cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

⚛️Be smart⚛️

کانالی پراز اطلاعات سرگرمی،موضوعات انگیزشی وتکست های کوتاه پر مفهوم و پراز قسمتهای جالب😎💪 ارتباط با ما : @mandanam20

Больше
Иран294 474Язык не указанКатегория не указана
Рекламные посты
199
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

از استادی پرسیدند : آیا قلبی که شکسته باز هم میتواند عاشق شود ؟ استاد گفت : بله میتواند !! پرسیدند : آیا شما تاکنون از لیوان شکسته آب خورده اید ؟ استاد پاسخ داد : آیا شما بخاطر لیوان شکسته از آب خوردن دست کشیده اید ؟ @Besmart20
Показать все...
🔴 رهایی از افکار منفی و استرس: 🔹 تکنیک کاهش اضطراب :این تکنیک که توسط دکتر ویل از دانش آموختگان دانشگاه هاروارد ابداع شده؛ در واقع یک تکنیک تنفسی ضد اضطراب است به این معنی که شما یاد می گیرید که در مواقعی که تنش ندارید با تمرین مکرر آن، خود را برای کاهش اضطراب و پرخاشگری در مواقعی که تنش دارید آماده کنید. روش اجرا بسیار ساده است؛ می بایست بر روی یک تخت و یا مبل راحتی دراز کشیده و در ابتدا به مدت ۴ ثانیه نفس را فرو دهید و سپس به مدت ٧ ثانیه نگه داشته و در نهایت بمدت ٨ ثانیه اجازه دهید که هوا از ریه هایتان خارج شده و این مراحل را چندین بار تکرار نمایید. این تمرین، به مرور تنش های عضلانی و اضطراب شما را برطرف کرده و سبب می گردد که در تنشهای بین فردی، کنترل بیشتری بر رفتار خود داشته باشید و کمتر عصبی شوید. همچنین سبب محافظت از حملات قلبی در شما میگردد.اگر هر روز این تمرین را انجام دهید، تاثیرات معجزه آسای آنرا تضمین خواهیم کرد. @Besmart20
Показать все...
#داستان کوتاه این ماجرا واقعی و مربوط به زمانی است که آنتوان دو سنت اگزوپری، نویسنده کتاب شازده کوچولو، در اسپانیا اسیر نیروهای فرانکو بوده است. "مطمئن بودم كه مرا اعدام خواهند كرد به همین دلیل به شدت نگران بودم. جیبهایم را گشتم تا شاید سیگاری پیدا كنم كه از زیر دست آنها كه حسابی لباسهایم را گشته بودند در رفته باشد یكی پیدا كردم و با دستهای لرزان آن را به لبهایم گذاشتم ولی كبریت نداشتم. از میان نرده ها به زندانبانم نگاه كردم. او حتی نگاهی هم به من نینداخت درست مانند یك مجسمه آنجا ایستاده بود. فریاد زدم "هی رفیق كبریت داری؟ به من نگاه كرد شانه هایش را بالا انداخت و به طرفم آمد. نزدیكتر كه آمد و كبریتش را روشن كرد بی اختیار نگاهش به نگاه من دوخته شد. لبخند زدم و نمیدانم چرا؟ شاید از شدت اضطراب، شاید به خاطر این كه خیلی به او نزدیك بودم و نمیتوانستم لبخند نزنم. در هر حال لبخند زدم و انگار نوری فاصله بین دلهای ما را پر كرد. میدانستم كه او به هیچ وجه چنین چیزی را نمیخواهد. ولی گرمای لبخند من از میله ها گذشت و به او رسید و روی لبهای او هم لبخند شكفت. سیگارم را روشن كرد. ولی نرفت و همانجا ایستاد. مستقیم در چشمهایم نگاه كرد و لبخند زد. من حالا با علم به اینكه او نه یك نگهبان زندان كه یك انسان است به او لبخند زدم نگاه او حال و هوای دیگری پیدا كرده بود. پرسید: "بچه داری؟" با دستهای لرزان كیف پولم را بیرون آوردم و عكس اعضای خانواده ام را به او نشان دادم و گفتم: "آره ایناهاش" او هم عكس بچه هایش را به من نشان داد و درباره نقشه ها و آرزوهایی كه برای آنها داشت برایم صحبت كرد. اشك به چشمهایم هجوم آورد. گفتم كه میترسم دیگر هرگز خانواده ام را نبینم. دیگر نبینم كه بچه هایم چطور بزرگ میشوند. چشمهای او هم پر از اشك شدند. ناگهان بی آنكه كه حرفی بزند. قفل در سلول مرا باز كرد و مرا بیرون برد. بعد هم مرا بیرون زندان و جاده پشتی آن كه به شهر منتهی میشد هدایت كرد. نزدیك شهر كه رسیدیم تنهایم گذاشت و برگشت بی آنكه كلمه ای حرف بزند. یك لبخند زندگی مرا نجات داد." @Besmart20
Показать все...
این واقعیه دوستان☝️ بریدو کالای رایگان بگیرید
Показать все...
سلام دوست خوبم😊 لطفا وارد این لینک شو و کمکم کن کالای دلخواهم رو رایگان بگیرم🎁🙌 ! https://adanbaba.com/wap/goods/bargainlaunch?launch_id=658051 تو هم فرصت رو از دست نده تو رایگان بگیر آدان بابا شرکت کن اینجا توضیح دادن جریان از چه قراره https://www.instagram.com/p/CTgy62XoJvz/
Показать все...
هدفون بی سیم لنوو مدل LivePods

