cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

جهان تاریخی

مجموعه بی نظیر از تصاویر قدیمی و مطالب تاریخی ایران و جهان بابت برخی تبلیغات که در کانال درج می شوند پوزش میطلبیم تبلیغات: @Historyican

Больше
Рекламные посты
82 638
Подписчики
-8924 часа
-5967 дней
-1 54430 дней
Время активного постинга

Загрузка данных...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Анализ публикаций
ПостыПросмотры
Поделились
Динамика просмотров
01
این خیلی حق بود. @Worlddax 🌐
10Loading...
02
راننده تاکسی تعریف می‌کرد : ما پنج تا رفیق فابریک بودیم. قرار بود بریم خدمت. یکیمون گفت قبل از خدمت یه سفر بریم شمال و کیف کنیم و برگردیم. بابای یکیمون اجازه نداد. می‌گفت جاده خطرناکه و دست فرمون راننده خوب نیست. پسرش اصرار کرد. باباهه قبول نکرد و پسر رو حبس کرد تو اتاق. ما چهار تا راهی شدیم سمت شمال. تو جاده بودیم که نامزدم بهم زنگ زد که: مریض شدم و خانواده‌م نیستن و بیا منو ببر بیمارستان. منم به رفقا گفتم: پیاده‌م کنین، برمی‌گردم تهران و کارامو که کردم، فردا میام شمال بهتون ملحق میشم. القصه! برگشتم تهران و تا صبح تو بیمارستان بودم و برگشتم خونه و خوابم برد و عصری رفتم محل که برم سمت شمال پیش بچه‌ها. دیدم اعلامیه‌ی فوت ما چهار تا رو زدن رو دیوار. بچه محله‌ها کف کرده بودن با دیدن من. انگار روح دیدن. گویا بعد از پیاده شدن از ماشین، رفقای من بعد از تونل تصادف کردند و فوت کردن همه. تا اینجای کار، تقدیر بود و پیشونی نوشت من و عمرم که به دنیا بود. فرداش باخبر شدیم که اون رفیقمون که همراه ما نیومده بود سمت شمال، تو اتاقش فوت کرده. پدرش بعد از رفتن ما رفته در اتاقش رو باز کرده و دیده پسرش از دنیا رفته. جلوی تقدیر رو نمیشه گرفت. هر جا که باشیم و هر جور که باشیم. فقط دو تا راه داره: دعا، صدقه. صدقه هم فقط اونی نیست که میندازیم تو صندوقای آبی و زرد. صدقه هر چیز خوبیه که دوستش داریم و با مهربانی به نیازمندتر از خودمون می‌بخشیم! @Worlddax 🌐 ما را در اینستاگرام نیز دنبال کنید👇✅ https://instagram.com/_u/world.ax
6 97173Loading...
03
قرار نیست من طوری زندگي کنم که دنیا دوست داره خب طبعاً قرار هم نیست دنیا همونجوری بچرخه که من دوست دارم این به اون در... جى. دى. سالینجر @Worlddax 🌐
7 04961Loading...
04
ﺧﺮﺍﻓﺎﺕ ﻫﻤﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺗﺶ می ﮐﺸﺎﻧﺪ، ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺷﻌﻠﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ می ﻧﺸﺎﻧﺪ . ﻭﻟﺘﺮ @Worlddax 🌐
8 55841Loading...
05
⬅️در مورد عواملی که در سفیدی مو تاثیرگذار است چقدر میدونید⁉️ ♻️در مورد راه حلهای رفع سفیدی مو چطور‼️ اگر میخوای با کمترین هزینه و با یک مشاوره رایگان رنگ طبیعی موهاتو برگردونی اینجا واست یه فرصت فراهم شده👇👇 https://1ta100.ir/qu-ads/1268 https://1ta100.ir/qu-ads/1268
7 9893Loading...
06
به قولِ بهروز وثوقی: ما اونجوری که دلمون میخواست، زندگی نکردیم اونجوری زندگی کردیم که مجبور بودیم @Worlddax 🌐
8 70283Loading...
07
خیابان خاطره انگیز لاله زار دهه ۴۰ @Worlddax 🌐
8 72539Loading...
