؟
+ نه
- واقعا؟
+ بله!
- میدونستم به حرفم گوش میکنی..
کنارش وایستادم و :
+ سخت ترین و عجیب ترین تصمیمی بود که گرفتم..،من که تا امروز هر تصمیمی که خودم گرفتم تهش ضربه خوردم..،خواستم این بار با تصمیم تو جلو برم...!
خیلی میترسم امیر،فقط به امید بودن تو و مامان و شایدم علی قبول کردم..
- پشیمون نمیشی
+ امیدوارم
- دایی قربونشون بره خب..،فقط شرط داره ها!
+ چه شرطی؟
- دوتا بچه تپل به دنیا میاری،ترجیحا شبیه من باشه
+ امر دیگه؟
- امری نیست..
از جیبش پاکت سیگارو در اورد و :
- بشین تو ماشین من یه نخ سیگار بکشم بیام..
+ عادت جدیده؟ تو که سیگاری نبودی..
- هر از گاهی میکشم..
+ پس بده منم بکشم،تک خوری نداریما
- نمیشه سوار شو بریم...
+ عه امیرر
- حاملهای برات ضرر داره..،اصلا پیش تو نمیکشم که هوس نکنی
+ من الان هوس کردم تکلیف چیه؟
سوییچو از دستم گرفت و :
- بشین بریم..
+ میریم خونه علیاینا
- میدونم..
•••••••••••••
جلویِ در همسایه علی اینا پارک کرد و :
+ امیر هرچقد طول کشید بالا نمیای..،بزار خودم باهاش حرف بزنم
- بهش میگی حاملهای؟
+ بستگی به شرایط داره..
- منتظرتم پس..
نفسِ عمیقی کشیدمو قبلِ اینکه زنگ درو بزنم،علی درو باز کرد..
+ سلام..
درو بست و :
* سلام تو اینجا چیکار میکنی؟
100
Repost from N/a
پسره عاشق دخترهس ولی دختره..🥲
شایان: چی شده؟ فرهاد چیزی بهت گفته؟ #اذیتت کرده؟
- نبابا چرا باید #اذیتم کنه...فرهاد #دوستم داره.
شایان: چه #دوست داشتنی پریناز؟ #ازدواج با #زور #وصیت دو نفر که دیگه نیستن چه #عشقی میتونه در پی داشته باشه؟
من کمکت میکنم #فرار کنی...😱🙄👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://t.me/+GSTktVtPv4Y3NmI0
2700
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.