cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

به سیاهی چشمان تُ

Больше
Рекламные посты
6 586
Подписчики
-1024 часа
-937 дней
-48030 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

سلام صبح زیباتون بخیر.. آرزومی کنم درهای خوشبختی... عـشق و مهربانی  موفقیت و سربلندی.. همیشه به روی شما باز باشه🙏 @be_siyahie_cheshmane_to
Показать все...
Repost from آشپزباشی
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat ♦️همین الان پیام بده ¹³👇👇👇👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
Показать все...
خدایا امشب آرامشی از جنس فرشته هایت نصیب همه دلها و شبی بی دغدغه آرام وبی نظیر قسمت عزیزانم بگردان به امیدفردایی عالی #شبتون_آروم✨ #خوابتون_شیرین 🌙 @be_siyahie_cheshmane_to ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌
Показать все...
. ♥️ به سیاهیِ چشمانِ تُ ♥️ لینک قسمت اول: https://t.me/c/1575048816/12383 #پارت۲۴۹ ملورین خودش هم می دانست که امروز بیش از حد دارد روی مخ کوهیار راه می رود اما هیچ چیز دست خودش نبود. از وقتی شنیده بود شب کاویانی و دخترش قرار است مهمان آن ها باشند اعصابش به هم ریخته بود. از دست گلوریا کم می کشید حالا نوبت این بود که ماهرخ کاویانی هم اضافه شود. تمام این مشکلاتش را از چشم گلوریا می دید او بود که آن ها را دردسر انداخته بود. بالاخره به مزون رسیدند. کوهیار از ماشین پیاده شد و در را برای ملورین باز کرد. دستش را گرفت و همراه هم وارد کردن شدند. -سلام آقا کوهیار خیلی خوش اومدین برای گلوریا جان لباس می خواستین؟ ملورین پوزخندی زد این زن احمق او را به این گندگی کنار کوهیار نمی دید که این حرف را می زد! -نه خانم برای همسرم می خواستم لطفا لباس های خوب و شیکتون رو بهشون نشون بدین ببینم خوششون میاد. زن دست و پایش را جمع کرد و با لبخند به ملورین نگاه کرد. -بفرمایید خوشگلم ببخشید آقا کوهیار من نمی دونستم که شما ازدواج کردین مبارک باشه الان همه ی مدل هامون رو براتون میارم ببینید. -بیا عزیزم بریم لباس ها رو بهت نشون بدم. زن دست ملورین را گرفت و او را دنبال خودش کشید و برد. تک به تک لباس ها را نشانش داد و بعضی ها را مجبورش کرد که پرو کند. کوهیار روی صندلی نشست و به ملورینی که لباس های مختلف را می پوشید نگاه کرد. به طرز عجیبی تک تک لباس ها به تنش می نشست و در تن او جلوه ی واقعی اش را نشان می داد. لباس یاسی رنگ را که پوشید کوهیار ماتش شد این لباس بدجور به تن ملورین نشسته بود و به او می آمد... 📍رمان #به_سیاهی_چشمان_تُ را هر روز سر ساعت ۱۸:۳۰ از کانال زیر دنبال کنید. @be_siyahie_cheshmane_to
Показать все...
👍 24 4
Repost from آشپزباشی
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat ♦️همین الان پیام بده¹²👇👇👇👇👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni@telesmohajat
Показать все...
. صبح یعنی؛    یک سلام سبز، که بوے زندگے میدهد صبح یعنے امید،      براے شروعے زیبا طلوع صبحتان،      به شادابے باران، روزتان به زیبایی،     شڪوفه هاے بهاری.. و صبحتون بخیر و شادی😘❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @be_siyahie_cheshmane_to
Показать все...
Repost from آشپزباشی
🪞آینه بینی دیدن کل آینده شما 💴💷جادو ثروت 🔮انگشترهای موکل دار تضمینی 💋☘بخت گشایی تضمینی ❤️‍🔥😭بازگشت معشوق یا همسرم 💔حذف نفر سوم رابطه 🔯جادو صببی فوق العاده قوی ⚖نتیجه کارهای دادگاه به نفع شما 🪪قبولی در کنکور و آزمون های استخدامی 🛠⚙پیدا کردن شغل و کار 🏘فروش ملک و زمین و مغازه و آپارتمان ✅ لینک کانال : https://t.me/+uQbrBigsG3djNTY5 https://t.me/+uQbrBigsG3djNTY5
Показать все...
✨پـروردگـارا 💫کسیکه در دامان ✨تـو پنـاه گرفت 💫طعم بی‌پنـاهی را نمی‌چشد ✨هـرکـس 💫کـه مدد از تـو گرفت ✨بی‌ یـاور نمی‌ماند 💫 آنکـه ✨بتـو پیوست، تنها نمی‌شود 💫خـداونـدا کنارمان بـاش ✨قرارمـان باش و یـارمـان بـاش ✨✨✨ شبتون خـوش ✨✨✨ @be_siyahie_cheshmane_to
Показать все...
2
. ♥️ به سیاهیِ چشمانِ تُ ♥️ لینک قسمت اول: https://t.me/c/1575048816/12383 #پارت۲۴۸ ملورین ترسیده به کوهیار نگاه کرد و سریع گفت: -نه نه من منظورم این نبود فقط گفتم اگه می خوای چیزی بگی و واسه همین داری مقدمه چینی می کنی و باهام خوب رفتار می کنی حرفتو بزن نیازی به این کارها نیست. کوهیار با چشم های ریز شده به ملورین نگاه کرد. واقعا که این دختر خیلی ساده بود که فکر می کرد اگر بخواهد کاری انجام دهد قبلش مقدمه چینی می کند. -من اگه بخوام کاری رو انجام بدی بهت دستور میدم ملورین. من آدمی نیستم که به یه نفر باج بدم که باهام راه بیاد من آدما رو مجبور می کنم کارایی که می خوام رو انجام بدن. الانم اگه باهات خوب رفتار می کنم فقط و فقط یه دلیل داره. -چه دلیلی! -من فکر کردم تو آدمی... این همه مدت با رفتارهای بد من و گلوریا کنار اومدی حالا لیاقتش رو داری یه روز باهات وقت بگذرونم و کاری کنم بهت خوش بگذره اما مثل این که اشتباه کردم و لیاقت نداری. دهان باز کرد تا به راننده بگوید برگردد به سمت عمارت که ملورین سریع به حرف آمد و گفت: -باشه باشه من اشتباه کردم معذرت می خوام دیگه حرفی نمی زنم. کوهیار نفس عمیقی کشید تا حالش جا بیاید و کمی آرام شود. چشم هایش را روی هم گذاشت و خودش را به آرامش دعوت کرد. -می خوای ببریم جایی که گلوریا خرید می کنه! کوهیار با همان چشم های بسته و بدون این که حالتش را تغییر دهد گفت: -اره میریم اونجا... -چرا فکر می‌کنی سلیقه ی من و گلوریا مثل همه... -من چنین فکری نکردم ملورین... 📍رمان #به_سیاهی_چشمان_تُ را هر روز سر ساعت ۱۸:۳۰ از کانال زیر دنبال کنید. @be_siyahie_cheshmane_to
Показать все...
👍 13 9