خیال نامه
جهت انتشار روزمرگی، محتوای کاربردی و مفید و غیر مفید ناشناسم داریم: https://t.me/BiChatBot?start=sc-708632-IbPEEmM
Больше528
Подписчики
+124 часа
-67 дней
-1130 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
رفقای گل کنکوری ❤️
دیگه هرچی درس خوندید کافیه.
این چند ساعت باقی مونده رو به ذهنتون استراحت بدید و در جو آرومی قرار بگیرید.
به نتیجه فردا و اینکه قراره چی بشه هم فکر نکنید چون وقت خیلی زیاده.
به تلاشتون باور داشته باشید و با انرژی و پرقدرت سر جلسه حاضر بشید
تا وقتی به خودتون اطمینان نداشته باشید نتیجه حاصل نمیشه پس قدم اول خود باوریه.
سوالاتی که بلدید رو بزنید و الکی برگه رو پر نکنید.
با خودتون آبمیوه طبیعی و کشمش ببرید (ممکنه نذارن ببرید داخل)
مدیریت زمان کنید
با آسونی سوالات خوشحالی نکنید و با سختیشون غمگین نشید.
اگه نیاز داشتید صحبت کنید، توی ناشناس من امشب تا صبح طبق روال همه کنکورا در کنارتونم❤️
❤ 15
امشب عزیزان یه جوری طلبکار بودن از هم انگاری این ۴۰ سال ما رییسجمهور بودیم!
بین خودتون پاس کاری میکردید دیگه😑
🤣 30👍 6👎 1❤ 1
ولی جدا خیلی درد دارهها.
توی کشوری زندگی کنی که پر از استعداد و منابع بکره؛
اونوقت سطحیترین نیازهاتو هم نادیده بگیرن و به جای فکر کردن به درد مردم و گوش شنوا بودن واسه این همه بغضی که توی گلوی مردم جمع شده؛ سر اینکه کی پست بهتری داشته باشه توی سر و کله هم بزنن.
👍 29👎 2
آقایون دارن واسه دور دوم تبلیغات میکنن؛
منم دارم به مشارکت نگاه میکنم.
۳۹ درصد :))))))))
🤣 22👍 1👎 1
امروز با موفقیت تونستم براش از طعم لذیذ و بیرقیب کباب تعریف کنم و حس میکنم در نهایت دلش خواست:)))
ولی متاسفانه هرچقدر سعی کردم که بهش بگم اسمت اصغره، قبول نمیکرد و زیر بار نمیرفت. واسه اینم باید چاره بیندیشم🤔
🤣 34
Фото недоступноПоказать в Telegram
به نظرم Pi یه هوش مصنوعی فوقالعاده است.
مهمترین دلیلش اینه که خیلی شبیه انسانه و به قول خودمون توی مکالمه باهاش احساساتشو بروز میده.
سرعتش بالاست و فیلتر نیست؛
و از همه مهمتر Voice AI فوقالعادشه.
میتونید حسابی باهاش به قول خودمون دل بدید و قلوه بگیرید و کلی مکالمه انگلیسی تمرین کنید.
سرعت و سطح پاسخگویی و... همه قابل تنظیمه.
❤ 17
این رفیقمون انگاری از افرادی بوده که توی هستهای سازی ایران و پاکستان هم نقش چشمگیری داشته :)
❤ 6
Repost from FaridHub | فریدهاب
خان (بخش سوم)
---
ویرمن آدمی بود که از سفر و تجربه و شنیدن از فرهنگهای محلی و متفاوت لذت میبرد. یه جایی هم خان خیلی به گرمی و مشتاقانه بهش پیشنهاد داد که بیاد و با دوستان و خانوادهش تو پاکستان مدتی اقامت کنه و بمونه و از اونجایی که پیشنهاد جذابی برای ویرمن بود، و از سر کنجکاوی البته، قبول کرد.
