cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

﮼اُتاق‌تاریك

هزارها بار می‌بوسمت، و باز هزار بار دیگر🤍🕊️ ┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ 𝗦𝘁𝗮𝗿𝘁:𝟣𝟦𝟢𝟤.𝟥.𝟣 𝘁𝗼 𝘁𝗵𝗲 𝗽𝗲𝗻:𝗳𝗮𝘁𝗶 𝗽𝗿𝗼𝘁𝗲𝗰𝘁𝗶𝘃𝗲⇣ @Novel_Dark

Больше
Рекламные посты
881
Подписчики
-1324 часа
+457 дней
+3630 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

Repost from N/a
00:03
Видео недоступно
من هامونم!🔥🤤 یه مهندس پولدار که همه حاضرند بخاطر جذابیتم با وجود اینکه یبار زن گرفتمو یه بچه دارم باهام باشن. اما با دیدن اخلاق سگیم همون دیت اول فرار میکنند غیر از دخترک شیطون و خوشگلی که پرستار بچمه اما جرات نمیکنه حسشو بهم بگه. چون میترسه اخراجش کنم. ولی اون نمیدونه که چجوری ازم دل برده و منم ناخواسته عاشقش شدم...! https://t.me/+53lYw0h8BsRhN2E0 https://t.me/+53lYw0h8BsRhN2E0 صب بپاک
Показать все...
GJYgIgGWcAAukyW.mp45.91 KB
Repost from N/a
خفن ترین رمان ها از بازیگر های مشهور ترک🔞 با هر ژانری که بخوای #پلیسی #عاشقانه #طنز #ترسناک #تخیلی و هرنوع دیگه❌ https://t.me/+03nCi-1X3ks2ODQ0 https://t.me/+03nCi-1X3ks2ODQ0 زیر ۱۸ سال اصلا کلیک نکنه ۲۳ پاک
Показать все...
Repost from N/a
من لیلام! دخترک فقیری که بخاطر یه اشتباه مجبوره صیغه‌ی داماد خان روستا بشه تا براش بچه بیاره... اولش برای زندگی جدیدی که قرار بود داخلش پا بذارم هیجان زده بودم اما نمیدونستم که اون مرد قسم خورده به اتاقم پا نذاره! مرد جذابی که تو همون نگاه اول عاشق چشمای نقره‌ایش شدم🥹🔥 دلم نمیخواست به اون زندگی سگیم برگردم بخاطر همین براش همون کاریو کردم که خوب بلدش بودمو بلخره قلب سنگی اون مرد با دیدن رقص زیبام نرم شد اما درست وقتی که میخواستم بگم ازش باردارم گذشتم برملا شد و وقتی همه فهمیدند رقاص کاباره بودم مجبور شدم از عمارت خان فرار کنم اما نمیدونستم که حالا اون مرد یه دل نه صد دل عاشقمه...🙊💔 https://t.me/+53lYw0h8BsRhN2E0 https://t.me/+53lYw0h8BsRhN2E0 8پاک
Показать все...
Repost from N/a
- زن من غلط میکنه تو محل کارش تاب بالا نافی میپوشه!🚷❌ https://t.me/+yuphhdEogvRjZjc0 https://t.me/+yuphhdEogvRjZjc0 ديوونه وار به سمتم هجوم اورد و گلومو با دستش گرفت خفه غرید: - تو میخوای منو دیونه کنی؟ اون حرومزاده گوه میخوره تورو نگاه میکنی! - م...من........دارم...خفه... در یک آن هلم داد که به سرفه کردن افتادم، یکم که حالم بهتر شد فریادی پر از غم کشیدم و گفتم: - تو که برات مهمه من چی میپوشم یا نمیپوشم، به این فکر کردی خودت چرا به زندگیت به زنت اهمیت نمیدی؟! پوزخندی زد و یک قدم نزدیکم شدم و با حرفی که زد: - آخه زنم برای من زنانگی نداره! بلده برای مردای هیز دلبری.... بدون اینکه بزارم حرفش کامل بشه کوبیدم تو صورتش و با نفس نفس نالیدم: - بی غیرت، من زنانگی ندارم منی که دو ماهه بچتو تو شکمم حمل میکنم؟! با این حرفم چشمهاش گشاد شد و.... https://t.me/+yuphhdEogvRjZjc0 https://t.me/+yuphhdEogvRjZjc0 #اخطار_ورود_افراد_18_سال❌ پاک نشه❌