08
حیات وحش بدون سانسور { ترس،دلهره } 📌جدال انسان با حیوانات وحشی 📌تنها قبیله ادم خوار در دنیا 📌زنده خواری حیوانات وحشے ⛔️اگه تو اين كانال عضو بشي ممکنه مو به تنتون سیخ بشه!😧👇 https://t.me/+4DYFdGs0Ekw5ZmZk https://t.me/+4DYFdGs0Ekw5ZmZk افراد کم سن و سال به هیچ عنوان کلیک نکنند☝️
5 83517Loading...
09
Media files
5 6580Loading...
10
چند روز به کریسمس مانده بود که به یک مغازه رفتم تا برای نوه ی کوچکم عروسک بخرم. همان جا بود که پسرکی را دیدم که یک عروسک در بغل گرفت و به خانمی که همراهش بود گفت: عمه جان… اما زن با بی حوصلگی جواب داد: جیمی، من که گفتم پولمان نمی رسد! زن این را گفت و سپس به قسمت دیگر فروشگاه رفت. به آرامی از پسرک پرسیدم: عروسک را برای کی می خواهی بخری؟ با بغض گفت: برای خواهرم، ولی می خوام بدم به مادرم تا او این کادو را برای خواهرم ببرد. پرسیدم: مگر خواهرت کجاست؟ پسرک جواب داد خواهرم رفته پیش خدا، پدرم میگه مامان هم قراره بزودی بره پیش خدا پسر ادامه داد: من به پدرم گفتم که از مامان بخواهد که تا برگشتنم از فروشگاه منتظر بماند. بعد عکس خودش را به من نشان داد و گفت: این عکسم را هم به مامان می دهم تا آنجا فراموشم نکند، من مامان را خیلی دوست دارم ولی پدرم  می گوید که خواهرم آنجا تنهاست و غصه می خورد پسر سرش را پایین انداخت و دوباره موهای عروسک را نوازش کرد. طوری که پسر متوجه نشود، دست به جیبم بردم و یک مشت اسکناس بیرون آوردم. از او پرسیدم: میخواهی یک بار دیگر پولهایت را بشماریم، شاید کافی باشد! او با بی میلی پولهایش را به من داد و گفت فکر نمی کنم چند بار عمه آنها را شمرد ولی هنوز خیلی کم است. من شروع به شمردن پولهایش کردم. بعد به او گفتم: این پولها که خیلی زیاد است،حتما می توانی عروسک را بخری! پسر با شادی گفت: آه خدایا متشکرم که دعای مرا شنیدی! بعد رو به من کرد وگفت: من دلم می خواهد که برای مادرم هم یک گل رز سفید بخرم، چون مامان گل رز خیلی دوست دارد، آیا با این پول که خدا برایم فرستاده می توانم گل هم بخرم؟ اشک از چشمانم سرازیر شد، بدون اینکه به او نگاه کنم، گفتم: بله عزیزم، می توانی هر چقدر که دوست داری برای مادرت گل بخری. چند دقیقه بعد عمه‌اش برگشت و من زود از پسر دور شدم و در شلوغی جمعیت خودم را پنهان کردم. فکر آن پسر حتی یک لحظه هم از ذهنم دور نمی شد؛ ناگهان یاد خبری افتادم که هفته‌ی پیش در روزنامه خوانده بودم: کامیونی با یک مادر و دختر تصادف کرد دختر در جا کشته شده و حال مادر او هم بسیار وخیم است. فردای آن روز به بیمارستان رفتم تا خبری به دست آورم پرستار بخش خبر ناگواری به من داد: زن جوان دیشب از دنیا رفت. اصلا نمی دانستم آیا این حادثه به پسر مربوط می شود یا نه، حس عجیبی داشتم. بی هیچ دلیلی به کلیسا رفتم. در مجلس ترحیم کلیسا، تابوتی گذاشته بودند که رویش یک عروسک، یک شاخه گل رز سفید و یک عکس بود. @Worlddax 🌐 ما را در اینستاگرام نیز دنبال کنید👇✅ https://instagram.com/_u/world.ax
10 66060Loading...
11
دزدان دریایی کارائیب vs ژنرال طالبان @Worlddax 🌐
10 87862Loading...