خان برای این دعوت انگیزههایی پنهانی داشت. خان احتمالا قصد داشت ویرمن رو که یک تکنسین متخصص سانتریفیوژ بود تو جاهطلبیهای هستهای پاکستان درگیر کنه و پیشنهاداتی بهش بده. وقتی ویرمن رو دعوت کرد یه تک پا بیاد پاکستان از دهنش در رفت که «من خودم همه هزینه هاتو میدم».
از پول هواپیما گرفته تا بقیه موارد. این برای ویرمن خیلی عجیب بود و براش هضم نمیشد که چرا باید پول من رو اون پرداخت کنه. قبول نکرد و این از اولین مواردی بود که ویرمن مجبور شد تجدید نظر مجددی در روابطش با خان داشته باشه. در این حین و بین و حالا که ویرمن کمی حساس شده بود،
یاد فعالیتهای مشکوک خان تو FDO و URENCO افتاد. یاد اسناد طبقهبندی شده که تو خونه خان همینطوری پخش و پلا بود. یاد مهمونای پاکستانیش و مکالماتش به زبان اردو. حتی یاد انگشرت طلای بزرگ خان افتاد که یه جا به شوخی گفته بود اگه مجبور باشم فرار کنم این بلیت برگشتم به پاکستانه.
ویرمن دیگه این چیزا براش خنده دار نبود و وحشت کرده بود. تازه دوزاریش افتاده بود که خان یک جاسوس هستهایه. ویرمن برای اینکه به پاکستان نره یه سری بهانه سر هم کرد و سعی کرد از خان فاصله بگیره. هرچند مدارک و اسنادی هم نداشت ولی وظیفهی اخلاقی میدونست که اینارو به مقامات هشدار بده.
ابتدا سعی کرده بود بطور ناشناس با urenco و fdo تماس بگیره که البته جوابی نگرفت. در نهایت، رفت پیش مدیر بالا دستی خودش تو آزمایشگاه که حتی اونم جوابش کرد و گفت نگرانیهاش بی مورده و بهش توصیه کرد که مشکل ایجاد نکنه. خان هم اصلا به هیچی شک نکرد اون دوران.
خان البته آدم بسیار تیزی بود. ماهر و حیلهگر. میتونست همه چیز رو بو بکشه. جایی که فهمید دیگه چیزی گیرش نمیاد، سر وقت و بزنگاه، فلنگ رو بست. تو ماه دسامبر همون سال، خان با خانوادهش پاشدن رفتن پاکستان و دیگه هیچوقت برنگشتن.
خان موفق شده بود که نقشههای پیشرفتهترین فرآیند غنی سازی اورانیوم غرب رو به سرقت ببره. علیرغم اینم که خان رفته بود اما fdo هنوز گیج بود و نمیدونست که یکی از کارمندای خوبش چرا باید سازمان رو ترک کنه. خان اوایل گفت که بخاطر بیماری و اینا مجبور شدم برگردم.
تمایلات اجتماعیشم طوری بود که از خیانت به اعتماد همکاراش احساس پشیمانی نمیکرد. نیات ضد اجتماعیش بهش کمک کرد تا یک جاسوس موثر از آب در بیاد و البته خودش هم معتقد بود که کارها و اعمالش موجهه و مشکلی نداره. خان به برقراری ارتباط با ویرمن ادامه داد و میخواست بیشتر از اطلاعات بگیره.
تو ژانویهی ۱۹۷۶، یه نامه دیگه بهش نوشت و ازش دوباره دعوت کرد که بیاد یه سری به پاکستان بزنه. تو نامههای بعدی هم ازش جزئیات فنی اجزا خاصی در سانتریفیوژ ها رو خواسته بود و اینبار دیگه علنی ازش دعوت کرده بود تا به برنامه تحقیقاتی پاکستان کمک کنه. ویرمن هیچوقت قبول نکرد.
ویرمن این نامهها و اطلاعاتش رو در ابتدا کسی باور نمیکرد و بعدش اینا رو برد داد به مطبوعات که منتشر کنن. منتشر شد و جنجال بزرگی به پا شد. خان و پاکستان غرب رو متهم کردن به افترا زدن و دروغگویی.هیچوقت زیر بار این موضوع نرفتن که اطلاعاتی دزدیدن و همیشه خودش رو آدم درستی نشون میداد.
