فاطمه اصغری (ستارهها که ببارند)
"خانهی من قلب توست" "تو نشانم بده راه" "لالایی برای خوابهای پریشان" نشر علی "سایههای مست"نشر علی "قصهی لیلا" نشر علی "ستارهها که ببارند"... *عضو اختصاصی انجمن نویسندگان ایران* 🚫کپی و بازنشر پارتها، حتی با ذکر نام نویسنده ممنوع است.🚫
Больше7 152
Подписчики
-1124 часа
-1267 дней
-73730 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
Repost from N/a
-داداش؟!
کیان سر بالا میکند ..!
برق خوشی در نگاهش است بعد از سالها دیشب توانسته بود ، انتقام خود و خواهرش را بگیرد ..!
نگاهی به خواهر زیبایش میکند ..!
به خواهری که برای در امان ماندن از خشم و غیرت و تعصبات قبلیه و طایفه اش راهی شهر غریب شده ..!
مدتها او را در این شهر پنهان کرده ..!
دوری و رنج را به جان خریده بود هر روز می ترسید که بلایی سرش بیاورن..!
در این مدت گشته بود تا آن نامرد را پیدا کرده بود ..!
به خواهرش نزدیک شده بود همان کاری که او با خواهرش کرده بود ..!
مونس دختری محجوب و عزیز مادر و برادرش ..!
آسه میرفت آسه می آمد ..
آخر برادرش گفته بود اگر خطایی کند باید قید مدرسه و درس خواندن را بزند ..!
به مونس نزدیک شده بود ..رامش کرده بود .. عاشقش کرده بود از او کام گرفته بود ..
دیشب هر آنچه دختر ک داشت از او گرفته بود ..!
دخترانگی اش را ،آینده اش را ،تنش را ،آبروی ش را و غیرت برادرش را ..!
حالا بعد از سالها امشب راحت میخوابید ..
اگر خواهرش باز اشک بریزد دیگر از خودش نفرت پیدا نمیکند ..
درد این همه سال را از امشب با آن عکس و فیلم به آن مرد نامرد هدیه داده بود ..
-داداش نکن با مونس ..اون دختر یتیمه گناه داره .. عاشقت شده .. بی آبروش نکن ..اون که بی خبره اصلا من و نمیشناسه گناه اون چیه!؟
-گناهش اینه که خواهر اون بی شرفه ..!
گفت اما دل خودش هم سوخته بود وقتی یاد نا بلدی و ترس دخترک افتاده بود وقتی گفته بود کیان من و ول نکن ..من نمیرم هم داداش میکشه من و..
و البته کشته که معلوم نبود ..چون با رسیدن فیلم دست علیرضا..
خانه خراب شده بود آنقدر زده بودش که جای سالم در تن و صورتش نمانده بود و حالا با چشمانی بسته روی تخت مراقبتهای ویژه بود و دکتر امیدی به زنده ماندنش نداشت ..
https://t.me/+cWQP9vY2AJEzYzJk
57800
Repost from N/a
نویسنده_صحبت_میکند😍
♨️دیگه لازم نیست برای رمان های حق عضویتی هزینه پرداخت کنید❌
ما #ادمینا تونستیم بالاخره امروز با #گرفتن_هزینه_حق_عضویت_رایگان لیست رمان های حق عضویتی رو برای برای مخاطبان عزیزمون آماده کنیم♨️
ولی توجه داشته باشید فقط #امشب_میتونید_فرصت_عضویت_رایگان_ این رمانها رو بگیرید⁉️
❌❌❌
🌹 25/3/1403🌹
رمان حق عضویتی یک❣
https://t.me/+AETmo0Pyox8zYjI8
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی دو❣
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی سه❣
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی چهار❣
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی پنج❣
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی شش❣
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی هفت❣
https://t.me/joinchat/5I1xEVw-w-NhMDhk
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی هشت❣
https://t.me/+Za9-mWrqDvw1ZjM0
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی نه❣
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی ده❣
https://t.me/+m1c5JsQJaRNkZmY0
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی یازده❣
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی دوازده❣
https://t.me/joinchat/Tx7Ut9w-WbinNg2G
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی سیزده❣
https://t.me/+zaIQQCREKbwyNjQ0
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی چهارده❣
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی پانزده❣
https://t.me/joinchat/AAAAAEhjtpjo1eLoY2n3eA
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی شانزده❣
https://t.me/+XANBrsFz53syNTNk
