"رمان"ستاره بارون
❁﷽❁ به نام خداوند رنگین کمان🕊 خلاصه:دختری که باتمام گزشته سختش سعی میکنه روی پاهای خودش باایسته اما باوارد شدن به رستورانی و روبرو شدن به یک باند خلافکار اینده ی نامعلومی رو با صاحب رستوران تجربه میکنه... ژانر:عاشقانه،هیجانی به قلم:غزل🐈 کپی:ممنوع🚫
Больше999
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
-4530 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
00:11
Видео недоступно
🔞 با دختر عموش به زنش خیانت میکنه❌
باور نمیکردم کامران نمیتونست همچین کاری با من کنه...نمیتونست!
صدای آه و نالههای اون زن رو اعصابم بود و اینکه میترسیدم اون دستگیره لعنتی و بکشم پایین داشت جونمو میگرفت...
انگار کسی تو مغزم با صدای بلند فریاد میزد کامران به تو خیانت نمیکنه...کامران عاشق توعه!
دستگیره را پایین کشیدم و شاید زانوهایم تمام توانشان را جا گذاشتند پشت قلههایی که فتح کنندگانش کسانی بودند که بعد از کلی تلاش برای رسیدن به قله توانشان به ته خط رسیده بود و جانشان را تسلیم زندگی کرده بودند
- جرم بده کامران...اخخخ تند تر
اشک روی گونهام شکستن غرور زنانهام را فریاد میزد...به قدمهایم جرعت دادم و جلوتر رفتم
دیدن رابطهاشان باعث میشد تمام محتویات معدم تا گلویم بالا بیایند...
دیگر نتوانستم زانوهایم را وادار به ایستادن کنم... سرفههایم متعدد و وحشتناک بود....
- شهرزاد...شهرزاد؟
- نزن دست کثیفتو به من
- شهرزاد ای...این خون چیه؟
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
10.00 KB
800
#پارت35
محکم آلت*ش رو توی به*شتم فرو برد که آخی از دهنم بیرون جهید.
- اومم تنگه!
محکم کمر می زد و دستش روی سینم نشست. با لذت به سر و گردنش چنگ زدم.
- خیلی نابی واسم... از همه بهتری..
رگههای چشمهاش سرخ و از نگاهش خون می چکید. چنگی به گردنم زد. دندونهای نیشش رو توی گردنم فرو برد.
- آخ!
ملافه رو چنگ زدم. جیغ کشیدم و حس خیسی خون و خوردن خونم باعث شد عق بزنم.
- داری چی...
زبونش رو روی لبم کشید. محکم سینهام رو فشار داد که نالیدم:
- رایان دردم گرفته!
از درد گردنم به صورتش ناخن کشیدم که آلت*ش رو محکم داخلم کرد و با خی*سی پاهامون پوزخند زد.
- هیس! فقط به دادن فکر کن اینکه زیرم پاره شی و باعث بشه وارثم تو شکمت جون بگیره محبوب ماهور...
از درد نالیدم و ناخن توی ملافه و تخت فرو بردم.
- به جادوگر بگو آتیش رو روشن کنه!
شمع رو برداشت و روی تنم کشید که با درد جیغ زدم.
با یه خون اشام جفت گیری می کنه💦😍🔥
https://t.me/+Ae3lG5NgYYUzNmZk
https://t.me/+Ae3lG5NgYYUzNmZk
800
00:11
Видео недоступно
🔞 با دختر عموش به زنش خیانت میکنه❌
باور نمیکردم کامران نمیتونست همچین کاری با من کنه...نمیتونست!
صدای آه و نالههای اون زن رو اعصابم بود و اینکه میترسیدم اون دستگیره لعنتی و بکشم پایین داشت جونمو میگرفت...
انگار کسی تو مغزم با صدای بلند فریاد میزد کامران به تو خیانت نمیکنه...کامران عاشق توعه!
دستگیره را پایین کشیدم و شاید زانوهایم تمام توانشان را جا گذاشتند پشت قلههایی که فتح کنندگانش کسانی بودند که بعد از کلی تلاش برای رسیدن به قله توانشان به ته خط رسیده بود و جانشان را تسلیم زندگی کرده بودند
- جرم بده کامران...اخخخ تند تر
اشک روی گونهام شکستن غرور زنانهام را فریاد میزد...به قدمهایم جرعت دادم و جلوتر رفتم
دیدن رابطهاشان باعث میشد تمام محتویات معدم تا گلویم بالا بیایند...
دیگر نتوانستم زانوهایم را وادار به ایستادن کنم... سرفههایم متعدد و وحشتناک بود....
- شهرزاد...شهرزاد؟
- نزن دست کثیفتو به من
- شهرزاد ای...این خون چیه؟
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
10.00 KB
900
#پارت35
محکم آلت*ش رو توی به*شتم فرو برد که آخی از دهنم بیرون جهید.
- اومم تنگه!
محکم کمر می زد و دستش روی سینم نشست. با لذت به سر و گردنش چنگ زدم.
