cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

بـرفـیـن

ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱بَِِسَِِم َِِاَِِلَِِلَِِه َِِاَِِلَِِرحَِِمَِِن َِِاَِِلَِِرحَِِیَِِم َِِ ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ کانال اصلی رمان برفین🌱 تمام شده... رمان دیگر نویسنده: سیاه سفید به قلم: سدღنا پایان خوش...🕊 تبلیغات: @Barfin_01

Больше
Рекламные посты
4 376
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

❌توجه ❌ دوستان رمان سیاه سفید از امروز به بعد تو چنل زیر پارت گذاری میشه و از چنل برفین جدا میشه😇🤍 چنل اصلی رمان سیاه سفید👇 https://t.me/siyahsefid72882 ●توجه کنید که دیگه سیاه سفید تو این چنل پارت گذاری نمیشه پس خواننده های رمان سیاه سفید در چنل بالایی عضو بشن👆
Показать все...
ســیـــاهــ ســفــیـــد

ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱بَِِسَِِم َِِاَِِلَِِلَِِه َِِاَِِلَِِرحَِِمَِِن َِِاَِِلَِِرحَِِیَِِم َِِ ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ کانال اصلی رمان سیاه سفید🌱 درحال تایپ.... به قلم: سدღنا پایان خوش...🕊 تبلیغات: @Barfin_01

👍 7
🦋برفین🦋 #part_350 دکتر بعد معاینه گفت که حال بچه و مادر خوبه خداروشکر که بخیر گذشته بود این حال خرابیشم بخاطر بالا رفتن فشارش بود سرمی بهش وصل کردن و چند تا دارو تزریق کردن گفتن تا شب تحت نظر نگه میدارنش و بعد اگه حالش خوب بود مرخصش میکنن دکتر برادرشو صدا کرد سالن تا باهاش حرف بزنه مردی که اسمشو هم نمیدونستم برگشت سمتم و لب زد _ خانم سهیلی میشه شماهم با من بیایید دکتر هرچی گفت یادتون نگه دارید من وارد نیستم تو اینجور چیزا سری تکون دادم و همراهش شدم باهم توی سالن کنار دکتر ایستادیم که دکتر شروع کرد حرف زدن _ حال مادر و بچه همونطور که گفتم خوبه خداروشکر هردو سالمن به خاطر بالا رفتن فشارشون حالشون بد شده توی اینجور مواقع باید سریع برسونیشون دکتر از این به بعد هم استراحت مطلق هستن و نباید به چیزی دست بزنن کم تر باید از جاشون تکون بخورن و استرس و اضطراب اصلا نداشته باشن که براشون مثل سم میمونه حواستون از این به بعد بیشتر بهشون باشه داروهاشم از داروخونه تهیه کنید باید به موقع همشونو مصرف کنن حرفاش که تموم شد رو به هردومون پرسید _ سوالی ندارید؟ برادر پروانه جواب داد _ نه خیلی ممنون دکتر که رفت برادرش نفسی کشید و رو کرد سمتم _ ببخشید شمارم به زحمت انداختم _ خواهش میکنم ببخشید یه سوال میتونم بپرسم؟ _ بله بفرمایید _ شوهر خواهرتون نیستن؟
Показать все...
38👍 10
❌توجه ❌ دوستان رمان سیاه سفید از امروز به بعد تو چنل زیر پارت گذاری میشه و از چنل برفین جدا میشه😇🤍 چنل اصلی رمان سیاه سفید👇 https://t.me/siyahsefid72882 ●توجه کنید که دیگه سیاه سفید تو این چنل پارت گذاری نمیشه پس خواننده های رمان سیاه سفید در چنل بالایی عضو بشن👆
Показать все...
ســیـــاهــ ســفــیـــد

ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱بَِِسَِِم َِِاَِِلَِِلَِِه َِِاَِِلَِِرحَِِمَِِن َِِاَِِلَِِرحَِِیَِِم َِِ ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ کانال اصلی رمان سیاه سفید🌱 درحال تایپ.... به قلم: سدღنا پایان خوش...🕊 تبلیغات: @Barfin_01