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی هفده❣
https://t.me/joinchat/AAAAAE5-yn--MUOeQMcbVg
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی هجده❣
https://t.me/+M-Wgp4AqeT45YjNk
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی نوزده❣
https://t.me/+-OlTPDBklSoxN2Vk
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی بیست❣
https://t.me/+Z404tqEHtY05MmI0
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی بیستویک❣
https://t.me/+Hf1dlSXg-z4wM2Q0
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی بیستودو❣
https://t.me/+vEQPt5l1jHc5YTZk
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی بیستوسه❣
https://t.me/joinchat/AAAAAEsENiYXcLFEt2JZhg
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی بیستوچهار❣
https://t.me/+6Qi1_54DUlJmZjJk
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی بیستوشش❣
https://t.me/+A5I9fr3VTYxkOTQ0
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی بیستوهفت❣
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی بیستوهشت❣
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی بیستونه❣
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی سی❣
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی سیویک❣
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی سیودو❣
https://t.me/joinchat/vZbshZLs5Sc0NGRk
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی سیوسه❣
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی سیوچهار❣
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی سیوپنج❣
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی سیوشش❣
https://t.me/+R-d0sNQmYH5mYTc0
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی سیوهفت❣
https://t.me/+RyG2Wpv98Ks0YjM0
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی سیوهشت❣
https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی سیونه❣
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی چهل❣
https://t.me/+AETmo0Pyox8zYjI8
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی چهلویک❣
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی چهلودو❣
https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk
🎊🔑🧸
رمان حق عضویتی چهلوسه❣
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎊🔑🧸
لیست بیسانسور❌❌❌
حق عضویتی❌❌❌
امشبو❌❌❌
از دست ندید❌❌
37100
Repost from N/a
-اینجا چه غلطی میکنی؟!
با تحقیر به سر تا پایم نگاه کرد ..
-زود بزن به چاک کسی نبینت..!
-چرا نگفتی زن داری!؟
-برای زن گرفتیم باید از تو اجازه میگرفتم !؟
-تولد گرفتید!؟..واسه پسرت..اما از من خواستی بچه ام سقط کنم !چرا!؟
-چون چند روز با تو خوش بودم تموم شد .. الانم گورت و گم کن نمیخوام کسی بفهمه ..
-مثلا اگه داداشم بفهمه ..فکر میکنی خواهرت و نگه داره ..
-تو غلط میکنی دلی..غلط میکنی ..
خودت خواستی بزور که نبردند تو تخت..انتظار داری زن و بچه ام ول کنم بیوفتم پی تو !؟
-من نمیدونستم زن داری..چرا این کار و کردی!؟
-تاوانش دادم کم پات ریختم آدم حسابی شدی اونم صدقه سری من ..!
میگفت اما نمیدانست روزی به پای این زن شکست خورده خواهد افتاد ..نمیدانست حسرت دیدن همان فرزند در دلش خواهند ماند وقتی بفهمد این زندگی سرابی بیش نبوده ..اما چه سود که دیر می فهمید روزی که نام مردی دیگر در شناسنامه ی فرزندش است ..!
https://t.me/+rA8WCG1JvN9lOTZk
-دلوین عزیزم..بیا..
بر میگردد هاویر!؟..او اینجا چه میخواهد !؟
دستانش مشت میشود اصلا دلش نمیخواهد دلوین را کنار این مرد ببیند..!
-فرصت طلب..
به طرف دخترک رو میکند..
-میذاشتی جای بوسه های من خشک شه بعد میپرسیدی بغل یکی دیگه..
-چرا فکر میکنی همه مثل خودت هَولن!؟
صدای هاویر بود..
-تو لیاقتش و نداشتی اگر پا پس کشیدم میخواستم خودش بفهمه که خدا رو شکر فهمید..بریم دلوین جان..
دخترک نگاهش میکند چشمانش برق میزنند ..نه از خوشحالی..از اشک ..