- خیلی نابی واسم... از همه بهتری..
رگههای چشمهاش سرخ و از نگاهش خون می چکید. چنگی به گردنم زد. دندونهای نیشش رو توی گردنم فرو برد.
- آخ!
ملافه رو چنگ زدم. جیغ کشیدم و حس خیسی خون و خوردن خونم باعث شد عق بزنم.
- داری چی...
زبونش رو روی لبم کشید. محکم سینهام رو فشار داد که نالیدم:
- رایان دردم گرفته!
از درد گردنم به صورتش ناخن کشیدم که آلت*ش رو محکم داخلم کرد و با خی*سی پاهامون پوزخند زد.
- هیس! فقط به دادن فکر کن اینکه زیرم پاره شی و باعث بشه وارثم تو شکمت جون بگیره محبوب ماهور...
از درد نالیدم و ناخن توی ملافه و تخت فرو بردم.
- به جادوگر بگو آتیش رو روشن کنه!
شمع رو برداشت و روی تنم کشید که با درد جیغ زدم.
با یه خون اشام جفت گیری می کنه💦😍🔥
https://t.me/+Ae3lG5NgYYUzNmZk
https://t.me/+Ae3lG5NgYYUzNmZk
700
00:11
Видео недоступно
🔞 با دختر عموش به زنش خیانت میکنه❌
باور نمیکردم کامران نمیتونست همچین کاری با من کنه...نمیتونست!
صدای آه و نالههای اون زن رو اعصابم بود و اینکه میترسیدم اون دستگیره لعنتی و بکشم پایین داشت جونمو میگرفت...
انگار کسی تو مغزم با صدای بلند فریاد میزد کامران به تو خیانت نمیکنه...کامران عاشق توعه!
دستگیره را پایین کشیدم و شاید زانوهایم تمام توانشان را جا گذاشتند پشت قلههایی که فتح کنندگانش کسانی بودند که بعد از کلی تلاش برای رسیدن به قله توانشان به ته خط رسیده بود و جانشان را تسلیم زندگی کرده بودند
- جرم بده کامران...اخخخ تند تر
اشک روی گونهام شکستن غرور زنانهام را فریاد میزد...به قدمهایم جرعت دادم و جلوتر رفتم
دیدن رابطهاشان باعث میشد تمام محتویات معدم تا گلویم بالا بیایند...
دیگر نتوانستم زانوهایم را وادار به ایستادن کنم... سرفههایم متعدد و وحشتناک بود....
- شهرزاد...شهرزاد؟
- نزن دست کثیفتو به من
- شهرزاد ای...این خون چیه؟
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
10.00 KB
800
#پارت35
محکم آلت*ش رو توی به*شتم فرو برد که آخی از دهنم بیرون جهید.
- اومم تنگه!
محکم کمر می زد و دستش روی سینم نشست. با لذت به سر و گردنش چنگ زدم.
- خیلی نابی واسم... از همه بهتری..
رگههای چشمهاش سرخ و از نگاهش خون می چکید. چنگی به گردنم زد. دندونهای نیشش رو توی گردنم فرو برد.
- آخ!
ملافه رو چنگ زدم. جیغ کشیدم و حس خیسی خون و خوردن خونم باعث شد عق بزنم.
- داری چی...
زبونش رو روی لبم کشید. محکم سینهام رو فشار داد که نالیدم:
- رایان دردم گرفته!
از درد گردنم به صورتش ناخن کشیدم که آلت*ش رو محکم داخلم کرد و با خی*سی پاهامون پوزخند زد.
- هیس! فقط به دادن فکر کن اینکه زیرم پاره شی و باعث بشه وارثم تو شکمت جون بگیره محبوب ماهور...
از درد نالیدم و ناخن توی ملافه و تخت فرو بردم.
- به جادوگر بگو آتیش رو روشن کنه!
شمع رو برداشت و روی تنم کشید که با درد جیغ زدم.
با یه خون اشام جفت گیری می کنه💦😍🔥
https://t.me/+Ae3lG5NgYYUzNmZk
https://t.me/+Ae3lG5NgYYUzNmZk
600
00:11
Видео недоступно
🔞 با دختر عموش به زنش خیانت میکنه❌
باور نمیکردم کامران نمیتونست همچین کاری با من کنه...نمیتونست!
صدای آه و نالههای اون زن رو اعصابم بود و اینکه میترسیدم اون دستگیره لعنتی و بکشم پایین داشت جونمو میگرفت...
انگار کسی تو مغزم با صدای بلند فریاد میزد کامران به تو خیانت نمیکنه...کامران عاشق توعه!
دستگیره را پایین کشیدم و شاید زانوهایم تمام توانشان را جا گذاشتند پشت قلههایی که فتح کنندگانش کسانی بودند که بعد از کلی تلاش برای رسیدن به قله توانشان به ته خط رسیده بود و جانشان را تسلیم زندگی کرده بودند
- جرم بده کامران...اخخخ تند تر
اشک روی گونهام شکستن غرور زنانهام را فریاد میزد...به قدمهایم جرعت دادم و جلوتر رفتم
دیدن رابطهاشان باعث میشد تمام محتویات معدم تا گلویم بالا بیایند...