از نظر قانونی، اثبات جاسوسی خان تحت استانداردهای اروپایی چالش برانگیز بود. سال ۱۹۸۰، دولت هلند گزارشی منتشر کرد که توش اذعان کرده بودن که خان احتمالا طرحهای سانتریفیوژ رو به سرقت برده اما سند و مدرکی براش نداشتن و چیزی ثابت نمیشد.
خان خودش میگفت محاکمهش تحت تاثیر فشار اسرائيله و ادعا کرد که این یک توطئه از سمت یهودیاست. همینا باعث شد یه شبی پاشه بیاد تلویزیون ملی پاکستان و اونجا حقانیت خودش رو اعلام کنه. اومد از پاک دستی و درست کاری خودش حرف زد و درباره این اتهامات اظهار بیاطلاعی کرد.
خان قابلیتهای هستهای پاکستان رو به طور چشمگیری ارتقا داد. بوتو هم که دنبال پیشرفت بود به خان خودمختاری کامل و بودجهی قابل توجهی اعطا کرد و همینا منجر به تاسیس آزمایشگاههای تحقیقات مهندسی در سال ۱۹۷۶ برای توسعهی یک کارخانه سانتریفیوژ بر اساس طرحهای دزدیده شده urenco شد.
سال ۱۹۹۰ دکتر عبدالقدیر خان، معمار برنامهی هستهای پاکستان، زندگی باشکوهی برای خودش تو اسلام آباد دست و پا کرده بود. همهی رهبران پاکستانی بهش احترام میگذاشتن و پیش مردم هم یه چیزی شبیه به افسانه شده بود. خونههای مجللی در سرتاسر پاکستان داشت و صدها نفر دورش صبح تا شب میچرخیدن.
❤ 5
Repost from FaridHub | فریدهاب
خان (بخش دوم)
---
خان هم اون سالها درگیر کار در اروپا بود و زندگی آرومی داشت اما به اخبار بی توجه نبود. هم بوتو هم مردم پاکستان و هم خان اون دوران باورشون این بود که اگه نشه جلوی هند رو گرفت اینا دوباره میان و یه بخش دیگه از کشور رو میکنن و با خودشون میبرن.
بخاطر همین بود که تحت تاثیر شور ملیگرایی شدیدی که به وجود اومده بود، قصد داشت کاری برای کشورش انجام بده. طی همون سالها هند یه آزمایش هستهای انجام داد و همین باعث شده بود خیلی از ملیگرایان پاکستانی بیافتن دنبال راهی برای تولید سلاح هستهای خودشون.
خان تابستون سال ۱۹۷۴ یه نامه نوشت برای ذوالفقار بوتو و روزمهش رو بهش الصاق کرد. براش از اهمیت سانتریفیوژها گفت و ابراز کرده بود که مایله برای پاکستان هرکاری انجام بده. بوتو این نامه رو بیجواب نگذاشت و بعدتر تو دسامبر سال ۱۹۷۴ بوتو و خان با هم تو کراچی دیدار کردن.
خان برای شروع کارش برای پاکستان منتظر گرفتن تاییدیهی رسمی نشد. تو پاییز سال ۱۹۷۴ از طرف شرکت هلندی وظیفهای بهش داده شد برای ترجمهی طرحهای مخفی سانتریفیوژهای پیشرفته از زبان آلمانی به هلندی و حدود ۱۶ روز مشغول این کار در یک ساختمان به شدت امنیتی شد.
خان خیلی با دقت روی این ترجمه کار کرد و یادداشتهای مفصلی به زبان اردو از این اطلاعات مینوشت و چون مجوز گشت زنی در ساختمون رو داشت، خیلی راحت و آزادانه به هر اتاقی که بگی سرک میکشید. البته رفتن به بعضی از این اتاقها اسما براش ممنوع بود ولی بهرحال مشکلی براش پیش نیومد.
