cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

آلباتروس مجنون

خوش اومدین..🧡🍂 طراح شیطون : به پایان رسید☁️📃 آلباتروس مجنون : در حال تایپ☁️📃 ارتباط با نویسنده : https://t.me/BiChatBot?start=sc-569856-rJC79HT به قلم : الی . 𝔢𝔩𝔦❄️

Больше
Страна не указанаЯзык не указанКатегория не указана
Рекламные посты
499
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

از پارت‌های جدید رمان راضی بودین لاوا💙❄؟Anonymous voting
  • آره عالی بودن...🍂🧡
  • زیاو خوب نبود🍯💛
0 votes
a̸l̸B̸a̸t̸r̸o̸S̸s̸-m̸A̸j̸n̸O̸n̸🕊 #آلباتروس_مجنون #پارت_۳۲ ¤بهار همه ساندویچ خواستیم. مکس بلند شد بره سفارش بده و هری پرسید: - خب اخر هفته چیکاره اید؟ جینا سریع تر از من پرسید: - چطور؟ هری زد به شونه ی جیس. - جیس به مناسبت نقل مکان به خونه ی جدیدش، میخواد دعوتمون کنه. این بار من پرسیدم: - مگ اون خونه ی که دیشب اومدیم، مال تو نبود؟ لبخند زد. - نه مال پدر و مادرمه با اینکه من توش زندگی می کردم. خونه ی جدیدم به تازگی تکمیل شده که نقل مکان میکنم اونجا. جینا که خبر داشت از پیشنهاد جیس، گفت: - حالا تا اخر هفته وقت زیاد مونده. می دونستم به خاطر من داره میگه وگرنه هر فرصتی رو برای بودن با هری رو روی هوا می قاپه. نفسی کشیدم و با توجه به برنامه ی فشرده ای که قرار بود داشته باشم به زودی، برگشتم سمت جیس. - حتما. خوشحال میشیم بیایم. جینا با تعجب نگاهم کرد و اثار ارامش روی صورت جیس پدیدار شد. هری گفت: - خیلی خب پس میام دنبالتون. جینا همچنان نگاهم می کرد که دلو به دریا زدم: - هفته ی دیگه میرم یه سر ایران. خوبه قبل رفتنم جمع شیم دور هم. تقریبا جیغ کشید: - میری ایران؟ چرا به من نگفتی؟ دستمو انداختم دور شونه اش. - گفته بودم برای کریسمس میخوام برم. چشاشو گرد کرد. - تا کریسمس هنوز سه هفته مونده. چرا اینقدر زودتر میخوای بری؟ دماغشو کشیدم و جواب ندادم. مکس با خنده از پشت سرمون گفت: - بفرمایید اینم از ساندویچاتون.
Показать все...
a̸l̸B̸a̸t̸r̸o̸S̸s̸-m̸A̸j̸n̸O̸n̸🕊 #آلباتروس_مجنون #پارت_۳۱ ¤بهار وارد رستورانی شدیم که مکس ادرسشو داده بود. کل روز من و جینا مشغول کلاسامون بودیم و مکس برای خودش می گشت. بعد پیام داد که ناهارو باهم بخوریم. رستوران حدودا یک ربع با دانشگاه فاصله داشت و موقعیت خوبی بود تا منو از فکر و خیال خونه دور کنه. رستوران یه فست فودی نسبت شلوغ بود که هم توی فضای ازاد صندلی داشت هم توی فضای داخل. ما مکسو داخل پشت یه میز نسبتا بزرگ همراه با دو مرد دیگه پیدا کردیم. زدم به شونه ی جینا که داشت ادامس می جویید. - اون جا رو. یکیشون پشتش به ما بود و نمی تونستم ببینم کیه اما نفر دوم، هری بود. جینا سریعا چرخید. ادامسشو در اورد و با هول گفت: - کجا بندازمش؟ خندیدم و از روی میزی که خالی شده بود اما هنوز پر اشغال بود، پاکت خالی سیب زمینی رو برداشتم. گرفتم جلوش. ادامسشو انداخت و زل زد توی چشمام. - قیافم خوبه؟ اره ای گفتم و جلوتر راه افتادم. وقتی رسیدیم بهشون، تازه وقت کردم نفر سوم رو ببینم. با دیدنم لبخند عمیقی زد و مکس با تفریح گفت: - به دخترام رسیدن. نشستیم و من دورترین صندلی از جیس رو انتخاب کردم. نگاهم می کرد، ناچار لبخندی تحویلش دادم و هری پرسید: - خب چی می خورید؟ جینا زودتر از من سمت مکس خم شد. - نگفته بودی کسی باهاته. مکس اشاره زد به هری. - هری دنبال اپارتمان جدیده. منم میخوام باهاش همخونه شم. جیس هم چندتا املاکی میشناخت، اومد کمکمون کنه. جینا تکیه زد به عقب و با تعجب گفت: - نمی دونستم قراره با هری هم خونه بشی. مکس چشمکی زد. - حالا که میدونی. جیس یهو منو مخاطب قرار داد. - خوبی بهار؟ نگاهش کردم و سعی کردم خیلی عادی لبخند بزنم. - البته. ت چطوری؟ سر تکون داد. - خوبم. هری بی خیال از موقعیت معذب کننده ی ما، منو رو برداشت. - خب سفارش بدیم؟
Показать все...