-پشیمون میشی بخاطر بازی دادن من پشیمون میشی اما اون روز اگر به پام بیوفتی هم نمیبخشمت ..
https://t.me/+rA8WCG1JvN9lOTZk
https://t.me/+rA8WCG1JvN9lOTZk21800
Repost from N/a
- حواست به خورد و خوراکت باشه. توی این روزای آخر بیشتر استراحت کن که خدای نکرده مشکلی پیش نیاد.
نگاهم خیرهی قامت خمیدهاش بود. اشتباه بود اگر دلبستهی مردی شده بودم که فرزندش در بطنم رشد میکرد و خودش حلال من نبود؟
- آقا کاوه...
نگاهم کرد. به پیرهن سیاه تنش اشارهای زدم و گفتم:
- مادر خدابیامرزم میگفت شگون نداره بیشتر از چهل روز سیاهپوش میت بودن. چند ماه از اون اتفاق گذشته، پیرهن سیاهتون رو در نمیارید؟
نگاه غمزدهاش تمام وجودم را به لرزه انداخت. سیبک گلویش تکانی خورد و من را از گفتهام پشیمان کرد.
- ببخشید...نمیخواستم ناراحتتون کنم. فقط...خب راستش...
میان حرفم آمد.صدای مردانهاش خش داشت انگار.
- نه...تو کار اشتباهی نکردی. من و مینو خیلی منتظر به دنیا اومدن این بچه بودیم...حالا اون رفته و من...من نمی دونم چجوری باید یه بچهی بیمادر رو دست تنها برزگ کنم.
به سختی نزدیکش شدم، شکم برآمدهام راه رفتن را سخت میکرد. نفس زنان گفتم:
- روزی که قبول کردم بچهی شما و مینو خانم رو توی رحم خودم بزرگ کنم بهم یه حرفی زدین یادتونه؟
چیزی نگفت، احتمالا فراموش کرده بود حرفهایش را.
- بهم گفتید نباید وابستهاش بشم. اما نشد...من هم وابستهی این بچه شدم که نه ماه تمام توی وجودم رشد کرده، هم وابستهی...آخ..
درد ناگهانی توی وجودم پیچید و حرفم نصفه موند. قرار بود دلم را به دریا بزنم و با گستاخی تمام به او ابراز علاقه کنم. اما از آنجایی که تقدیر هیچ وقت ساز موافق مرا کوک نکرده بود، اینبار هم سر ناسازگاری گذاشت.
بچهای که از خون من نبود به دنیا میآمد و راه من و کاوه برای همیشه از هم جدا میشد.
با دستپاچگی نزدیکم شد و بدون اینکه حتی لمسم کرده باشد پرسید:
- چیشد یهو؟...وقتشه؟
از شدت درد خم شده بودم، احساس میکردم بخشی از وجودم در حال کنده شدن است. لبم را به دندان گرفتم و تقریبا جیغ کشیدم.
- فکر...کنم.
https://t.me/+GO2_wyLEZ9MxOWQ8
https://t.me/+GO2_wyLEZ9MxOWQ8
کاوه هنوز گیج بود. تصور دیگری از این لحظهی به خصوص داشت. قرار نبود کار به اینجا بکشد، قرار نبود همسرش را از دست بدهد، قرار نبود دلش برای پناه بلرزد.
- چیشد جناب؟ زودتر رضایت نامهی عملو امضا کنید تا همینجام خیلی وقت تلف کردید.
پزشک بالای سرش ایستاده بود و استرسش را بیشتر میکرد. دست و دلش به امضا کردن برگهای که عزیزش را بار دیگر از او میگرفت نمیرفت.
با این حال چارهای نداشت. با دست لرزان برگه را امضا کرد. از جا بلند شد و قبل از اینکه آنرا به پزشک تحویل دهد گفت:
- امیدی هست به زنده موندن هر دوتاشون؟
خانم دکتر با تاسف سری تکان داد و تاکید کرد:
- شما همسرتون رو با خونریزی شدید آوردید اینجا، از من انتظار معجزه نداشته باشید. ما تمام سعی خودمون رو میکنیم اما شما خودتو برای شنیدن هر خبری آماده کن!