دیگر نتوانستم زانوهایم را وادار به ایستادن کنم... سرفههایم متعدد و وحشتناک بود....
- شهرزاد...شهرزاد؟
- نزن دست کثیفتو به من
- شهرزاد ای...این خون چیه؟
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
10.00 KB
1610
#پارت35
محکم آلت*ش رو توی به*شتم فرو برد که آخی از دهنم بیرون جهید.
- اومم تنگه!
محکم کمر می زد و دستش روی سینم نشست. با لذت به سر و گردنش چنگ زدم.
- خیلی نابی واسم... از همه بهتری..
رگههای چشمهاش سرخ و از نگاهش خون می چکید. چنگی به گردنم زد. دندونهای نیشش رو توی گردنم فرو برد.
- آخ!
ملافه رو چنگ زدم. جیغ کشیدم و حس خیسی خون و خوردن خونم باعث شد عق بزنم.
- داری چی...
زبونش رو روی لبم کشید. محکم سینهام رو فشار داد که نالیدم:
- رایان دردم گرفته!
از درد گردنم به صورتش ناخن کشیدم که آلت*ش رو محکم داخلم کرد و با خی*سی پاهامون پوزخند زد.
- هیس! فقط به دادن فکر کن اینکه زیرم پاره شی و باعث بشه وارثم تو شکمت جون بگیره محبوب ماهور...
از درد نالیدم و ناخن توی ملافه و تخت فرو بردم.
- به جادوگر بگو آتیش رو روشن کنه!
شمع رو برداشت و روی تنم کشید که با درد جیغ زدم.
با یه خون اشام جفت گیری می کنه💦😍🔥
https://t.me/+Ae3lG5NgYYUzNmZk
https://t.me/+Ae3lG5NgYYUzNmZk
1910
00:11
Видео недоступно
🔞 با دختر عموش به زنش خیانت میکنه❌
باور نمیکردم کامران نمیتونست همچین کاری با من کنه...نمیتونست!
صدای آه و نالههای اون زن رو اعصابم بود و اینکه میترسیدم اون دستگیره لعنتی و بکشم پایین داشت جونمو میگرفت...
انگار کسی تو مغزم با صدای بلند فریاد میزد کامران به تو خیانت نمیکنه...کامران عاشق توعه!
دستگیره را پایین کشیدم و شاید زانوهایم تمام توانشان را جا گذاشتند پشت قلههایی که فتح کنندگانش کسانی بودند که بعد از کلی تلاش برای رسیدن به قله توانشان به ته خط رسیده بود و جانشان را تسلیم زندگی کرده بودند
- جرم بده کامران...اخخخ تند تر
اشک روی گونهام شکستن غرور زنانهام را فریاد میزد...به قدمهایم جرعت دادم و جلوتر رفتم
دیدن رابطهاشان باعث میشد تمام محتویات معدم تا گلویم بالا بیایند...
دیگر نتوانستم زانوهایم را وادار به ایستادن کنم... سرفههایم متعدد و وحشتناک بود....
- شهرزاد...شهرزاد؟
- نزن دست کثیفتو به من
- شهرزاد ای...این خون چیه؟
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
https://t.me/+HlhTOv2btZ1iNWU0
10.00 KB
1000
#پارت35
محکم آلت*ش رو توی به*شتم فرو برد که آخی از دهنم بیرون جهید.
- اومم تنگه!
محکم کمر می زد و دستش روی سینم نشست. با لذت به سر و گردنش چنگ زدم.
- خیلی نابی واسم... از همه بهتری..
رگههای چشمهاش سرخ و از نگاهش خون می چکید. چنگی به گردنم زد. دندونهای نیشش رو توی گردنم فرو برد.
- آخ!
ملافه رو چنگ زدم. جیغ کشیدم و حس خیسی خون و خوردن خونم باعث شد عق بزنم.
- داری چی...
زبونش رو روی لبم کشید. محکم سینهام رو فشار داد که نالیدم:
- رایان دردم گرفته!
از درد گردنم به صورتش ناخن کشیدم که آلت*ش رو محکم داخلم کرد و با خی*سی پاهامون پوزخند زد.
- هیس! فقط به دادن فکر کن اینکه زیرم پاره شی و باعث بشه وارثم تو شکمت جون بگیره محبوب ماهور...
از درد نالیدم و ناخن توی ملافه و تخت فرو بردم.
- به جادوگر بگو آتیش رو روشن کنه!
شمع رو برداشت و روی تنم کشید که با درد جیغ زدم.
با یه خون اشام جفت گیری می کنه💦😍🔥
https://t.me/+Ae3lG5NgYYUzNmZk
https://t.me/+Ae3lG5NgYYUzNmZk
1000