پارت جدید🥺🤍
Показать все...
a̸l̸B̸a̸t̸r̸o̸S̸s̸-m̸A̸j̸n̸O̸n̸🕊 #آلباتروس_مجنون #پارت_۳۰ ¤بهار خاطرات به ذهنم هجوم می ارن. مهم نیست چقدر در حقم بدی کرد اواخر اما هنوزم بابامه. کاملا اینو میدونم و باعث میشه اشک به چشمام هجوم بیاره. تصور میکنم روی تخت بیمارستانه و قلبم می شکنه از درون. حتی وقتی باهاشون مشکل داشتم، حتی وقتی طرفمو نگرفت هم مقتدر بود. نمیتونستم تصور کنم حسین قدیری بزرگ روی تخت بیمارستان باشه. قهوه ام که کمی سرد شده رو به سمت لبام می برم. تلخ و گرمه. مثل زندگی ای که ازش فرار کردم. من اومده بودم امریکا تا به همه چی پشت کنم و حالا اون میخواست برگردم. می خواست تا منو ببینه. و میدونستم که میرم. من اینقدر احمق بودم و اون میدونست. موبایلمو برداشتم تا لیست پروازا رو برای هفته ی بعد چک کنم. کلاسام هفته ی بعد تموم میشدن و میتونستم چندتا کلاس اخرو نرم. - صبح بخیر سحر خیز. با صدای جینا سر بلند کردم. با یه تاپ و شورت توی درگاه اشپزخونه ایستاده بود. سر تکون دادم. - قهوه اماده است. بیا صبحانه بخوریم که باید بریم دانشگاه. میاد داخل و خرامان خرامان میره سمت گاز. من خیلی متفاوت بودم با بهاری که با چشمای اشکی راهی شد. خیلی چیزا تجربه کرده بودم اما هنوزم اقتداری که حسین قدیری روم داشت، سرجای خودش بود. انگار که اونقدری که فکر میکردم هم پیشرفت نداشتم. ***
Показать все...
a̸l̸B̸a̸t̸r̸o̸S̸s̸-m̸A̸j̸n̸O̸n̸🕊 #آلباتروس_مجنون #پارت_۲۹ ¤بهار بابا برای خیلیا مضحر تکیه گاه، پشتیبان و اطمینان بود اما نه برای من. اخمی میون ابروهام نشست و مامان ادامه داد: - وکیلش بهم زنگ زد. شماره ات رو میخواست. خودش خواسته ببینتت. دکترا همه جوابش کردن. جملات خبری و کوتاه مامان هر لحظه باعث میشن بیشتر اخم کنم. موبایلو برداشتم و قهوه به دست تکیه زدم به اپن. صورتم کامل روشن شده بود. - من میام ایران ولی موقع کریسمس. دیدن اون و خانواده اش هم نمیرم. برام مهم نیست داره می میره. نفس عمیقی میکشه. اونم دل خوشی از بابام نداره. - میدونم مشکلات زیادی با سهراب داری بهار ولی باباته. صدام یه لحظه از کنترلم خارج میشه. - اون بابای من نیست. - خیلی خب چرا داد میزنی! نفسمو محکم میدم بیرون و حواسمو بیشتر میدم به صدام. - من تازه تونستم خودمو جمع و جور کنم. نمیتونم بیام. بابا برای من مرده. همگام با همشون. نمیخوام اسم هیچ کدوم از اعضای نحس اون خانواده رو به زبون بیارم. نمیخوام فکر کنم باهام چیکار کردن. - احتمالا میخواد ازت حلالیت بطلبه. پوزخند صدا داری میزنم. - حلالیت؟ وقتی دخترش لنگاشو باز میکرد باید می فهمید حلالیت چیه. مهم نیست توی امریکا چیکار میکنم برای مامان هنوز خیلی چیزها تابوئه. با چشم های گرد شده هشدارگونه صدام میکنه. - بهار مودب باش. بی توجه می گم: - من نمیام. حتی وقتی مرد هم نمیام. کار دارم. فعلا. قطع میکنم و موبایلم رو تقریبا می کوبم روی اپن. هر وقت فکر میکنم داره همه چیز خوب پیش میره، اماده ان که نزارن.