12
هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود، دری دیگر باز میشود، ولی ما اغلب چنان به در بسته چشم میدوزیم که درهای باز را نمی‌بینیم... هلن کلر @Worlddax 🌐
11 575122Loading...
13
‼️ خبر فوری و رسمی : تا ۲۷ خرداد بیشتر فرصت ندارید که ناتکوین های خودتون رو بفروشید و از ربات بردارید!! 💴 حالا نات کوین هامون رو کجا بفروشیم؟ یه جایی پیدا کردم که ناتکوین های خودتون رو به بهترین قیمت حال حاضر ازتون میخرن🤑 فرایند کاریشون هم مطمئنه میتونید برای گرفتن اطلاعات بیشتر به کانال خودشون سر بزنید ✅ @notcoin https://t.me/+vP2zwWOnXStmMWY8
7 60123Loading...
14
هنگامی که تسلا تعاریفِ والتر راسل [آرتیست و فیلسوف آمریکایی] در مورد گیتی شناسی را خواند؛ در پاسخ به او نوشت: بهتر است این نوع دانش فعلا تا هزار سال دیگر منتشر نشود تا بشر آماده اش شود! @Worlddax 🌐
12 30853Loading...
15
‏بلندی های بادگیرِ امیلی برونته. چاپ دهه ۶۰ و چاپ دهه ۴۰ هر دو تا از یک ناشر :)) تو چاپ دهه شصت امیلی برونته ارشاد میشه😄 @IranAncient
13 577119Loading...
16
کاریکاتوری از داریوش و گوگوش بر روی جلد مجله قدیمی @Worlddax 🌐
12 29931Loading...
17
درحالی که ابن سینا در قرن دهم در درمان بسیاری امراض توانا بود؛ اطبای اروپا در قرن 14 برای طاعون هیچ کاری نتوانستند بکنند حجامت، خوردن پوست بِه و حمام آب داغ از بی فایده ترین تجویزهای آنان بود @Worlddax 🌐
13 29937Loading...
18
زورخانه و ورزش پهلوانی در زمان قاجار @Worlddax 🌐
13 95823Loading...
19
خانه ای که بر حسب نظر آن را محل تولد و زندگی مولانا ، شاعر برجسته ایران زمین و فارسی زبان در بلخ می دانند. ۸۰۰ سال پیش مولانا در این خانه متولد شد... ‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌ @Worlddax 🌐
14 582111Loading...
20
اگر مرغی بخواهد مثل خروس بخواند باید گردنش را زد ! در زمان گذشته متاسفانه هرگاه زنی براساس هوش و استعداد ذاتی به جایگاه رفیعی می رسید، اغلب اوقات مورد حسادت مردان زمانه قرار می گرفت و برای تحقیر زن و خانواده اش این شعر را معمولاً می خواندند : فروغی نماند در آن خاندان که بانگ خروس آید از ماکیان این شعر ریشه در یک حکایت تاریخی دارد، سلطان محمد پدر شاه عباس کبیر نابینا بود و نمی توانست تصمیمات درستی برای اداره ی مملکت بگیرد در عوض همسر او یعنی "خیر النساء بیگم" که اصل و ریشه ی مازندرانی داشته و از سادات مرعشی بود، چنان با کیاست و مدبر بود که تقریباً تمام امور مملکت را از داخل حرمسرا خود کنترل می کرد. در نتیجه یکی از شاعران شوخ طبع، شعری را که در بالا گفته شده،  برای دوران حکومت خیرالنساء سرود. متاسفانه خیر النساء بیگم با سران قزلباش چندان خوب نبود و همواره آنها را به دیده ی تحقیر نگاه می کرد، در نتیجه قزلباش ها توطئه کرده و به قصر او یورش برده و خیرالنساء و تعدادی از نزدیکانش را به قتل می رسانند. شاردن، سیاح معروف فرانسوی که در زمان صفویه به ایران آمده بود، هم در خاطراتش نقل می کند ایرانیان ضرب المثل وحشتناکی در مورد حضور و نقش زنان در اجتماع و امور دارند آنها می گویند : اگر مرغی بخواهد مثل خروس بخواند، باید گردنش را زد ! @Worlddax 🌐 اینجا می تونیم گفتگو کنیم👇✅ https://instagram.com/_u/world.ax
15 508119Loading...
