cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

ترنج (رئیس مغرورم)

چی میشه اگه ترنج بفهمه رئیس مغرورش کسی نیست به جز برادر نامزد سابقش ...🔥 به قلم : فاطمه رستمی

Больше
Страна не указанаЯзык не указанКатегория не указана
Рекламные посты
433
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

به مناسبت ۱۳م فروردین تا ۱۲ امشب فقط ۲۰ نفر اول برای عضویت vip زندان کافیه ۱۰ هزار تومان پرداخت کنن #تخفیف_عیدانه ❤😉 ادمین فروش👇 @tibaggtt
Показать все...
#زندان_زنان_۱۴۹ در اتاق اول باز شد ، تصویری از حدود هزار تا دختر بالای هجده سال ، برهنه ! دخترا همه زیبا ،خوش هیکل ، زخمی ! اتاق دوم ، هزاران پسر بالای هجده سال ، زیبا ، خاص ، خوش هیکل ، زخمی . اتاق سوم دختر بچه های زیر هجده سال ، زیبا ، لاغر صورت ها پر از درد . اتاق چهارم ، پسر های زیر هجده سال ، زیبا زخمی ، شکست خورده ! اتاق پنجم ! کسی دستش رو گذاشت روی چشم هام ولی من دیده بودم ، کاش کور بودم ،ای کاش ! یخچال های غول آسا اعضای بدن انسان ها داخلش بود ، خون کف زمین رو فرا گرفته بود . اتاق ششم دوباره شبیه اتاق قبلی . اتاق هفتم پر از مواد ! اتاق هشتم ... اتاق نهم ... اتاق دهم ... دستمو روی دههنش گذاشتم که عوقی زد + سعی کن خفه بشی و زیرم خوب سرویس بدی . و شروع کردم به عقب جلو کردن خودم ، همزمان دست دیگمم دستم بین پاهاش گذاشتم که آه بلندی گفت و داد زد حالا دیگه ناله هاش برام فایده نداشت چون دوس داشتم اشکاش رو ببینم ! https://t.me/joinchat/uD4IpM8OUWRkNzA0 (بهش تج.اوز میکنه و تاحد مرگ شکنجه ش میده😨👆🔞)
Показать все...
00:59
Видео недоступно
3.74 MB
Фото недоступно
مسئله پیدا کردن یار نیست آدم یکی رو میخواد بتونه همه چیزشو باهاش قسمت کنه باهاش رفاقت کنه دوستش داشته باشه و وقتش که رسید خانوادش بشه و الان اون یه نفرِ من تویی.(:❤️‍🩹 ‌@zendan_zan
Показать все...
پارت جدید تقدیمتون ❤👆
Показать все...
#زندان_زنان_۱۴۸ هیچ وقت فکر نمی‌کردم یک روز قراره همچین کابوسی رو ببینم ، هیچ وقت توی ذهنم نمی گنجید که توی یک جای کشور همچنین چیزی وجود داره . از اون روز فهمیدم که توی این جهان هر چیزی امکان پذیر هست ! یه فضای فوق‌العاده بزرگ ! پر از اتاق ، از هیچ کدوم اتاق ها صدا نمیومد و در ها همه بسته بود . میتونستم حدس بزنم که چه چیزی داخل اتاق هاست ولی نمی‌خواستم . میدونستم این چیزایی که من میبینم تا آخر عمر زندگیم رو سیاه می‌کنه . نمیدونم چطور حس و حال اون لحظه رو براتون بگم؟ چون قابل وصف نیست . انگار که خواب بودم ، صداها رو نمی‌شنیدم تصویر ها برام محو بود . لب هاشون تکون میخورد ولی نمی فهمیدم چی میگن . یعنی با من بودن ؟ با چاقو پوست شکمش از تنش جدا کردم . بلند داد زدم _کسی که اینجا روبروته ارباب سفید فهمیدی یا نهههه؟ارباب سفید! از داخل وان خونی بهم نگاه کرد و بلافاصله چشماش کم کم بسته شد. خون شکمش روی لبام کشیدم و دوباره غریدم _ تو باید بمیری ج نده سگگگ ج نده ج نده ج نده و چاقو چندبار توی شکمش فرو کردم که خونش به روی دیوارای حموم پاشید و .. #دختری_که_به_میسترس_روانی_فروخته_میشه🔞 https://t.me/joinchat/jZr1bZ-r--lkZjA0
