دلنگارღ꧁ღ╭⊱ꕥ دلنگار ꕥ⊱╮ღ꧂

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من راه نشین باده مستانه زدند آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع آتش آن است که در خرمن پروانه زدند کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند #حافظ

عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزه‌سرشت که گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست همه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت سرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکده‌ها مدعی گر نکند فهمِ سخن، گو سر و خشت ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازل تو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت نه من از پردهٔ تقوا به درافتادم و بس پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامی یک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت #حافظ.غ_,80

ڪے اشڪاتو پاڪ میڪنہ شبا ڪہ غصہ داری دست رو موهات ڪے میڪشہ وقتے منو نداری شونہ ڪے مرهم هق هق ت میشہ دوباره از ڪے بهونہ میگیرے شباے بے ستاره ڪے اشڪاتو پاڪ میڪنہ اثرے از ابے با صداے سیاوش قمیشے 🖤 ( هوش مصنوعے) 👍 🥹

جمعه بی تو خزان است دل من بغض سر بسته آه و فغان است دل من #زیبا #𝒁𝑰𝑩𝑨 🥀🥀 @DELSANEM

. قاصدک ، حال دل زار ، به دلبر برسان ... به لبِ حضرت جان ، قند مکرر  برسان ، گو نظر کن ، که دگر تاب و توان نیست مرا ... سخن عشق بر ان ، از منِ کمتر برسان ، #راحم_تبریزی

تا عشقِ سرآشوب تو همزانوی ما شد سر بر نگرفتم به وفای تو ز زانوی بیرون نشود عشق توام تا ابد از دل کاندر ازلم حِرز تو بستند به بازوی... #سعدی

مے ڪشـانـد دست تـقـدیرم بہ سـوے خانہ ای بے دل و دلبـر چـہ ســازد عـاشق دیــوانہ ای غـرق غـم شـد سـیـنہ از هجــران دلبر  بارهـا  اے خوش آنروزے ڪہ گرد شمع شد پروانہ ای مـات و مبهـوتـم چـہ سـازم با نـگاہ مست او چـون قـرار از من برد با غمـزہ ے مسـتانہ اے بــادہ ے نابے ز چشـمـانـش مـرا دیـوانـہ ڪرد چـون خمـار آلـودہ مستی  بر در میخـانـہ ای نـالہ هـم دیگر دواے این سر شـوریدہ نیست حاصـل شب هاے من شـد، آہ بے صبـرانہ ای خـلـوت مــا را بـهـم زد دلبــرے ،  بـا دل بـری  خلوتے خـوش بـود ، مثل محـفل شاهانہ ای گــر ببــینم بـاز پرسـم  از نـگارم این ســوآل مہ جبینم ! از چہ رو با این دلم بیگانـہ اے ؟ ناصح امشب دفتر و مشقت رها ڪن تا سحر فـرصـتے دہ ، لب گـذارم بـر لب پیــمانـہ ای  #علی_فعله_گرے

در خودم گم شده بودم تو صدایم کردی عاشقم کردی و کُشتی و رهایم کردی عشق پیش از تو فقط دلهره ای زیبا بود حسِ بیداری اگر بود ولی رویا بود در هوای تو نفس تنگ شود باکی نیست  آسمان گر چه زمینگیر شود خاکی نیست زهر در جام بریزی به عطش مینوشم جامه ای را که به آتش بکشی میپوشم آن که در راه تو رفته ست کجا برگشته عاشقی کرده اگر با تو چرا برگشته چشم تو باده‌ترین جامِ حلالیست که هست در مقامی که همان حالِ محالیست که هست پَرِ من سوخت کنار تو و پرواز شدم عجز بودم تو مرا کشتی و اعجاز شدم گفتنی نیست فنایی که سر آغاز بقاست دیدنی هست بقایی که سرانجام فناست #افشین_یداللهی

🍃 خوش آن ساعت که دیدار ته وینم کمند عنبرین تار ته وینم نوینه خرمی هرگز دل مو مگر آن دم که رخسار ته وینم   #باباطاهر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