کانال رسمی زهراوحدتیان °(خاطرات غم یار)°

اووووف بیا تو چنل عاااااشق این زوج میشی بخداااا🤣🤣🤣🤣👌👌فقط لج و لج بازی داااارن🤣 ----------------------_____________--------- اراز : پریودیت چند روزس دختر؟؟ من: 7 روزع😏 اراز : اووووه چ خبرررره بشرررررر........ اینجوری ک من از ی ماه هفت روزشو از تو دریغم🤣🤣👌 من: ن بابا.... خیلی دوست داری هر روز هرروز درحال عملیات باشی برو زن بگیر......🤣👌 اراز : مگ کسی جای سوراخای تورو میگیره لعنتی.....😶‍🌫🤣 من: اررررااازز🤭 تو همین هین صدای در اومد من: برم باز کنم ببینم کیع🤗 درو ک باز کردم دیدم همسایه بقلیمونع من:اااا سلام سکینه خانم خوبین.... چیزی شده😐 همونطور ک چادرشو جابجا می‌کرد گفت سکینه خانم : چیزی ک نشده..... آقا آراز هستن🤔 اراز از پشت در جواب داد سکینه : آقا آراز لطفا آروم تر وارد عملیات بشین از این ب بعد..... بابا صدای این بنده خدا برای ما خاب نزاشته ک.... دیشب پسرم اومد بالا فک کرد داری زنتو کتک میزنی.... دیده ننننن تو عملیات زناشویی هستین🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 سرخ شده بود اراز لبشو گزیده بود تا نخنده😂❤️ اراز : چشم حتما... از این ب بعد آروم تر کار میکنم🤣🤣🤣 خاستم درو ببندم ک سکینه خانم گفت جرررررررررر🤣🤣🤣🤣🤣🤣مرده ی جوری دختررو میکنع ک صداش تا هفت اسموووونه🤣🤣🤣 جوین شو زووود https://t.me/romanhaikimiya https://t.me/romanhaikimiya

توی ماموریت ارضاعش می کنه🚫❗️ تند تر دستش رو بالا و پایین کرد که #لرزش بدنم بیشتر می شد! صدای سروان می اومد که صدام می کرد اما قادر به جواب دادن نبودم، دو #انگشتش رو ناگهانی واردم کرد که آهی پر لذت از دهنم خارج شد🥵. جونی گفت و انگشت هاش رو #قیچی وار توی سوراخم حرکت می داد و دست دیگش روی #عضوم در حال حرکت بود... 🔞💦 https://t.me/+opaGwOI-oW4zY2I0

اووووف بیا تو چنل عاااااشق این زوج میشی بخداااا🤣🤣🤣🤣👌👌فقط لج و لج بازی داااارن🤣 ----------------------_____________--------- اراز : پریودیت چند روزس دختر؟؟ من: 7 روزع😏 اراز : اووووه چ خبرررره بشرررررر........ اینجوری ک من از ی ماه هفت روزشو از تو دریغم🤣🤣👌 من: ن بابا.... خیلی دوست داری هر روز هرروز درحال عملیات باشی برو زن بگیر......🤣👌 اراز : مگ کسی جای سوراخای تورو میگیره لعنتی.....😶‍🌫🤣 من: اررررااازز🤭 تو همین هین صدای در اومد من: برم باز کنم ببینم کیع🤗 درو ک باز کردم دیدم همسایه بقلیمونع من:اااا سلام سکینه خانم خوبین.... چیزی شده😐 همونطور ک چادرشو جابجا می‌کرد گفت سکینه خانم : چیزی ک نشده..... آقا آراز هستن🤔 اراز از پشت در جواب داد سکینه : آقا آراز لطفا آروم تر وارد عملیات بشین از این ب بعد..... بابا صدای این بنده خدا برای ما خاب نزاشته ک.... دیشب پسرم اومد بالا فک کرد داری زنتو کتک میزنی.... دیده ننننن تو عملیات زناشویی هستین🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 سرخ شده بود اراز لبشو گزیده بود تا نخنده😂❤️ اراز : چشم حتما... از این ب بعد آروم تر کار میکنم🤣🤣🤣 خاستم درو ببندم ک سکینه خانم گفت جرررررررررر🤣🤣🤣🤣🤣🤣مرده ی جوری دختررو میکنع ک صداش تا هفت اسموووونه🤣🤣🤣 جوین شو زووود https://t.me/romanhaikimiya https://t.me/romanhaikimiya