Показать все...
a̸l̸B̸a̸t̸r̸o̸S̸s̸-m̸A̸j̸n̸O̸n̸🕊 #آلباتروس_مجنون #پارت_۲۸ ¤بهار اگر مشکل من کمبود رابطه بود، بعد از اتفاقی که با جینا افتاد، نباید خوابی می دیدم. اما اریک مثل همیشه اون شب توی خوابم اومد. با خستگی شروع کردم به نوشتن چیزایی که توی خواب دیده بودم. جینا کنارم روی تخت خوابیده بودم. با خستگی کنارش زدم و بلند شدم. دفتر رو انداختم روی میز. بیرون رفتم تا قهوه درست کنم. چند ساعت دیگه کلاس داشتیم. مشغول قهوه دم کردن بودم که صدای زنگ موبایلمو شنیدم. به خاطر سکوت خونه تونستم وگرنه اون توی اتاق بود و من توی اشپزخونه. رفتم داخل اتاق و برش داشتم. جینا با وجود زنگ بالاش، همچنان توی خواب عمیقی بود. تماس توی واتس اپ و از مامان بود. از اتاق رفتم بیرون و درو بستم. تماسو وصل کردم. - سلام. مامان عینکشو جا به جا کرد. - خیلی تاریکه نمیتونم ببینمت. وارد اشپزخونه که برق روشن بود شدمو و موبایلو تکیه دادم به گلدون. - خوبه؟ - اره. چطوری؟ خوبی؟ اب جوشو روی قهوه ریختم. - اره. داشتم از یه روش کلاسیک استفاده میکردم. - چی شد زنگ زدی؟ - نمیتونم به دخترم زنگ بزنم؟ نگاهی به صفحه ی موبایل انداختم و لبخند زدم. - چرا میتونی. فقط واسم سوال شد. - زودتر از کریسمس بیا خونه. ابرو بالا انداختم و ریختن اب جوشو متوقف کردم. لیوان قهوه ام پر شده بود تقریبا. - چرا؟ کلاس دارم مامان جان. نفسی کشید. اینقدر عمیق که صداشو کامل شنیدم. پارچ اب جوشو برگردوندم روی اجاق و پرسیدم: - چی شده؟ لیوان قهوه ام رو برداشتم و رفتم سمت موبایلم. - بابات مریضه. خیلی مریض.
Показать все...
✨🦋تب لیست بیلی با بهترین چنل‌های تلگرام :) 🌨✨یه سر به چنلای دلبر امروز بزن ؛) ✨💧پشیمون نمیشی کیوتم :) ✨🦋➣ @Bilitb_listi ☁️✨تب چرخشی بیلی :) 🌨✨➣ @eillib_bt_m0m0
Показать все...