ادامهاش اینجا😭💔👇🏻👇🏻
https://t.me/+GO2_wyLEZ9MxOWQ8
https://t.me/+GO2_wyLEZ9MxOWQ8
https://t.me/+GO2_wyLEZ9MxOWQ8
https://t.me/+GO2_wyLEZ9MxOWQ8
https://t.me/+GO2_wyLEZ9MxOWQ8
https://t.me/+GO2_wyLEZ9MxOWQ8
https://t.me/+GO2_wyLEZ9MxOWQ8
https://t.me/+GO2_wyLEZ9MxOWQ8
20410
Repost from N/a
_ اسم دلآرا رو بیاری شیرم رو حرومت میکنم.
_ اونوقت چرا؟
بازهم ننه سوزنش به من و دلآرای بینوا گیر کرده بود.
_ دختری که با تو بشینه تو کارگاه، تخته برش بزنه، میز پیچ کنه، میتونه مادر نوههای من بشه؟
سعی کردم با خنده تمامش کنم.
_ عوضش سرویسخواب نوهتو خودش درست میکنه.
خوابش را باید میدیدم. دلآرا کجا من کجا؟
هنوز حرص ننه خالی نشده بود.
_ فکر کردی نمیبینم، مدام سرِ بیروسری جلوی تو میچرخه؟ قروقمیش میاد؟
از ادایی که برای دلآرا درآورد خندهام گرفت.
_ نگو، مادر من! اون که همش لچک سرشه.
خودم مجبورش کرده بودم روسری سر کنند، نمیخواستم خاک روی موهایش بنشیند.
_ من دیپلمردّی رو چه به دلآرا! درسخوندهست، باسواد، مربی یوگاست.
_ اگه اینهمه کمالات داره، پس چرا چسبیده به تو و کارگاهت؟
_ اگه میبینی اومده باهام کار کنه از سر ناچاریه. نمیخواد از خونه بیرون بره و چشمش به این کیانمهر نامرد بیفته.
هنوز هم دلآرا دوستش داشت، با آن همه بلایی که کیانمهر سرش آورد، دستبند یادگاری او را از دستش درنمیآورد.
ننه ولکن قضیه نبود.
_ معلوم نیست با پسر حاجعنایت چه بندی آب داده که چپیده ور دل تو توی کارگاه. که آویزون تو شه.
دلآرا از دست کیان به من پناه آورده بود.
_ نگو گیسگلاب!
_ دهنم رو ببندم، پسرم بره یه زن بیایمون بگیره، خدا رو خوش میاد؟
سجاده را پهن کرد.
_ فؤاد قربون سجادهت بره، خدا قهرش میاد.
چشمغره رفت ولی کوتاه نیامد.
_ دختر برات پیدا کردم عین پنجهٔ آفتاب، یه تار موش رو نامحرم ندیده.
_ چی میگی واس خودت، ننه؟
دستی به گلویش گرفت و خواهش کرد:
_ فؤاد، من از دار دنیا فقط تو رو دارم.
وقتی مظلوم میشد دهانم را میبست. سکوتم را دید و ادامه داد:
_ من دیروز با زن حاج ضمیریان حرف زدم، دربارهٔ دخترش.
کجا میرفتم وقتی دلم جای دیگری گیر بود.
_ تو برو خواستگاری منم، میام.
فهمید سربهسرش میگذارم، تسبیحش را محکم سمتم پرت کرد.
قبل از اینکه در را باز کنم و نیشم با دیدن دلآرا پشت در بسته شود...
سرهمی آبی کار پوشیده بود، موهای فر دور سرش ریخته و از لچک بیرون زده بودند.
_ دل...دلی... تو از کی اینجایی؟
چشمهای قرمزش... فؤاد بمیرد...
سرش را پایین انداخت.
دستش وقتی دریل را سمتم گرفت میلرزید.
_ اومدم بگم دیگه نمیام کارگاه... کیان... کیان زنگ زده... میخواد باهام صحبت کنه...
https://t.me/+xBadb5IZ7U02OWFk
https://t.me/+xBadb5IZ7U02OWFk
تا حالا دختر نجار دیدید؟
من دلآرا، اولین دختری شدم که پابهپای فؤاد با تخته و چوب کار میکردم.
چرا؟ چون یه مرد قوی و بانفوذ اجازه نمیداد هیچجا کار پیدا کنم.
عشق قدیمی من، کیانمهر سپهسالار... هر جا که برای کار رفتم باعث شد سهسوت اخراج شم.
اما یه نفر تو نجاری بهم کار داد: فؤاد....