21
اگر شما یک جستجوگر واقعی حقیقت باشید، لازم است حداقل یکبار در زندگی،تا جای ممکن، به همه چیز شک کنید... رنه دکارت @Worlddax 🌐
13 81482Loading...
22
تصویری از تعزیه خوانان در تهران @Worlddax 🌐
15 00426Loading...
23
در کجا می توان موسیقی ایرانی را صحیح و خوب یادگرفت؟ @Worlddax 🌐
15 34862Loading...
24
آلبرت اینشتین روزانه سه مایل و داروین هم روزانه سه نوبت 45 دقیقه ای پیاده روی می کرده اند. "پیاده روی از کلیدی ترین راه های ایده پردازی و خلاقیت است" @Worlddax 🌐
16 849235Loading...
25
مارکسیست ها از کجا آمده و چه کردند!؟ مارکسیست ها همان یهودیان بین المللی بودند که به صورت یک دکترین و فلسفه جدید در تمام شئون اجتماعی و سیاسی ملت ها رخنه نمودند، مارکسیست ها نه تنها در بین ملت رخنه کردند بلکه در اعضای پارلمان و کسانی که زمام امور را در دست داشتند داخل شدند. کاری بسیار آسان به نام اتحادیه های صنعتی سندیکاهای کارگران را تشکیل داده و جنبش های سندیکالیسم را به وجود آوردند، جنبش هایی بود که هیچ کدام از آن ها به نفع کارگران نبود بلکه اساس آن جز خرابی چیزی نداشت. @Worlddax 🌐
15 72679Loading...
26
امتحان نهایی سال ششم دبیرستان بم ۱۳۳۹ خورشیدی @Worlddax 🌐
15 82986Loading...
27
مخترع کم توقع ! در افسانه ها آمده است که مخترع شطرنج، بازی اختراعی خود را نزد حاکم منطقه برد و حاکم اختراع هوشمندانه ی وی را بسیار پسندید؛ تا آن حد که به او اجازه داد تا هر چه به عنوان پاداش می خواهد، طلب کند. مخترع کم توقع! نیز خطاب به حاکم گفت: پاداش زیادی نمی خواهم قربان! دستور فرمایید یک دانه ی گندم در خانه ی اول صفحه ی شطرنج قرار دهند، دو برابر آن را در خانه ی دوم قرار دهند( یعنی فقط دو دانه ی گندم)، دو برابر آن را در خانه ی بعدی و همین طور الی آخر… حاکم با تعجب به او گفت: فقط همین؟! می توانستی چیزی بخواهی که ارزشش خیلی بیشتر باشد. مخترع با فروتنی ابراز داشت: متشکرم قربان. همین از سرمان هم زیاد است! حاکم با اشاره ی انگشت، محاسبان دربار را فرا خواند و امر کرد: آنچه را این جوان خواسته است محاسبه کنید و سریعا به او بدهید. محاسبان دربار هم تعظیم بلند بالایی کردند و عقب عقب در همان حالت تعظیم، از در بارگاه خارج شدند. یک روز گذشت، یک روز دیگر هم گذشت و خبری از محاسبان نشد! حاکم بر آشفت و دنبال آنها فرستاد. پس از شرفیابی، با عصبانیت بر سر آنها فریاد زد: کدام گوری رفتید؟ حیف نانی که به شماها می دهم! محاسبه ی چیزی به این سادگی مگر چقدر وقت می خواهد؟؟! یکی از محاسبان در حالی که سرش را از شرم پایین افکنده بود، چند قدمی جلوتر آمد و گفت: قربانتان گردم، نمی دانیم چطور شده است. مثل اینکه معجزه ای در این محاسبه نهفته است! آن طور که ما محاسبه کرده ایم، تمام گندم های موجود در تمام انبارهای پادشاهی حتی کفاف پرداخت اندکی از این درخواست را هم نمی کند!! و پادشاه هاج و واج مانده بود، به خیالش محاسبان دیوانه شده بودند! نکته: طبق محاسبه ای که امروزه انجام گرفته است، برای به دست آوردن این تعداد گندم،باید کل مساحت کره ی زمین، شش بار زیر کشت گندم برود!! بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان و در انسان چیزی بزرگتر از فکر او نیست. @Worlddax 🌐 ما را در اینستاگرام نیز دنبال کنید👇✅ https://instagram.com/_u/world.ax
18 031240Loading...