بخاطر خیانت سگاشو انداخت به جون بیبی گرلش تا از شب تا صبح .....🔞❌ _من که بهت گفته بودن خیانت به من عاقبت خوبی نداره نگفته بودم؟ و انگشتشو کشید رو لبم _بیارینشون در باز شد و چند تا از نگهبانا با ۲ تا سگ ریختن تو اتاق _خیلی دوست دارم جر خوردنتو زیر این سگا ببینم https://t.me/+ziUD2MGNj-0wMmU0 +نه ...نه لطفاا هرکاری بگی میکنم لطفا اومد سمتمو #شورتمو دراورد سعی کردم دستامو باز کنم ولی نمیشد خیلی محکم بود با #لیسی که سگه به #کصم زد #عاحی کشیدم #کیر سگ دومی رو نزدیک دهنم آورد _#لیسش بزن 🩸🔞🩸🔞🩸🔞🩸🔞🩸🔞 https://t.me/+ziUD2MGNj-0wMmU0 https://t.me/+ziUD2MGNj-0wMmU0

پارت واقعی👇🏻 بعدیک ماه اومده بودم دیدن #مادرم #جاکلیدیم رو ازجیب کاپشنم دراوردم ودررو بازکردم. #مامان ببین کی اومده! #تک دخترت _..... وقتی هیچ صدایی ازطرفش نیومد راه #اتاقشوپیش گرفتم. هرچی بیشتربه اتاق #نزدیک میشدم صدای #آه و #ناله بیشترمیشد. #نفس عمیقی کشیدم ودررو به آرومی بازکردم ولی با #صحنه ای که دیدم درروبستم.مامانم روی ک*یریه مرد نشسته بود وخودشو #بالاپایین میکرد. https://t.me/+trZnaCIxodgxYmY0 دستمورودهنم گذاشتموازخونه بیرون زدم. هنوز ازخونه بیرون نرفته بودم که دستی روبازوم #نشست ومنوکشید #داخل😱 میخوای بدونی اونی که #مانیارو برده تو کی بوده؟ https://t.me/+trZnaCIxodgxYmY0

وااای ی چنل اوردم پشم ریزووون😱🤚 چرا این دختر انقد سمهههه🚫 "" "" *"" "" *"" "" *"" "" *"" میخواستم برم بیرون ڪ صدای اراز مانع شد اراز:کجا میری؟ ... من:ی جایی کار دارم زود میام آراز :کجا.؟ 🤔 من:خب...چیزه....بیرون... آراز‌:بیرون چیکار؟!🤨 من:اه تو چیکار دارے اصلا..... آراز:کار دارم حتما.... اوووووووف اینم دستبردار نیست ک من:خب میخوام برم مغازه.... آراز: واسه؟؟ 🙄 سرخ شدم چے میگفتم خب آه مردڪ خرو ببینااااا 🥴 انگار فهمید ڪ خندید من:کوفت ب چی میخندی..... کجاش خنده داره آراز :خب زودتر میگفتی.....نمیخواد برے تو عمارت داریم.... من:مرض خب میمون زودتر میگفتی... آراز :مگ تو گفتے چے میخواے ڪ من بگم داریم یا ن.....اگ کجا باید میدونستم نوار م وسط حرفش پریدم من: کجاست؟ آراز:ب لیلا خانم بگو بهت میده باشه گفتم و رفتم سمت آشپز خونه صداے خنده هاے ریز آراز از سالن میومد من: ببند https://t.me/romanhaikimiya