سرش درد میکرد برای دعوا... لات نبود، لوتی بود.
نه از کیان میترسید، نه از عاقبت کمک به من...
تا اینکه..
https://t.me/+xBadb5IZ7U02OWFk
38420
Repost from N/a
- چی میگی دکتر؟ درباره الهه حرف میزنی؟
فریده با اضطراب روپوشش را مرتب کرد. روزی عاشق آتا بود و این مرد نخواستش. چطور به او بگوید به زودی عشقت را از دست میدهی؟
آتا بیصبر از سکوت فریده غرید:
- چه غلطی کردی که میگی داره میمیره؟ چون نخواستمت از زنم انتقام گرفتی؟
فریده از جا پرید:
- اونی که غلط اضافه کرده و الان بچهاش تو شکم الهه است تویی!
صورت آتا از ترس سفید شد! هر دو خوب میدانند برای قلب بیمار الهه بارداری همان مرگ است.
فریده وا رفته روی صندلی افتاد:
- الهه دوست منه.. نمیخوام از دست بره..
آنچه در ویزیت فهمیده بود را توضیح داد:
- برای طلاق اقدام کرده بودید که اومد. گفت مادرت مجبورتون کرده جدا بشید. وقتی گفتم حاملهاست...
نگاهش را به آتا داد. مرد در هم شکستهای که انگار نفس هم نمیکشید:
- ذوق کرد! انگار نه انگار میدونه چقدر براش خطرناکه! خندید! التماس کرد بهت نگم.
قطره اشکی از چشمش چکید. از وقتی احساس آتا و الهه را دیده بود، فهمیده بود او برای این رابطه، نسبت به دل بزرگ الهه زیادی کوچک است:
- گفت جدایی از تو براش همون مرگه! التماس کرد بذارم نگهش داره تا وقتی میمیره دخترش کنارت باشه!
هیکل درشت و عضلات ورزیدهی آتا از نگرانی میلرزد. با لکنت و نگاهی سرخ و تر پرسید:
- دُخ... دُخ..تره...؟!
فریده با گریه سر تکان داد:
- وقتی فهمید سر از پا نمیشناخت. گفت دخترم یه بابا داره، لنگه نداره. گفت نمیذاری مثل اون حسرتِ...
از برخواستن آتا که تلوتلو میخورد و به سمت در میرفت ساکت شد.
https://t.me/+NIzbffWo2VZlYTA0
خیره به صورت دلدار بیمعرفتش. با بغضی مردانه گفت:
- میدونم حاملهای!
قلب الهه انگار ایستاد! تحمل این فشارها را نداشت. وقتی توران گفت گورش را از زندگی پسرش گم کند فهمید حاملهاست. رفت تا بتواند با این بدن ضعیف جنینش را نگه دارد.
خواست عقب برود، آتا مچ هر دو دستش را گرفت. با ترس از مخالفت الهه گفت:
- همین الان میریم تا سقطش...
انگشتان ظریف الهه روی لبهای درشتش نشست. زمزمه وار، ملتمس و با بغض گفت:
- نگو.. میشنوه! بچمونه! از مرگش حرف نزن! دخترمه، دوستش دارم.
میدانست مرد مهربانش چقدر دختر دوست دارد و با این حرف خلع سلاح میشود. غم از دست دادن الهه از چشم آتا چکید:
- پس دربارهی مرگ کی حرف بزنم؟... مادرش؟ زندگیم؟... دلم خوش بود اگه نیستی یه جایی دور از من سالمی و...
صدای هق هق مردانهاش بلند شد. دستان الهه را به صورتش چسباند:
- چیکار کردی با من..؟ چرا الهه..؟ چرا قرص نخوردی..؟ نگفتی نگران نباشم نمیخوای بمیری..؟ چرا منو کردی قاتلت..؟
الهه با لبخند اشکهای او را پاک کرد. انگار که ایچ اتفاقی نیفتاده! خیره به مهربانترین مرد دنیایش گفت:
- پاشو برو خونه. یکم بخواب عزیزم. فردا هم سر ساعت بیا دفتر طلاق تا...