28
لوله کشی آب تهران در سال ۱۳۳۰ خورشیدی @Worlddax 🌐
16 23042Loading...
29
جالب‌ترین خصوصیت بشر "تناقض" است! به شدت عجله داریم بزرگ شویم و بعد دلمان برای کودکی از دست رفته‌مان تنگ میشود... @Worlddax 🌐
17 31287Loading...
30
در سال 1964 در ایالت آلاسکای آمریکا زلزله های 9.2 ریشتری رخ داد که باعث شد مسیر رودخانه ای بزرگ به معدن طلایی زیر زمینی هدایت شود و طلای شستشو شده همه در سطح زمین جاری شود ! @Worlddax 🌐
15 60756Loading...
31
بچه که بودم همسایه‌ای داشتیم که هر روز و هر ساعت، پای تشت رخت بود‌. هر وقت او را می‌دیدی چمباتمه زده بود کنار یک تشت پر از رخت چرک، چنگ می‌زد و می‌سابید. حتی الان که می‌خواهم او را در ذهنم بیاورم، بدون آن تشت پر رخت و دست‌هایی که یا از سایش یا از سرما سرخ بودند نمیتوانم تصور کنم. او مقاوم‌ترینِ اهل کوچه بود در برابر خرید ماشین لباسشویی. زنِ کم‌حرفی بود، ولی یک روز، سرِ درد دل را با مادرم باز کرد می‌گفت بچه‌ که بوده یک روز معلم درویش‌مسلکِ ده، از بچه‌ها می‌خواهد که آرزوهایشان را روی کاغذ بنویسند و به رودی بسپارند که از میان روستا می‌گذشته‌. دخترکان و پسرکان سرخوش و سرحال کاغذهای بُعد و حجم گرفته از آرزوهای رنگی را می‌اندازند توی آب و توی راه برگشت به مدرسه‌، پسرکی را می‌بینند که در بالادست دارد به آب می‌شاشد. دخترک به خانه می‌رود و ماجرای کاغذ آرزوها و پسرک شاشو را برای مادرش تعریف می‌کند و مادر می‌گوید: "پس دیگه آرزوهاتون نمیشه دیگه، نجس شد، رفت!" و همین، همین جمله‌ی ساده‌ی شاید از سرِ شوخی می‌شود ملکه‌ی ذهن دختر: "نمیشه دیگه..." بقیه‌ی بچه‌ها که مادرشان شاش پسربچه را برایشان تعبیر به شَر نکرده بود از فردا منتظر تحقق آرزو ها بودند و فقط او بود که "نمی‌شود که نمیشود، نشد که بشود" شده بود ملکه ذهنش. بعد از آن خودش را زنجیر کرده بود به تشت رخت. به دور باطلِ لباس چرک، شستن، آب کشیدن، پهن کردن و باز لباس چرک... به نفرین سیزیف. می‌گفت وقتی رخت می‌شوید به چیزی فکر نمی‌کند و وقتی نمی‌شوید قابلیت این را دارد که هر اتفاق حتی کمی بدی را ببرد پیوند بزند به شلوار پایین‌کشیده‌ی آن پسربچه‌ بر آرزوهایش و می‌تواند به هر اتفاق خوبی شک کند که از کجایش قرار است زردآب شاش بیرون بزند! هیچ کس به او تشت رخت را تحمیل نکرده بود، اما حدس می‌زنم بچه‌هایش را تشویق می‌کرد خودشان را توی گِل بپلکانند تا مادرشان بتواند هرچه بیشتر پناه ببرد به امنیت تشت رخت، به امنیت روزمرِگی و روزمرگی. ما کاغذ آرزوهایمان را می‌دهیم به آب و وقتی این کار را می‌کنیم خوشحال و سرخوش و پراُمیدیم. می‌دانم، می‌دانم گاهی در "بالادست" پسرکی می‌شاشد به آن، ولی این دست خودمان است که چقدر جدی‌اش بگیریم. آرزوها به تعویق می‌افتند، ولی بیات نمی‌شوند، نباید بگذاریم که بشوند. مراقب باشیم چه چیزهایی را برای خودمان حجت‌تمام در نظر می‌گیریم. "امید" هیچ‌جوره نجس نمی‌شود، چیزهایی هست که هر روز و هر ساعت آن را تطهیر می‌کنند. @Worlddax 🌐 ما را در اینستاگرام نیز دنبال کنید👇✅ https://instagram.com/_u/world.ax
16 397120Loading...