🥡🥢مودد :)
🔮🧝‍♀جادوگری :)
🥀🌙رمان :)
🐻‍❄️🐚ادیت :)
🦕🌿تخیلم :)
🤍🦉دیانامون :)
💍🧊خفنا :)
🧿💖روتین :)
👗👠استایل :)
😭🥺برگرد :)
😵‍💫✨مود :)
👩🏻‍🦱💕دخترونه :)
🍓💛بنرزن :)
👯‍♀💛زندگی :)
💕🥞بلک‌پینک :)
❤️‍🔥💫شاینی :)
🐈‍⬛️♠️بلک‌پینک :)
🧸🦋دخترونه :)
🌸🤍بلینک :)
💎💜ارمی :)
💫😉ادیت :)
🎥🎈فتوشاپ :)
🤍🔥ترسناک :)
❣🙈عاشقانه :)
🏳‍🌈✨تم :)
🙊❤️سکسی :)
🩰💕ادیتورا :)
🍧🖤دارک :)
☠🌪گنج‌کارینا :)
😍💜یونیکورن :)
🥺💕متیتیکا :)
🍓❤️ممنوعه :)
🌿🌸انگیزشی :)
♥️🩸جادوگران :)
❤️‍🩹🫀عشق :)
🍑🤤آلباتروس :)
💞🪶هیجانی :)
💑😍بیگناه :)
🥀🕊پرواز :)
❄️✨کیوت :)
🦋🌿تِم :)
🔞❌پروف :)
🔞🤤فریاد :)
🥤♥️هانده‌می :)
🇰🇷زبان‌کره ای :)
🔞💦کوبص :)
❤️‍🩹🔞تکستای مود از تتلو :)
🤞🏻🦋تب‌لیست پرجذب بیلی :)
✠یه سر به چنلای زیر بزن مطمئنم پشیمون نمیشی💘🌤☈︎ ❖شنیدی قراره مسابقه ی "The Masked singer" ورژن ترکیش ساخته بشه؟😍🔥 با داوری ادا اجه و مجری گری تانسل اونگل🧨🩸⸔ ❥ @maskekimsinsen ✻ ════ •❅• ════ ✼ ✥🍎سیب ممنوعه⸔ ❥ @Yasakelma_2016 ═══◄••❀••►═══ ✥❤️‍🩹عشق مجازیم⸔ ❥ @officiall_janan ═══◄••❀••►═══ ✥🧖🏻‍♀روتین پوستی⸔ ❥ @divuneh_Baziam ═══◄••❀••►═══ ✥🪄دست جادویی⸔ ❥ @Subliminalghare ═══◄••❀••►═══ ✥🖤قلب شکسته⸔ ❥ @Clip_xi ═══◄••❀••►═══ ✥💦پروف هات⸔ ❥ @prof_land_prw ═══◄••❀••►═══ ✥⌛️بازی سرنوشت⸔ ❥ @Baziesarneveshta ═══◄••❀••►═══ ✥🔞فریاد بی‌همتا⸔ ❥ @faryad_bihamta ═══◄••❀••►═══ ✥🤤آلباتروس مجنون⸔ ❥ @albatoros_majnon ═══◄••❀••►═══ ✥💓رمان بی‌گناه⸔ ❥ @bigonah_mandegar ═══◄••❀••►═══ ✥✨غرق رویا⸔ ❥ @girlsuuuun ═══◄••❀••►═══ ✥🦢بلک پینک⸔ ❥ @bilink_cute_ha0 ═══◄••❀••►═══ ✥❤️‍🔥آموزش ادیت⸔ ❥ @greefinel_bissiunse ═══◄••❀••►═══ ✥🤩مگه میشه⸔ ❥ @ekiiipkhaaaafan ═══◄••❀••►═══ ✥🛸مود طوری⸔ ❥ @Anonymous_Dm ═══◄••❀••►═══ ✥🔗خاص شو⸔ ❥ @Mym1ind ═══◄••❀••►═══ ✥🐼دختران اتاکو⸔ ❥ @PopCoron_Chanel_33 ═══◄••❀••►═══ ✥💞حرف دل⸔ ❥ @matroke_ham ═══◄••❀••►═══ ✥🎤کنسرت PTD⸔ ❥ @btsarmyyyy_2013 ═══◄••❀••►═══ ✥🐚ادیت رمانی⸔ ❥ @EditSarab ⊰᯽⊱┈──╌❊ ❊╌──┈⊰᯽⊱ ✦تب لیستی پر جذبمون😌💛⤥✦ 𖠄 @LitetabRoxana 𖠄
Показать все...
خوشحال میشیم توی گپ چنل هم باشین🥺🤍 https://t.me/+Fgf-3vL5D-U3ZmM8
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.