آتا با خشم از بیخیالیاش جا پرید:
- چی خیال کردی؟ جدا میشی و دوستت فریده رو به عشقش میرسونی و بعدِ مرگت میشه مادر بچهات؟
شانههای الهه را گرفته تکان داد. خیره به چشمهایی که جانش بود داد زد:
- زن حامله رو نمیشه طلاق داد! نمیشه! باطله! باطل!
الهه را بین عضلات درشتش حبس کرده به قلب ناتوانش چسباند:
- طلاقت نمیدم.. دختر نمیخوام.. فقط تو رو میخوام.. فقط تو!
https://t.me/+NIzbffWo2VZlYTA0
https://t.me/+NIzbffWo2VZlYTA0
روی سرامیکهای سرد راهروی بیمارستان نشسته بود. به دیوار تکیه زده شانههایش از گریه و بغض میلرزید.
از صدایی سرش را بالا گرفت. مادرش بود که عصا زنان جلو میآمد. توران با دیدن صورت خیس و سرخ پسرش مات ماند.
آتا با دستی که میلرزید به درب اتاق عمل اشاره کرد. ماهها بود مادرش را ندیده بود:
- دیر اومدی توران خانوم... عشقمو بردن...
هق هقش بلندر شد. صدایش در راهرو پیچید:
- همهی زورمو زدم ولی پشیمون نشد. راضی نشد به سقط... گفت حلالم نمیکنه...
فریاد زد:
- دوستش داشتم.. رفت برام دختر بیاره!
با التماس زجه زد:
- دعا کن به آرزوت نرسی... دعا کن از دستش ندم... فریده گفت بچهاش کوچیکه... گفت ضعیفه و بهش نگفتن! شاید حتی با مرگش هم بچه نمونه...
دستانش را پشت سرش گذاشت. صدایش ناتوانتر از همیشه بود:
- چیکار کردین با زندگی من! حاضر شد بمیره ولی با یه دختر همیشه کنارم داشته باشمش!
https://t.me/+NIzbffWo2VZlYTA0
https://t.me/+NIzbffWo2VZlYTA0
💚❤️💚❤️
24700
Repost from N/a
سوپرایز ویژه نویسنده 🎁
رمانهایی که درعرض یک ماه غوغا وچند هزار مخاطب رو به خودش جذب کرد...😍
این رمانها بعداز اتمام میره برای چاپ🤷🏻♀️👇
بی سانسور خواندنشونو از دست ندید ❌❌ ❌
🌹 25/3/1403🌹
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+l9EpmIkNR7Y0ZDc0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/5I1xEVw-w-NhMDhk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+Za9-mWrqDvw1ZjM0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+m1c5JsQJaRNkZmY0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/Tx7Ut9w-WbinNg2G
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+zaIQQCREKbwyNjQ0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAEhjtpjo1eLoY2n3eA
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+XANBrsFz53syNTNk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAE5-yn--MUOeQMcbVg
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+M-Wgp4AqeT45YjNk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+-OlTPDBklSoxN2Vk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+Z404tqEHtY05MmI0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+Hf1dlSXg-z4wM2Q0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+vEQPt5l1jHc5YTZk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAEsENiYXcLFEt2JZhg
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+6Qi1_54DUlJmZjJk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+A5I9fr3VTYxkOTQ0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/vZbshZLs5Sc0NGRk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+R-d0sNQmYH5mYTc0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+RyG2Wpv98Ks0YjM0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+l9EpmIkNR7Y0ZDc0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎁
رمان های #بیسانسور و ممنوعهی بالا رو از دست ندید😉♨️
دارای محدودیت جدی سنی🔞❌لطفا از دست ندید
🎉🎉🎉🎉🎉
🎉🎉🎉🎉
🎉
11200
Repost from N/a
-سقطش کن!
ناباور از آن چه شنیده بودم یک گام به عقب برداشتم.
یه گامی رو که من به عقب برداشته بودم با دو گام بلند جبران کرد:
-اصلا از کجا معلوم که راست بگی و نخوای توله ی یکی دیگه رو به اسم خانوادگی ما ببندی هان؟
از اون بابای معتاد پفیوزت که آبی گرم نمیشه، گفتی چی بهتر از این که خودمو ببندم به ریش یه خانواده ی اسم و رسم دار...
هق زدم و یک گام دیگه به عقب برداشتم.