32
اولین رنگدانه مصنوعی جهان "رنگ نیلی مصری" بود. دانشمندان متوجه شده اند که این رنگ احتمالا نوعى از نانو مواد است که میتواند به طرز شگفتی خطوط تلفن، ماهواره و اینترنت را ارتقا دهد !! @Worlddax 🌐
15 51152Loading...
33
تصویری کمتر دیده شده از سهراب سپهری @Worlddax 🌐
15 77343Loading...
34
جت ME 262 نخستین جت جنگنده جهان ساخت آلمان نازی با سرعت خارق العاده 900 کیلومتر بر ساعت که در سال 1938 به وسیله کمپانی BMW طراحی و در 1944 به تعداد 1000 فروند ساخته شدند. @Worlddax 🌐
15 58964Loading...
35
"مشهدی محمدعلی" از درشکه‌چی‌های قدیم تهران بود که بعد از رواج اتوموبیل، کسب و کارش کساد شد. پس از چندى، مینی‌بوس خرید و به دلیل حسن خلقش مشهور شد. ترانه معروف "ماشین مشدی ممدلی" در وصف اوست! @Worlddax 🌐
18 084197Loading...
36
چیزی که بین همهٔ بی‌شعورها مشترک است، بی‌ملاحظه بودن و ندیدن دیگران است. در همهٔ کارها فقط به خودشان نگاه می‌کنند و در رسیدن به خواسته‌ها و منافعشان هیچ‌گاه ملاحظه دیگران را نمی‌کنند. اگر این بی‌ملاحظه بودن عمدی باشد، وخامت بیماری بی‌شعوری بیشتر است ! بیشعوری خاویر کرمنت @Worlddax 🌐
17 006197Loading...
37
#بانک تحصیلات،بانک صدور مدارک تحصیلی# #برای اطلاعات بیشتر لطفا دایرکت مراجعه شود. Telegram : 👇👇👇👇 @banketahsilat_uni Instagram : 👇👇👇👇¹⁰ Https://instagram.com/banketahsilat_uni
12 8493Loading...
38
بنای سابق آرامگاه ابو علی سینا در همدان @Worlddax 🌐
15 63280Loading...
39
شیر فشار آب ، تهران دهه ۵۰ دروازه غار @Worlddax 🌐
17 354104Loading...
40
حکایتی بسیار زیبا و خواندنی یک بز کوهی نر برای پیدا کردن علف و غذا به روی کوه‌های بلند، به این سو و آن سو می‌رفت.« از تیز هوشی و چابکی او اینکه برای نجات از دسترس تیر صیّادان بر قلّه کوه ها حرکت می‌کرد.» روزی از بالای کوه بلندی، به قلۀکوه مقابل نگاه کرد و چشمش به بزکوهی ماده‌ای افتاد. مستی شهوت، آن چنان چشمان او را خیره و نابینا کرد، که فاصله زیاد بین دوکوه را همچون فاصله در حیاط خانه تا دم سر چاه آبریز تصور نمود. با جهش عجیبی به سوی بز کوهی ماده رفت، ولی با همین سرعت در میان دو کوه، سرنگون شد. آری این حیوان به خاطر چابکی و تیز هوشی و دشمن شناسی، از چنگ صیادان می‌گریخت و نجات می‌یافت، ولی بر اثر سرمستی و غرور، آن چنان سردرگم شد که در دام اژدهای نفس امّاره سرنگون شده و صید آن گردید. این دام به قدری نیرومند است که حتّی رستم پهلوان را شکست می‌دهد. قهرمان آن کسی است که اسیر مستی شهوت نشود: باشد اغلب صید این بز ،این چنین ورنه چالاک است و چُست و خصم بین رُستم ارچه با سر و سَبْلت بود دام پاگیرش، یقین شهوت بود برگرفته ازکتاب 235داستان مثنوی مولوی به نثر روان ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎@Worlddax 🌐 ما را در اینستاگرام نیز دنبال کنید👇✅ https://instagram.com/_u/world.ax
16 362103Loading...