Показать все...
Repost from N/a
به من میگن هانتر! یه شکارچی خون‌خوار...این بار هدف شکارم دختری که سال‌هاست زیر نظر دارم. از پنجره به اومدنش نگاه کردم، حوله رو دور هیکلش پیچیده بود و پوست سفیدش وقتی افتاب روی اون می تابید درخشان بود. از توی اینه با لبخند دستی توی موهاش کشید و حوله رو از تنش در اورد. پلکام رو محکم بستم و مشتم رو فشرده تر کردم. پشت پنجره ی اتاقش بودم، با لباسایی سرتاپا سیاه! یک لحظه انعکاسم رو توی اینه دید و وحشت زده چرخید با یک قدم عقب رفتم و دستم رو توی جیب هودیم گذاشتم. اون خبر نداشت، که من نه تنها از پنجره ی اتاقش اون طعمه ی بی نظیر خواستنی رو زیر نظر دارم بلکه از دوربین هایی که توی خونش گذاشتم هر لحظه شکارم رو زیر نظر دارم🔞🤤🔥 https://t.me/+h3o-hw5lp8UwMGE0 https://t.me/+h3o-hw5lp8UwMGE0 صب بپاک
Показать все...
Repost from N/a
خلاصه🤤🙊 الیسا دختری که مستقل زندگی میکنه. و کسی رو نداره. همه چیز از جایی شروع میشه که الیسا احساس میکنه دائم یه نفر تعقیبش میکنه، یه نفر که تمام اطلاعات اون رو داره! کسی که شب ها دور خونه‌ی الیسا میگرده و یه زنگ خطره. اما الیسا فکر میکنه این عاشق تعقیب کننده، فقط در همین حد پیش رفته اما نمیدونه که توی خونش دوربین های مخفی و شنود داره و 24 ساعته توسط این غریبه، غریبه ای مرموز زیر نظره! اون مرد غریبه ای که یه شکارچی تعقيب کننده ست...🔥🔞 https://t.me/+h3o-hw5lp8UwMGE0 https://t.me/+h3o-hw5lp8UwMGE0 8پاک
Показать все...
Repost from N/a
با داد برگشتم سمتش و : - چجوری تونستی تنهام بزاری؟! چجوری دلت اومد هان؟! نگفتی تنهایی میمیرم؟؟ نگفتی تنهایی نمیتونم از پس بچه بربیام؟! نگفتییی؟؟؟ تشری بهش زدم و : + تو دو سال نبودی..،دقیقا زمانایی نبودی که بیشترین نیازو بهت داشتم..! سرشو انداخت پایین و : - اومدم جبران کنم برات.. سیلی محکمی بهش زدم که دستاشو دور کمرم حلقه کرد و…🔞💦 https://t.me/+R3865k2pau1iZWQ0 https://t.me/+R3865k2pau1iZWQ0 18 پاک
Показать все...
Repost from N/a
علی یاسینی ای که #عشقش خیانت میکنه..: با اومدن رضا #هینی کشیدم و رفتم عقب🔞 +نه..،نیا! -یادت رفته قول و قرارمون؟!❗️❓ با هر قدمی که سمتم برمیداشت منم‌ میرفتم‌ عقب و : -میدونی که نمیتونی از دستم‌ در بری..،اون #بچه باید بمیره! از ترس #بغضمو قورت دادم و خیره شدم تو چشماش.. -علی چه حالی میشه ببینه عشقش بهش #خیانت کرده🚫! https://t.me/+R3865k2pau1iZWQ0 https://t.me/+R3865k2pau1iZWQ0 صبح پاک
Показать все...