Показать все...
هم دانشگاهیش شب قبل از ازدواجش بهش تجاوز میکنه و میدزدتش تا ...❌🔞
Показать все...
Repost from آلفا
_روغن خراطین و اسپری تاخیری و کاندوم برا چیته دختر حاجی؟ نفسم تو سینه حبس شد که کارن جلو اومد و غرید : _اینقدر برا شب اولت و عروسیت با اون مردک چلغوز ذوق داری که وسایل س.ک.س از سایت سفارش میدی؟ +نه اینطور نیست من .... نزاشت ادامه بدم مچ دستو گرفت و به دیوار چسبوندم . _یادته بهت گفتم تو یا مال من میشی یا هیچکس؟ فکر میکنی میزارم ازدواج کنی ؟ بهت که گفتم فرارت میدم ولی قبلش ... +دیوونه شدی کارن؟ ولم کن من ... یهو دکمه های پیرهنشو باز کرده و گفت : _قبلش سند مالکیتت رو به اسم خودم میزنم پرنازم شب اولت مال منه ...🔞❌👇 https://t.me/joinchat/-_5yLs-h1IthMTM0 https://t.me/joinchat/-_5yLs-h1IthMTM0
Показать все...
.
Показать все...
Repost from آلفا
#آلفای_من_15 حتی به خودش زحمت صدا زدن اسممو نمی‌داد . سریع بلند شدم و دوتا سنگ نسبتا بزرگ بهش دادم. کنار پاهاش گذاشتم که شروع کرد به بهم زدنشون. از سرمای زیاد بدنم کرخ شده بود . آتیش که روشن شد یک لحظه یادم رفت اون کیه و سریع کنارش نشستم. کف دستامو بالای شعله ها گرفتم و مرتب به هم مالیدم. سر که چرخوندم دیدم با چشم های بی حس و سردش بهم زل زده. خودمو فاصله دادم و سریع زیر لب زمزمه کردم : _معذرت میخوام . چیزی نگفت و از کنارم دور شد . انگار خودش نیازی به گرما نداشت و این آتیش فقط برای نجات من از یخ زدگی بود. نمیدونم چند ساعت گذشت ولی خبری از روشنی روز نبود . بخاطر بارون شدید آتیش خاموش شده بود و کف غار پر از آب بود . حتی توان‌ تکون لب هامو نداشتم. ولی اون مرد لعنتی انگار حالش خیلی بهتر از من بود. دلم نمیخواست یخ بزنم و بمیرم پس فقط با التماس زمزمه کردم : _کمکم کن آلفا ... جوابی که نگرفتم دوباره خواهش کردم : _نزار بمیرم. -شنیدم باکره ای من میمیرم واسه اون بدن #تپل #سفید و دست نخورده ت جون میده زیرم ناله کنی حالا لخت شو تا بیام ارباب زاده دستش و کشید روی رونم که خودم و عقب کشیدم: -بهم دست نزن من بخدا کاری نکردم ارباب یهو عصبی شد و روی تخت پرت کرد: -واسه دوستام که خوب باسن و سینه های بلوریت و تکون میدادی و لاس میزنی! حالا یکمم به من سرویس بده میخوام طعم اون بهشتت و بچشم.. تا خواستم فرار کنم لباسم و توی تنم جر داد... https://t.me/joinchat/Z47Q81O76EA3ODQ0
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.