Фото недоступноПоказать в Telegram
این خیلی حق بود. @Worlddax 🌐
Показать все...
راننده تاکسی تعریف می‌کرد : ما پنج تا رفیق فابریک بودیم. قرار بود بریم خدمت. یکیمون گفت قبل از خدمت یه سفر بریم شمال و کیف کنیم و برگردیم. بابای یکیمون اجازه نداد. می‌گفت جاده خطرناکه و دست فرمون راننده خوب نیست. پسرش اصرار کرد. باباهه قبول نکرد و پسر رو حبس کرد تو اتاق. ما چهار تا راهی شدیم سمت شمال. تو جاده بودیم که نامزدم بهم زنگ زد که: مریض شدم و خانواده‌م نیستن و بیا منو ببر بیمارستان. منم به رفقا گفتم: پیاده‌م کنین، برمی‌گردم تهران و کارامو که کردم، فردا میام شمال بهتون ملحق میشم. القصه! برگشتم تهران و تا صبح تو بیمارستان بودم و برگشتم خونه و خوابم برد و عصری رفتم محل که برم سمت شمال پیش بچه‌ها. دیدم اعلامیه‌ی فوت ما چهار تا رو زدن رو دیوار. بچه محله‌ها کف کرده بودن با دیدن من. انگار روح دیدن. گویا بعد از پیاده شدن از ماشین، رفقای من بعد از تونل تصادف کردند و فوت کردن همه. تا اینجای کار، تقدیر بود و پیشونی نوشت من و عمرم که به دنیا بود. فرداش باخبر شدیم که اون رفیقمون که همراه ما نیومده بود سمت شمال، تو اتاقش فوت کرده. پدرش بعد از رفتن ما رفته در اتاقش رو باز کرده و دیده پسرش از دنیا رفته. جلوی تقدیر رو نمیشه گرفت. هر جا که باشیم و هر جور که باشیم. فقط دو تا راه داره: دعا، صدقه. صدقه هم فقط اونی نیست که میندازیم تو صندوقای آبی و زرد. صدقه هر چیز خوبیه که دوستش داریم و با مهربانی به نیازمندتر از خودمون می‌بخشیم! @Worlddax 🌐 ما را در اینستاگرام نیز دنبال کنید👇✅ https://instagram.com/_u/world.ax
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
قرار نیست من طوری زندگي کنم که دنیا دوست داره خب طبعاً قرار هم نیست دنیا همونجوری بچرخه که من دوست دارم این به اون در... جى. دى. سالینجر @Worlddax 🌐
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
ﺧﺮﺍﻓﺎﺕ ﻫﻤﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺗﺶ می ﮐﺸﺎﻧﺪ، ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺷﻌﻠﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ می ﻧﺸﺎﻧﺪ . ﻭﻟﺘﺮ @Worlddax 🌐
Показать все...
01:15
Видео недоступноПоказать в Telegram
⬅️در مورد عواملی که در سفیدی مو تاثیرگذار است چقدر میدونید⁉️ ♻️در مورد راه حلهای رفع سفیدی مو چطور‼️ اگر میخوای با کمترین هزینه و با یک مشاوره رایگان رنگ طبیعی موهاتو برگردونی اینجا واست یه فرصت فراهم شده👇👇 https://1ta100.ir/qu-ads/1268 https://1ta100.ir/qu-ads/1268
Показать все...
ویدیو شماره 108 سفیدی.mp43.13 MB
Фото недоступноПоказать в Telegram
به قولِ بهروز وثوقی: ما اونجوری که دلمون میخواست، زندگی نکردیم اونجوری زندگی کردیم که مجبور بودیم @Worlddax 🌐
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
خیابان خاطره انگیز لاله زار دهه ۴۰ @Worlddax 🌐
Показать все...