#دختری که به خاطر انتقام ظاهرشو شکل پسرا می کنه و وارد باند مافیای شطرنج میشه 🔥😱 https://t.me/+wMaGmNHL65cxNTdk قسمتی از رمان👇👇🙈 از حموم اومدم بیرون و تند تند شروع کردم به خشک کردن موهام و یه حوله کهنه هم که داشتم سریع اونو دور تنم پیچیدم...♨️ نگاهی به ساعت انداختم وای ساعت 6 شد و من باید 5 و نیم توی اتاق رئیس حاضر میشدم...😨 تند تند از توی کمد لباس برداشتم وای باندم کو.....هراسون دنبال باندم می گشتم که با اون بتونم بالا تنه مو بپوشونم...👻 توی اتاق دور خودم می گشتم و دنبال باندم می گشتم که صدای گوشیم بلند شد محل بهش ندادم که بعد از چند لحظه در اتاق به طرز وحشیانه ای باز شد و محکم به دیوار خورد و صدای بدی داد🙀👽 ترسیده جیغی کشیدم... و سریع پریدم توی حموم و در و بستم که صدای داد رئیس بلند شد :کدوم گوری هستی؟؟..😡📛 صدامو کلفت کردم و گفتم :شرمنده رئیس حالم بد شد شما برین من 5 دقیقه دیگه خدمت می رسم...❌ دوباره داد زد :فقط 5 دقیقه وقت داری...💢 بعدم صدای در اتاق بلند شد... اخیش رفت خطر از بیخ گوشم رد شدا اگه می فهمید دخترم که بیچاره میشدم⛔️😰😓 وای که دختره برای اینکه کسی نفهمه دختره چه سختی هایی میکشه😱😑 این رمان جذاب و از دست ندین ، نویسنده گفته ظرفیتش محدوده پس سریع جوین بشین😉🙃 اینم لینکش👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://t.me/+wMaGmNHL65cxNTdk https://t.me/+wMaGmNHL65cxNTdk

جررررر بیا ببین چی میشه.... گیر کردن تو جنگل😝🤪 *************** باد سردی اومد ب تنم لرز افتاد اوینا : اییی سردم بچه ها من: منم یکم سردمه هلن: هوهو من کت گرم دارم #کونتون بسوووزه من: ببند دهنتو #جاکش زبونشو در آورد ک صدای زوزه ی #گرگ اومد زبونشو آروم برد تو..... اوینا : این صدا #گرگ بود من: ن صدا #شیر بود خب پلشت صدا #گرگ بود دیگه از پشت درختا صدای #خش #خش اومد اوینا سریع اومد پشت من هلن : الان مثل این فیلما ی خرگوش درمیاد..... شرط میبندم... اگ درنیومد ی دست #کون میدم بتون همون لحظه ن یکی... ن دوتا... سه چهار تا #گرگ از پشت درختا اومدن بیرون😨 اوینا #جیغ کشید و..... برای ادیمش جوین شو 👇👀 https://t.me/+4Dy-3dy8xZIwNzRk https://t.me/+4Dy-3dy8xZIwNzRk https://t.me/+4Dy-3dy8xZIwNzRk

اووووف بیا تو چنل عاااااشق این زوج میشی بخداااا🤣🤣🤣🤣👌👌فقط لج و لج بازی داااارن🤣 ----------------------_____________--------- اراز : پریودیت چند روزس دختر؟؟ من: 7 روزع😏 اراز : اووووه چ خبرررره بشرررررر........ اینجوری ک من از ی ماه هفت روزشو از تو دریغم🤣🤣👌 من: ن بابا.... خیلی دوست داری هر روز هرروز درحال عملیات باشی برو زن بگیر......🤣👌 اراز : مگ کسی جای سوراخای تورو میگیره لعنتی.....😶‍🌫🤣 من: اررررااازز🤭 تو همین هین صدای در اومد من: برم باز کنم ببینم کیع🤗 درو ک باز کردم دیدم همسایه بقلیمونع من:اااا سلام سکینه خانم خوبین.... چیزی شده😐 همونطور ک چادرشو جابجا می‌کرد گفت سکینه خانم : چیزی ک نشده..... آقا آراز هستن🤔 اراز از پشت در جواب داد سکینه : آقا آراز لطفا آروم تر وارد عملیات بشین از این ب بعد..... بابا صدای این بنده خدا برای ما خاب نزاشته ک.... دیشب پسرم اومد بالا فک کرد داری زنتو کتک میزنی.... دیده ننننن تو عملیات زناشویی هستین🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 سرخ شده بود اراز لبشو گزیده بود تا نخنده😂❤️ اراز : چشم حتما... از این ب بعد آروم تر کار میکنم🤣🤣🤣 خاستم درو ببندم ک سکینه خانم گفت جرررررررررر🤣🤣🤣🤣🤣🤣مرده ی جوری دختررو میکنع ک صداش تا هفت اسموووونه🤣🤣🤣 جوین شو زووود https://t.me/romanhaikimiya https://t.me/romanhaikimiya