دستش رو دراز کرد و محکم بازوم رو گرفت و گفت:
-پای یه مرد توی خونه ی تو باز شده و یه جنازه روی دست من مونده... اون وقت توقع داری باور کنم که داری راست می گی و حامله گیت مشروعه؟!
دستش رو ناگهان رها کرد و فریاد زد:
-نمی تونی با یکی دیگه بخوابی و ادای زن های نجیب رو در بیاری و توقع داشته باشی سایه ی سر بشم برای اون نطفه ی حرومی که توی شکمته!
سرم گیج می رفت! گناه من فقط عاشقی بود و حالا داشتم تاوان عشقم رو به بدترین شکل ممکن می دادم.
سرش رو جلو اورد و پچ پچ کرد:
-همین امشب کار رو تموم میکنم دختره ی بی آبرو....
نفسم رفت و لرزیدم
https://t.me/+M1ALvQmqnTFiZGM8
زن با نگاهی تحقیر آمیز براندازش کرد و گفت:
-خیال کردی با یه توله میتونی پاگیرش کنی؟
سری با افسوس تکون داد و همون طور که به سمت وسایلش می رفت گفت:
-از تو زرنگ تراش نمیتونن این گرگای پولدار رو گول بزنن...
تو که مثل بره می مونی دختر جون!
هنوز همون جا گوشه ی مطبش تاریک و کثیفش می لرزیدم که صداش رعشه به جونم انداخت:
-تموم نشد پری؟
-الان تمومش می کنم آقا!
رو به من تشر زد:
-یالا بیا روی تخت! اون وقتی که باید می لرزیدی لابد جیک جیک مستونه ت بوده! بیا دیگه این قدر وقت من رو نگیر دختر جون!
به دست و پاش افتادم:
-تو رو به هر کی می پرستی بذار برم!
-بذارم بری؟ دیوونه شدی؟ مثل این که یادت رفته کی اون بیرونه و من برای چی پول گرفتم!
دستم رو توی جیب شلوارم کردم و سرویس طلا رو جلوش گرفتم. چشماش با دیدن برلیان ها برق زد اما گفت:
-جفتمون رو می کشه!
-میرم... قسم میخورم که یه جوری خودم رو گم و گور می کنم که هیچ وقت پیدام نکنه...
وسوسه شده بود! صداش دوباره اومد:
-داری چه غلطی می کنی پری!
سیلی محکمی به صورتم زد و من بی اختیار جیغ کشیدم. پری سرویس رو از دستم قاپید و با خونسردی گفت:
-تموم شد آقا!
https://t.me/+M1ALvQmqnTFiZGM8
رفتم اما نمی دونستم اون یه روزی وجب به وجب این خاک رو دنبالم می گرده...
6800
Repost from N/a
سوپرایز ویژه نویسنده 🎁
رمانهایی که درعرض یک ماه غوغا وچند هزار مخاطب رو به خودش جذب کرد...😍
این رمانها بعداز اتمام میره برای چاپ🤷🏻♀️👇
بی سانسور خواندنشونو از دست ندید ❌❌ ❌
🌹 25/3/1403🌹
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+l9EpmIkNR7Y0ZDc0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/5I1xEVw-w-NhMDhk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+Za9-mWrqDvw1ZjM0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+m1c5JsQJaRNkZmY0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/Tx7Ut9w-WbinNg2G
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+zaIQQCREKbwyNjQ0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAEhjtpjo1eLoY2n3eA
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+XANBrsFz53syNTNk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAE5-yn--MUOeQMcbVg
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+M-Wgp4AqeT45YjNk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+-OlTPDBklSoxN2Vk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+Z404tqEHtY05MmI0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+Hf1dlSXg-z4wM2Q0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+vEQPt5l1jHc5YTZk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAEsENiYXcLFEt2JZhg
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+6Qi1_54DUlJmZjJk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+A5I9fr3VTYxkOTQ0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/vZbshZLs5Sc0NGRk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+R-d0sNQmYH5mYTc0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+RyG2Wpv98Ks0YjM0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+l9EpmIkNR7Y0ZDc0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk
🎁
لینک vip لو رفت😡🔞
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎁
رمان های #بیسانسور و ممنوعهی بالا رو از دست ندید😉♨️
دارای محدودیت جدی سنی🔞❌لطفا از دست ندید
🎉🎉🎉🎉🎉
🎉🎉🎉🎉
🎉
22830