00:41
Видео недоступноПоказать в Telegram
حیات وحش بدون سانسور { ترس،دلهره } 📌جدال انسان با حیوانات وحشی 📌تنها قبیله ادم خوار در دنیا 📌زنده خواری حیوانات وحشے ⛔️اگه تو اين كانال عضو بشي ممکنه مو به تنتون سیخ بشه!😧👇 https://t.me/+4DYFdGs0Ekw5ZmZk https://t.me/+4DYFdGs0Ekw5ZmZk افراد کم سن و سال به هیچ عنوان کلیک نکنند☝️
Показать все...
3.56 MB
sticker.webp0.12 KB
چند روز به کریسمس مانده بود که به یک مغازه رفتم تا برای نوه ی کوچکم عروسک بخرم. همان جا بود که پسرکی را دیدم که یک عروسک در بغل گرفت و به خانمی که همراهش بود گفت: عمه جان… اما زن با بی حوصلگی جواب داد: جیمی، من که گفتم پولمان نمی رسد! زن این را گفت و سپس به قسمت دیگر فروشگاه رفت. به آرامی از پسرک پرسیدم: عروسک را برای کی می خواهی بخری؟ با بغض گفت: برای خواهرم، ولی می خوام بدم به مادرم تا او این کادو را برای خواهرم ببرد. پرسیدم: مگر خواهرت کجاست؟ پسرک جواب داد خواهرم رفته پیش خدا، پدرم میگه مامان هم قراره بزودی بره پیش خدا پسر ادامه داد: من به پدرم گفتم که از مامان بخواهد که تا برگشتنم از فروشگاه منتظر بماند. بعد عکس خودش را به من نشان داد و گفت: این عکسم را هم به مامان می دهم تا آنجا فراموشم نکند، من مامان را خیلی دوست دارم ولی پدرم  می گوید که خواهرم آنجا تنهاست و غصه می خورد پسر سرش را پایین انداخت و دوباره موهای عروسک را نوازش کرد. طوری که پسر متوجه نشود، دست به جیبم بردم و یک مشت اسکناس بیرون آوردم. از او پرسیدم: میخواهی یک بار دیگر پولهایت را بشماریم، شاید کافی باشد! او با بی میلی پولهایش را به من داد و گفت فکر نمی کنم چند بار عمه آنها را شمرد ولی هنوز خیلی کم است. من شروع به شمردن پولهایش کردم. بعد به او گفتم: این پولها که خیلی زیاد است،حتما می توانی عروسک را بخری! پسر با شادی گفت: آه خدایا متشکرم که دعای مرا شنیدی! بعد رو به من کرد وگفت: من دلم می خواهد که برای مادرم هم یک گل رز سفید بخرم، چون مامان گل رز خیلی دوست دارد، آیا با این پول که خدا برایم فرستاده می توانم گل هم بخرم؟ اشک از چشمانم سرازیر شد، بدون اینکه به او نگاه کنم، گفتم: بله عزیزم، می توانی هر چقدر که دوست داری برای مادرت گل بخری. چند دقیقه بعد عمه‌اش برگشت و من زود از پسر دور شدم و در شلوغی جمعیت خودم را پنهان کردم. فکر آن پسر حتی یک لحظه هم از ذهنم دور نمی شد؛ ناگهان یاد خبری افتادم که هفته‌ی پیش در روزنامه خوانده بودم: کامیونی با یک مادر و دختر تصادف کرد دختر در جا کشته شده و حال مادر او هم بسیار وخیم است. فردای آن روز به بیمارستان رفتم تا خبری به دست آورم پرستار بخش خبر ناگواری به من داد: زن جوان دیشب از دنیا رفت. اصلا نمی دانستم آیا این حادثه به پسر مربوط می شود یا نه، حس عجیبی داشتم. بی هیچ دلیلی به کلیسا رفتم. در مجلس ترحیم کلیسا، تابوتی گذاشته بودند که رویش یک عروسک، یک شاخه گل رز سفید و یک عکس بود. @Worlddax 🌐 ما را در اینستاگرام نیز دنبال کنید👇✅ https://instagram.com/_u/world.ax
Показать все...