پیش میومد که میگفتن اینا چیه مینویسه و این چه زبونیه و از این حرفا که هر بار با خوشرویی و خنده و اینا میگفت دارم برا خونه نامه مینویسم. دروغم نمیگفت ولی منظورش از خونه پاکستان بود نه خونهی پدری. تمامی این کارها با تایید بوتو انجام میگرفت و هر بار که به پاکستان برمیگشت
با هماهنگی کامل با بوتو دوباره برمیگشت هلند و به جمع آوری اطلاعات ادامه میداد. سال ۱۹۷۵ خان ۳۸ سال سن داشت. یه اخلاقی هم داشت اون موقع که خیلی آدم خوش بر و رو و خوشخندهای بود. با هر آدمی میجوشید و هر بار از پاکستان برمیگشت برای همه شیرینی و کارت پستال و اینا میبرد.
این نکته هم قابل ذکره که علیرغم ماهیت حساس کار در FDO، امنیت اونجا به طور قابل توجهی ضعیف بود و فضا بسیار باز و همه چی آروم و ساکت پیش میرفت. احتیاط هم کم بود مثلا پیش میود که نمونه اولیه قطعات سانتریفیوژی که میساختن اغلب مینداختن تو سطل زباله و همینطوری یه گوشه ولش میکردن.
کارمندا هم راحت میتونستن بدون اینکه کسی بهشون گیر بده اونا رو یادگاری ببرن خونه. خان از همین کار استفاده کرد. یعنی بارها دست برد تو سطل آشغال و قطعاتی رو جمع آوری کرد و احتمالا بخشی از اونا رو به سفارت پاکستان فرستاده که بهشون دستور داده شده بود به خان کمک کنن.
گفتن این حرفا خیلی خیلی عجیبه و باورش سخته ولی تمامی این موارد بعدا مشخص شد و کشف شد که چطور به همین سادگی یکی اومده امنیتیترین قطعات هستهای از تو سطل زباله برداشته گذاشته جیبش و با خودش برده خونه. این خان در اون سازمان دوستی داشت به اسم فریتز ویرمن.
اینا با هم خیلی جور بودن و از همکاری با هم لذت میبردن. هم هیجان پیشبرد کارهاشون رو داشتن، هم وقتای فراغت میرفتن تو شهر و یکی از علایقشون هم دنبال کردن زنها بود و این چیزا باعث شده بود خیلی با هم مچ باشن. البته خان همیشه وجههی خودش رو به عنوان مرد متاهل و اهل خانواده حفظ میکرد.
خان اغلب ویرمن رو برای شام دعوت میکرد خونهش و ویرمن هم به کررات اسناد طبقه بندی شده رو روی میز خان می دید که خیلی آشکارا معلوم بود که پروتوکلهای امنیتی آزمایشگاه رو نقض میکرد. البته توضیح خان این بود که همسرش که اسمش هنی بود تو ترجمه بهش کمک میکنه.
ویرمن هم که آدم سادهای بود این توضیحات رو خیلی راحت قبول میکرد و اتفاقا انگار میگفت دمت گرم تو چقدر وقت میذاری برای شرکت و این حرفا. ویرمن میگه بعضی وقتا هنگام شام پاکستانیهای دیگهای هم بهشون ملحق میشدن و اینا آدمایی بودن که هیچوقت نفهمیدم پست و مقامشون چیه.
بعدها سازمان اطلاعات هلند مشخص کرد که این مهمونا همگی جاسوسای سفارت پاکستان بودن. به احتمال زیاد نقشهها و اسناد در طول این دورهمیها گردآوری میشد و البته دیگه همه چی عیان و مشخص بود فقط کسی به خان شک نمیکرد که همچین کاری بکنه.
خان، یکی از زبدهترین جاسوسهای تاریخ، جلو چشم ویرمن داشت حساسترین اطلاعات کشورهای غربی رو میدزدید ولی ویرمن اصلا تو باغ نبود. تا اینکه یه روز یه اتفاقی افتاد که ویرمن رو کمی هشیار کرد و باعث شد یه کم به خودش بیاد. قضیه از این قرار بود که
❤ 5
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.