👍 4
🦋برفین🦋 #part_349 با حرفی که مرده زد خیالم کمی راحت شد _ میدونم نمیتونید اعتماد کنید اگه نمیخواید با من بیایید خودتون با ماشین دیگه بیایید دنبال ماشین من بریم بیمارستان اونجا حساب میکنم کرایه رو ولی با ماهم میتونید بیایید فقط بخاطر راحتی خودتون میگم سری تکون دادم و بلاخره دودلی رو کنار گذاشتم در صندلی عقبو باز کردم و سوار شدم خانمه رو صدا کردم _ خانم حالتون خوبه؟ ببخشید اسم خواهرتون چیه؟ _ پروانه _ پروانه خانم؟ ناله ای کرد و جوابی نداد _ چرا جواب نمیدن چیشد حالشون بد شد؟ _ نمیدونم تو خونه بود یهو بهم زنگ زد و فقط گفت که حالش بده میترسم چیزیش بشه توی راه که شمارو دیدم گفتم بودن یه خانوم کنارش خوبه واسه همین ازتون کمک خواستم بازم شرمنده مزاحمتون شدم _ نه خواهش میکنم _ بعد اینکه خواهرمو بردیم بیمارستان هرجا میخواستین برین میرسونمتون _ ممنون با رسیدن به بیمارستان سریع پیاده شد و رفت دکتر صدا کرد که چند تا پرستار با برانکارد اومدن سمت ماشین خواهرشو بغل کرد و گذاشت رو برانکارد که پرستارا بردنش ماهم دنبالش رفتیم
Показать все...
36👍 5
❌توجه ❌ دوستان رمان سیاه سفید از امروز به بعد تو چنل زیر پارت گذاری میشه و از چنل برفین جدا میشه😇🤍 چنل اصلی رمان سیاه سفید👇 https://t.me/siyahsefid72882 ●توجه کنید که دیگه سیاه سفید تو این چنل پارت گذاری نمیشه پس خواننده های رمان سیاه سفید در چنل بالایی عضو بشن👆
Показать все...
ســیـــاهــ ســفــیـــد

ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱بَِِسَِِم َِِاَِِلَِِلَِِه َِِاَِِلَِِرحَِِمَِِن َِِاَِِلَِِرحَِِیَِِم َِِ ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ کانال اصلی رمان سیاه سفید🌱 درحال تایپ.... به قلم: سدღنا پایان خوش...🕊 تبلیغات: @Barfin_01

👍 1
🦋برفین🦋 #part_348 دکتر معاینم کرد و گفت که هفته ۱۰ اممه بچه سالمه و هیچ مشکلی نداره واسم پرونده باز کرد و دوباره بهم وقت داد دفعه دیگه با باربد باید بیام... اگه این خبرو بهش بدم چه واکنشی نشون میده با ذوق راهی خونه شدم تصمیم گرفتم لباسامو عوض کنم و بعدش برم شرکت پیش باربد وقتی شب برگشتیم خونه بهش میگم *** وارد خونه شدم جواب آزمایشو تو کمد گذاشتم و لباسامو عوض کردم بعد خوردن یکی دو تیکه غذا از خونه زدم بیرون رفتم سمت خیابون تا ماشین بگیرم ماشین ناشناسی جلوی پام ترمز کرد و شیشه رو داد پایین خواستم رد شم برم که با صداش متوقف شدم _ خانم سهیلی یه لحظه! _ منو میشناخت؟ برگشتم سمت ماشین و با دیدن همون فردی که توی چهاراه و مهمونی دیده بودمش ابروهام رفت بالا _ بله بفرمایید؟ _ ببخشید مزاحمتون شدم خواهرم حالش خوب نیست میتونم ازتون کمک بگیرم؟ ما از آشنایان آقای سهیلی هستیم! با دیدن صندلی عقب و خانومی که دراز کشیده بود متعجب نگاهشون کردم _ خواهرتون چرا حالش خوب نیست؟ _ باردارن یهو حالش خراب شد دارم میبرمش بیمارستان اونجا احتمالا نیاز به خانم هست میتونین همراهمون بیایین؟ با شک و تردید نگاهشون کردم! من کجا برم با اینا؟ با شنیدن ناله خواهرش قلبم به درد اومد خواهرش حاملست و اتفاقی واسه بچش بیفته چی؟
Показать все...
👍 40😱 12 11😭 1
❌توجه ❌ دوستان رمان سیاه سفید از امروز به بعد تو چنل زیر پارت گذاری میشه و از چنل برفین جدا میشه😇🤍 چنل اصلی رمان سیاه سفید👇 https://t.me/siyahsefid72882 ●توجه کنید که دیگه سیاه سفید تو این چنل پارت گذاری نمیشه پس خواننده های رمان سیاه سفید در چنل بالایی عضو بشن👆
Показать все...
ســیـــاهــ ســفــیـــد

ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱بَِِسَِِم َِِاَِِلَِِلَِِه َِِاَِِلَِِرحَِِمَِِن َِِاَِِلَِِرحَِِیَِِم َِِ ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ کانال اصلی رمان سیاه سفید🌱 درحال تایپ.... به قلم: سدღنا پایان خوش...🕊 تبلیغات: @Barfin_01

👍 3
🦋برفین🦋 #part_347 نمیخواستم تا جواب آزمایش نیومده بود بویی از این جریان ببره یهویی بگم بابا شدی جذاب تره #آتنا قهوه هارو برداشتم و رفتم سمت کیان _ دستت درد نکنه _ نوش جونت _ مطمئنی این دوتا همدیگرو نمیخوان؟ _ باربد آدمی نیست که عاشق کسی بشه اون برفینو نمیخواد فقط به اجبار آقاجونم باهم ازدواج کردن _ حالا من برفینو از دست باربد بگاپم تو میتونی باربدو به دست بیاری؟ _ بقیش با من نگران نباش _ فقط چون ازش خوشم اومد کمکت میکنم تموم سعیمو میکنم مال خودم بکنمش _ کاری کن تورو بخواد! اینجوری دیگه کلا بیخیال باربد میشه آدرس خونشونم برات میفرستم سری تکون داد و مشغول خوردن قهوش شد لبخندی رو لبم نقش بست... حالا که همدست پیدا کرده بودم بهترین موقعیت بود واسه بدست آوردن باربد کیان تو مهمونی برفینو دیده بودو ازش خوشش اومده بود حالا به من کمک میکرد تا من به باربد برسم و اونم به برفین #برفین با چشمای اشکی خیره برگه تو دستم شدم جواب آزمایشو گرفته بودم... باورم نمیشد من باردار بودم یه نی نی کوچولو از باربدم داشتم خدایا شکرتتتت خیلی دوست دارم انگشت فا*کش رو روی شیار خیس و لزج بهشت کشید و کنار گوشم گفت: - اگر این مسابقه رو ببرم امشب باید توی همین رینگ بوکس پردتو بزنم.. دستشو بیشتر به بهشتم فشار دادم و شهوتی نالیدم: - #بهشتم نبض میزنه، من میخوام همین الان کلفتتو توی سوراخم حس کنم... - پس میتونیم قبل مسابقه یه راند #سکس‌خشن توی اتاق پرو داشته باشیم... بدون ملایمت انگشتاشو وارد هلوی #تنگم کرد... https://t.me/+HvqIRZLPMQthNmRk
Показать все...
👍 43❤‍🔥 9 9🔥 2😱 1
❌توجه ❌ دوستان رمان سیاه سفید از امروز به بعد تو چنل زیر پارت گذاری میشه و از چنل برفین جدا میشه😇🤍 چنل اصلی رمان سیاه سفید👇 https://t.me/siyahsefid72882 ●توجه کنید که دیگه سیاه سفید تو این چنل پارت گذاری نمیشه پس خواننده های رمان سیاه سفید در چنل بالایی عضو بشن👆
Показать все...
ســیـــاهــ ســفــیـــد

ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱بَِِسَِِم َِِاَِِلَِِلَِِه َِِاَِِلَِِرحَِِمَِِن َِِاَِِلَِِرحَِِیَِِم َِِ ٜٜ ٜ‌❰‌♥️❱ کانال اصلی رمان سیاه سفید🌱 درحال تایپ.... به قلم: سدღنا پایان خوش...🕊 تبلیغات: @Barfin_01

👍 2
Repost from N/a
⁠- همه‌ی اولین ‌بارهام با تو بوده، چرا پسم میزنی؟! سردکمه‌های مارک‌دارش رو می‌بنده و اعتنا نمی‌کنه. انگار با دیوار حرف می‌زنم. - می‌شه یه‌کم بهم توجه کنی؟ دارم باهات حرف می‌زنم. به دستان بزرگ و قویش که کراوات رو ماهرانه دور گردنش محکم می‌کنه، نگاه می‌کنم. دستانی که منو یاد لمس‌ و نوازش‌هاش تو روزهای اول می‌ندازه. با تأنی از جلوی آینه برمی‌گرده. تاک ابروش بالا پریده و پوزخندی زهرآگین گوشهٔ لبشه. - توجه؟ چیزای جدید می‌شنوم... حتماً یواش‌یواش می‌گی دوستمم داشته باش... بعدم بوس و بغل می‌خوای؟ کینه و تمسخرِ همزمان تو چشم‌هاش پیداست. این حجم از کینه همیشه دل عاشقم رو خورد می‌کنه. - حتما دوباره با اون جَک و جنده‌ها قرار گذاشتی که آخر شبم بیاریشون خونه؟ به یک‌باره صورتش کبود می‌شه. کراوات رو از دور گردنش می‌کشه و به سمتم هجوم میاره. به دیوار پشت‌سرم که کوبیده می‌شم، اونو دور گردنم می‌ندازه و دور مشتش می‌پیچه و می‌کشه. خر‌خر گلوم دست خودم نیست، اما اونقدر دوستش دارم که تموم عشقم رو تو ظرف چشمام بریزم و بهش خیره بشم. برق پشیمونی رو تو چشمای وحشیش می‌بینم. دستش شل می‌شه. میون سرفه می‌نالم. - میشه من باهات بیام؟ به جای اونا با من باش! زبان هنوز تو دهنم ‌نچرخیده که یک‌باره گلدون روی میز رو به زمین می‌کوبه و فریاد می‌زنه. - برو ردّ کارت رز... اعصاب ندارم. ممکنه دستم هرز بره... مثل همیشه با بدترین الفاظ و حرکات از خودش دورم می‌کنه. مگه وقتی سر سفره‌ی عقد نشوندنمون نگفتن، عقد دخترعمو پسرعمو تو آسمون‌ها بسته شده و بخت‌شون تو بهشت؟! به نصفه لول تریاکی که از جیب عمو کش رفته‌‌م و الان تو کشوی میزمه، فکر می‌کنم.. علاج این درد بی‌درمون و عشق یه‌طرفه همونه. یه خواب همیشگی و بدون فکر... آخرین تلاشم رو وقتی کلافه کت می‌پوشه و همچون شاهزاده‌ها به سمت در قدم برمی‌داره، می‌کنم. گوشهٔ کتش رو می‌گیرم و با صدایی که از خفگی، بیشتر شبیه زوزهٔ سگه، می‌گم. - فقط کمی توجه! پوررریا من دوستت دارم. من.... . چنان چشم‌زَهره‌ای بهم می‌ره، که نطقم کور، و خشم و عصبانیت جایگزینش می‌شه. - اگه... اگه محلم نذاری، کاری میکنم که پشیمون بشی. پوزخند تمسخرآمیزش آخرین تصویر از چهرهٔ جذابیه که سال‌ها عاشقانه می‌پرستم. انگشتای سفت و محکمش رو به چونه‌م گیر می‌ده تا بیشتر تحقیرم کنه. - خجالت میکشم بگم تواَم یه حکمتی. خودتو جمع‌وجور کن! چرا گداصفت شدی؟ پرتم می‌کنه به عقب. سرم محکم به دیوار می‌خوره. می‌بینه و بی‌خیال می‌روه. تنها یه تصمیم و یه راه پیش رومه. بلند می‌گم: - پشیمونت میکنم پوریا حکمت، پشیمون... لیوان چایی رو جلوم می‌ذارم. تریاک رو تیکه‌تیکه کرده و با چای می‌‌بلعم. طعم زهرآگینش کامم رو تلخ می‌کنه، اما تلخ‌تر از زندگیم نیست. روی تابی که از بچگی کنارش نشسته‌‌م و نوجوونی و جوونی را باهاش گذرونده‌‌م، می‌شینم. درختان خونه‌باغ غرق شکوفه‌‌ند. اونا‌ مست از بهار طبیعت جوونی می‌کنن و من خسته از خزان عشقم، با زندگی بدرود. با پا تاب رو تکان می‌دم و سر بر روی کوسن‌ها می‌ذارم. تو خلسه‌ای شیرین فرو رفته‌‌م که صدای پیامک گوشی توجهم رو جلب می‌کنه. «بعضی وقتا یاد ظلم‌های خان‌عمو که می‌افتم یه عوضی تمام‌عیار می‌شم، که هیچ ربطی به تو نداره این‌بارم ببخش رز... ناچار نبودم نمی‌رفتم سعی می‌کنم زود برگردم.» پوزخند می‌زنم. برمی‌گرده... به کجا؟! به خونه‌باغی که میراث هر دومونه و یادگاری از پدربزرگ. به میراثی که به‌خاطر کمی بیشتر و کمترش، من شدم وجه‌المصالحه برای عشقی که در دل پرورونده بودم. چشمام سیاهی می‌ره و دل‌پیچه امانم رو بریده. مگه نگفتن خودکشی با تریاک بدون درده؟ گرچه من اونقدر درد کشیده‌‌م که اینا چیزی نیست. بارها قبل از مستی، از این پیام‌های دل‌خوش‌خنک می‌ده، ولی هنگام برگشتن چنان سگ‌مسته که بدنم رو زیر باد مشت و لگدهاش می‌گیره، یا همراهش یکی دوتا دختر و زن خراب میاره و بغل گوشم، تا صبح مشغوله... امشبم مثل شب‌های دیگه، چیزی جز درد و کتک و رابطهٔ دردآورِ اجباری نصیبم نمی‌شه. بهتره چشمام رو ببندم و به‌ کوی او پرواز کنم. آیا خدا منو می‌بخشه؟ خلسه‌ای تاریک و سیاه در برمی‌گیرتم. صدای فحش و داد و ضربه‌های پیاپی به صورتم کمی هشیارم می‌کنه. توان باز کردن چشمام رو ندارم. وزنه‌ای سنگین روی قلب و سینه‌‌م قرار داردچه. انگشتان شوری به حلقم چنگ می‌زنه، اما من خواب می‌خوام. مزاحمم نشید... - گه خوردم رز... توروخدا چشماتو وا کن... من دوستت دارم... میخواستم آقاجونتو اذیت کنم، رز... پا شو دختر... جبران میکنم، رز... صدای آژیر آمبولانس اجازه خواب نمی‌ده. - چقدر دیر خبر کردین. لب‌ها و صورتش سیاه شده... - هرچقدر پول بخواین میدم، فقط نجاتش بدین... رز... رز برگرد... رززززی.... https://t.me/+Tdoe8HW5LcJkNzJk https://t.me/+Tdoe8HW5LcJkNzJk ✅❤️بیش ‌از 780 پارت آماده در کانال
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.