را رایگان بگیرید در فروشگاه آنلاین آدان بابا

#تیکه_کتاب‌ -------------------------- •سوتفاهم ♡ زن ها،گاهی اوقات حرفی نمی زنند چون به نظرشان لازم نیست که چیزی گفته شود! تنها با نگاهشان حرف میزنند... به اندازه یک دنیا با نگاهشان حرف می زنند! اگر زنی برایتان اهمیت دارد،از چشمانش به سادگی نگذری،به هیچ وجه!🧚‍♀🍃^^ @Besmart20
Показать все...
🔴 استفاده از دوربین باعث خستگی شدید در کلاسهای مجازیست بیش از یک سال و نیم هست که دنیا درگیر کروناست و کلاس های مجازی و ویدیو کنفرانس های جای کلاس حضوری رو گرفتند. مطالعاتی در دانشگاه آریزونا انجام شده و مشخص شده استفاده از دوربین برای شرکت کنندگان خستگی‌های شدیدی در پی داره و جالبه این خستگی برای خانم‌ها بسیار بیشتره. واقعا اگر دوربین هم قطع بشه ما راضی هستیم. اگه کم کم صدا رو هم حذف کنن عالی میشه :))) @Besmart20
Показать все...
زیاده ولی توصیه میکنم حتما بخونید 👌🙂
Показать все...
🔶🔸🔸🔸🔸#حقیقت معلم عربی‌مان کوتاه قد و تندخو بود. علی را بلند کرد و پرسید: «دیک» چی میشه؟ علی، مرغ و خروس را قاطی کرد. چشم‌های آقای معلم مثل کروکودیلی که پای آهوی نوبالغی توی گِل کنار برکه گیر کند برق زد. آرام آمد طرفش برای شکنجه مورد علاقه‌اش. خودکار می‌‌گذاشت لای انگشت‌های باریک بچه‌ها و آنقدر فشار می‌داد تا ولو شوند کف کلاس. اما این بار تنوع به خرج داد. موهای شقیقه علی را از دو طرف سرش گرفت و از زمین بلندش کرد. پسرک لاغری که به زحمت سی کیلو می‌شد، جیغ می‌کشید... بعدها تنبیه‌بدنی دانش‌آموزان ممنوع شد. یکی از کسانی که این ماجرا را جدی پیگیری کرد وزیر وقت آموزش و پرورش دولت هاشمی‌رفسنجانی بود. اسمش؟ محمدعلی_نجفی! محمدعلی نجفی که حالا حتماً یک گوشه نشسته و دارد فکر می‌کند به مسیر پرپیچ و خم زندگی‌اش. به اینکه چه دانش آموز درسخوانی بود. _کسب رتبه دوم امتحانات نهایی سال ششم دبیرستان‌های ایران. _ کسب رتبه اول کنکور ورودی دانشگاه صنعتی شریف. _ کسب رتبه اول مسابقات ریاضی دانشجویان سراسر کشور. _ کسب رتبه اول در میان فارغ‌التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف _ کسب نمره A+ در تمام دروس در دانشگاه M.I.T آمریکا به وزیر آموزش و پرورش و علوم شدن. به شهردار تهران شدن. به رئیس سازمان میراث و رئیس سازمان برنامه و بودجه شدن. به تحسین‌ها، مدال‌ها، افتخارها، به روزی که فسادهای مالی شهرداری را فاش کرد، به روزی که استعفا کرد، به روزی که سرش را گذاشت روی پای میترا_استاد و رو به دوربین گوشی او سلفی گرفت. با لبخندی که انگار پوزخند می‌زد به تمام آنها که زندگی را، پست و مقام و موی سفید را جدی گرفته‌اند. این خلاصه راه‌رفته‌ی مردی است که حالا در خلوتش از شاملو زمزمه می‌کند: هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستم! او آدم کُشته است. قابل دفاع نیست، حتی اگر محمدعلی نجفی شهردار خوش‌پوش تهران بوده باشی. حتی اگر توجیه کنی که «با نقشه آمده بود زندگی من را به هم بریزد. می‌خواست رازهایم را فاش کند». چه رازی که فاش شدنش از این بدتر بود؟ که حالا شاید وزیر سابق را ببرد پای چوبه‌دار؟ امان از الاکلنگ روزگار! نمی‌دانم چرا از تمام کتاب «ملت عشق» این بخش عجیب توی ذهنم مانده است. وقتی خبر قتل را شنیدم رفتم سراغش. الیف شافاک می‌نویسد: «راستش را بخواهید برای همه، بدون استثنا، لحظه‌ای می‌رسد که می‌توانند یکی از بکشند، اما این را اکثر آدم‌ها نمی‌دانند. نمی‌خواهند بپذیرند. تا وقتی حادثه‌ای غیرمنتظره باعث می‌شود خون جلو چشمشان را بگیرد. چقدر هم مطمئنند که دستشان هیچ‌وقت به خون آلوده نمی‌شود و جان کسی را نمی‌گیرند. حال آنکه همه‌چیز به تصادفی بند است. گاهی حرکت چشم و ابرو کافی است تا خون کسی به جوش بیاید. از کاه، کوهی بسازد و سر هیچ و پوچ دعوا و کتک‌کاری راه بیندازد. راستش حتی در زمان و مکان اشتباه بودن کافی است برای آنکه حیوان درون آدم‌های پاک و تمیز و باشرف یک‌دفعه آشکار شود. همه می‌توانند آدم بکشند». فارغ از کار خودشونه گفتن‌ها، اینکه حقش بود یا نه؟ باید اعدام بشود یا نه؟ چرا خونسرد چای می‌نوشد و بعد مثل یک بازدید اداری از کلانتری دست می‌دهد؟ چرا لبخند می‌زند و جوری مقابل دوربین در مورد فاجعه حرف می‌زند که انگار گزارش افتتاح یک پل را می‌دهد؟ اینکه آلت قتاله دست خبرنگار تلویزیون چه می‌کند و آیا پخش اعتراف قانونی است یا نه؟ همه اینها به کنار، بگذاریم به حساب دادگاه و محکمه و اولیای دم. فقط یادمان نرود که هر کدام از ما می‌توانیم آدم بکشیم. با گلوله، با کلمه‌هایمان. حتی ما که موقع راه رفتن مراقب هستیم روی مورچه‌ها پا نگذاریم. فقط خدا کند لحظه‌اش نرسد. ثانیه‌اش نرسد و اینکه از رتج و درد دیگران شادی نکنیم، تسویه حساب سیاسی نکنیم و یادمان باشد که هرکس به زخم دیگری خندید، روزگار کنار اسمش تیک زد و یک‌روز، یک‌وقت و یک‌جا به او زخمی زد تا دیگران بخندند. به دردش. به رنجش. میترا استاد حالا در سردخانه خوابیده. توی همان کیسه‌هایی که زیپش را می‌کشند و هُلت می‌دهند داخل یک کشوی کوچک. آنقدر تنگ است که نمی‌توانی سلفی بگیری. این پایان قصه زنی شد که می‌گفت او و نجفی عاشق هم هستند و دیگران حسودی می‌کنند. حالا آسوده از قضاوت‌ها خوابیده خبرها را نمی‌خواند توئیت ها را نمی‌بیند نگران به هم ریختن آشپزخانه‌اش نیست و البته هیچ زنی به او حسودی نمی‌کند. دارم با صدای بلند شجریان گوش می‌دهم: جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهادکُش فریاد که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم به عکس و لبخندها و سلفی‌های سرخوشانه دیگران حسادت نکنیم خیلی هم باورشان نکنیم فقط دعا کنیم خدا کند آن لحظه شوم را نرساند لحظه‌ای که خشم ارباب مغزت شود. #احسان_محمدی @Besmart20
Показать все...
#اطلاعات‌عمومی چشم‌های گربه در نور کم می‌درخشد؛ زیرا یک لایه‌ی اضافی دارد که نور را به عقب و روی شبکیه بازتاب می‌دهد. به سبب وجود لایه‌ی گانین، گربه در نور کم اشیا را به روشنی می‌بیند اما رنگ را تشخیص نمی‌دهد. @Besmart20
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.